رقص و جولان بر سر میدان کنند……. رقص اندر خون خود مردان کنند
یادداشتی از حجتالاسلام دکتر علی فضلی مدیر گروه عرفان پژوهشگاه به مناسبت اولین سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی
سردار دل ما در خاطرههای از سردار شهید همدانی، آن هنگام که عزم رحیل بر میدان خون داشت و بوی وصال به حریم قدس ربوبی میداد، چند بیتی از مثنوی مولانا را در وصف حال شهید خواند که نظرمان را جلب نمود. به خصوص آن که با اشک و احساس خاصی خواند؛ انگار حال خویش را نیز به تصویر کشاند. آن چند بیت:
رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند
سردار شهید پس از قرائت این بیتها میفرماید: « این حالت خیلی حالت زیبایی است. قطرهای که به دریا متصل میشود، دیگر قطره نیست؛ دیگر دریاست. » یعنی آن کس که به بیکرانگی رسید، خود بیکرانه شد.
اما مقصود این شعر چیست که از زبان مبارک سردار دل ما جاری شد؟
اول: ببینیم مولانا این شعر را در کدام قصه آورد. در قصه پیل بچه. داستانی که دانا و حکیمی به یک عده مسافر توصیه میکند که گرچه خسته و گرسنه هستید، لیک نکند پیل بچههای لطیف و سمین و لذیذ را که در این نزدیکیها میچرند، صید کنید و بخورید. زیرا خود دیدم که پیل مادر به دنبال بچههایش به سو و آن سو میرفت؛ سخت در کمین نشسته که اگر آنان را نیافت با خشم و انتقام بر صیدان هوسباز حمله برد. برحذر باشید که بر شما حمله نبرد و جانتان را نستاند! لیک پند بر گوش نکردند و به جز یک نفر که بر هوس خویش غلبه نمود، به پند حکیم توجه نمودند و پیل آنان را یافت و دهانشان را بویید و آنان را زیر پای خویش له کرد و انتقام سختی گرفت.
دوم: پیل و پیل بچه و صیدان استعاره از چیست؟ خود مولانا در اشعارش به آنها اشاره نمود. پیل بچه استعارۀ انبیا و اوصیا و اولیای خداست که ( اولیا اطفال حقاند ای پسر)؛ پیل استعارۀ خداست. کسی میتواند پیل بچه شود، که پنبه هوس را از ریشه برکند و منطقۀ نفسانی را تحت تدبیر منطقه روحانی خویش قرار دهد و عقل را پایۀ دیانت خویش سازد و عشق را پر و بال دل رهای خویش گرداند و با رهیدگی از رنگ تعلق به ماسوا به مقام ولایت و شهادت برساند. کسی در این میدان، شهید خون خفته گردد که پیش از این جانش به شهادت و ولایت رسیده باشد و شراب وصل را پیش از نوشیدن شراب شهادت، به کام دل رسانده باشد. به واقع شهید حقیقی کسی است که پیش از آن، به ولایت الهی رسیده باشد. به قول سردار دل ما، شهید سلیمانی تا شهید نشوید به شهادت نمیرسید. این پایۀ اصلی مکتب سلیمانی است؛ و گرنه مدعیان خانه نشین که گرد میدان بر چهرهشان ننشسته، بسیارند.
سوم: مقصود از آن دو بیت چیست؟ رقص در ادبیات عرفانی یعنی چرخش مستانه و مجذوبانۀ دل و جان در صراط استکمالی وصال است. آن که در کارزار دل که میدان نبرد جنود نفسانی جهل و جنود روحانی عقل است، چنان جولان دهد و خون جگر خورد و ریاضت خونین کشد و مستانه و مشتاقانه در راه وصال گام مینهد که «الهی جان به لب رسید تا جام به لب رسید». آنان در گام نخست جنود روحانی عقل را بر مملکت جان حاکم سازند و همۀ جنود نفسانی را به سوی عقلانیت سوق دهند و زمینۀ حرکت استکمالی را فراهم سازند؛ زان گاه در گام بعد همۀ قوای انسانی و جنود عقلانی را به سوی نقطۀ وحدت که خداست، جمعیت و سوق دهند، یعنی به صدق و حقیقت از انانیت برهند و از ماسوای الهی رها گردند و به خال لب دل که سرای خداست، تمرکز و توجه نمایند و از نقص به کمال سیر کنند و دل را در این رقص به سوی جان جانان، خدای سبحان حرکت دهند و به آن ساحت بار یابند. آنان در هر قدمی از نقصی برهند و با هر رهیدگی بجهند و رقص رقصان به سوی حریم قدس ربوبی حرکت کنند.
رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند
چهارم: اینان که مستانه رقصیدند و به ساحت وصال که ساحت ولایت و شهادت است، رسیدند، اولیای زلال الهی شدهاند. آنان زیر سایۀ ولایت خدا هستند. هر دژخیمی که به آنان که عیال الهی هستند، آسیب زند و گزندی برساند و به خاک و خون کشد، خشم خدای جبار را برانگیزاند و انتقام الهی را بر خویش تقدیر سازد و خدا تک تک آنان را به صید انتقام شکار نماید و خاک مذلت بر چهرۀ آنان بپاشد.
شهدای سترگ و سردار دل ما، شهید سلیمانی همه اولیای الهی و عیال الهی بودند که زخمی بر آنان خشم آسمان را چون رعد بر دنیاپرستان تیره گون فرود آورد و میآورد.