به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، و به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از موضوعاتی که از سوی روشنفکران سکولار مطرح میشود، شخصی و فردی بودن دین است. دین در این نگاه هیچ حق حضوری در اجتماع ندارد و دایره نفوذش تنها در محدوه امور شخصی فرد است. در این باره با حجتالاسلام محمدکاشیزاده عضو هیات علمی گروه کلام پژوهشکده حکمت و دینپژوهی پژوهشگاه گپ زدیم که بخشهایی از آن را خواهید خواند.
قرائت شخصی بودن دین در بین مسلمین به خصوص شیعیان از چه زمانی شکل گرفت؟
اگر بخواهیم قرائت شخصی از دین را در تشیع جویا شویم، توجه به این نکته لازم است که این نگاه اساساً با التزام به مکتب تشیع ناسازگار است؛ چرا که تشیع مکتبی است که بر پایه اعتقاد به عنصر امامت و حضور دین در عرصه مدیریت اجتماعی شکل گرفته است. شیعه جریانی اعتقادی سیاسی است که امتداد رسالت را در امامت جویا میشود و با ترسیم رابطه امت ـ امامت اصل تشیع شکل گرفته است و همه حرکات شیعی در طول تاریخ، بر اساس همین اصل پایهریزی شده است؛ در حالی که در قرائت شخصی از دین، دین به عنصری شخصی و فارغ از مناسبات اجتماعی فروکاهیده میشود.
سوغات دین سکولار که روشنفکران برایمان آوردند
قرائت شخصی از دین در جهان تشیع را میتوان محصول تماس منورالفکرها با جهان مدرن و شیفتگی آنها به جهش علمی آن سامان دانست و این امر بیش از آن که مبتنی بر نیازها و اقتضائات جامعه شیعی باشد، برخاسته از این پیشفرض بوده است که جهان جدید و مدرن و همه محصولاتش نسخه آرمانی و ایده آل و مدینه فاضله جامعه انسانی است و این نسخه را باید بدون کم و کاست برای همه جوامع به شکل واحدی اجرا کرد.
سکولاریسم نسخهای برای مسیحیت است، نه اسلام
سکولاریسم در جهان مسیحیت اقتضای شکل گیری داشت؛ آنچه امروز به نام مسیحیت شناخته میشود و تراث به جامانده از مسیحیت (فارغ از اینکه نگاه ما به مسیحیت راستین و خالی از انحراف چیست) قرائت شخصی از دین و تلقی صرفاً اخلاقی به دین سازگارترین نگاه با انجیلهای موجود و ساختار فکری اولیه جامعه ایمانی مسیحی است و ورود دین به مناسبات اجتماعی، خلاف غرض اصیل دین تلقی میشود. دین مسیحیت اساسا پذیرای حضور در مناسبات اجتماعی نیست و زیربنای مدیریت جامعه را ندارد که مرور شیوه حاکمیت کلیسا بر جامعه در طول تاریخ حاکمیت دین در جامعه مسیحی مؤید این مدعاست.
همین خلط اساسی رهبران فکری روشنفکری جامعه شیعی، میان جامعه مسیحی و شیعی و بیتوجهی به بنیانهای فکری شیعی سبب شد که ایشان از بدنه اجتماعی شیعی فاصله بگیرند و نتوانند نسخه اصیل و بومی برای مدیریت اجتماعی در جامعه ارائه بدهند. ایشان بدون تامل و مداقه در خاستگاه سکولاریسم و زمینههای پیدایش این رویکرد در جامعه مسیحی و صرفا بر اساس کارآیی آن در جامعه مذکور، چاره کار را در پیادهسازی همان نسخه، بدون هیچ کم و کاستی میدانستند.
آیا رواج این اندیشه با هدف خاصی بوده و مولود تحول سیاسی اجتماعی در بین مردم است؟
بنده انگیزه رواج سکولاریسم و قرائت شخصی از دین را انگیزهای مثبت و اصلاحگرانه میدانم. اگرچه همانطور که در عرایض پیشین گفته شد، لزوما انگیزه مثبت به معنای درستی انگیخته و نتیجه کار شخص نیست. البته توجه به این مسأله خالی از لطف نیست که رویکرد شخصی به دین، حرکتی مردمی و اجتماعی نبوده است، یعنی به گونهای نبوده است که جامعه به این سمت حرکت کند؛ بلکه این نگاه، اندیشه و طرز فکر برخی از رهبران اجتماعی بود که میخواستند جامعه ایرانی شیعی را نیز با خود همراه کنند. کما اینکه با مراجعه به دوره مشروطیت میتوانیم به وضوح مستندات این ادعا را بیابیم. جنبشهای مردمی و حرکتهای اجتماعی هیچکدام برای مقابله با حاکمیت دین یا در تقابل با حضور اجتماعی دین نبوده است، بلکه این حرکتها در تقابل با استبداد سلطنتی حاکمیت موجود شکل گرفت. اما کسانی که در نهایت به این حرکتها جهت سکولار دادند، در جهتدهی جنبشها و ارائه نسخه جایگزین سلطنت برای جامعه نقشی اساسی داشتند.
با این گفتههای شما، آیا اساساً دین میتواند شخصی باشد؟
پاسخ به این سوال متفرّع بر این است که دین چه نیازی از انسان را قرار است برطرف کند؟ و ابعاد وجودی انسان و نیازهایش چیست؟ شهید مطهری در کتاب «انسان و ایمان» با تفکیک بین دو گونه حرکت التذاذی و تدبیری، انسانیت انسان را بر اساس حرکت تدبیری میداند. حرکت تدبیری یعنی حرکتی برخاسته از مصلحتسنجی و برنامهریزی ناظر به هدف مشخص؛ و از آنجا که انسان موجودی دوساحتی (دنیوی/ اخروی) است و همه حرکات فردی و اجتماعی او در دنیا در سعادت یا شقاوت اخرویش دخیل است، باید برای رسیدن به مصلحت، جهت برنامهریزی بر مناسبات میان فعل و نتیجه آن احاطه علمی داشته باشد و از آنجایی که انسان به خودی خود از جهان آخرت و احوال آن آگاه نیست، لاجرم باید دست به دامان دین شود.
با توجه به استدلالی که عرضه شد، دین باید برای همه ابعاد وجودی انسان برنامه داشته باشد و فروگذاری از ارائه برنامه برای ساحتی از ساحات وجودی انسان، سبب خسران و از دست رفتن مصالح او میشود. نتیجه آنکه دین صحیح و واقعی نمیتواند نسبت به امور اجتماعی انسان بیتفاوت باشد. علاوه بر اینکه در همین جهان دنیایی از آنجا که انسان موجودی اجتماعی است و امور فردی و اجتماعی انسان به شدت در یکدیگر اثرگذار هستند، نمیتوان آنها را از یکدیگر تفکیک کرد و نپرداختن به اجتماعیات انسان به معنای فروگذاری امور فردی آنها در همین جهان مادی نیز هست.
دین فردی چه چالشهای اصلی را در برابر خود میبیند؟
چالش اصلی دین فردی این است که این قرائت توجیه و مشروعیت خود را از کجا به دست آورده است؟ آیا با نگاهی بروندینی به دین فردی میرسیم یا دروندینی؟ اگر فردی با نگاه برون دینی به دین فردی برسد، چگونه میتواند جامعه دینی که متدین به دین هستند و مناسبات زندگی خویش را با ملاک دینی تنظیم میکنند، میتواند قانع کند که حرف دین را در عرصه امور اجتماعی نادیده بگیرند! اگر هم کسی بخواهد با روش دروندینی به دین فردی برسد که مشکلات و چالشهایش چند برابر خواهد شد. دین اسلام را بر اساس آموزهها و متون اسلامی به هیچ صورت نمیتوان دینی فردی تفسیر کرد.
سکولاریسم به خصوص با قرائت دینی، یعنی سکولاریسم با ادعای حفظ دین در دوره مدرن با این چالش مواجه است که مدرنیته و نگاه الحادی را اصل قرار میدهد و میخواهد در جامعه خالی از دین، جایی برای دین دست و پا کند. به عبارت دیگر در این نگاه به جای اینکه دین به زندگی انسان جهت دهد، انسان مدرن (یا انسان تحت سیطره و مرعوب مدرنیته) سهمی را نیز برای دین در زندگی حفظ میکند.
دین سوپرمارکتی
چالش دیگر سکولاریسم این است که دین را به مقولهای فرعی و با عبارتی تسامحی به مانند کالایی تزئینی مبدل خواهد کرد. اگر با اصطلاح «دین سوپرمارکتی» آشنا باشید منظور بنده را کاملا دریافت میکنید. در جوامعی که مدرنیته رسوخ کامل کرده است و سکولاریسم به صورت بنیادین حضور دارد، فرد بر اساس سلیقه و پسند و نیازی که شخصا احساس میکند، از میان ادیان مختلف دست به انتخاب میزند و زندگی فردی خود را بر اساس مدل چنددینی پیش میبرد. برای ما شاید عجیب و پارادوکسیکال به نظر برسد، اما این امر محصول سیطره نگاه الحادی و کاملا زمینی به انسان و جامعه انسانی است که دین را نیز در حد خود فروکاسته است. در این نگاه دین باقیماندهای از سنتهای فرهنگی گذشته میشود و فرد برای حفظ سنت در کنار مدرنیته و داشتن مراقبه شخصی از میان سنتهای دیرین بخشی را در زندگیاش حفظ میکند. در حالی که اساس حیات و زندگیاش را مدرنیته سامان میدهد.
آیا دین شخصی گره از نیازهای معنوی آدمی میگشاید؟
در اینکه دین حتی در شخصیترین حالت، پاسخی به اساسیترین نیازهای آدمی است، شکی نیست. انسان ملحد نقطه اتکای وجودی خویش و اساس هویت انسانی خود را از دست میدهد. اما نکته اینجاست که فروکاهیدن دین به فضای شخصی، همه نیازهای انسان را پاسخ نمیدهد و در نهایت انسان رشد جامع و همهجانبه پیدا نمیکند. این رشد غیرمتوازن و کاریکاتوری، در نگاه کلان حتی رشد شخصی فرد را دچار آسیب میکند. اگر بتوانیم انسان را فارغ از جامعه در نظر بگیریم، میتوانیم دین را صرفا محدود به فضای شخصی کنیم. جامعه به انسان شکل و جهت میدهد و مناسبات اجتماعی در تکون شخصیتی انسان سهم بالایی دارند. به همین خاطر طرد دین از عرصه اجتماع ضربهای سهمگین به شخصیت و هویت معنوی انسان خواهد بود.