تاملی کوتاه بر مفهوم «رهایی» در سینما

محمدحسن شاهنگی

دبیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

با انگیزه رسیدن به مفهوم آزادی، در تعداد قابل توجهی از آثار سینمایی، رهایی از «بند و زندان» در کانون توجه قرار می گیرد؛ کلیشه تکراری اما جذاب «فرار از زندان» در بخش زیادی از فیلم‌های جهان ظهور یافته است؛ مکان زندان در برخی از این آثار فراتر از یک محوطه فیزیکی رفته و بعضاً نمادی از دنیا روایت شده‌اند. در فیلم «خداحافظ بافانا»(ساخته بیل آگوست) رابطه زندانبان و زندانی مورد پرداخت قرار می‌گیرد. در این فیلم رابطه نلسون ماندلا با جیمز گریگوری (زنبدانبان سفید پوستش) که ۲۰ سال مراقبش بود روایت می‌شود. این فیلم بر اساس داستانی واقعی از تغییر زندگی و جهان بینی این زندان‌بان ساخته شده است و چرخش‌های روحی فردی ظالم را به انسانی دل رحم به تصویر می‌کشد.

یکی از مطرح‌ترین فیلم‌ها با موضوع فرار، «پاپیون» است؛ پاپیون به معنی پروانه است. شخصیت اصلی داستان یک خالکوبی پروانه روی سینه‌اش دارد که به همین دلیل او را با این نام صدا می‌زنند. پاپیون به ناحق برای جرمی که مرتکب نشده و قتلی که انجام نداده است به زندان می‌افتد. تلاش‌های او جهت فرار از زندان موفقیت آمیز نمی‌شود. در این فیلم «تلاش برای رسیدن به آزادی» بیشتر از خود آزادی مورد توجه قرار گرفته است. این شرایط در فیلم «فرار بزرگ» به چشم می‌خورد؛ در سکانسی از این فیلم آلمانی‌ها به دنبال فردی به نام استیو مک گری هستند که تلاش می‌کند از یک حصار سیمی بالا برود اما در میانه راه از آن آویزان می‌شود.

در برخی از آثار سینمایی، فرار به عنوان پایان کار بیان نمی‌شود؛ بلکه به مثابه آغازی از یک مسیر تعریف می‌شود؛ در فیلم «اسپارتاکوس» (ساخته استنلی‌کوبریک) گفته می‌شود که در زمان امپراتوری روم پست‌ترین کارها را برعهده‌ی برده‌ها گذاشته بودند. یکی از این برده‌ها (اسپارتاکوس) در کارهای پست مشارکت نمی‌کند و کار به جایی کشید که او را به مرگ آن هم با گرسنگی محکوم کردند. اما یک تاجر رومی تحت‌تاثیر قدرت بدنی اسپارتاکوس قرار می‌گیرد و او را برای مدرسه‌ی گلادیاتوری‌اش می‌خرد. سرانجام او و بقیه‌ی برده‌ها موفق به مبارزه و فرار می‌شوند. برده‌های گلادیاتور که نیرویشان زیاد شده حالا می‌خواهند به رهبری اسپارتاکوس با امپراتوری فاسد روم مقابله کنند. در این فیلم، آزادی، ابتدای راه مبارزه با فساد و ظلم است.

در برخی از آثار با تم فرار، انگیزه فرار، تنها به خود فرار کننده باز نمی‌گردد؛ مثلا در فیلم «فراری» گروهی از زندانیان تصمیم می‌گیرند از زندانی با امنیت بالا فرار کنند. سرگروه این افراد فرانک است که می‌خواهد به ملاقات دختر بیمارش برود و تنها به همین قصد فکر گریز به سرش می‌زند.

متاسفانه در بخش زیادی از فیلم های سینمایی هالیوود نه تنها انگیزه‌ای جهت رهایی انسان از محدودیت‌های زمینی و قیود مادی روایت نمی‌شود بلکه تاکید می‌شود که در شرایط موجود هم می‌توان به مولفه‌ای به نام کمال اندیشید؛ فیلم «پائول» داستان موجودی فرازمینی را به تصویر می‌کشد که سال‌ها است به دلیل خراب شدن سفینه‌اش در زمین جامانده است. این موجود با دو مرد و یک زن جوان همراه می‌شود. دو مرد جوان منکر وجود خدا هستند، در مقابل، دختر جوان، فردی معتقد است؛ آنها در این همراهی می‌کوشند حقایق را دربارۀ دین و خدا کشف کنند. موجود فرازمینی خدا و دین را خرافات و توهم می‌داند و در ادامه جان یک فرد را نجات می‌دهد و این کارها را نتیجۀ تکامل بالایِ نوع خود می‌داند.

فیلم «نمایش ترومن» زندگی شخصیتی به نام ترومن است که با پنج هزار دوربین رصد می‌شود و زندگی‌اش با پخش مستقیم بر صفحه تلویزیون مخاطبانش به‌صورت ۲۴ ساعته و نامنقطع به‌تصویر کشیده می‌شود. بینندگان به تماشای زندگی او نشسته‌اند، همه حرکاتش را دنبال می‌کنند و بر هر آنچه که او انجام می‌دهد ناظرند؛ تنها کسی که او را تحت نظر ندارد خداست! شخصیت اصلی در فیلم «وحشی‌گری» به خدا اعتقادی ندارد و وجود فساد‌های فراوان و اتفاقات ناگوار بشری را دلیل نبودن خدا می‌داند. این فرد برای مقابله با این جریان و تأمین حیات و رفاه باقی ماندۀ بشر، فعالیت می کند. نفوذ تفکر امانیسم و انسان محوری در سینما باعث شده که شاهد آن باشیم که در مجموعه «هری‌پاتر» تمام کارهای کوچک و بزرگ در فیلم، دارای منشأ انسانی است و هیچ امر ماورایی وجود ندارد.ن تیجه این رویکرد این می‌شود که به عنوان نمونه در سه‌گانۀ «ماتریکس» انسان پس از جنگی عظیم میان او و ماشین‌ها به بردگی کشیده می‌شود و جهانی غیر قابل تحمل برایش ایجاد می‌گردد و تدبیر تمام هستی در اختیار ماشین‌ها و فردی که خود را «معمار» می‌نامد، قرار می‌گیرد! در این مجموعه، شخصیت نئو هنگامی دستخوش تغییرات عمده می‌شود که وی زمانی که در هک‌های شبانه خود درصدد تغییر هویت یکی از مشتریانش است پیام مرموزی از مردی به نام مورفی دریافت می‌کند. دیدار با این مرد ناشناخته به نئو می‌آموزد واقعیتی که وجود دارد از واقعیتی که اغلب مردم فکر می‌کنند بسیار متفاوت‌تر است؛ در این فیلم گفته می‌شود که نیروی بدخواهانه‌ای وجود ندارد که انسان را فریب دهند، بلکه حس و افکار انسان‌هاست که با  اسارت‌ها و محدودیت‌هایی که برای خود ایجاد می‌کند باعث ایجاد فریب و نادیده انگاری واقعیت می‌شود.

یکی از گونه‌های فعال درعرصه رهایی انسان از محدودیت‌ها و قیود مادی، سینمای معناگراست؛ این سینما که توجه به واقعیت‌های جاری زندگی بشری را عطف به امور باطنی آن در نظر قرار می‌دهد، می‌کوشد از این تغافل دائمی بشر اندکی بکاهد. برای روشن شدن مطلب نگاهی دوباره به فیلم «رنگ خدا»(ساخته مجید مجیدی) خواهیم داشت؛ این فیلم برش‌هایی از زندگی پسری نابینا به نام محمد است؛ محمد، در درون ذهن کوچک خود دنیای بزرگی ساخته است. دنیایی جذاب که در برابر چشم‌های دیگران پوشیده و پنهان است. محمد در پی رسیدن به حقیقتی است که در دل، حضور آن را حس کرده و اکنون با استفاده از تنها ابزار ممکن یعنی احساس و لمس محیط و دقت در شنیدن صدا قدم در راه رسیدن به هدفش گذاشته است. عدم توانایی محمد در دیدن محیط به او امکان شنیدنی پرمعنا تر داده است؛ تا بدآنجا که تفکر عمیق او در صداهایی که از پرندگان می‌شنود به وی قدرتی در حد و اندازه‌های درک نغمه‌های پرندگان داده است. او زبان پرندگان را می‌فهمد با واژه‌ها و حروفی که در پی شنیدن نغمه‌های پرندگان ساخته است. تعداد آوازهای دارکوب، زیر و بم‌های چهچهه‌های دیگر پرندگان همه و همه با پردازش ذهن خلاق و کنجکاو محمد روشن دل معنایی روشن یافته است. پدر محمد در این فیلم نمادی از انسانی با پیچیدگی‌های روحی روانی انسان مدرن امروزی است که در بحبوحه مشکلات زندگی فاقد قدرتی در حد درک محمد می‌باشد؛مشکلات و معضلات نگهداری از محمد، ذهن او را چنان مشغول داشته که تیشه فراموشی بر پیکر وجدانش زده است. سکانس جالبی از این فیلم حکایت دید بسته و بی رنگ پدر می‌باشد. همانجا که هنگام بازگشت به روستا، محمد در حالی که در کنار پنجره اتوبوس نشسته سعی در لمس باد و تصاحب آن دارد! چیزی که پدر از درک آن عاجز است و در پاسخ به سوال محمد در باره اطراف جاده می‌گوید: «درخت است»و هنگامی که سوال محمد از دوردست‌ها پرسیده می‌شود باز هم با جواب رخوت انگیز «درخت» از پدرش روبرو می‌شود. در اینجا زاویه دید انسان امروز در معرض نمایش درآمده است؛ گویی انسان بینا در عین حضور در محلی که سراسر نشانه‌ای از حضور و وجود خداست نابیناترین است! حضور خدا در تک تک سکانس‌های این فیلم با استفاده از جنگل‌های انبوه، دریا، رودخانه، کوه‌ها و دشت‌های سرسبز به نمایش گذاشته می‌شود.