به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در مصاحبه روزنامه صبح نو با دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه، بازتاب انقلاب اسلامی در نظریهها و واقعیتهای اجتماعی و سیاسی جهان به بحث گذاشته شده است که در ادامه متن کامل این مصاحبه از منظرتان عبور خواهد کرد.
نظریههای متداول جامعهشناسی در زمینه تبیین انقلابها، غالباً چه رویکردهایی دارند؟ به نظر شما انقلاب اسلامی با این رویکردها، قابل پیشبینی و تبیین است؟
تا پیش از این انقلاب اسلامی، دیدگاه علمی غالب در زمینه انقلاب این بود که دستیابی به توسعه -که از اهداف انقلابهای معاصر است- با دو مفهوم سکولاریزه شدن فرهنگی و تمایز ساختاری همراه است؛ چنانکه خانم «هانا آرنت» در کتاب انقلاب یکی از ویژگیهای مرسوم انقلابها را دنیوی بودن آنها میداند. این در حالی بود که انقلابی در ایران شکل گرفت که خود در واکنش به سکولاریزه شدن جامعه به وقوع پیوسته بود و خواهان برپایی دولتی بر مبانی دینی بود. از اینرو انقلاب اسلامی با ماهیت کاملاً دینی خود اعتبار چنین نظریههایی را خدشهدار کرد. این انقلاب ایدئولوژی انقلابی جدیدی را که شامل نقاط مثبت سایر ایدئولوژیهای انقلابی معاصر نیز بود -یعنی مفاهیم استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی- در چارچوب حکومت دینی در دنیای مادیگرای معاصر مطرح کرد و بدینگونه، صاحبنظران پدیده انقلاب، دولتها و نخبگان سیاسی را غافلگیر کرد. درواقع آنها تصور وقوع چنین انقلابی با این ماهیت و ایدئولوژی را نداشتند؛ آن هم در دنیایی که غالباً انقلابهای مارکسیستی یا لیبرال مسلک در آن روی میداد.
با این تفاسیر میتوان انقلاب اسلامی را بهنوعی عبور از پارادایم مدرن محسوب کرد؟
انقلاب اسلامی از چند جنبه انتقادات وارده بر مدرنیته را مورد تأیید قرار داد؛ بهگونهای که اندیشمندان پسامدرنیسم آن را نشانهای بر عبور بشر از مدرنیسم به پست مدرنیسم دانستند. میشل فوکو، فیلسوف پست مدرن که در زمان وقوع انقلاب اسلامی به ایران سفر کرد و از نزدیک تحولات ایران را گزارش میکرد مشاهدات او از انقلاب ایران، تاییدی بر نگاههای جدید او به تاریخ و قدرت بود. از نظر او قدرت برخلاف تصور همگان از بالا به پایین اعمال نمیشود و تنها در تسلیحات و نیروهای نظامی دولتها خلاصه نمیشود، بلکه در همه اجزا و لایههای اجتماع گسترده و پراکنده است و بهموقع خود را آشکار میکند. به نظر وی، در مطالعه قدرت باید از الگوی هابز در کتاب لویاتان پرهیز کرد و پایههای تحلیل خود درباره قدرت را، بر مطالعه شیوهها و تاکتیکها استوار ساخت. این همان شیوهای بود که امامخمینی؟ره؟ توانست این قدرت گسترده و پراکنده را در راستای انقلاب اسلامی بسیج کند و بر قدرتی تا دندان مسلّح پیروز شود. علاوهبر این انقلاب اسلامی بر خلاف روایت مدرنیته تأکید کرد که تاریخ مسیری واحد و یکسان ندارد و این ایده که همه جوامع به سوی لیبرالیسم و دموکراسی غربی در حرکتاند – پنداری بیش نیست.
آیا وقوع انقلاب اسلامی بازتابی در نظریههای مدرن انقلاب داشته است؟
بهدلیل نقش مذهب در ایران و نیکاراگوئه زمینه ظهور نسل جدیدی از نظریههای انقلاب فراهم شد. نسل جدیدی که در موج چهارم نظریههای انقلاب مورد بررسی قرار میگیرد. جک گلدستون در دستهبندی نظریههای انقلاب در قرن بیستم از توالی سه نسل توصیفی، تعمیمی و ساختاری سخن گفته است. در نسل اول که مربوط به دهههای نخست قرن بود، نظریهها تنها به توصیف انقلابها میپرداختند و از تبیین علمی سر باز میزدند مانند نوشتههای ادواردز، پتی و برینتون. در نسل دوم که مربوط به اواسط قرن بیستم بود، نظریههای انقلاب خصلت تعمیمی گرفتند. مانند نظریههای سیستمی و روانشناختی. در نسل سوم -که مربوط به دهههای پایانی قرن بیستم بهویژه دهه ۱۹۷۰ میشود- نظریهها، ساختاری شدند؛ مانند نظریه تدا اسکاچپول در این نظریهها به نقش ساختهایی مانند محیط بینالمللی و ساخت دهقانی توجه میشود که خصلت جبری دارند و اما نقش عناصر ایدئولوژی و رهبری در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. وقوع انقلاب اسلامی در پایان دهه ۱۹۷۰ نظریه اسکاچپول را زیر سؤال برد؛ به گونهای که وی در مقالهای با عنوان «دولت تحصیلدار و اسلام شیعی در انقلاب ایران»، این گفته پیشین خود را که «انقلابها ساخته نمیشوند، بلکه به وجود میآیند»، در مورد انقلاب ایران رد کرد. او با فاصله گرفتن از دید کاملاً ساختاری خود چنین نوشت که اگر در دنیا یک انقلاب باشد که یک حرکت انقلابی آگاهانه آن را ساخته باشد، آن انقلاب، انقلاب ایران است. او بدینگونه، نقش عناصر ایدئولوژی و رهبری را مورد تأکید قرار داد. شاید به همین دلایل بود که جان فوران و جک گلدستون از نسل چهارم نظریههای انقلاب سخن راندند. به نظر فوران، رخداد دو انقلاب ایران و نیکاراگوئه راه را برای ورود به نسل چهارم نظریه انقلاب هموار کرد؛ یعنی نسلی که خود را از دید ساختاری محض و جبرگرایی رهانیده و در مقابل عناصر متعددی مانند نقش فرهنگ و ایدئولوژی، بسیج منابع، توسعه نامتوازن و… را قرار گرفته است. گلدستون نیز در مقالهای با عنوان «به سوی نسل چهارم نظریههای انقلاب» چنین نوشت که تحلیل انقلابها از جمله انقلابهای جهانسوم در دهه آخر قرن بیستم، ناتوانی تحلیلهای ساختاری در زمینه انقلاب را گوشزد کرد و بر لزوم توجه به عواملی مانند رهبری، ایدئولوژی و هویت تأکید کرد. به نظر وی، در بررسی انقلاب باید به دنبال عواملی باشیم که ایجادکننده ثباتاند. درواقع اگر این عوامل ضعیف باشند، راه برای رهبری انقلابی، ایدئولوژی و هویت باز شود تا به همراه عوامل ساختاری مانند فشارهای بینالمللی و تعارض نخبگان با حکومت، وقوع انقلاب را رقم زنند.
تأثیر انقلاب اسلامی در عینیت جهان اجتماعی و سیاسی ما چه بوده است؟
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران فضایی از اصولگرایی اسلامی سراسر جهان اسلام را فراگرفت که در نتیجه آن حرکتهای اسلامی متعددی پدید آمد. در این دوره برخی حرکتهای اسلامی که پیشتر خاموش بودند مجدداً فعال شدند و برخی ملهم از انقلاب اسلامی ظهور کردند. براساس یک پژوهش علمی درباره تأثیر انقلاب اسلامی بر حرکتهای انقلابی در کشورهای عربی چنین آمده است: در لبنان که بیش از هر کشور دیگری تحت تأثیر انقلاب اسلامی قرار گرفته، جنبشهای شیعی امل، امل اسلامی و حزبالله و گروه سُنّی «جنبش توحید اسلامی» تحت تأثیر انقلاب اسلامی رشد کرده و تأسیس شدند. در عراق نیز فعالیت «حزبالدعوه اسلامی» که از حمایت آیتالله سید محمدباقر صدر برخوردار بود، در اثر وقوع انقلاب اسلامی گسترش یافت و در سال ۱۳۶۱ «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» با هدف مبارزه با حکومت صدامحسین پدید آمد که البته نقش انقلاب اسلامی نیز در این امر آشکار بود. ظهور جنبشهای اسلامی در کشورهای عربی خلیجفارس و عربستان سعودی پدیده کاملاً تازهای است و تحت تأثیر مستقیم انقلاب اسلامی بوجود آمده است همچنین در عربستان سعودی وقوع انقلاب اسلامی انگیزه خوبی به اخوان المسلمین داد تا رژیم سعودی را مورد حمله قرار دهند. آنها چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تحت رهبری جهیمان العتیبی مسجدالحرام را اشغال کردند. «سازمان انقلاب اسلامی جزیرهالعرب» که گروهی شیعی بود و رهبری شورشهای عاشورای ۱۹۷۹ در استان قطیف عربستان را برعهده داشت نیز تحت تأثیر انقلاب اسلامی پدید آمد. همچنین در بحرین، «جبهه اسلامی برای آزادی بحرین» تحت رهبری سیدهادی مدرسی، نماینده امام در بحرین که از سوی رژیم آل خلیفه اخراج شد و به ایران آمد، به کودتایی نافرجام دست زد. گرچه در کویت مانند بحرین گروه برجستهای فعالیت نمیکرد و ماهیت گروه حزبالله کویت و رهبری آن مشخص نشده است اما اهمیت جنبش اسلامی آن کمتر از بحرین نیست. این گروه با پیروزی انقلاب اسلامی سر به مخالفت با سلطه خاندان الصباح برداشت. در دو کشور قطر و امارات عربی متحده نیز گرچه گروه اسلامی خاصی فعالیت نمیکند اما شدت طرفداری شیعیان و مسلمانان آن از انقلاب اسلامی مشهورات همین امر موجب شد که رهبران این دو کشور برای جلب دوستی جمهوری اسلامی و راضی کردن شیعیان تلاش کنند. انقلاب اسلامی، در مصر تأثیری غیرمستقیم بر جنبشهای اسلامی داشته است این تأثیرگذاری هم باعث رادیکال شدن برخی جنبشها شده و هم جنبشهای میانهرو را به فعالیت بیشتر برای رسیدن به اهداف خود تشویق کرده است. گرچه رادیکالیسم اسلامی و توسل به شیوههایی قهرآمیز علیه دولت مصر، از اوایل دهه ۱۹۷۰ شروع شد اما پس از انقلاب ایران، گروههای جدیدی رادیکال، توسل به شیوههای قهرآمیز را گسترش دادند. اوج این رادیکالیسم ترور انورسادات در اکتبر ۱۹۸۱ توسط سازمان الجهاد تحت رهبری عبدالسلام فرج بود. سرانجام در سوریه و در میان فلسطینیان نیز شاهد اثرگذاری انقلاب اسلامی بودهایم. در سوریه «اخوانالمسلمین» تحت تأثیر انقلاب اسلامی فعالیت خود را گسترش داد، هر چند بعدها به دلیل گسترش روابط ایران و سوریه به انتقاد از ایران پرداخت. در میان فلسطینیان در حال حاضر دو گروه اصلی «جهاد اسلامی» و «سازمان مقاومت اسلامی» یا حماس حضور دارند که هر دو در سالهای دهه ۱۹۸۰ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اعلام موجودیت کردند. در این میان، جهاد اسلامی آشکارا از انقلاب اسلامی دفاع کرد و خواستار الگو گرفتن فلسطینیان از حرکت مردم ایران بود. مواضع دو سازمان یادشده در برابر مساله فلسطین، با مواضع ایران مشابهت دارد.
آیا به غیر از کشورهای عربی انقلاب اسلامی در کشورهای دیگر تاثیری داشته است؟
انقلاب اسلامی در آسیای جنوبی، آسیای مرکزی، قفقاز و ترکیه هم بازتاب یافته است. در افغانستان بهدلیل اشتراک فرهنگی و زبانی، اثربخشی انقلاب اسلامی حتی پیش از پیروزی این انقلاب آغاز شد و در مقاومت مردم در برابر کودتای کمونیستی طرفدار شوروی نمود کاملی یافت. پس از پیروزی انقلاب ایران و اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی نیز گروههای شیعه و سنی، یعنی مجاهدین افغانی، از انقلاب اسلامی الهام میگرفتند و بدون شک تأکید این گروهها بر اسلام تحتتأثیر این انقلاب صورت گرفته بود. در پاکستان نیز پیروزی انقلاب ایران باعث ارتقای سطح فکری و بینش سیاسی نسل جوان شیعی و پیدایش «نهضت اجرای فقه جعفری» شد؛ نهضتی که از افق مشابهی با انقلاب اسلامی برخوردار است. بیشتر جمعیت اهل تسنن پاکستان نیز انقلاب اسلامی ایران را به دیده احترام مینگرند و خود را در چنبره فرقههایی مانند «سپاه صحابه» گرفتار نکردهاند. البته در این میان مساله فرقهگرایی در پاکستان عاملی در جلوگیری از اثربخشی بیشتر انقلاب اسلامی در پاکستان بوده است. در کشمیر نیز -که آن را به دلایل فرهنگی و تاریخی، ایران صغیر خواندهاند- در ناآرامیها شعارهای انقلاب اسلامی طنینانداز میشود؛ بهویژه اهالی کشمیر آزاد که بهشدت طرفدار انقلاب اسلامیاند. در آسیای مرکزی از جمله در کشورهای تاجیکستان و ازبکستان حرکتهایی تحت تأثیر انقلاب اسلامی پدید آمد، هرچند حضور چریکهای وهابی – که متأثر از حرکت طالباناند – نیز دیده میشود. در قفقاز نیز چه قفقازِ تحت حاکمیت روسیه، یعنی جمهوریهای مسلماننشین این کشور مانند چچن، داغستان، بالکاریا و اوستیای شمالی – که سابقه مبارزه طولانی با روسها داشتهاند – و چه قفقاز جنوبی، یعنی جمهوری آذربایجان، بازتاب انقلاب اسلامی وجود داشته است. در جمهوری آذربایجان این حرکت در حزب اسلامی آن تجلی یافت.