به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی «نقد کتاب چیستی نحوه وجود فرهنگ» (به عنوان سومین پیش نشست همایش ملی فلسفه فرهنگ) تألیف استاد آیتالله سیدیدالله یزدانپناه، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)، خردادماه ۱۴۰۲ به همت گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم و تهران به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.
در ابتدای این نشست، حجتالاسلام والمسلمین دکتر مسعود اسماعیلی، دبیر علمیِ این نشست و عضو هیئت علمی گروه فرهنگپژوهیِ پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در سخنانی گفت: استاد یزدانپناه در این کتاب سعی کرده است تا حکمت اسلامی را در مقولات اجتماعی امتداد بدهد و چون ایشان اهل ارتباط با عموم مردم هم هستند که این روحیه سبب شده است تا مباحث علمی وی، امتداد ویژهای در عرصه کاربردی بیاید که یک نمونه آن سلسله مباحثی است که ایشان اخیراً در باب عفاف و حجاب داشتند.
وی با بیان این که نمونه بارز امتداد نگاه فلسفی ایشان در عرصه اجتماعی، همین «کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ» است، اظهار کرد برخی معتقدند که فلسفه اسلامی و برخی از دیگر دانشهای نظری اسلامی دچار رکود شدهاند؛ ولی به نظر بنده، برداشتن چنین گامهایی توسط اساتیدی چون ایشان و تألیف چنین آثاری، نقیض این فرضیه را اثبات میکند.
اسماعیلی افزود: ما باید میراث حکمی و فلسفی خودمان را با عرضه به مسائل و مباحث جدید و امتدادهی مبانی گذشته در این مباحث، بهروزرسانی کرده، با زبان و قلم جدید منتشر کنیم و بدانیم چنین موضوعاتی، کمابیش در پیشینه فلسفه اسلامی بحث شده و وجود داشته است و ریشه بحث در آنجا موجود است؛ گرچه ممکن است کسی با دلایل فلسفی خود، آن مباحث را قبول نداشته باشد.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، با بیان اینکه عقل متافیزیکی در مورد اصل و نحوه وجود بحث میکند، اضافه کرد: ایشان در عین ورود به مباحثِ کلی فلسفه فرهنگ، وارد مباحث جزئیتر هم شدهاند تا نشان دهند چطور یک مقوله جزئی شخصی که حیث کلی در خارج دارد، در فلسفه صدرا قابل فهم و پذیرش است. البته برخی در فلسفه قائل بوده و هستند که امور جزئی و حتی بسیاری از امور کلی، در فلسفه قابل بحث نیستند؛ زیرا فلسفه با معقولات ثانی فلسفی که یا وجود و یا نحوههای وجود اند سروکار دارد و این معقولات، از کلیترین مفاهیم هستند. اما در فلسفه صدرا، وجود – که امری شخصی و البته سعی است – سراسر عالَم را درمینوردد و نحوههای وجود نیز به وزان خود وجود، همهجا حاضر اند و لذا بحث فلسفی، منحصر در مباحث بسیار کلی نیست.
وی ادامه داد: ایشان همچنین به معضلات و موانعی که فراروی آن وجود دارد، رسیدگی کرده و توضیح داده است که چگونه معنای فرهنگ از ساحت فردی به ساحت جمعی میآید.
اسماعیلی، دبیر علمی همایش ملی فلسفه فرهنگ، در ادامه، با اشاره به ساختار این کتاب گفت: پیش از فصل اول این کتاب، در مقدمهای به پیشینه شکلگیری این کتاب اشاره شده و در مورد دروسی که استاد در باب فلسفه فرهنگ ایراد داشتهاند، و نیز نحوه تکمیل کار توضیحاتی داده شده است. فصل اول کتاب به کلیات بحث اختصاص دارد. ایشان در فصل دوم و سوم به بیان مقدماتی که برای رسیدن به ماهیتشناسی فرهنگ لازم است، پرداخته و این که کنش انسانی در ساحت فردی چگونه است و معنای کنش انسانی چیست؟
در فصل سوم هم کنش انسانی در ساحت اجتماعی بحث شده است؛ استاد یزدانپناه در فصل چهارم به چیستی و عینیت فرهنگ پرداخته است. در فصل پنجم، گستره و شئون و ساحات مختلف فرهنگ بحث شده است، در فصل ششم به لایههای فرهنگ رسیدگی شده و در فصل هفتم هم نحوه وجود فرهنگ مورد بررسی قرار گرفته است که آخرین و مهمترین فصل کتاب است.
در ادامه حجتالاسلام و المسلمین حیدریپور مباشرِ نهاییِ تدوین کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» – و نگارنده بخش عمدهای از دروس استاد یزدانپناه در این اثر – در مورد تألیف این کتاب گفت: مباحث بیست و پنجگانه کتاب حدود دو سال توسط استاد یزدانپناه به بحث گذاشته شد و در نهایت مباحث تکمیلی هم از استاد دریافت شد و بنده اقدام به تدوین کتاب کردم و البته خود استاد بارها و بارها محتوا را دیدند و نظر دادند و متن کتاب مورد تأیید ایشان است.
وی افزود: این بحث از موضوعاتی است که در کشور ما از سوی متفکران اسلامی پیشینه دارد و از جمله استاد رشاد و استاد پارسانیا در این عرصه و قبل از استاد یزدانپناه کار کردهاند؛ ولی نکته مهم این است که ایشان از پایگاه فلسفه اسلامی و تا حدودی عرفان بحث کردهاند، البته ایشان تلاش داشتند در این مرحله، تا جای ممکن رنگ و بوی عرفانی کتاب کم باشد.
وی با تأکید بر اینکه ایشان برای اولین بار از پایگاه فلسفه اسلامی به فرهنگ نگاه کرده است، افزود: فرهنگ هم به همان معنایی است که همه مردم آن را میفهمند و این فرهنگ، شیرازه حیات بشری در یک کشور است. فرهنگ امری انضمامی و با تنوعات و تکثرات زیاد است از این رو دامنه مخاطبان این کتاب هم میتواند وسیع باشد.
حیدریپور اضافه کرد: سنت فلسفی ما بعد از فارابی امتداد اجتماعی پیدا نکرد ولی داشتههایی هم هرچند اندک داریم و اینطور نیست که قبلاً پیشینهای در فلسفه و با نگاه به عرصه فرهنگی نداشته باشیم؛ ولی در این اثر بیشتر از روح تراث معقول اسلامی به اضافه برخی قواعد دیگر که برای عموم مردم قابل فهم است، استفاده شده است.
لزوم استفاده از معقولات ثانی فلسفی برای مباحث کاربردی فلسفی
این پژوهشگر اظهار کرد: ایده اصلی استاد یزدانپناه این است که ما باید معقول ثانی فلسفی را برای پیوند فرهنگ و فلسفه داشته باشیم و صرفاً مفاهیم عرفی در میان نباشد. معقول ثانی فلسفی از نظر ایشان همان مفهوم «معنا» است که جنبههایی از آن در تراث معقول ما وجود دارد.
وی با بیان اینکه معنا در تعریف ایشان به معنای عرفی، نزدیک و در سطح فلسفی نشسته است، تصریح کرد: از این رو در این کتاب درباره اینکه پیوند انسان و معنا چیست و چگونه با معنا تعامل میکند و اینکه معنا چگونه بین افراد مختلف به ترابط میافتد تا فرهنگ پدید آید، بحث شده است.
در ادامه این نشست، مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفت: فضل تقدم در نگارش کتابی که بین فلسفه و فرهنگ پیوند برقرار کرده، از آنِ استاد یزدانپناه است؛ زیرا دیگران در مورد فلسفه فرهنگ نوشته بودند ولی رنگ دینی نداشت و البته فضل این اثر، صِرفاً در تقدم آن نیست؛ بلکه کتاب پر از جزئیات و دقایق و لطایف و نقطه آغاز قوی و درخشانی در این موضوع است و دیگران باید سالها تلاش کنند تا اثری تولید شود که چند گام جلوتر باشد.
ترجمه فلسفه به زبان فرهنگ
وی با بیان اینکه این مباحث حالت دایرة المعارف پیدا کرده است، تصریح کرد: نکته دیگر اینکه ما با یک معضل دیرینهای یعنی ترجمه فلسفه به زبان فرهنگ یا فرهنگ را در آغوش فلسفهنهادن روبرو بودهایم؛ در این کار احساس میشود که به فرهنگ از منظر فلسفه پرداخته شده و فهم ارائه شده از ابتدا تا انتها منسجم است؛ لذا ایشان در مقام مفصلبندی و ترجمه فلسفه به فرهنگ موفق بوده است.
جمشیدی اظهار کرد: برخی معتقدند که از دل فلسفه انتزاعی ما، هیچ امر انضمامی مانند فرهنگ و اقتصاد و سیاست و … بیرون نخواهد آمد و فلسفه از چنین مطالعاتی عقیم است؛ ولی این کار نشان داد که اشکال از فلسفه نیست؛ بلکه فردی نداریم که بتواند فلسفه را به خدمت عرصههای اجتماعی ببرد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اظهار کرد: تصور بنده این است که این اثر، خطشکنی کرده است و باید آن را جهش و درخشش حساب کرد. بنده با جهتگیری کلی کتاب سر ستیز و نقدی ندارم ولی برخی نکات جزئی را هم ذکر میکنم که میتواند به تکامل اثر کمک کند.
راههای تشخیص هویت فرهنگ
وی با اشاره به صفحات ۴۹۸ تا صفحه ۵۰۳ کتاب با بیان اینکه مؤلف در این صفحات به این موضوع اندیشیده است که راههای تشخیص هویت فرهنگی چیست، گفت: ایشان ۴ راه را ذکر کرده است؛ راه تأویل، راه ارتکاز، راه اسناد و راه امور عینی؛ درباره تأویل گفته است فرهنگ سطح و عمقی دارد و در اینجا هم به طریق تأویلی میتوان به ماهیت فرهنگ پی برد. به نظر بنده این بخش کتاب، گویا نیست و مشخص نشده است که ایشان تأویل را در چه معنایی استفاده کرده است، اگر در معنای علوم اجتماعی باشد که در علوم اجتماعی تأویل نزدیک به هرمنوتیک است، و اگر در معنای قرآنی به کار برده باشد، نشان میدهد که معانی دور و عمیق هم در کنار تفسیر وجود دارد.
جمشیدی با بیان اینکه به تعبیر علامه طباطبایی، تأویل اشاره به واقعیت عینی دارد، اضافه کرد: ایشان به فرهنگ چونان متن نگریسته است که میتوان آن را خواند و تفسیر و تأویل کرد لذا تفسیر در بحث فرهنگی شاید به بحث ایشان نزدیکتر باشد. به هر حال در انتخاب این لفظ ابهام وجود دارد ولی مسیر طی شده، مسیر درستی است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان کرد: نکته دیگر در بحث راهکار ارتکاز است که ایشان آن را راهی برای شناخت هویت یک فرهنگ به کار برده است ولی خیلیها در فرهنگ حاضرند ولی فهمی از آن ندارند. به عنوان مثال، امام در پیام قطعنامه فرمودند کسانی که میگویند پذیرش قطعنامه، خون شهدا را نادیده گرفته است، از شهادت و عوالم معنوی بی خبر هستند وگرنه اگر فهم داشته باشند چنین تجویزی ندارند.
وی ادامه داد: بحث ارتکازیبودن امر فرهنگی در سخنان آیتالله مطهری هم وجود دارد؛ ایشان هویت اولیه و ثانوی را مطرح کرده و میگوید هویت اولیه سیدجمالالدین اسدآبادی، هویت دینی و هویت دومی او تجددی بود، برعکس کسانی که هویت اولیه آنها تجددی و هویت ثانویه، دینی است؛ وی هویت اولی را بر ثانوی ترجیح میدهد و این هویت برخاسته از محیط زیسته ایشان است. جمشیدی تأکید نمود به همین دلیل حاج اسماعیل دولابی در یکی از مباحث خود خطاب به حاضران میفرمود شاید شما آن چیزی را که من میگویم، بهتر از من میفهمید و این فهم، مقوله مهمی است.
دیوان حافظ؛ نماینده تمامعیار فرهنگی ایرانیان
جمشیدی با اشاره به راه سوم شناخت ماهیت فرهنگ یعنی راه اَسنادی چون قانون اساسی، دیوان حافظ و …، تصریح کرد: این حرف، حرف درستی است زیرا اگر بگوییم دیوان حافظ نماینده تمامعیار فرهنگی ما است، واقعاً سخن گزافی نیست و انسی که یک ایرانی با حافظ دارد، نشانه همزادپنداری است.
جمشیدی با بیان اینکه نویسنده، راه چهارم شناخت هویت فرهنگی را را امور عینی میداند، اضافه کرد: تعبیر وی از امور عینی، مقداری تداخل در فهم ایجاد میکند؛ بنده معتقدم که اگر ایشان، اسناد را یک راه مستقل میدانند چرا نمادها و آیینهای جمعی و … را یک راه مستقل حساب نکنیم؟ به عنوان نمونه، استقبال و بدرقه از امام خمینی(ره) در بهمن ۵۷ و در تشییع جنازه سال ۱۳۶۸ به واقع گویای آن چیزی است که در ذهن و ضمیر ایرانیان وجود دارد و اثر آن بسیار قویتر از آمار و نظرسنجی و… است؛ یا تشییع سردار سلیمانی که به تعبیر مقام معظم رهبری نشانگر باطن واقعی مردم بود.
در ادامه این نشست، دکتر حسین فخر زارع مدیر گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نکاتی را در نقد ذکر نمود. وی گفت کتاب حجم زیادی دارد و در حوصله یک روز و دو روز یک نفر نیست که بخواند و فهم کند؛ ولی با نگاههای اجمالی که داشتهام باید گفت کتاب محاسن زیادی دارد و با جرأت زیادی، از زاویهای متفاوت به فرهنگ پرداخته شده است. این کار در واقع یک کار بینارشتهای است. فخر زارع در ادامه گفت سلاست قلم و بیان روان کتاب، بهرغم دشواری موضوع از ویژگیهای بارز اثر است.
وی ادامه داد: تفصیلات مملّ و حشوِ زاید را در کتاب خیلی دیدم. و این یک مقدار خستهکننده است. البته کسی که به صورت تخصصی کار کند، لاجرم ممکن است این را کامل بداند. خصوصا در بخش تعاریف دیده میشود بسیاری از مباحثی که میتوانستیم صرفا پیشفرض بگیریم و به آن تنها اشارهای داشته باشیمف بهتفصیل ذکر شده و حجم زیادی از کتاب به آن اختصاص داده شده است.
برداشتهای متفاوت از جامعه و فرهنگ
مدیر گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه در ادامه بیانات خود، از مواردی یاد نمود که در ابتدا به نحوی خاص مطرح شدهاند و در ادامه کتاب، وضعیتی متفاوت و متناقض به خود گرفتهاند. وی به عنوان نمونه گفت بنده به لحاظ گرایش جامعهشناسی که دارم، حسم این است که برداشتهای متفاوتی از فرهنگ و جامعه در این کار وجود دارد و میتوان گفت یک معنای واحد و دقیقی از فرهنگ و جامعه را عرضه نکرده و با آن صبغه ای که از مباحث اجتماعی خواندهایم، روند مباحث جلو نیامده است.
پرسش دیگر فخرزارع این بود که وقتی معنا از جنس ماده نباشد، چگونه در جامعه ایجاد می شود؟ همچنین این که فرهنگ به معنای تجلی و تعین معنای جامعه باشد شاید درست نباشد. وی سوال کرد اینجا منظور از عقل، عقل متافیزیکی است یا عقل عرفی؟ نکته دیگر مورد اشاره وی این بود که با توجه به غنای ادبیات دینی اسلامی در این موضوع، کاش این کتاب از مستندات قرآنی و روایی نیز استفاده میکرد؟ همچنین وی گفت استفاده از اندیشه متفکران دسته چندم مانند گیدنز و دیگران چندان برای این کار مناسب نبود. از نظر فخر زارع، کتاب در برخی مباحث انتزاعی شده است و به کارهای ایدئالیستی نزدیک شده است.
لزوم توجه به الفاظ و مفاهیم ادبیات دینی و ملی در خصوص فرهنگ
در ادامه این نشست دکتر سنگری عضو هیأت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نکاتی بیشترادبی را در باب این کتاب گوشزد نمود. وی گفت آنچه در این کتاب دیده میشود، بررسی فرهنگ در حوزه ادبیات دینی اتفاق نیفتاده است. مثلاٍ ثقافه در حوزه معنایی قرآن کاویده نشده است. شش بار ثقف در فرهنگ قرآنی به کار برده شده است که به معنای کنش دردمندانه است. ثقافه عبارت است از برخوردن و یافتن و به درون آن خزیدن و آن را در قلمرو عمل به کار گرفتن. همچنین خود بحث فرهنگ در قلمرو فارسی نیازمند پرداختن یک نگاه صیرورتی است . مثلا نود بیت با ذکر واژه فرهنگ در شاهنامه داریم. جهان فرازین آرمانی از نظر من به معنای فرهنگ است. دکتر سنگری به فرهنگنامههای ادبی مورد استفاده در این کتاب اشاره نمود و بیان کرد شما در تعریف واژه فرهنگ، از ضعیفترین فرهنگهایی که داشتهایم استفاده کردهاید. فرهنگ معین و عمید فرهنگ قوی نیست و نقص های فراوان دارد. دست کم اول باید فرهنگ دهخدا را باید مطرح کنید. همچنین وی خاطرنشان کرد گاهی واژه ها در طول تاریخ تغییر مییابند؛ برای نمونه، صوفی در نگاه مولانا مثبت است و یک سده بعد منفی میشود.
در انتهای بیان ناقدان، دکتر اسماعیلی دبیر علمی نشست گفت استاد یزدانپناه به من گفتند که حتماً نقد کنم و گروه هم از بنده انتظار نقد فلسفی کتاب را دارد. ولی من بیشتر آنچه از فلسفه و عرفان آموختهام از ایشان است لذا به خودم اجازه نمیدهم و این از ضیق روحی بنده است که نتوانم ورود کنم. چند سؤال دارم و حتماً مفصلاً به عنوان ان قلت شاگردی تقدیم استاد میکنم و لذا اینجا تنها مختصراً به عنوان سؤال و نه نقد و اشکال، تقدیم میکنم. عرایض بنده بیشتر هم ناظر به ورود فلسفی به بحث است:
– در ص ۴۸ کتاب بیان شده که بر اساس نگاههای فردگرایانه، هویت چهار مقوله اساسی قابل تحلیل نیست. سوال اینجاست که پس چگونه فردگرایان اینها را تحلیل میکنند؟
بحث فرهنگ در میراث فلسفی اسلامی، بیشتر مربوط به حکمت عملی و عقل عملی است
– همچنین روی این مقدمات طوری صحبت شده است که گویی آنچه در میراث فلسفی اسلامی هست استفاده شده است. استاد، بحث سیاست مدن را پیش کشیدهاند؛ ولی در تحلیلهایی که در کتاب داریم، بسیار کم از حکمت عملی استفاده شده است. هرچند که من می دانم قرار است نظریات استاد در کتاب آورده بشود و قرار نیست در آن، سراسر از میراث فلسفی اسلامی استفاده شود. به نظر میرسد میراث حکمت عملی ما در این باب بسیار پرمطلبتر است از حکمت نظری ما. حالا اگر از حکمت نظری استفاده میکنیم، نباید از حکمت عملی استفاده کنیم؟ ملاصدرا را عمدا مثال می زنم به خاطر اینکه برخی می گویند که ملاصدرا ندارد. ولو اینکه بگویند نظر صدرا را بیاورند. ملاصدرا در حکمت عملی عقیده دارد غایت عقل عملی، حصول هیات برای نفس است و فرهنگ را هم نوعی هیات اجتماعی و تمدنی میداند که برای جمع حاصل میشود.
در پایان نیز حجتالاسلام حیدری پور، تدوینگر کتاب به پاسخگویی به به برخی نقدها و پرسشهای مطرح شده پرداختند.