به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی ترویجی «طرحوارههای تجدیدنظرطلبی در انقلاب اسلامی» با ارائه آقای دکتر محسن ردادی عضو هیئت علمی گروه مطالعات انقلاب پژوهشگاه و با حضور ناقدین آقایان حجتالاسلام علی ذوعلم و دکتر مصطفی غفاری عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع)، روز دوشنبه مورخ ۶ اردیبهشتماه ۱۴۰۰ به صورت مجازی و تحت نرمافزار اسکایپ برگزار شد.
در این نشست ابتدا دکتر ردادی به ارائه دیدگاه خود پرداخت. وی درباره طرحوارههای موجود در باب تجدیدنظرطلبی در انقلاب اسلامی، به شناسایی ۸ طرح واره اشاره نمود و بیان داشت که انواع تجدیدنظرطلبیها در عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه را میتوان در این ۸ طرح واره جایابی نمود. از منظر ایشان منظور از تجدیدنظرطلبی، شک و تردید کردن در «اندیشه و اهداف» انقلاب اسلامی است، آن هم اندیشه و اهداف اساسی و اصلی و ماهوی انقلاب اسلامی. بر این اساس ایشان معتقد است با تسامح بسیار زیاد، تمام اهداف و اصول انقلاب اسلامی را میتوان در سه مؤلفه «رابطه امت و ولایت»، «حاکمیت مردم» و «استکبارستیزی» تجمیع نمود که در شعارهای مردم و نیز در اندیشهی رهبران انقلاب اسلامی نشانههای آشکاری میتوان یافت که این سه عنصر، جزو ماهیت اساسی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است و قابل حذف از اندیشهی انقلاب اسلامی نیست. سپس ایشان به تبیین ۳ مولفه مذکور پرداخت. ایشان معتقد است مهمترین و آشکارترین ویژگی تجدیدنظرطلبان، خروج بر ولایت است.
دکتر ردادی کنار زدن قدرت حاکم و برقراری حاکمیت مردمی را هدف انقلاب معرفی و ابتناء تمام سیاستها و برنامهریزیهای بر حاکمیت مردم و در اولویت قراردادن واقعی و عینی مردم را امری ضروری دانست و بر این اساس از منظر ایشان، نادیده گرفتن، به حاشیه راندن و کنارزدن مردم، تجدیدنظرطلبی صریح است که میتواند مصادیقی مانند اشرافیت ، نفی برابری و عدالت، تردید در ارزش و ضرورت آزادی داشته باشد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی همزیستی با استکبار را سومین شاخص تجدیدنظرطلبی معرفی و بیان داشت چون پذیرش استبداد و استکبار به هیچ عنوان با تفکر انقلاب اسلامی سازگار نیست، اگر فرد انقلابی به این نتیجه برسد که میتوان با استکبار و نظام سلطه، «همزیستی» داشت در این صورت دچار تجدیدنظرطلبی شده است.
در ادامه ایشان به تحلیل تجدیدنظرطلبی در چارچوب جامعهشناسی شناخت پرداخت و بیان داشت مفروض این است که تفکر تجدیدنظرطلبی ناشی از گرفتاری افراد در تفکر «ایدئولوژی و یا اوتوپیا» است. این افراد رابطهی خود را با حقیقت از دست دادهاند و جهانبینی آنها به نوعی کژتابی دچار شده است. این کژتابی سه گونه است:
دور افتادن از حقیقت: در این نوع از کژتابی، فرد قادر نیست نظم مناسبی به «اصول بدیهی نهفته در اندیشهاش» بدهد. فرد با انبوهی از دادهها(ی درست یا نادرست) مواجه است و به دلیل اینکه دستگاه تحلیل مناسبی ندارد نمیتواند از سازگاری عقایدش با واقعیت آگاهی حاصل کند. نتیجه اینکه دچار انتزاعیاندیشی میشود و شناخت او از پدیدهها ربطی با واقعیت پیدا نمیکند.
خودفریبی: ویژگی این طرز فکر آن است که از لحاظ تاریخی و اجتماعی، فرد امکان و توانایی بر ملا ساختن ناسازگاری میان عقاید و کردارش را دارد؛ ولی در عوض این امکان روشنبینی را در برابر برخی از مصالح حیاتی عاطفی و غیر عقلانی کتمان میکند. او دست به خودفریبی میزند تا دادهها و باورهای متناقض در دستگاه فکری او وارد نشود. بسیاری از خودفریبیهایی که در جهانبینی فرد رخ میدهد برای جلوگیری از بروز ناهماهنگی و تناقض میان باورها و وابستگیهای عاطفی است.
فریب آگاهانه دیگران: سومین نوع کژتابی در جهانبینی بر پایهی فریب آگاهانه استوار است که در آن کژتابی را باید به منزلهی دروغی عمدی تعبیر کرد. در اینجا خودفریبی اتفاق نیافتاده است، بلکه فریب عمدی دیگران برای هدف و نیتی صورت میپذیرد. برخی منفعتطلبیهای شخصی یا حزبی باعث میشود که فرد آگاهانه جهانبینیای که به آن باور داشت را تغییر میدهد، تا به منافعی دست پیدا کند.
بر این اساس ایشان معتقد است تفکر تجدیدنظرطلبی از جنس اوتپیایی و یا ایدئولوژیک است که هر یک دلالتهای مختص به خود دارند و البته تفکر انقلابی با ایدئولوژی و اوتوپیا نسبتی ندارد.
دکتر ردادی بر اساس مباحث بیان شده، به تبیین ۸ طرحواره تجدیدنظرطلی پرداخت. اولین طرحواره از نظر ایشان، تجدیدنظرطلبی به مثابهی ایدئولوژی اشرافسالاری است که بر این باور است که جامعه صرفا با تداوم اشرافیت و سنتهای خاص میتواند سلامت خود را حفظ نماید. در نتیجه برای حفظ، تداوم و احیای سنتهای عصر طلایی، افرادی که به نوعی با آن دوران مربوط هستند شایستگی مدیریت جامعه و حفظ قدرت سیاسی را دارند. دکتر ردادی معتقد است در همین ساختار سیاسی اشرافی است که با پدیدهای به نام «آقازادگی» مواجه هستیم. «آقازاده»ها بر اساس انتساب به یک رجل سیاسی مذهبی خود را ممتاز و متمایز از مردم عادی و دارای صلاحیت ویژه برای تأثیر در مناسبات قدرت میبینند.
در ادامه ارائه دهنده کرسی طرحوارههای تجدیدنظرطلبی به صراحت بیان نمود اندیشهی اشرافسالاری با ولایت فقیه و حکومت اسلامی ستیز نداشته باشد و حداقل در ظاهر میتواند با آن کنار بیاید. از نظر ایشان اشرافسالاری چون یک ایدئولوژی محافظهکار است و رادیکال نیست، ولی فقیه را به چالش نمیکشد. اما با بررسی سیاستّها و تصمیمهای اشرافسالاران در دهههای مختلف میتوان تعارضهای جدی میان رهنمودهای رهبران انقلاب اسلامی با رفتار اشرافسالاران یافت. عدم تعارض با استکبارستیزی نیز در این طرحواره قابل مشاهده است. دکتر ردادی ریشهی اصلی تجدیدنظرطلبی در این جریان فکری را اشرافیت و دور شدن از مردمسالاری معرفی نموده و بیان داشت ایدئولوژی اشرافسالاری، در ذات خود با مردمگرایی مخالف است – هرچند که ممکن است در ظاهر از پاسداشت حقوق مردم دم بزند. اما زمانی که سیاستها و کنشهای مردمگرایانه را تحت عنوان «عوامگرایی» (Populism) و یا «عوامفریبی» (Demagogism) مورد هجمه قرار میدهد، ذات غیردموکراتیک خود را آشکار میسازد.
دکتر ردادی تجدیدنظرطلبی به مثابهی ایدئولوژی دیوانسالاری را طرحواره دوم تجدیدنظرطلبی معرفی نمود که در این رویکرد، عمل مطابق برنامه و نادیده گرفتن سنت و زمینه فرهنگی-اجتماعی به وضوح دیده میشود. از نظر دکتر ردادی دیوانسالاران بر این باور هستند که نباید غیرمتخصصها در ادارهی کشور دخالت کنند و آرمانهای انقلابی نیز بیش از حد غیرواقعی است، به همین جهت همواره تلاش میکنند نیروهای انقلابی را از مسئولیتهای کلیدی دور نگاه دارند. البته این رویکرد به صراحت در مقابل ولی فقیه قرار نمیگیرند اما اصولا جایگاه ولی فقیه را نمادین و منوط به عدم مداخله در امور اجرایی و برنامهریزی میدانند. دکتر ردادی معتقد است میتوان بارزترین تجدیدنظرطلبی در اندیشهی انقلابی در میان تکنوکراتها را در زمینهی «اشرافیت» و «همزیستی با استکبار» مشاهده نمود.
طرحواره سوم در سخنان آقای دکتر ردادی، تجدیدنظرطلبی به مثابهی ایدئولوژی لیبرالیسم است. از نظر ایشان بخشی از انقلابیون به تدریج اصول و ارزشهای لیبرال سرمایهداری را پذیرفتند و به این دلیل که ایدئولوژی با اندیشهی انقلاب اسلامی سر ناسازگاری دارد، آرمانهای انقلابی خود را کنار گذاشتند.
دکتر ردادی تجلی این رویکرد را در جریان اصلاحات میداند که با وجود رویکرد اصلاحی و بازگشت به مسیر انقلاب، در ادامه روندی تجدیدنظرطلبانه را اتخاذ نمود. دکتر ردادی ضمن اشاره به مولفه دوری از اشرافیت به عنوان یکی از جذابیتهای گفتمان دوم خرداد در مقایسه با رویکرد اشرفی دولت سازندگی، عدم تداوم این رویکرد و جایگزین شدن طبقهی متوسط جدید و به حاشیه راندن سایر گروههای مردمی را به نوعی تجدیدنظرطلبی معرفی مینماید. دکتر ردادی نزاع نظری اصلاحطلبان با زعامت ولی فقیه و همزیستی با استکبار را از دیگر مشخصههای جریان موسوم به اصلاحات میداند که منجر به تجدیدنظرطلبی آنها گردید.
دکتر ردادی طرحواره چهارم را تجدیدنظرطلبی به مثابهی ایدئولوژی فاشیسم معرفی مینماید که بیشتر در اندیشه افرادی که تلقی فاشیستی از دین را مطرح مینموند قابل ردگیری است این در حالی است که با توجه به هدایتها و رهنمودهای امام خمینی و مقام معظم رهبری، تفکر فاشیسم در میان معتقدان به ولایت فقیه شکل نگرفت اما در مقابل برخی از جریانهای افراطی منتسب به اصلاحطلبان ضمن رفتارهای خودسرانه و شبهفاشیستی، این موضوع را به رقیبان خود نسبت میدادند که به طور نمونه میتوان به اردوکشی خیابانی در سال ۱۳۸۸ اشاره نمود. از نظر دکتر ردادی این تفکر، رویکردی دوگانه به مردممحوری دارد. از یک طرف متکی به تودهی مردم مبارزهّها و راهپیماییهای خود را سامان میداد و از سوی دیگر مجموعهی این فعالیتها در جهت ابطال رأی و نظر مردم تنظیم شده بود. بنابراین این ایدئولوژی نسبت به هواداران خود کاملا مردممحور تلقی میشد و نسبت به عموم مردم خصمانه و سرکوبگرانه ارزیابی میگردد. از سوی دیگر با توجه به اینکه جنبش سبز مورد حمایت صریح استکبار قرار داشت. اما در مقابل هیچکدام از این حمایتهای بیگانگان و استکبار، آقای نخست وزیر زمان امام خمینی(ره) هیچ موضعگیریای انجام نداد، همزیستی این تفکر با استکبار نیز قابل ارزیابی است. دکتر ردادی به نزاع این رویکرد با ولایت فقیه به صورت عملی و تمرد از دستور ایشان مبنی بر قانونگرایی را محور دیگر حرکت این جریان به سوی تجدیدنظرطلبی معرفی مینماید.
دکتر ردادی عنوان تجدیدنظرطلبی به مثابهی اوتوپیایی هزارهگرایی را برای طرحوارهی پنجم برمیگزیند و بیان میدارد میتوان گفت اغلب مذهبیهایی که از تفکر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی جدا میشوند – به شرط حفظ باورهای دینی – در دام اتوپیای هزارهگرا میافتند. بسیاری از آنها سست شدن اعتقاد مردم را نتیجهی دورویی مقامات سیاسی جمهوری اسلامی تلقی کرده و تصور میکنند برای حفظ دین، باید به مخالفت با جمهوری اسلامی روی آورد.
در ادامه دکتر ردادی در تبیین طرحوارهی ششم که به عنوان تجدیدنظرطلبی به مثابهی اوتوپیای لیبرال نامگذاری شده بود، مخاطبان آن را افراد غیرنخبهای میداند که بر خلاف اوتوپیای هزارهگرا، مذهبی نیستند و بیشتر رسانههای غربگرا را دنبال میکنند و سخنانی که در آن از باورهای خرافی انتقاد شده را با اشتیاق گوش میکنند و البته تمایلی به فرهنگ بومی و مرور شرایط تاریخی ایران ندارند و در مقابل خواهان تکرار تجربهی غرب در رسیدن به آرمانشهر لیبرالی هستند. دکتر ردادی ویژگی این رویکرد باعث شده است این افراد شعارهای انقلاب اسلامی بخصوص مبارزه با استکبار را غیرقابل تحقق میدانند و قدرت آمریکا و غرب را غیرقابل چالش تلقی میکنند. بنابراین مبارزه با استکبار را بیهوده دانسته و خوشباورانه معتقدند اگر ایران مبارزه با استکبار را کنار بگذارد درهای نعمت و ثروت بهشت و اتوپیای آمریکا به روی ایران باز میشود.
طرحوارهی هفتم برای تجدیدنظرطلبی در رویکرد دکتر ردادی، تجدیدنظرطلبی به مثابهی اوتوپیای ارتجاع تاریخی است که دوره پهلوی را دوره طلایی دانسته و خواستار بازگشت به آرمانشهر ادعایی خود دارند که در آن ارزانی، بیحجابی و ویزای معتبر وجود داشت. از نظر دکتر ردادی این اوتوپیا مبتذلترین نوع آن باشد اما در عصر شبکههای اجتماعی و مبتذل شدن عقاید، گستردهترین هواداران را دارد و از نظر تعداد (و نه کیفیت) احتمالا پرشمارترین افراد را به خود جذب کرده است و در میان آنها انقلابیون سابق که تجدیدنظرطلب شدهاند هم فراوان هستند.
طرحوارهی هشتم و پایانی مدنظر دکتر ردادی تجدیدنظرطلبی به مثابهی اوتوپیای سوسیال دموکراسی بود. دکتر ردادی در تبیین این طرحواره بیان داشت که در این رویکرد از سوی برخی از انقلابیون پشیمان مطرح شده است که مهمترین ویژگی آنها کمطاقت بودن و درخواست تحقق کامل عدالت در کوتاهترین زمان است. در واقع پیروان این اوتوپیا اغلب «عدالتخواهان خشمگین و ناامید» هستند.
در ادامه جلسه حجتالاسلام علی ذوعلم به عنوان ناقد کرسی به طرح دیدگاه خود در دو بخش پرداخت. ایشان در بیان نکته مثبت مطالب بیان داشت از نظر شکلی کار ساختاریافته و صورت بندی نواورانه است و البته در کنار رویکرد شجاعانه، جانب انصاف را هم رها نکرده است. آقای ذوعلم در نقد مباحث بیان داشت از بعد نظری ابتدا باید یک صورت بندی کلی در پاسخ به این سوال که عوامل عدول از انقلاب از سوی برخی از چهرهها که خود را از کاروان انقلاب می دانستند چیست؟ بعد سراغ تطبیق برویم. ایشان ضمن نقد انتخاب تعبیر تجدیدنظرطلبی بیان داشت تعبیر تجدیدنظرطلبی عاریتی است و از مارکسیستها گرفته شده است. آیا از این تعبیر میتوان برای انقلاب اسلامی استفاده نمود؟بهتر بود صورت بندی بر اساس مبانی قرآنی انجام میگرفت. در تاریخ اسلام نیز مبانی خوبی برای تبیین جریانهای مخالف جریان حق وجود دارد مانند مارقین،ناکثین و قاسطین. حجتالسلام ذوعلم در ادامه مباحث خود به تفاوت انقلاب اسلامی با سایر انقلابها اشاره نمود و خواستار استفاده از مدل نظری دیگری برای تبیین چرایی تجدیدنظرطلبی در انقلاب اسلامی شد. ایشان در نقد شاخصها و ارزشهای انقلاب برای تبیین تجدیدنظرطلبی، به عدم توجه به شاخص عدالت در شاخصها اشاره و شعارهای جهانی انقلاب را نیز ملاک خوبی برای ارزیابی معرفی نمود. ایشان در ادامه رویکرد بومیگرایانه به طراحی چارچوب نظری بیان داشت چرا ایدئولوژی و اتوپیا را بر اساس تعریف غربی ها استفاده کنیم. باید از تعریف درون دینی خودمان برای این دو مفهوم استفاده نمائیم.
حجتالاسلام ذوعلم به بیان مصادیق مطرح شده نیز انتقاد و بیان داشت غالب مصادیق در دهه اخیر است در حالی برخی از جریانهای تجدید نظرطلب از همان ابتدای انقلاب وجود داشت مانند نهضت آزادی و دولت موقت که در قضیه تعیین نوع حکومت مسیر دیگری را دنبال میکردند یا برخی از جریانهای حوزه که تحت نظر آقای شریعتمداری فعالیت کردند یا تغییر موضع شیخ علی تهرانی که در همان سالهای آاغازین انقلاب بود.
حجتالاسلام ذوعلم برای تقویت کار پیشنهاد نمود در کنار بررسی وضع موجود، باید با نگاهی به آینده وضعیت را بررسی کرد و راهکارهایی را ارائه نمود تا این روند ادامه پیدا نکند زیرا جبهه انقلاب اسلامی موظف است تا حد مکان نسبت به هشداردهی و مدیریت روند اقدام نماید.
دکتر مصطفی غفاری به عنوان ناقد این کرسی ضمن تحسین کار به دلیل جسارت در مفهومپردازی و ادبیاتسازی، بر لزوم توجه به برخی زوایای خاص جامعهشناسی سیاسی و پاسخ به این سوال که چه زمینههای اجتماعی باعث این پدیده میشود؟ تاکید نمود.
دکتر غفاری در نقد برخی از مصادیق بیان داشت بر اساس شاخصهای اعلامی افراد دیگری هم جزء تجدیدنظرطلبها به شمار میروند که کار بدانها توجه نشده است و البته این افراد و جریانهای به جریان انقلابی وابسته هستند.
دکتر غفاری ریشههای گسست و تجدیدنظرطلبی را مواردی مانند تکثر قرائتهای دینی دانست که در این کار مورد توجه قرار نگرفته است.
دکتر غفاری نسبت به تقلیل همه چیز به اشرافیگری یا همدرد محرومان بودن را برخلاف تجربه زیسته و سبک زندگی افراد تجدیدنظرطلب معرفی مینماید و شاخصها را برای تبیین تجدیدنظرطلبی ناکافی میداند.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق با طرح این سوال که آیا دیوانسالاری یک ایدئولوژی است؟، بیان داشت اساساً مقولات دیوانسالاری، فنسالاری و دیپلماسی ابزارگونههای در اختیار کشورداری هستند؛ که دستکم در جهان مدرن ناگزیرند و بیجایگزین البته محافظهکاری یک ایدئولوژی است اما دیوانسالاری خیر هرچند همآیند زیادی دارند اما در نظامات تجدیدنظرطلب (در برابر محافظهکار) هم دیوانسالاری هست و نمیتواند نباشد.
ایشان بر عواملی انند ناامیدی از کارامدی و توانمندی در کشورداری و تأثیر فشار رسانهای در تغییر محاسبات را از عوامل دانست که میتواند به تجدیدنظرطلبی منجر گردد اما در این کار بدانها توجه نشده است.
دکتر غفاری در ادامه به طرح یک پرسش بنیادی میپردازدکه آیا امکان بازیابی نیروهای ریزش کرده یا تجدیدنظرطلب شده وجود دارد؟ ایشان در پاسخ بیان میدارد جواب دم دستی میگوید بله، اگر برگردند هرچند همین هم در عمل نشده اما جواب عمیق این است که چگونه باید تدبیر و زمینهچینی کرد برای این امر تا خسارتهای ناشی از این مسئله کاهش یابد.
دکتر غفاری به یک پرسش بنیادی دیگر اشاره نمود که بر تعادل میان جمود و تجدیدنظرطلبی تاکید دارد و آن چیستی اسلامی بودن و انقلابی بودن و چگونگی تشخیص انحراف است تا هم از تجدیدنظرطلبی مصون بمانیم و هم دچار ایستایی و جمود و رکود نشویم.
دکتر شفیعی فر
برخی از حوادث در انقلاب روند تکاملی انقلاب است و حاصل تجربیات از مسائل است و طبیعی است و نمیتوان همه را تجدینظرطلبی دانست. یا بحث تعهد و تخصص باید شاخضص هایی را ملاک قرار داد که در صورت عدول از آن تجدیدنظرطلبی رخ می دهد.