تعریف فرهنگ
نوشتاری از آیت الله علی اکبر رشاد رئیس و موسس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بهانه همایش ملی فلسفه فرهنگ؛ با تاکید بر دیدگاه های آیت الله العظمی خامنه ای (مد ظله العالی)
تعریف فرهنگ، مقولهای پیچیده و مناقشه برانگیز است و در طول تاریخ، از مکاتب گوناگون تعاریف متعددی از آن بیان شده است، شاید بتوان به تعداد متفکرانی که در حوزه فرهنگ صاحبنظرند، برای فرهنگ تعریف ارائه کرد. اما این امر مانع از آن نمیشود که به دنبال ارائه تعریفی درست و برتر از فرهنگ باشیم. این تعریف از نظرگاه فلسفه مضاف اسلامی و با نگاهی فرانگر عقلانی و پسینی صورت پدیرفته است.
ما فرهنگ را عبارت ميدانيم از:
«طیف گستردهای از بینشها، منشها، کششها و کنشهای سازوارشدهی انسانْپیِ جامعهزادِ هنجاروشِ دیرزی، و معناپرداز و جهتبخشِ ذهن و زندگی آدمیان، که چونان طبیعت ثانوی و هویت جمعیِ طیفی از انسانها، در بازهی زمانی و بستر زمینی معینی، صورت بسته باشد.»
در ادامه به شرح مولفههای تعریف مختار براساس واژگان و ترکیبهای به کاررفته در آن میپردازیم:
- «طیف»: این واژه بر چیدمان رنگینکمانی «مجموعهی مؤلفهها و لایههای تشکیلدهندهی فرهنگ» اشارت میکند، فرهنگ از سامانهای «طیف ـ منشورسان» از «مؤلفهها» و «عناصر» صورت بسته است. (بیان هندسهی معرفتی و ساختار صوری فرهنگ)
- «گستردهای از… »: این وصف برای طیف، بر شرط کثرت مؤلفهها و عناصر تأکید میدارد؛ این بدان معناست که به صرف انباشت مقداری ـ هرچند اندک ـ از جنس مؤلِّفههای چهارگانهی فرهنگ، در ذهن و زندگی گروهی از انسانها، فرهنگ شکل نمیگیرد، و آنها را سزاوار اطلاق فرهنگ نمیسازد؛ فرهنگ به مجموعهی معتنابهی از این مقولات اطلاق تواند شد.
۳ـ۷ «بینشها، منشها، كششها، كنشها»: بینشها، منشها، کششها و کنشها، چهار مؤلفهی اصلی تشکیلدهندهی ساحات و سطوح کلی فرهنگاند؛ ترتیب مندرج، بر تقدم و تأخّر رتبی ـ ارزشی مؤلفههای فرهنگ (به ترتیب الأهم فالأهم) دلالت دارد؛ اين چهار مقوله بر هم مترتباند:
ـ «بینشها»: مراد مجموعهی «باورداشتهای جهانبینیوش»یست که بر ضمیر اهالی هر فرهنگی حاکم است؛ این مقوله، برترین و زیرینترین لایهی طیف مؤلفههای فرهنگ را پدید میآورد.
ـ «منشها»: مجموعهی خویهای ملکهشدهایست که بهمثابه صفات درونجوش مشترک بومی اصحاب هر فرهنگی قلمداد میشود. این مؤلفه، متأثر از مؤلفهی «بینشها» و به همراه آن، ایجادکنندهی مؤلفهی «کششها» و پدیدآورندهی مؤلفهی «کنشها»ست.
ـ «کششها»: تعاریف شایع از فرهنگ، از سهم مؤلفهی بس مهم «علایق و سلایق» بهمثابه ساحتی از ساحات فرهنگ غفلت ورزیدهاند؛ درحالیکه «خوشایندها و بدایندها» چونان مرامنامهای نانوشته، «عواطف اجتماعی»، و «خوراک و پوشاک و مسکن»، و در یک کلام بخش عمدهی مقولهی «سبک زندگی» جوامع را ـ که بخش مهمی از فرهنگ بشماراست ـ تنظیم میکند. این مؤلفه عمیقاً تحت تأثیر دو مؤلفهی پیشین است.
ـ «کنشها»: را به رفتارهای رویهشده اطلاق میکنیم. رفتارها در صورت «مناسک»، «رسوم» و «عادات مشترک» و … متجلی میشوند و روی همرفته، بعد و بخش مهمی از فرهنگها را تشکیل میدهند.
- «سازوارشده»: این کلمه بر انسجام درونی فرهنگها دلالت دارد. هرچند فرهنگها از طیف گستردهای از مؤلفهها و عناصر پدید آمدهاند، اما «مؤلفهها و عناصر برهم انباشته»ی فراخور هم شده؛ از این جهت عناصر وارد بر هر فرهنگی، بهناچار یا دفع و طرد میگردند، یا ساخته و پرداخته شده سپس جذب و هضم آن خواهند شد. البته بسته به شدت و کثرت عناصر وارد، ممکن است عناصر پیشین نیز کمابیش و گهگاه از عناصر پسین متأثر گردند. (سرشت و صفات فرهنگ)
- «انسانپی»: فرهنگ بلاانسان بیمعناست، چنانکه انسان بلافرهنگ نیز ناممکن است، آنسان که میتوان انسان را باشندهای فرهنگی نامید. (سرشت و صفات فرهنگ)
- «جامعهزاد»: فرهنگ مقولهای اجتماعیست؛ زادگاه و زیستگاه فرهنگ، همهگاههای بشریست؛ به بینش و منش، کشش و کنش فردی، فرهنگ اطلاق نمیشود. (سرشت و صفات فرهنگ)
- «هنجاروَش»: این قید بدان معناست که تا چیزی مقبول طبع عام گروه اجتماعی خاصی نشده باشد به فرهنگ بدل نشده است؛ دین، اخلاق، گرایشها، و رفتارها آنگاه در زمرهی فرهنگ درمیآیند که در یک جامعهی مشخص، به «هنجار» تبدیل شده باشند و کمابیش نقش سنجه و الگو را ایفاء کنند. (اوصاف فرهنگ)
- « دیرزی»: فرهنگ دیرپا و سختدیگرشونده است؛ عناصر فرهنگ، گاه رسوبات قروناند که در ذهن و زبان و زندگی آحاد یک جامعه فرونشسته و سخت و ستبر شدهاند. (اوصاف فرهنگ)
- «معناپرداز»: فرهنگ به معاش و معیشت آدمیان معنا میبخشد. (كاركردشناسي فرهنگ)
- «جهتبخشِ ذهن»: مؤلفهها و عناصر هر فرهنگی، خودآگاه و ناخودآگاه و بلکه خواه و ناخواه ـ هرچند به نحو قضیهی موجبهی جزئیه ـ بر معرفت اهالی آن تأثیر میگذارند. از اینرو سرگی و ناسرگی معرفتها، از جمله در گرو فرهنگهاست. (كاركردشناسي فرهنگ)
- «جهتبخش زندگی»: فرهنگ جهتدهندهی زندگی صاحبان خویش است تا آنجا که سبک زندگی تابعی از فرهنگ یا بخشی از آن انگاشته میشود. (كاركردشناسي فرهنگ)
- چونان «طبیعت ثانوی»: این تعبیر به درونیشدگی و پایداری و ماندگاری مؤلفهها و عناصر فرهنگ اشاره میکند. (سرشت و صفات فرهنگ)
- چونان «هویت جمعی»: ملل و جوامع گوناگون به فرهنگ خود از همدیگر بازشناخته میشوند؛ فرهنگ شناسنامهی جمعی جوامع است. (كاركردشناسي فرهنگ)
- «طیفی از آدمیان»: مؤلفههای نامبرده، هرگاه بر ذهن و زندگی طیفی از انسانها مسلط گردد، فرهنگ نامیده میشوند.
- «در بازهی زمانی معین»: برغم پایداری و ماندگاری، فرهنگ زمانمند است. (اوصاف و احکام فرهنگ)
- «و بستر زمینی معین صورتبسته باشد»: همچنین هر فرهنگی زادگاه و زیستگاه معیّنی دارد؛ تعبیر «فرهنگ جهانی»، نظراً ممکن اما عملاً (به دلیل نقش و سهم بسیار تعیینکنندهی مناشی و عوامل بومی دخیل در شکلگیری فرهنگها) هنوز واقع نشده است، و تنها با شروط و شرايطی فوقالعاده ـ مانند وقوع فرج ـ دستیافتنی است. (اوصاف و احکام فرهنگ)