به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در صدمین سال بازتأسیس حوزه قم از سوی مرحوم آیتالله حائری یزدی قرار داریم، اقدامی که با زحمات آیتالله بروجردی تداوم یافت و در نهایت منجر به انقلاب اسلامی شد.
صدمین سال احیای این حوزه، مناسبت خوبی است برای شناخت نقاط رشد و بالندگی و نیز موارد ضعف و آسیب.
در راستای بررسی وضعیت فعلی و نگاهی به آینده این نهاد مهم، خبرنگار ایکنا، با دکتر عبدالوهاب فراتی، عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه، گفتوگو کرده که در ادامه میخوانید:
تحلیل شما از تحولات حوزه در صد سال اخیر چیست؟
حوزه از ابتدای تأسیس خود تحولات زیادی را پشت سر گذاشته و سازمانیافتهتر شده و نقش آن در تحولات معرفتی و اجتماعی ایران هم بیشتر شده است. در انقلاب مشروطه حوزه علمیه قم هیچ نقشی در تحولات سیاسی و اجتماعی آن نداشت و بعد از ۱۵ خراد ۱۳۴۲ حوزه به ایفای نقش پرداخت و سرنوشت تحولات سیاسی، اجتماعی به قم گره خورد. قبل از این تاریخ، قم عمدتاً در حاشیه تحولات تهران بود، ولی بعد از آن، روحانیت با حیات سیاسی و اجتماعی مردم سروکار پیدا کرد.
همچنین حوزه علمیه جهانیتر شده و تعاملاتش با دنیای جدید و اقشار مختلف بیشتر شده است. البته داوریهای دیگران هم نسبت به حوزه زیادتر شده است؛ قبل از انقلاب حوزه تبدیل به سوژه و ابژه دیگران نشده بود و کمتر کسی ممکن بود تحولات حوزه و روحانیت را بررسی کند، ولی امروزه بزرگترین و کوچکترین تحولات و حوادث حوزه و روحانیت زیر ذرهبین قرار دارد و به همین اندازه مسئولیت آنها هم بیشتر شده است.
به هر حال حضور بیشتر روحانیت در میدانهای سیاسی و اجتماعی در کنار موفقیتها، آسیبهایی به همراه داشته است. از نظر شما مهمترین آسیب چیست؟
روحانیت بعد از انقلاب از یک نهاد مدنی به نهادی سیاسی تبدیل شد. اگر تا قبل از انقلاب به عنوان بزرگترین و قدیمیترین نهاد مدنی در مقابل دولتها محسوب میشد، حالا خودش وارد دولت شده و همین امر سبب شده تا حوزه نتواند رابطه تنظیمشده و دقیقی در نسبت با حکومت داشته باشد و نقش مدنی خود را ایفا و بین این نقش و قدرت رابطه برقرار کند.
مهمترین آسیبی که روحانیت دیده این است که ورود به میدان اجرا و قدرت او را دچار مسائل جدیدی کرده است که قبلا نبود؛ منزلت اجتماعی حوزه به خطر افتاده و آفاتی مانند تمایل به دنیاگرایی در برخی افراد پدید آمده و گاهی خود را به یک جریان سیاسی تقلیل داده و از آن حمایت کرده است.
البته این موارد در کنار موفقیتهایی است که به دست آمده، اما راه حل مواجهه با این چالشها چیست؟
ابتدا روحانیت باید گفتوگوی درونحوزوی انجام دهد. همانطور که نباید اصرار داشته باشیم که روحانیت در همه نهادهای قدرت حضور داشته باشد، نباید بگوییم که همه ارکان قدرت را رها کند، زیرا خطرناک است. به همین دلیل باید یک نظریه و الگو طراحی و ترسیم شود و مناسبات نهاد قدرت و روحانیت را به درستی تبیین کند تا وارد چه مناصبی شود که متناسب با جایگاه فقهی و علمی آن باشد و وارد چه مناصبی از جمله مناصب اجرایی نشود.
اینکه روحانیت تا کجا باید در نظریهپردازی مداخله کند و چه مسئولیتهایی برعهده او گذاشته شود، موضوعاتی است که هنوز به گفتمان تبدیل نشده است؛ از طرفی جریانات تند سیاسی هم مانع شکلگیری گفتمان عقلانی هستند.
شاید جلساتی در این زمینه بوده اما برونداد عملی نداشته است. البته به این معنا نیست که این دغدغه و نگرانی در حوزه وجود ندارد، بلکه برخی افراد از روی دلسوزی سخنانشان را به مناسبتهای مختلف بیان میکنند، ولی هنوز به نتیجه نرسیده است و به الگوی روشنی که مورد وفاق همه جریانات داخلی حوزه باشد نرسیدهایم. علت این است که ما مرکز مطالعات راهبردی روحانیت نداریم که راه حل ارائه بدهد و متولیان حوزه را متقاعد کند که در چنین فضایی حرکت کنند.
پیشبینی شما از آینده نهاد حوزه و مرجعیت چیست؟
روحانیت باید در مورد آینده خود از جمله مرجعیت کلی حوزه و نهاد روحانیت و مرجعیت فقهی و افتاء فکری کند و آنچه را سبب افت منزلت اجتماعی او شده است پیدا کند و برای کاهش آن تلاش کند. مدلی برای ورود و خروج خود به قدرت تعیین کند و حوزه مراقبت کند که روحانیت بیش از این آسیب نبیند و زبان خود را در مواجهه با مخاطبان خود تغییر دهد و از روی تحکم و اقتدار با مخاطبان سخن نگوید. همچنین منتظر نماند تا یک ایدئولوژی در جامعه فراگیر شود و آن وقت به فکر پاسخ بیفتد. به تعبیری گفتمان تولید کند نه اینکه از روی انفعال به گفتمانهای رایج پاسخ بدهد.
روحانیت باید رهبری تحولات را بر عهده بگیرد و بیش از همه اقتدار مدنی خود را فراموش نکند؛ الان مردم تصور میکنند روحانیت مدافع تام و تمام وضع موجود است، در صورتی که نمیدانند بخش اعظمی از روحانیت در شرایط کنونی بیشترین لطمه را خوردهاند و این مسئله نیازمند تبیین است؛ روحانیت هنوز به این توانمندی نرسیده که بین نقد قدرت و حمایت از آن رابطه برقرار کند. اگر این رابطه تنظیم شود، هر گاه امر بین حقوق مردم و حقوق حکومت دایر شد و روحانیت در کنار مردم ایستاد، مردم هم احساس میکنند که آنها از جنس خودشان هستند، ولی اگر روحانیت به یک جریان سیاسی تبدیل شود و خودش را حامی جریانی خاص نشان دهد، مردم فاصله میگیرند. هنوز اقشار زیادی از مردم به روحانیت اعتماد دارند و آن را امین میدانند و نباید این نگاه را از دست بدهیم و روحانیت باید این روحیه را حفظ کند.
آیا لازم است روحانیت میان مسئولیتهای فقهی و غیرفقهی تفکیک ایجاد کند؟
براساس متون فقهی، ضرورت دارد که روحانیت در برخی بخشهای حکومت حضور داشته باشد و این مسئولیتها متعلق به اصناف و گروههای دیگر نیست و خیلی محدود است، مانند امام جمعه و جماعت، قضاوت، مجلس خبرگان، شورای نگهبان و…، ولی سمتهایی مانند وزارت و نمایندگی مجلس ضرورت شرعی و اجتماعی ندارد و خوب است که روحانیت آنها را ترک کند.
گفته شده که آیتالله حائری یزدی و آیتالله بروجردی مشی محتاطانهای در عرصه سیاست داشتند، ولی بعد از وفات آیتالله بروجردی، حوزه و روحانیت وارد عرصه دیگری شدند و فعالیت سیاسی و اجرایی را برعهده گرفتند و همین امر سبب شد تا چالشهایی زیادی را تجربه کنند. دیدگاه شما چیست؟
طلبهای از آقای حائری پرسید که چرا شما این رویه را درپیش گرفتهاید و مثل امام حسین(ع) قیام نمیکنید. آیتالله حائری گفت که امروز وظیفه ما حسنی است. ما باید برای نگه داشتن اصل اسلام درس بخوانیم، مطالعه کنیم و تهذیب نفس کنیم تا حوزه بماند. بنابراین شرایط تاریخی آیتالله حائری را مجبور کرد که حوزه را از سیاست دور کند. بعدها نیز آقای حائری نتیجه زحمات خود را دید و تمامی کسانی که در آن دوره در محفل درسی ایشان حضور پیدا کردند و شبانهروز درس خواندند مجتهد و جزء افراد مشهور در زمان خود شدند. تمام شاگردان ایشان و تمام مجتهدان معاصری که در آن زمان در قم بودند از محضر درس ایشان برخاستند، از جمله آقای خویی در نجف که تمام شاگردانشان مقامات عالی اجتهاد را طی کردند.
چیزی که ذهن مؤسس حوزه یعنی آیتالله حائری و بعدها آیتالله بروجردی را به خود مشغول کرد این بود که حوزه ضمن اینکه باید به تحولات سیاسی پیرامون خود بیتوجه نباشد، نباید سیاستزده شود، یعنی روحانیت قم نباید خود را تابعی از دستهبندیهای سیاسی در تهران کند و گاهی دعواهای سیاسی ما در قم بازتابی از دعواهای جناحهای بزرگ در تهران شد.
برخی که امروز منتقد حضور روحانیت در حکومت هستند، یکی از انتقادات اساسیشان این بود که چرا روحانیت مدرسه و حجره را رها نمیکند و به امور اجتماعی نمیپردازد و امروز هم آنها منتقد شدهاند که چرا روحانیت به کارکرد سنتی خود برنمیگردد. این افراط و تفریطها شاید دقیق نباشد و نتواند به روحانیت کمک کند. به هر حال تاریخ صدسالگی حوزه را با سه نفر میشناسیم؛ آیتالله العظمی حائری، آیتالله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره). این سه نفر سرنوشت حوزه را رقم زدند. بی تردید امام(ره) با اتکا به ذخایری که آیات حائری و بروجردی در اختیار او قرار دادند، توانست انقلاب کند. آیتالله حائری حوزه را از انزوا خارج کرد؛ آقای بروجردی به تکثیر، توسعه و تقویت حوزه پرداخت و امام(ره) با استفاده از ذخایر آن دو بزرگوار حوزه را به سمت تحولات سیاسی پیش برد که منجر به انقلاب اسلامی شد. بنابراین این تحلیل که آن دو محتاط بودند و امام (ره) نبود، چندان درست نیست، زیرا همه مسیر کمال را طی کردند.