وحدت حوزه و دانشگاه به معنای ادغام نیست
دکتر حکمتنیا در ابتدا با بیان اینکه علم و فناوری تأسیسات و ساختار خود را دارد و باید بر اساس ساختار تمدنی آن مسئله را بررسی کنیم، میگوید: در ساختار تمدنی و دوره پیش از مشروطیت، حتی پیش از تشکیل دارالفنون در دوره قاجار، دستگاه آموزشی و دینی ما یکی بود. علوم اسلامی، فلسفه و بسیاری علوم دیگر که نیاز جامعه بود در ساختار واحدی بحث و بررسی شده و توسعه مییافت، اما وقتی ایرانیان با تمدن غربی روبهرو شدند که آنجا در دوره پس از کلیسا تحولاتی اتفاق افتاده و دانشهای جدید به وجود آمده بود، انگیزه پیدا کردند که با توجه به دستیافتههای غرب که بیشتر بر مبنای علوم جدید بود عمل کنند، به همین دلیل دانشگاههایی پدید آمد.
او اضافه میکند: در نظام فرهنگ و تمدن ایرانی از آنجایی که زمامداران و روشنفکران، دانشگاه را وارد کشور کردند، به نوعی دوگانگی احساس شد. دوگانگی بین مراکز علمی دینی که نمادش را حوزه میدانیم و دانشگاه که حاصل انتقال تجربه غرب به تمدن اسلامی بود. این در حالی بود که تمدن اسلامی خود مشکلاتی داشت و از قرن ۱۶ و ۱۷ به نظر میرسید در حالت ایستایی قرار گرفته و نتوانسته خود را با نیازهای دنیای جدید مواجه کند یا حوزههایی از دانش را در خود هضم کند و جدایی ناشی از مواجهه دو تمدن اسلامی و غربی در ایران خود را به این صورت نشان داد.
این پژوهشگر بیان میکند: پس از تشکیل جمهوری اسلامی این اندیشه به وجود آمد که نباید بین این دو نهاد تضادی وجود داشته باشد؛ این سخن به معنای این نیست که این دو نهاد در هم ادغام شوند؛ حوزویها پزشک یا پزشکها حوزوی شوند بلکه بحث بر سر دانش تمدنی ما با سابقه فرهنگی تمدنی خود و مطالعاتی است از یافتهها و تجربههایی که از غرب میگیریم.
در حوزه دانشی، فرهنگی و دانشگاهی، ساخت متناسب با تمدن خود را نداریم
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه وحدت حوزه و دانشگاه نه به معنای وحدت سازمانی بلکه به معنای وحدت در جهتگیری و هماهنگی با هم است، توضیح میدهد: اگر مسائل کشور و جامعه اسلامی را در نظر بگیریم، درمییابیم که جنبههای گوناگون دارد و هر جنبهای از آن تخصص خود را میطلبد. اگر بر سر مسئلهای واحد از جنبههای گوناگون گفتوگو کرده و آن مسئله را حل کنیم، سهم هر حوزه مشخص میشود. به طور نمونه در حوزههای فناوری و علوم تجربی؛ در کشورهای غربی وقتی در حوزههای علوم تجربی بحث میکنند، مبانی اخلاقی برای آن برمیشمارند که میزان تصرف انسان، استفاده و روابط انسان و اصول اخلاقی و حکمت عملی ماجرا چیست؟ اصول ما که منابع معرفتی اسلامی بوده و علاوه بر آن از کتاب و سنت نیز استفاده میکنیم باید مواجهه با طبیعت، تصرفات، دیگران و… و سهم اسلامی قضیه را در نظر داشته باشیم.
او اظهار میکند: در حوزه علوم انسانی، دانشگاه و حوزه با مشکل دیگری روبهرو هستند و آن اینکه علوم انسانی در تمدن غربی با تحولاتی که داشته، نهادههای متناسب با زندگی بشر امروز را طراحی و پیشنهاد داده است؛ به طور نمونه بیمه، بانک، ابزارهای تجاری، چک، سفته، شرکتهای تجاری، پول و با توسعه حوزههای مجازی ارزهای دیجیتال و بسیاری مسائل دیگر که طراحی و ساخته میشود، مبتنی بر اصول و قواعد پایه است که بر اساس مکاتب فکری در آن قالبها ساخته میشوند. اما ما در حوزه دانشی، فرهنگی و دانشگاهی، ساخت متناسب با تمدن خود را نداریم؛ بنابراین به جای اینکه بسازیم بر این باور هستیم این موارد موضوعات مستحدثی هستند که باید دربارهاش بیندیشیم و بومیسازی کنیم؛ این تفکر اساساً اشتباه است.
ضرورت مواجهه آگاهانه و خلاقانه با یافتههای تمدن غرب
دکتر حکمتنیا تشریح میکند: میشود از تجربه دیگران استفاده کرد اما باید بدانیم بین اخلاق غرب که حوزه علوم انسانی است و فناوری آنها، تعارضی دیده نمیشود ولی در تمدن اسلامی میبینیم یافتههای غرب ممکن است با مبانی ما سازگار نباشد یا حتی تضاد داشته باشد. اگر تمدن اسلامی قدرت ساخت پیدا کرده و قدرت اخلاقی داشته باشد، طبیعی است که سهم اخلاق، سهم فقه و آموزههای معرفتی هم در آن روشن میشود و چون این توانمندی وجود ندارد، احساس تضاد میکنیم. اگر تمدن ما پویا و دارای توانمندی شناخت باشد، توانمندی تغییر و ساخت نهادهای اجتماعی و صنعت را پیدا میکند. خودش از خودش سؤال خواهد کرد که حدود فقهی، حقوقی و اخلاقی و وجه روانشناختی آن کدام است؟ و چه تأثیری در جامعه میگذارد؟
این استاد حوزه و دانشگاه عنوان میکند: در بحث وحدت حوزه و دانشگاه مسئله مهم، وحدت در فهم مسئله و سهمبندی دانشها در حل مسئله است. تمدن اسلامی باید توانمندی شناخت، تغییر و ساخت را اعم از حوزه فناوری و نهادههای اجتماعی با توجه به نیازهای خود بدست بیاورد، در آن صورت خود به خود سهم علوم نیز مشخص میشود. نمیخواهیم در برابر دانش غرب، پژوهش، راههای رفته و زحمات آنها بیتفاوت بوده یا در برابر آن ایستادگی کنیم بلکه بحث بر سر فهم آگاهانه و استفاده خلاقانه است.
مسائلمان را با استفاده از منابع خود و تجربه بشری حل کنیم
دکتر حکمتنیا یادآور میشود: ما دنبال شناخت هستیم نه ارائه راهکارهای عملی؛ دلیل عمده اینکه گفته میشود بین علوم نظری و عملی فاصله افتاده و دانشگاهیها فقط علوم عملی را نگاه میکنند این است که توانمندی تغییر و ساخت را نداریم. تمدن ما تمدنی است که در حوزه شناخت مانده و توانایی تغییر و ساخت متناسب با اوضاع کنونی را ندارد. به همین دلیل یافتههای دیگران را تقلید میکند و به همین دلیل گرفتار میشود؛ باید مسائل خودمان را با استفاده از منابع خود و تجربه بشری حل کنیم.
عضو هیئت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بیان میکند: برای حرکت به سمت یافتن مسئله تا حدود زیادی به خصوص در دهه اخیر حرکت مناسبی آغاز شده و اگر دانش ما مسئلهمحور شود و سبب شود اراده خلاقیت در ساخت و تغییر و طراحی ایجاد شود، راه را پیدا کردهایم؛ اما اگر تمام تلاش منجر به مطالعه و شناخت باشد و بفهمیم، باید بدانیم که فهم کفایت نمیکند؛ باید فهم مقدمهای برای طراحیهای اجتماعی قرار بگیرد. با توجه به مشکلاتی که پشت سر گذاشتهایم اندک اندک دانشگاه و حوزه به این سمت حرکت میکند که سراغ مسائل خود برود؛ البته در این مسیر آفتهایی نیز داشته است. در مباحث علمی با دو بحث سادهسازی و سادهانگاری مفاهیم علمی مواجه هستیم؛ آفت علوم انسانی در کشور سادهانگاری است نه سادهسازی. علم باید سادهسازی شود، مفاهیمش مشخص و حدودش روشن شود اما گاهی اوقات احساس میشود در این قضایا بسیاری از مفاهیم روشن نشده و سادهانگاری کردهایم. در حالی که بسیاری از مفاهیم پایهای به خصوص در حوزه علوم انسانی مفاهیمی هستند که حدود و ثغور آن از نظر مفهومی روشن نیست و ما چون فکر میکنیم روشن هستند، نتوانستهایم بنیانهای درستی بر آنها بگذاریم؛ پس باید از سادهانگاری عبور کنیم گرچه باید سادهسازی را بپذیریم.
نمیتوانیم بحثهای نظری را به نهادهای مؤثر اجتماعی تبدیل کنیم
رئیس مرکز رشد علوم انسانی اسلامی تأکید میکند: استادان باید به علم در راستای کارآمدی آن که به علم نافع تعبیر میشود عمق ببخشند، یعنی علمی که مسئلهای را از جامعه اسلامی حل کند. در کشور خود تاریخ علم غرب را خوب بلد هستیم اما بحث تاریخ علم تمدنی خود را نمیخوانیم؛ ارتباط تمدنی نداریم، علم ما طول ندارد بلکه عرض پیدا کرده است. باید بدانیم سرزمین و تمدن ما در دورههای مختلف با چه مشکلاتی مواجه بوده و چگونه با آن مشکلات کنار آمده است. تاریخ تمدنی ذخیره گرانبهایی است اما آن را رها کردهایم و یافتههای تمدنهای دیگر را بررسی میکنیم.
دکتر حکمتنیا در پایان میگوید: در علم بحثهای نظری نداریم و وقتی با آن مواجه میشویم همه با دیده حیرت به آن نگاه میکنند. به طور مثال در نظام حقوقی رأی قاضی، انتهای پرونده حقوقی و ابتدای پرونده فلسفی است؛ از سوی دیگر انتهای فلسفه باید منجر به قانونگذاری شود. این رفت و برگشت در حقوق وجود ندارد؛ یعنی بحثهای فلسفی منجر به قانون نمیشود و قانون ما ریشه در فلسفه و بحثهای عمیق ندارد. دلیل آن هم این است که تاریخ علم خود را نمیدانیم و یافتههای خود را فراموش کردهایم. تاریخ بحثهای نظری را نمیدانیم و نمیتوانیم بحثهای نظری را به نهادهای مؤثر اجتماعی تبدیل کنیم. این مشکل هم در حوزه و هم در دانشگاه دیده میشود.