به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به همت پژوهشکده شهید صدر(ره) با همکاری و مشارکت پژوهشگاه و اندیشکده پایداری حوزه هنری، بیست و سومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی جشنواره ملی ترجمان فتح با موضوع “بایستهها و انتظارات از ترجمه در هندسه معرفتی ادبیات دفاع مقدس(مقاومت)” با حضور دکتر محمدرضا شاکری و دکتر احمد شاکری برگزار شد.
در ادامه متن سخنان دکتر احمد شاکری عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه از منظرتان عبور خواهد کرد:
زمان برای طرح بحث در این جلسه بسیار ضیق است. پرسشهایی که در ذیل کلان موضوع ترجمه می توان ارائه کرد بسیار زیاد است. دوستانی که درجلسه حاضر نیز شرف حضور دارند فهرستی از این مسائل را ارائه کردند. اما در این جلسه من بنا دارم یک منظرگاه کلی تری از مسئله را به حضار گرامی عرضه کنم. منظرگاهی که مشرف بر مسائل، نظام دهنده انها و ترتیب دهنده و اولویت بخش انها است. سئوالی که در این زمینه باید مطرح کنیم این است که مسائل ما در حوزه ادبیات از کجا می ایند؟ چه هستند و چه نظام و ترتیبی بر انها حاکم است؟ این توضیح را به عنوان مقدمه عرض کنم که هیچ کنش یا اندیشه ای تولید نمی شود مگر انکه پیش از خود مرحله ای از مسئله مندی را در فرد متفکر و کنشگر داشته باشد. چه عمل ما در حوزه نظر باشد و چه افعال خارجی، نیاز به یک معبری دارد که عبارت از یک “مجهول” یا “خلأ” یعنی زمانی که به امری اگاهی نداریم و به تعبیری عالم به جهل خود هستیم حرکت علمی را در پاسخ به ان طی می کنیم. در حوزه نیازهای عملی هم همنیطور است. زمانی که فقدان یا خلأ ی در عالم بیرون مشاهده می کنیم برای ان برنامه ریزی کرده و با اجرای برنامه تلاش داریم این خلا را مرتفع سازیم. نام این را مسئله مندی می گذاریم. مرادمان این است که محدوده عمل و اندیشه ما به شدت وابسته به محدوده مسئله مندی ما است. طبعا کسی که اساسا به چیزی در حوزه نظر و عمل مسئله مند نشده باشد فکر و عملی نیز مترتب ان انجام نخواهد داد. حال چه واقعا مسئله ای در میان نبوده باشد یا مسئله ای وجود داشته باشد اما فرد کنشگر به ان اگاهی نداشته باشد یا گمان کند که مسئله مسئله نیست. به تعبیری کسی که جهل مرکب دارد یعنی نمی داند که مسئله مند است طبعا کاری انجام نمی دهد. لذا در منظرگاهی کلی “هر کنش” یا “هر اندیشه” ای که در حوزه ادبیات شکل می گیرد منوط به مسئله مندی مسبوق به خود است. با این مقدمه می توانیم وارد سئوالات دیگر شویم و ان این است که در فضای ادبیات ما چگونه مسئله مند می شویم؟ به چه چیزهایی مسئله مند می شویم؟ مراتب مسئله مندی ما کدام است؟ نظام حاکم بر مسئله مندی مان کدام است؟ ایا مسائل در حوزه ادبیات تک ساحتی یا چند ساحتی است؟ ایا خطی است یا شبکه ای است؟ این سئوالات و سئوالات بسیاری از این دست حاکی از ان است که ما پیش از انکه به مسائل مشخص مسئله مند باشیم در حوزه ادبیات به چگونگی مسئله مندی مسئله مند هستیم. در طول چهار دهه گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افراد، نهادها، موسسات، مجموعه ها و دفاتر ادبی برنامه های متعددی را به اجرا گذاشته اند. دنبال راه حل بوده اند. اما پرسش از “مسئله” و “چگونگی بروز و ظهور ان” کمتر مورد سئوال قرار گرفته است.
در این جلسه نیز ما عملا با پیش فرضی از مسئله وارد موضوع جلسه شده ایم. جشنواره ترجمان فتح به عنوان “کنش-برنامه” در اکنون ادبیات داستانی معاصر نتیجه اسیب شناسی، مساله مندی، ضرورت یابی و اولویت شناسی خاص خود است. این جشنواره همانند دیگر کنشها در حوزه ادبیات از جنس “پاسخ-عمل” است. یعنی پیش از خود با تصوری از حوزه ترجمه و مسئله شناسی ان به برنامه مشخص “جشنواره” ای برای حل ان نایل شده است. تاسیس “جشنواره ای” در موضوع “ترجمه” با محوریت “ادبیات” “مقاومت” نتیجه گزینش ها و تقییدها و اولویت بندی های متعدد است. “اغراض” و “اهداف”ی را در نظر گرفته و “روش” مشخصی را تا کنون برای نیل به این هدف تدارک دیده است. بنابر این اگر یک گام به عقب رویم می توانیم از این سئوال کنیم که چرا درباره مسائل مختلف ترجمه راهکار “جشنواره” انتخاب شده است و در گامی دیگر اینکه از حوزه های مختلف ادبیات چرا “ترجمه” برگزیده شده است؟ ایا ترجمه مسئله اولویت دار ادبیات مقاومت کنونی است؟ سئوال این که ایا این مسئله مندی به نحو دقیقی با مطالعه در این “حوزه” و جوانب و ارکان و تاریخچه ان صورت گرفته است؟ یعنی مطالعه فرصت ها و تهدید ها و موانع. پرسش دیگر این است که ایا این جشنواره در نیل به اهداف خود به عنوان علت تامه عمل خواهد کرد؟ طبق گزارشی که جشنواره ترجمان فتح ارائه کرده است از قریب به بیست و سه جلسه کرسی های نظری برگزار شده حدودا بیست جلسه به مقوله فرایند ترجمه و ادبیات ترجمه متوجه بوده اند. یعنی از سه رکن ادبیات ترجمه تنها دو جلسه به “ادبیات تولیدی-تالیفی” که مبدا ترجمه است اختصاص یافته است. جلسه ای برگزار نشده تا در ان مشخص شود اساسا ادبیات مقاومت چیست. این انتخاب نتیجه مسئله مندی این جشنواره به ادبیات مقاومت است. یعنی گویا اینطور تلقی شده که ما بر محوری خطی قرار داریم و مرحله تالیف به پایان رسیده است و اکنون در مرحله ترجمه قرار داریم.
ادبیات ما و حوزه های ملحق بدان پیش از ان که در پاسخ به مسائل جزیی و خرد ساحت های متعددش اش دچار معضل و چالش باشد در طول تاریخ معاصرش با معضل “مسئله مندی” مواجه بوده است. ادبیات ما به “کلیت” خود مسئله مند نبوده است بلکه عموما مسئله مندی ها جزیی و نه کلی، ذهنی و نه عینی، گذشته نگر و نه اینده نگر، اجمالی و نه تفصیلی، سطحی و نه عمیق، تک ساحتی و نه چند ساحتی، منطقه ای و نه ملی بوده است. خصوصا برگزاری برنامه ها و اقدامات ادبی از سوی مدیریت های ادبی دچار چنین معضلی بوده اند. این به معنای واقع به مثابه بحرانی گریبانگیر ادبیات بوده و بسیاری از تلاشها را ناکام یا کم بازده ساخته است.
اما همانطور که گفته شد، مسئله مندی تحت نظام مشخصی باید صورت گیرد. زیرا حوزه ادبیات واجد نظام خاصی است که ارکان ان را در ارتباط با یکدیگر قرار می دهد. تا هر پرسنده و مسئله مندی به این نظام اشراف نداشته و ان را لحاظ نکند قادر نخواهد بود فهم و درک عمیقی از مسائل این حوزه پیدا کند. ادبیات روایی (داستانی) به مثابه شبکۀ به هم پیوسته ای از ارکان است که هندسه وار (بر اساس جهت، اندازه و کارکرد مشخص) به یکدیگر وابسته بوده، با یکدیگر در ارتباط بوده و بر هم تاثیر می گذارند عمل می کند. مجموع این ارکان (تولید، پژوهش، نقد ادبی، اموزش، تبلیغ، نشر، ترجمه، اقتباس، مدیریت) کلیتی به نام “ادبیات روایی” را می سازند. بر اساس ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی، هر رکن هم واجد مسائل اختصاصی و هم برخوردار از مسائل ارتباطی با دیگر ارکان است.
در منظرگاه تک ضلعی، برخی ارکان مورد توجه قرار گرفته و ارتباط ان با دیگر ارکان نادیده انگاشته می شود. در نتیجه تک افتادگی ان ضلع، یا اساسا توفیقی در نیل به مقاصد ان رکن حاصل نمی شود یا در تزاحم با طرد دیگر ارکان از مرکز توجه با انها دچار تعارض و اصطکاک خواهد شد. اما در نگاه هندسه محور، ارکان ادیبات نه رابطه ای طولی-خطی که رابطه ای شبکه ای- چند سویه ای دارند. در نتیجه رکنی چون”ترجمه” تنها با رکن قبلی (متن خلاقه) و بعدی (نشر) ارتباط برقرار نمی کند بلکه در چرخه ای مدام بر دیگر ارکان تاثیر می گذارد. نگاه هندسه محور، نگاه جامع، کلان و غیر تک قطبی است. و در مقابل نگاه تک ساحتی “متن محور” یا “نویسنده سالار” قرار می گیرد.
با توجه به انچه امد، مسئله مندی به حوزه ترجمه، نه صرفا امری پسینی و مربوط به مرحله نوشته شدن اثار داستانی موجود محقق و نه عرصه ای جدا افتاده از دیگر ارکان هندسه معرفتی که مسئله ای تاریخمند در طول ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. این گمان که ما در دوره متاخر به فکر ترجمه اثار داستانی مقاومت افتاده ایم و تا پیش از ان چندان به مقوله ترجمه مسئله مند نبوده ایم دقیق و درست نیست. همچنان که نباید فراموش کنیم مسئله مندی به ترجمه مسئله مندی مترجمان و مدیران ادبی که به دنبال مخاطبان غیر فارسی زبان هستند نیست. بلکه مسئله ترجمه تاریخی به طول تاریخ انقلاب اسلامی داشته و از مراحل پیشاروایی در فرایند تولید و مصرف ادبیات حضور و وجود دارد. در پاسخ به این پرسش که “ادبیات دفاع مقدس(مقاومت) چرا، چگونه و چه زمانی به “ترجمه” مسئله مند شد؟”لازم است دوگانه های مسئله مندی (دفعی-تدریجی)، (به هنگام-نابهنگام)، (اولویت دار، غیر اولویت دار)، (اصالی-غیر اصالی)، (جامع-تک ساحتی) را مورد توجه قرار دهیم.
زمان و کیفیت و متعلق مسئله مندی موتور حرکت بخش برای هر کنش یا نظری در حوزه ادبیات است. بدون مسئله مندی اراده ای برای حرکت بوجود نمی اید. مسائل حوزه ادبیات دفاع مقدس به صورت فی الجمله بر ما مشخص است و نه بالجمله. بسیاری از مسائل بالفعل برای ما فعلیت نیافته و بدان اگاه نیستیم. حتی در این باره دچار جهل مرکب هستیم. نمی دانیم مسئله بالفعل و ضروری ما چیست در حالی که گمان می کنیم مسائل بالفعل خود را می دانیم. بنابر این حتی اذعان به هندسه معرفتی ادبیات که مشتمل بر ارکان مرتبط با یکدیگر هست نیز به تنهایی برای شناخت منظرگاهی عام درباره مسائل این حوزه کفایت نمی کند. حتی در حیطه مسائلی که بر ما روشن هستند نیز نیازمند به مسئله مندی به اولویت و ضرورت میان انها خواهیم بود. برخی مسائل مترتب بر مسائل دیگر و برخی مبنا و مقدمه برای مسائل دیگر هستند و باید به صورت ترتیبی حل شوند. مسئله مندی ادبیات دفاع مقدس به مقوله ترجمه دفعی نبوده و صورت تدریجی داشته است. به بیانی ساده تر، مسئله مندی ادبیات دفاع مقدس به مقوله ترجمه ابتدا با مسئله مندی به مبادی و پیش فرض های ان صورت گرفته است. وقتی به واقعه عظیم انقلاب اسلامی نگاه می کنیم می بینیم این واقعه احیاگر ادبیات بومی است. اگر انقلاب اسلامی رخ نمی داد ادبیات داستانی ترجمه ای وابسته اساسا شاهد شکل گیری برخی قالب ها و گونه ها نمی بود و داعیه و حرفی جهانی انگونه که اکنون شاهدیم برای جهانیان نمی داشت. پس تکیه گاه ادبیات داستانی، وقایعی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بوده است و این رخدادها چون حرف جهانی و اندیشه جهانی و انسان جهانی تولید و معرفی کرده است ما را به ادبیات جهانی نیز مسئله مند ساخته است. صدور انقلاب اسلامی نه امری دستوری که بر اساس تقاضا و نیاز جهانی به اندیشه ها و رهیافتهای انقلاب اسلامی مطرح شد. اما نکته ای که وجود داشت این که “ادبیات” خاصه ادبیات داستانی یک “ابزار” و یک “واسط” است. ادبیات صرفا به واسطه مضامین اش جهانی نمی شود. در طول رشد گونه برجسته ای چون ادبیات داستانی دفاع مقدس همواره یکی از مبادی ترجمه یعنی “توسعه و تامین مخاطب” به عنوان پیش فرض مهمی وجود داشته و تغییرات مهمی را رقم زده است. مسئله مندی ادبیات داستانی دفاع مقدس در فرایند بلوغ نایافتگی و جد افتادگی از اصالت خود به ترجمه مسئله مند شده است.
ادبیات داستانی (بلکه ادبیات روایی) پدید امده پس از پیروز انقلاب اسلامی هیچ گاه خالی از پیش فرض های مورد استفاده در ترجمه یا ناظر بر ان نبوده است. ادبیات داستانی دفاع مقدس در طول چهار دهه با مجموعه ای از این پیش فرض ها شکل گرفته و متحول شده است. گفتنی است ادبیات ترجمه مبتنی بر پیش فرض “توسعه مخاطب” ضرورت های ان، “انتظارات حاکم بر مخاطب” و “ضرورت های حاکم بر تامین این انتظارات” است.
پیروزی انقلاب اسلامی حامل “شعارها”، “پیام ها”، “راه حل ها”، “ایدئولوژی” ها و “پیامدهایی” فراملی بوده است. انقلاب اسلامی پیامی فراتر از مرزهای ایران اسلامی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و متاثر از “تجربیات” و “شعارها”ی انقلاب اسلامی و پس از ان دفاع مقدس، ادبیاتی پدید امد که تجربیات و مضامین پیش گفته را روایت می کرد. گرچه این تلاش در حد بضاعت های ان دوران بوده است اما با این تلقی شکل گرفت که همزمانی و همدلی مخاطبان موجود با این واقعه ادبیات را قادر می سازد با همان ساختارهای اولیه به مقصد خود نایل شود. با ورود به دهه هفتاد، تشکیک هایی درباره اثار تولید شده درباره “دفاع مقدس” پدید امد. این تشکیک ها ناظر بر کارکرد این اثار در انتقال “واقع” و اقناع “مخاطب” بودند. اینکه ایا شعارهایی که انقلاب و دفاع مقدس انها را دنبال می کرد اساسا می توانند صورت ادبی به خود بگیرند؟ به معنای ساده تر تشکیک در همزیستی ایدئولوژی انقلاب با ادبیات داستانی و دیگر اینکه ایا ادبیات داستانی تحمل و ظرفیت پذیری لازم را برای شعارها دارد؟ این تشکیک در حوزه ادبیات ملی (داخلی) دفاع مقدس صورت گرفت زیرا تا ان زمان همچنان اثر مشخصی از این گونه به زبانهای دیگر ترجمه نشده بود. اما به طریق اولی بحران مخاطب و واقع گویی و ادبیات ایدئولوژیک از ساحت مخاطبان داخلی می توانست به مخاطبان خارجی تسری پیدا کند.
مرحله دیگر، تلقی عدم تجانس مضامین و شعارهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با ادبیاتی بود که می خواهد “ادبیات” بوده و مخاطبان “حداکثری” را داشته باشد. این تلقی شکل گرفت که ادبیات دوران دفاع مقدس حداکثر ادبیات “دوران ضروت ها و مصالح” جنگ بوده است و برای مخاطب پس از جنگ کارامدی ندارد. پس از ان شاهد تفکیک میان انوع تولید کنندگان و مصرف کنندگان ادبیات دفاع مقدس هستیم. تفکیک میان تولید کنندگان معتقد به دفاع مقدس (نمایندگان گفتمان حاکم) و تولید کنندگان غیر معتقد به دفاع مقدس (گفتمان های غیر حاکم) و تفکیک میان مصرف کنندگان معتقد به دفاع مقدس و مصرف کنندگان منتقد یا معترض به دفاع مقدس.
مرحله دیگر، ظهور ایده ادبیات ملی غیر ایدئولوژیک دفاع مقدس است. چرا که گمان شد اصل ایدئولوژیک بودن ادبیات مخاطبان را نسبت به پیش فرض ها شرطی کرده و مواجهه حداقلی انها با تجربه را موجب می شد. بنابر این ادبیات ایدئولوژیکی که برای مخاطبان ایرانی صاحب ایدئولوژی جذابیت خود را از دست داده بود قادر نبود مخاطبانی از دیگر فرهنگ ها و اقلیم ها داشته باشد. در نتیجه پیش فرض “مخاطب حداکثری” با فرض، ادبیات “غیر ایدئولوژیک” همراه شد.
مرحله بعد تشکیک در تقدس دفاع مقدس به ادعای دور از دسترس بودن، غیر قابل باور بودن، تصادفی بودی، زمینی نبودن. انحصار مخاطبان در انسان های عادی و خاکستری و ضرورت تناسب شخصیت ها و وقایع با ذهنیت انسان خاکستری بود. اینکه اساسا قهرمان های حاضر در دوران دفاع مقدس انسان های “معمولی” و “ناسوتی” بوده اند و مخاطب امروزه ادبیات داستانی نیز که خود “معمولی” است، تنها قادر به همذات پنداری با شخصیت هایی همانند خود است. در نتیجه این همانند سازی “قهرمان” ها محکوم به نمایشی همانند انسانهای عادی (مخاطبان) خود شدند. حتی در این باره نیز تشکیک شد که قهرمانهای جنگ اگر هم قائل به قهرمان بودن انها باشیم محصول زمانه خود و مربوط به زمان خود هستند و نمی باید و نمی شاید که در دوره دیگری تکرار شده یا تقلید شوند.
اتفاق دیگر در فرایند توجه به مخاطب، تقلیل واقعیت خارجی به واقعیت مادی به داعی انحصار تجربه در امور مادی یا تکراری و غیر قابل باور بودن یا شعاری بودن تجربیات غیبی در جهت جذب مخاطب بود. بعضا به این استدلال شد که نمونه های موفق غربی در ادبیات جنگ می توانند الگویی برای ادبیات دفاع مقدس باشند و با تکرار یا تقریب به ان مضامین می توان به ادبیات جهانی نزدیک شد. توجه به رویکرد “ضد جنگ” در ادبیات دفاع مقدس با الگوگیری از ادبیات جنگ در جهان و برخی نمونه های موفق ان و تمایل برای جهانی شدن از مجرای الگوبرداری از نمونه های جهانی در دستور کار قرار گرفت. این فرایند در دوره کنونی به ایده “ادبیات انسانی جنگ” انجامید. تمرکز بر رویکرد “انسانی” در جنگ به عنوان رویکردی جهانی و تضمین کننده مخاطب جهانی مورد توجه واقع شد. مراد از ادبیات انسانی، “ادبیات انسان ها” نیست بلکه مراد انسان جدا افتاده از دین و معتقدان سیاسی و ایدئولوژیک است. با این تلقی که دنیا به دنبال عبور از جنگ و رسیدن به صلح است و تمامی جنگ ها به واسطه شیوع ایدئولوژی ها و قطعیت انها رخ می دهند.
مروری بر تاریخچه “مخاطب شناسی” و تاثیر ان بر روند ادبیات دفاع مقدس نشان می دهد این گونه ادبی در تمامی مراحل رشد خود به مبادی “ترجمه” مسئله مند بوده است و توجه به مخاطب و تکثیر ان تاثیرات شگرفتی بر این گونه گذاشته و بعضا انحرافاتی را در ان موجب شده است. اما ابزارهای این تاثیر را باید در دیگر ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی جست. گرچه “ترجمه” را می توان به عنوان یکی از ارکان ده گانه هندسه معرفتی ادبیات معرفی کرد. اما دیگر ارکان هندسه معرفتی نیز به مسائل این رکن مسئله مند خواهند بود. به عنوان مثال، جشنواره ها که خود از جمله اجزاء رکن تبلیغ هستند می توانند به “ترجمه” مسئله مند شوند. هم از این جهت که معیارهای “نخبگانی” و “عمومی-عرفی” مخاطبان را در انتخابهای خود دخیل سازند. و هم انکه مجرا و بستر را برای توجه مخاطبانان غیر فارسی زبان ادبیات دفاع مقدس به این گونه هموار کنند. در پاسخ به این پرسش که چه اثاری و با چه معاییری به زبان فارسی ترجمه می شوند می توان ملاکهایی را شناسایی کرد که به صورت معکوس به فرایند ترجمه از زبان فارسی به زبانهای دیگر یاری می رسانند. به عنوان نمونه یکی از این ملاکها جشنواره های با نفوذ جهانی هستند که سیاست های خود را در قالب اثار منتخب شان به فرهنگ ها و زبانهای مختلف تحمیل می کنند. بنابر این نمی توان تنها انتظار داشت با ترجمه یک اثر ان اثر جهانی شود بلکه رکنی چون جشنواره های معتبر بین المللی و تاسیس انها در کشور یا توسط کشورهای همسو می تواند به این فرایند بینجامد.
همچنین ادبیاتی که از “مبانی فکری- فلسفی” یا “مشربهای عرفانی-اخلاقی” حکایت می کند به پشتوانه میزان اصالت، کارامدی و ابداع در ان مکتب مورد اقبال قرار گرفته و خوانده می شود. برخی از کتابهای رایج که حاکی از انواع عرفانهای شرقی و غربی و امریکای لاتین هستند بیش از ان که از ظرفیت های ادبی بالایی برخوردار باشند به واسطه “نیاز شناسی” مخاطب و “خلا معنویت” در مخاطب تکنولوژی زده امروزی مورد استقبال قرار می گیرند. حال باید دید ادبیات مقاومت و دفاع مقدس چه مشرب عرفانی یا چه مکتب فکری فلسفی را می تواند نمایشی کند و به عنوان نماینده ان به دنیا عرضه شود.
همچنین جریان “نقد ادبی” و رویکردهای تئوریزه شده ان در معرفی و تثبیت اثار ترجمه ای، دست یابی مخاطبان به لایه های معنایی پنهانی اثر و تبدیل رویکردهای موجود در اثار ترجمه ای به رویکرد غالب در اثار تالیفی جامعه هدف موثرند. توضیح انکه، هدف نخست اثار ترجمه ای تکثیر حداکثری انها در زبانها و جوامع هدف است. هدف دوم در ترجمه اثار، نفوذ فکری- احساسی این اثار به جوامع هدف و در نهایت الگو سازی و تغییر سبک زندگی در این جوامع است. اما هدف سوم از ترجمه اثار، تاثیر گذاری بر لایه های درک هنری و ساختارهای ذهنی و روایی نویسندگان جوامع هدف است. چنانکه در ترجمه ادبیات داستانی غربی برای فارسی زبانان در عصر مشروطه تنها چند کتاب ترجمه ای به ادبیات داستانی معاصر ایران وارد نشد بلکه این رخداد دوره جدیدی از ادبیات داستانی را در کشور ایجاد کرد و نویسندگان با اشنایی با سبک روایی داستان جدید و مبانی فکری و هنری این اثار عملا سمت و سوی خلاقیت داستانی خود را بدان سمت متمایل کرده از این اثار الگو گرفته و عملا خط فکری ادبیات ترجمه ای را دنبال و تکثیر کردند. نقش نقد ادبی خاصه در میان مخاطبان خاص ادبیات داستانی (نویسندگان و منتقدان و اهالی نظر) غیر قابل انکار است.
رکن دیگری که می تواند در چرخه ترجمه و تکثیر مخاطب جهانی موثر باشد “اموزش” است. جریان “اموزش هنر” خاصه اموزش داستان نویسی کاملا همسو و همگام با ادبیات ترجمه ای دنبال می شده است. تعامل کاملی میان این دو رکن وجود دارد. چنانکه ترجمه اثار به زبان مقصد، زمینه های تاثیر گذاری ان را بر جوامع هدف فراهم می سازد. این تاثیر گذاری در صورتی که با القاء مبانی فنی و هنری داستانی همراه باشد کارکردی مشابه حوزه اموزش داستان نویسی دارد. با این وجود، ترجمه منابع اموزش داستان نویسی بر پایه رویکردهای فکری –فلسفی که ناظر بر انسان شناسی، جهان شناسی، اخلاق و معرفت شناسی است، به عنوان پیش قراول معرفی ادبیات ترجمه ای عمل می کنند. چنانکه نوعا کتابهای اموزشی یافته ها و مفاد علمی و هنری خود را به اثار داستانی مشخصی مستند می سازند و از این مجرا معرف و مبلغ اثار داستانی ترجمه ای هستند.
رکن دیگری که می تواند در تعامل با ادبیات ترجمه بدان یاری رساند نظام های فکری و معرفتی هستند که ادبیات انها را نمایندگی کردن و با ابزار خود نمایشی می کند. “ادبیات سوسیالیستی”، “ادبیات فمنیستی” و “ادبیات عرفان های شرقی” بیش از ان که به واسطه انتساب به نحله ادبی متعین شده باشند نماینده و بیان کننده فکری هستند که از ان نشات گرفته اند. بنابر این در صورتی که کشور مبدا واجد فکر تئوریزه شده ای در حوزه های معرفتی و فلسفی و حتی سیاسی باشد. همانند “حکومت اسلامی مبتنی بر جمهوریت و ولایت فقیه” و این تفکر تئوریزه شده قدرت رقابت با دیگر الگوهای حکومتی و سیاسی را داشته باشد ادبیاتی که حکایت گر این تفکر است نیز می توانند علاقمندان به این شیوه حکومت و سیاست ورزی را به خود جلب کند.
همچنین رکن پژوهش نیز در تعامل با “ترجمه” به رشد و بالندگی ان خواهد انجامید. نظریه های ادبی مواجهه مخاطب با اثار ادبی را ضابطه مند کرده و الگوی مشخص ارتباطی را میان مخاطب و متن برقرار می کنند. در حقیقت رسمیت یافتن و هویت یافتن یک گونه یا مکتب ادبی و کسب وجاهت و ادبیت برای ان خاصه در محافل دانشگاهی از قبل رشد و غنای پژوهش ادبی و نظریه پردازی محقق خواهد شد. در نتیجه ادبیاتی که دارای نظریه پرداز نباشد و مکتب ادبی یا نظریه خاص قابل دفاعی برای بیان ارائه نکرده باشد نمی تواند در ترجمه اثار خود نیز به قله های بلندی دست یابد.
و بالاخره، رکن “اقتباس” در نتیجه بخشی “ادبیات ترجمه” کارکرد موثر و ویژه ای خواهد داشت. بسیاری از اثار مهم با توجه به ضریب نفوذ “سینما” و “تلویزیون” در جامعه مخاطب، پیش از ان که خوانده شوند دیده می شوند. بنابر این جامعه ای که صاحب سینمای اقتباسی فعال از اثار داستانی خود است یا از ظرفیت سینمایی دیگر کشورها بهره می برد در معرفی اثار داستانی و ترجمه انها به زبانهای مقصد دست برتر و بالاتری خواهد داشت.