شکاف سنت و تجدد از مشروطیت کلید خورد

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرگزاری مهر، از ابتدای سلطنت قاجار و به خصوص از نیمه دوم حاکمیت این سلسله بر ایران، فساد در دربار و فقر و بی‌عدالتی در جامعه بیداد می‌کرد. در ابتدا کلید حرکت انقلاب مشروطه از اهانت به روحانیان شروع شد. از آن طرف، به دلیل اهانت کارگران بانک روس به قبرستان مسلمانان و اجساد مردگان، مردم به ساختمان در حال احداث بانک روس حمله کردند و آن را ویران ساختند. از سویی جنگ روس و ژاپن باعث شد قیمت قند بالا رود و به این بهانه دولت، دو تن از تجار و از مهم‌ترین بازاریان تهران را به چوب بست. بازار تعطیل شد و مردم و روحانیون جمع شدند و به مسجد آمدند و مساجد به عنوان مهم‌ترین پایگاه‌های انقلابی وارد عمل شدند. در نهایت و پس از طی حوادث فراوان، حرکت مردم با ارشادات و رهبری روحانیت آغاز گردید و برای رسیدن به خواسته‌های خویش که یکی از آنها تأسیس عدالت‌خانه بود، ادامه مسیر دادند و در این راه، تحصن علما و مردم در صحن حرم حضرت عبدالعظیم در ری و سپس مهاجرت به قم باعث عقب نشینی دستگاه استبداد شد. نهضت به شیراز و تبریز و اصفهان نیز بسط یافت و مظفرالدین شاه که از هیجان مردم به وحشت افتاده و احساس خطر کرده بود، خواهی نخواهی در ۱۴ مرداد به صدور فرمان مشروطیت و تأسیس مجلس شورای ملی مرکب از برگزیدگان ملت تن داد.

به همین مناسبت و برای تبیین و تشریح جریان و نهضت مشروطیت در ایران و مبانی مشروطه‌خواهی و مشروعه‌خواهی شیعه در این برهه با مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه به گفتگو نشسته ایم که در ادامه حاصل آن را می‌خوانید:

مهدی جمشیدی در گفتگو با مهر اظهار کرد: درباره این دوره مهم مسائل متعددی وجود دارد از جمله اینکه نسخه اولیه که علمای دوران مشروطه طراحی کرده و پیش روی مردم قرار دادند حکایت از این واقعیت دارد که خواسته آنان اساساً مشروطیت و مشروطه‌خواهی نبوده است، چنانچه آیت‌الله طباطبایی در نامه‌ای که به شاه می‌نویسد معترض شده و از عدالت‌خانه سخن می‌گوید. لفظی که وی به کار برده است اهمیت دارد چراکه دغدغه اصلی همین مساله بود که از مظالم و تضییع حقوقی که از سوی شاه و عُمال او نسبت به مردم صورت می‌گرفت و جامعه را از نظر معیشتی و ارتباط با حاکمان دچار مشقت می‌کرد جلوگیری شود، این ظلم و اجحاف در حق مردم در حد اعلا وجود داشت و علما برای مقابله با این شرایط به نتیجه مذکور می‌رسند.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: بنابراین علما به این نتیجه رسیدند که باید پرچم مخالفت افراشته و خواستار شکل‌گیری مجلس شوند، همان‌طور که اشاره داشتم آیت‌الله طباطبایی از دو لفظ مجلسِ عدالت‌خانه استفاده می‌کند. امروز از دریچه ذهنیِ ما لفظ مجلس یعنی مکانی برای قانون‌گذاری و عدالت‌خانه چیزی مترادف با قوه قضائیه است؛ حال سوال آن است که علمای مشروطه ازجمله آیت الله طباطبایی دنبال چه چیزی بودند؟ مجلس؟ مجلس به معنای قوه مقننه یا قوه قضائیه؟ پاسخ آن است که وقتی آنها سخن از مجلس می‌گویند، تعبیر لغوی مقصود نظرشان بوده است یعنی چیزی به این عنوان که نهادی شکل گرفته و قانون‌گذاری کند در ذهن نداشتند، آنها به دنبال این بودند که محفلی ایجاد شود که در آن داد مردم ستانده شوند و نیروهای حکومتی سر جای خود نشانده شوند. این مساله اول مشروطه بوده و راه حل علما نیز بر آن استوار بود.

جمشیدی افزود: مساله دوم تغییر و چرخشی است که از مجلس عدالت‌خانه به مشروطیت اتفاق افتاد. به بیان دیگر راه حل از تشکیل مجلس عدالت‌خانه به این سمت و سو حرکت کرد که باید قدرت شاه را محدود کنیم، به هر روی مشروطه فکر و اندیشه‌ای فرانسوی بود به این مضمون که وقتی سلطنت قابل برچیدن نیست باید شاه را مقید به عدالت کرد، گویا این فکر به درون نهضت مشروطیت نفوذ کرد و راه حل از مجلس عدالت‌خانه به مشروطیت و مجلس مشروطه تغییر کرد.

نسخه اولیه که علمای دوران مشروطه طراحی کرده و پیش روی مردم قرار دادند حکایت از این واقعیت دارد که خواسته آنان اساساً مشروطیت و مشروطه‌خواهی نبوده است، چنانچه آیت‌الله طباطبایی در نامه‌ای که به شاه می‌نویسد معترض شده و از عدالت‌خانه سخن می‌گوید

وی تصریح کرد: نکته سوم در این بحث آن است که دو روایت از مشروطیت ارائه شد، یک روایت سکولار و غربی مبتنی بر اینکه قدرت شاه باید به حدود و قوانینی که مجلسی‌ها و نیروهای مقنن تصویب می‌کنند محدود شود و شاه نیز باید از آنها تبعیت کند و روایت دیگر این بود که مشروطه باید مشروعه باشد به این معنا که مشروطه باید مقید و محدود به حدود و قواعدی باشد که شرع تعیین می‌کند، البته حاکمیت نباید مطلق باشد بلکه باید حدود و ثغور و قواعدی بر آن حاکم باشد که تا اینجا از سوی شیخ فضل الله پذیرفته شده بود و او با اساس مشروطه مخالفتی نداشت، آنچه که باعث شد شخصیتی چون شیخ فضل‌الله با مشروطه مخالف باشد این مساله بود که مشروطه به قانون گذاری سکولار محدود باشد یا به قانون الهی و اختلاف از اینجا در گرفت.

این پژوهشگر افزود: نکته دیگر در این بحث علمای دیگری نظیر آیت‌الله طباطبایی و بهبهانی هستند که از مشروطیت طرفداری کرده و در برابر شیخ فضل الله موضع گرفتند. سوال آن است که آیا آنان معتقد به مشروطه سکولار بودند؟ قاعدتاً چنین چیزی نبود، آنها در مبانی مشکلی نداشتند و هر دو معتقد بودند که اسلام دین سیاسی است و تدبیر جامعه بر عهده دین است. اختلاف در این بود که علمای مدافع مشروطه تصور می‌کردند آنچه که نیروهای مشروطه‌خواه می‌گویند تعارضی با دین ندارد. البته علامه نائینی تلاش کرد تا شعارهای مشروطه خواهی نظیر آزادی و نفی استبداد و قدرت مقیده را از متن دین استخراج کند. بنابراین هیچ اختلاف مبنایی با شیخ فضل الله وجود نداشت بلکه در مقام تطبیق در مصداق اختلاف بود و اینکه آیا نیروهای اجتماعی که در صحنه حضور دارند و سخن از مشروطه‌خواهی بر زبان می‌رانند، مشروطه مشروعه هستند یا مشروطه سکولار؟

وی اظهار کرد: بصیرت و تحلیل عمیق شیخ فضل الله این بود که روایت شکل گرفته از این جریان خام و ابتدایی است، به این معنا که چنین نیست که این نیروهای روشن‌فکری در پی مشروطه مشروعه باشند، نکته بعد افقی است که شیخ فضل الله دید. از اواسط دوره قاجار شاهد شکل‌گیری نیروی اجتماعی کاملاً متفاوتی نسبت به دوره‌های تاریخی قبل بودیم و این نیروهای روشنفکری به تدریج شکل گرفته و تکثیر یافته و تبدیل به جریان اجتماعی شدند چنانچه در دوره پهلوی اول و دوم تبدیل به طبقه اجتماعی شدند، ماهیت آنها را کسی چون شیخ فضل الله درک کرد و اینکه در جامعه نیروی اجتماعی متفاوتی شکل گرفته که غرب زده است و بر مبانی دینی سخن نمی‌گوید. چنانکه یکی از علما وقتی که شیخ فضل الله تحصن کرده بود به منظور منصرف کردن شیخ از تحصن نزد او آمد اما شیخ فضل‌الله، پاره‌ای از جراید را نشان او داد که در آنها به مقدسات دینی اهانت کرده بودند؛ البته آن علما نیز تصور می‌کردند که جریان شکل گرفته هویت سکولار داشت و اصلاً مشروطه از هدف و غایت اولیه خود خارج شده است.

جمشیدی گفت: بنابراین هیچ اختلاف مبنایی میان دو جریان از علما که در جریان مشروطیت حضور داشتند نبود و تنها در مصادیق تعارض داشتند، به بیان دیگر برداشت‌ها و تفاسیر اجتماعی با یکدیگر تفاوت داشت و موجب شد که علما در برابر هم قرار بگیرند. حال آنکه مشروطه در صورتی که در مسیر درست قرار می‌گرفت می‌توانست منجر به شکل‌گیری یک دوران تاریخی جدید برای ما باشد، اتفاقی که افتاد این بود که نیروهای روشنفکری که تا چندی قبل در حاشیه دربار قرار داشته یا آقازاده متمول بودند یا جنبه ماسونی داشتند وارد بخشی از ساختار حاکمیت یعنی مجلس شده و قدرت تقنین یافتند و تبدیل به یک جریان اجتماعی بسیار قوی شدند و طبقه اجتماعی متناسب با خودشان را تولید کردند یعنی طبقه اجتماعی که نسبتی با دین و دیانت نداشته و الگوی سبک زندگی غربی داشت؛ به این ترتیب از نتایج مستقیم جریان مشروطه گسستگی پاره‌ای از مردم در سطح عمومی نسبت به دین بود، تجددی که به واسطه ترجمه چند کتاب اواسط دوران قاجار وارد ایران شده بود گسترش یافته و وارد ساختار حاکمیتی شد و پس از آن بود که طبقه اجتماعی متناسب با خود را تولید و تکثیر کرد.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: با روی کار آمدن رضا خان نیز ساختارشکنی‌های اجتماعی مختلفی رخ داد، به شخصه معتقدم که مشروطیت به صورت غیرمستقیم موجب استقرار رضاخان شد یعنی جمهوریت سکولار رضاخانی را رقم زد. شیخ فضل الله در لحظه اعدام خود گفته بود «همچنان که این عمامه را از سر من برخواهند داشت از سر شما هم بر می‌دارند». عمامه نماد دین بود، شیخ فضل الله معتقد بود که جریان دین ستیزی به شخص او محدود نخواهد شد و چنین هم شد با روی کار آمدن رضاخان لباس روحانیت ممنوع شد، کشف حجاب صورت پذیرفت، برگزاری مجالس مذهبی منع شد.

شکاف سنت و تجدد از مشروطیت کلید خورد

وی گفت: شیخ فضل‌الله اولین قربانی مشروطه غربی در ایران بود، جرم او را این مساله می‌دانستند که با مشروطه سکولار مخالفت کرده است. شیخ فضل‌الله کیاست سیاسی داشته و اهل عمق‌نگری بود، او توانست تشخیص دهد اما دیگران چنین تشخیصی نداشتند، او از آینده دور که هنوز تحقق نیافته و بر اساس گمانه تصویر شده بود سخن نمی‌گفت بلکه وضعیت فعلی و زمانه خود را نقل می‌کرد و لذا نمی‌توان ادعا کرد که دیگران در داوری ساده اندیشانه خود مُحق بودند.

جمشیدی در بخش دیگری از سخنان خود اظهار کرد: این وضعیت تا آمدن رضاخان و درگیر شدن جامعه در بازی سنت و تجدد ادامه داشت، از یک سو افرادی بودند که دعاوی و غایات دینی داشتند و از سوی دیگر افرادی که زندگی غربی را معیار خود قرار داده و دل در گرو غایات تجددی داشتند. بنابراین مشروطیت را باید نقطه عطف بدانیم از این جهت که جامعه ایران را دچار دوگانگی و دوپارگی از نظر تعلقات دینی کرد، شکاف سنت و تجدد از مشروطیت کلید خورد.

وی ادامه داد: جریان مشروطیت خود به جریان نیروهای روشنفکری بازمی‌گشت که این نیروها به صورت عمده متأثر از آنچه که در سفارت انگلیس میان نیروهای عدالت خواه وجود داشت بودند و ای کاش سخنان شیخ فضل الله برتابیده می‌شد و خام اندیشی نمی‌کردند و عدالت‌خانه دینی برپا می‌شد که اگر چنین می‌شد تاریخ ما به کل متفاوت با امروز بود.