اصل بستار و خداباوری

دکتر روزبه زارع

عضو هیات علمی گروه غرب‌شناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

اصل بستار و خداباوری

این یادداشت در پی آن است که قابل جمع نبودن «اصل بستار علی فیزیکی» و خداباوری را نمایان کند. مفاد اصل مذکور این ادعا است که علم فیزیک یا جهان طبیعت (که علم فیزیک عهده­‌دار تبیین آن به نحو بنیادین است) به لحاظ علی بسته است؛ گاهی از این اصل به «کامل­بودن فیزیک» نیز تعبیر می­‌کنند.

برای اینکه فیزیک به لحاظ علی بسته باشد، هر رویداد یا واقعیت فیزیکی باید مبتنی بر علتی فیزیکی باشد. اگر بخواهیم این اصل را بر اساس خوانش کپن‌هاگی از مکانیک کوانتومی تقریر کنیم (که مبتنی بر آن خوانش، جایز است که برخی از رویدادهای فیزیکی در سطح کوانتومی بدون علت تحقق پیدا کنند)، می­توانیم اینطور بگوییم که هر رویداد فیزیکی که دارای علت باشد، علت کافی (علت تامه) فیزیکی دارد.

اصل بستار مقدمه‌­ای محوری در استدلال علی به نفع فیزیکی­‌گرایی (فیزیکالیسم) است. با فرض درستی این اصل، هر چیز دیگری که اثری فیزیکی داشته باشد (مثلاً خدا یا رویدادهای ذهنی یا نفس غیرمادی)، باید مبتنی بر، قابل تقلیل به، اینهمان با یا… شیئی فیزیکی باشد؛ مگر اینکه بخواهیم تعیّن مضاعف (توارد دو علت تامه بر معلول واحد) را به نحو نظام­‌یافته بپذیریم. می­توانیم این استدلال را اینطور تشریح کنیم: مطابق این اصل، هر رویداد فیزیکی را که در نظر بگیریم، اگر دارای علت باشد، یک علت کافی فیزیکی دارد؛ در عین حال اگر شیئی غیرفیزیکی نیز بخواهد علت آن رویداد باشد، مستلزم این است که علاوه بر علت تامه فیزیکی خود، به علتی دیگر نیز نیازمند باشد که سر از تعیّن مضاعف درخواهد آورد. اگر فیزیک به لحاظ علی بسته نباشد، آنگاه همه صورت­‌های فیزیکالیسم احتمالاً نادرست خواهند بود.

اصل بستار، با توجه به استدلال­‌هایی از سنخ استدلال فوق، در حوزه­‌های مختلف در مقابل رویکردهای غیرتقلیل­‌گرا یا غیرفیزیکالیستی قرار می­‌گیرد. مثلاً در فلسفه ذهن و علوم شناختی رویکردهای دوگانه‌­انگاری که قایل به تعامل نفس و بدن هستند (علیت نفس یا ذهن غیرمادی را برای برخی از رویدادهای بدنی می­پذیرند) در تعارض با این اصل قرار می­‌گیرند. همچنین طبق برخی از روایت­‌های نوخاسته‌­گرایی یا علیت رو به پایین، رویدادهای فیزیکی هستند که علتی غیرفیزیکی دست کم نقشی در روی دادن آنها دارد.

اصل بستار مبنای متافیزیکی «طبیعی­‌گرایی روشی» نیز می‌­باشد. می­دانیم که موضوع علوم تجربی پدیده‌­های طبیعی هستند و این علوم عهده‌­دار ارایه تبیین برای این پدیده­‌ها می­باشند. اگر امور غیرفیزیکی نقشی در زنجیره علی رویدادهای فیزیکی (طبیعی) نداشته باشند، نباید در تبیین­‌های علی به امور فراطبیعی متمسک شد. از آنجاییکه هر تبیین واقعی و اصیلی به نوعی مبتنی بر علیت است (این مطلب تقریباً در فلسفه علم امروز مورد وفاق است)، نباید در هیچ تبیین علمی از امور فراطبیعی سخنی به میان آورد. مفاد طبیعی­‌گرایی روشی نیز دقیقاً همین است.

از سوی دیگر، اساس خداباوری بر نقش علی خداوند بنا شده است. حداقل اعتقاد لازم برای ورود به جرگه خداباوران پذیرش این آموزه است که خداوند عهده‌­دار خلق جهان طبیعی است (این اعتقاد میان دئیست‌­ها و تئیست­‌ها مشترک است). علاوه بر این، خداباوران عمدتاً معتقد اند که خدا موجودی متعالی و غیرمادی (غیرفیزیکی) است؛ این اعتقاد نیز در میان همه ادیان ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) مشترک است. حال آنکه خلق جهان طبیعی (مثلاً انفجار بزرگ را درنظر بگیرید)، بر اساس اصل بستار، یا علتی ندارد (تبیین­ گریز است) و یا علتی فیزیکی خواهد داشت و به هر حال جایز نیست که علت آن خدای غیرفیزیکی باشد. این چالش با درنظر گرفتن سایر آموزه­‌های جهان‌­بینی دینی نظیر نیازمندی دایمی موجودات به خداوند در بقا، نازل شدن وحی و ارسال انبیا، وقوع معجزات، استجابت دعا و نصرت مؤمنان و… وخیم‌‌­تر نیز می­‌گردد.

غرض از این یادداشت برجسته نمودن این نکته بود که «اصل بستار علی فیزیکی» یا روایت روش­شناختی آن که «طبیعی­‌گرایی روشی» باشد با حداقل اعتقاد به خداباوری قابل جمع نیست. اینکه سازوکار فاعلیت موجود فراطبیعی و از جمله خداوند در رویدادهای جهان طبیعی به چه صورت است، مطلب دیگری است که نگارنده در یک مقاله به آن اشاره کرده و خواننده را به آن ارجاع می­دهد (الهیات طبیعی معاصر و خدای رخنه‌­ها، تأملات فلسفی، شماره ۲۸، بهار و تابستان ۱۴۰۱).