ضرورت تفسیر سیاسی از منظر قرآن کریم

کرسی علمی ترویجی «ضرورت تفسیر سیاسی از منظر قرآن کریم» توسط گروه قرآن‌پژوهی پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه با مشارکت معاونت پژوهشی دانشگاه علوم و معارف قرآن، روز چهارشنبه مورخ ۲۳ بهمن ماه ۹۸ در قم برگزار شد.

در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی- ترویجی خدمتتان ارائه می‌گردد:

 

جناب آقای دکتر علیرضا کاوند
عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن  و دبیر علمی کرسی

پیرو تاکیدات مقام معظم رهبری برای راه اندازی کرسی های نظریه پردازی و کرسی های آزاد اندیشی برگزاری این محفل علمی امر بسیارپسندیده و مناسبی است. مطالبه جدی ایشان از دانشگاهیان و حوزویان برگزاری چنین جلساتی است. موضوع این جلسه به ضرورت تفسیر سیاسی اختصاص یافته و ارائه دهنده محترم طی مدت نیم ساعت به طرح مباحث خود خواهند پرداخت؛ در ادامه نیز نقد ناقدان و پاسخ ارائه دهنده محترم به نقدها را خواهیم شنید. همچنین در پایان فرصتی برای نقد و نظر حضار حاظر در نشست فراهم خواهد بود. جناب حجت الاسلام دکتر محمد عابدی در زمینه تفسیر سیاسی، علوم اجتماعی، علوم قرآن، مباحث جرم شناسی و حوزه های اجتماعی مربوط به آن، مطالعات بسیار خوبی دارند همچنین دارای آثار متعددی در زمینه های گوناگون هستند که خود بر غنای علمی این جلسه کرسی خواهد افزود.

 

حجت الاسلام دکتر محمد عابدی
عضو هیات علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی

برای صرفه جویی در وقت مقدمات را مطرح نمی کنم. بحث این کرسی ضرورت تفسیر سیاسی است. به عنوان مقدمه چند نکته را مطرح خواهم کرد. اولاً اینکه ضرورتمندی تفسیر به صورت عام موضوع کرسی ما نیست لذا ضرورت های عامی که تفسیر سیاسی با تفاسیر عام مشترک دارد را مطرح نکرده و در این تحقیق ضرورت های خاص تفسیر سیاسی را مورد توجه قرار داده ایم.

نکته دوم این است که ضرورت های متعددی به طور خاص وجود تفسیر سیاسی را توجیه می کنند که می شود تقسیم های مختلفی هم ارائه کرد مثل ضرورت های ارزشی، بینشی، دانشی، اقتصادی، سیاسی و دینی. منتهی برای اینکه بتوانیم در محدوده مشخصی کار را به صورت ملموس پیش ببریم مباحث را در دو حوزه ضرورت های علمی و نظری تقسیم بندی و ارائه خواهیم کرد.

نکته سوم این است که کتابی به نام مبانی و اصول تفسیر سیاسی توسط بنده نگارش یافته است. در آنجا به تفصیل بحث را انجام داده ایم و ماحصل آن در این کرسی ترویجی مطرح خواهد شد. به عنوان اولین قدم وارد حوزه مفهوم شناسی می شویم؛ مفهومی که از ضرورت تفسیر سیاسی داریم اساساً چیست؟ دانش سیاسی، سیاست و تفسیر را توضیح داده و سپس به اینجا رسیده ایم که ضرورت تفسیر سیاسی چیست؟

برای دستیابی به تصویر صحیح از تفسیر سیاسی، لازم است به برخی مفاهیم پیشینی آن بازگردیم: یک اینکه از تعاریف نسبتاً جامعی که برای دانش سیاسی بیان شد این بود که «علم سیاست رشته ای از آگاهی های اجتماعی است که وظیفه اش شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل کشور، و روابط میان دولتها در عرصه بین المللی است».

دوم چون سیاست اداره جامعه اعم از حیات اجتماعی و اقتصادی و جنگ و صلح و روابط فردی و بین المللی است که دین آنها را تنظیم می کند،  دانش سیاست اسلامی نیز رشته ای از آگاهی ها ست که وظیفه اش شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر اداره جامعه اعم از حیات اجتماعی و اقتصادی و جنگ و صلح و روابط فردی و بین المللی است که دین آنها را تنظیم می کند.

سوم اینکه تفسیر به معنای  بیان معانی آیات قرآنی و کشف مقاصد و مدالیل آنهاست. چهارم اینکه تفسیر دارای سلسله ای از مباحث و مسائل نظری است که در آن از مبادی تصوری و تصدیقی و مبانی و اصول و قواعد تفسیری و مسائلی ازاین دست بحث می شود  و مفسر با استفاده از آن به عملیات روشمند و معتبر تفسیری می پردازد. و علم تفسیر با توجه به تعریف علامه از تفسیر و دانشمند تفسیری، علاوه بر تلاش برای فهم عبارات و توضیح محتوای آیات، مقصود و بیان مورد نظر خداوند در هر آیه وسوره  را تشریح می کند.

بر این اساس تفسیر سیاسی به عنوان یک دانش، برخوردار از مجموعه ای منظم از مبانی، اصول و قواعد خواهد بود.  برای توضیح بیشتر  مطلب ضروری است توجه داشته باشیم که بر اساس یک نگاه چند برداشت از تفسیر سیاسی قابل ارائه است: تفسیر سیاسی ناظر به علم سیاست و مسائل آن در جامعه: در این نگاه مسائل سیاسی در جامعه توسط علم سیاست مشخص می شود و به سراغ قرآن می رویم تا ببنیم نظر قرآن در مورد فلان مسئله سیاسی چیست؟ تفسیرهایی با رویکرد سیاسی و برای پاسخ به یک مسئله سیاسی از مجموعه مسائلی که تحت دانش سیاسی می گنجد، ارائه می شود، مثلاً «مشروعیت حاکمیت غیر معصوم»؛ «وجوب اطاعت پذیری از حاکم غیر معصوم» از مهم ترین مسائل سیاسی مسلمانان است، برخی می خواهند با تفسیر آیه «اولی الامر»  وجوب اطاعت از حاکم را اثبات کنند و برای این کار ابتدا چنین تفسیر می کنند که اولی الامر در آیه معصوم نیستند؛ در حالی که برخی دیگر از مفسران با عنوان اینکه اولی الامر فقط معصومان هستند، اساساً پاسخ به این مسئله سیاسی را در حیطه این آیه نمی دانند. علامه در المیزان و ذیل همین آیه به نقل و نقد نظر وی پرداخته است.

دوم تفسیر سیاسی به معنای تفسیر به رای: تفاسیری که جریانهای سیاسی از قرآن ارائه می کنند و بر اساس آن رفتارهای سیاسی خود را معرفی می کنند: برای مثال جریان التقاطی منافقین مارکسیست ها و چپ ها چه تفسیری از قرآن ارائه می کردند. تفسیرهایی که متاثر از جریانات وقدرت سیاسی حاکم یا در مقام معارضه با آنان نگاشته می شوند، می تواند در مورد هر آیه ای از قرآن با هر موضوع باشند و تنها ممیزه آن این است که این تفاسیر با مصالح زمامداران عصر مفسر موافقت یا مخالفت دارد. در حقیقت از این نوع تفسیر باید به عنوان تفاسیر متاثر از جریانات سیاسی یاد کرد؛ نه تفسیر سیاسی.

سوم در بیان اینکه تفسیر سیاسی ناظر به چگونگی، روش و قواعد فهم سیاسی از قرآن است باید گفت: منظور این است که اگر بخواهیم فهم سیاسی از آیات داشته باشیم، چه روندی و مراحلی را باید طی کنیم و چه شیوه هایی را پی بگیریم؟ مورد اخیر منظور ماست و می خواهیم  بدانیم :برای فهم سیاسی از آیات قرآن چه مبناها و اصولی لازم است و چه قواعد و روشی را باید به کار ببریم. به دیگر بیان ما با دانشی به نام تفسیر سیاسی روبروییم که دارای مجموعه ای به هم پیوسته از مبانی و منابع، اصول و قواعد و روشهاست و به این ترتیب اعتبار دستاوردهای آن نیز تضمین می شود و این تفسیر معیارپذیر است.

البته این امور گاه در مورد همه تفاسیر است که از آن به عنوان مبانی و اصول و قواعد مشترک نام می بریم و گردآمدن آنها دانش تفسیر را تولید می کند، و زمانی مربوط به  دانش تفسیر خاص (سیاسی) می باشد که مبانی و اصول سیاسی را پدید می آورد و روش وقواعد سیاسی را تولید می نماید.

چون تفسیرسیاسی از تعامل دانش سیاسی و دانش تفسیر سامان می یابد، دارای شاخصه هایی است و به عنوان یک دانش، موضوع، مسائل، مبانی، اصول  وروش و قواعد و منابع دارد، از جمله:

یک. از منظر موضوعی، به موضوع سیاست گرایش نشان می دهد و مفسر سیاسی می کوشد آیات قرآن را از این زاویه تفسیر کند و از منظر مسائل، به پرسش های  قرآنی مرتبط با حیات سیاسی بشر می اندیشد.

دو. از منظر مبانی، این تفسیر ضمن برخورداری از مبانی عام تفسیری، از مبانی مشترک و نیز مبانی خاصی برخوردار است.

سه. از منظر اصول: مبانی تفسیر سیاسی، الزاماتی برای عملیات تفسیرسیاسی توصیه می کنند که به عنوان اصول تفسیر سیاسی شناخته می شود.

چهار. از منظر روشی و قواعدی: حاصل مبانی و اصول تفسیر سیاسی تولید روش ها و قواعدی خاص(در کنار قواعد عام و مشترک) برای تفسیر سیاسی است و این تفسیر با استفاده از ظرفیت سیاسی قرآن کریم، مراد و مقصودهای سیاسی آیات را به صورت روشمند و بر اساس مبانی و  اصول معین و قابل اعتبارسنجی معرفی نماید.

 

پنج. از منظر غایی: در پی دستیابی به «آموزه های قرآن کریم در مورد حیات سیاسی بشر» است و این هدف را با «روشن کردن مفاهیم آیات و پرده‌برداشتن از مراد و مقصود سیاسی آیات» محقق می کند.

تفسیر سیاسی عنوان یک رشته تحقیقات علمی مستقل و تمحض علمی دراز دامنه است که شامل سه حوزه  از مباحث علمی است: اول: فلسفه تفسیر سیاسی؛ شامل: تعریف، موضوع؛ مسائل؛ اهداف؛ مبانی؛ اصول؛ قواعد؛سبک های تفسیر سیاسی؛ تاریخ تفسیرسیاسی، مفسران تفسیرسیاسی؛ آسیب شناسی تفسیر سیاسی و…؛ دوم تفسیر سیاسی ترتیبی و سوم تفسیر سیاسی موضوعی.

هر چند جایگاه مطرح شده به خوبی اهمیت بحث را نشان می دهد اما به طور واقع گرایانه و ملموس نیز می توان این اهمیت را توضیح داد: حیات اجتماعی وسیاسی بشر همواره در حال جریان است و منتظر نمی ماند مکتب و مرام خاصی در حوزه حیات فردی، اجتماعی وسیاسی به وی عرضه شود و تعاملات حیاتی خود را تا آن موقع، متوقف نمی سازد، لذا دانش ها مانند دانش سیاسی و اقتصادی همواره بعد از آن شکل می گیرند که سیاست و اقتصاد و….در جامعه شکل گرفته باشد و این دانش ها بر مبنای توصیف آن واقعیت ها و نوع تعامل ها طراحی می شوند. جامعه ما نیز منتظر طراحی و مهندسی دانش سیاسی اسلامی نمانده و اوضاع و احوال سیاسی خود را با دانشی مدیریت می کند که در دسترس و البته محصول مکاتب غربی و غیر دینی و غیر اسلامی می باشد. حاصل کار نیز بروز دوگانگی  میان مبناها،بینش ها و باورهای قرآنی و اسلامی با دانش  سیاسی موجود است، از این رو لازم است دانش متناسب با مبانی و ارزش های  قرآنی واسلامی شکل بگیرد. مقام معظم رهبری نیز بر اسلامی شدن علوم انسانی که دانش سیاسی بخشی از آن است، تاکید دارد.

با عنایت به این واقعیت، و توجه به مبنای جامعیت قرآن و هدایتگری آن در عرصه نیازهای سیاسی بشر، تنها راه مطمئن مراجعه به متن وحیانی و تحریف نشده دین، یعنی قرآن برای طراحی و مهندسی دانشی است که توان اداره حیات سیاسی جامعه دینی را داشته باشد. چنین نیازی ما را مجاب می کند به تولید دانش سیاسی بر محوریت قرآن و در سایه فهم و تفاسیر معصومین(ع) اهتمام بورزیم. این دانش به نیازهای سیاسی و اجتماعی جامعه توجه می کند و با عنایت به مسائل، به محضر قرآن رفته از آن پاسخ می‌گیرند و مسلمانان می توانند حیات سیاسی خود را به گونه ای اسلامی مدیریت کنند.

در برخی تفاسیر سیاسی موجود می‌توان نمونه‌هایی از تلاش برای تامین این نیازمندی و مدیریت قرآنی را سراغ گرفت. آیت‌الله طالقانی در تفسیرش به «مردمی بودن اقامه قسط و عدل» به عنوان یک مسئله مهم در مدیریت حیات سیاسی، توجه می‌کند و معتقد است آیه ۲۵ حدید به نیازهای جامعه ایران توجه می‌دهد. «لیقوم الناس» برای اینکه مردم خود بجوشند، نه اینکه آنها مردم را به‌پا دارند. بسیاری از مکتب‌های دنیا هستند که در آن مکتب‌ها مردم چشم و گوش بسته به دنبال رهبرانشان حرکت می‌کنند … رهبری قیام می‌کند و اعلام می‌کند که من آرزوهای شما را انجام می‌دهم و آنها را به‌پا می‌دارد، ولی قرآن … می‌گوید«لیقوم الناس بالقسط» … این مردم خفته،این مردم لگدمال شده با شکستن و از بین بردن این تقلیدها و نظام‌های فاسد واستبدادها، مسیر پیشرفت خود را پیدا می‌کنند. این نیازمندی بویژه با تولید تفسیر سیاسی موضوعی پاسخ دقیق تری می گیرد، زیرا مفسر ابعاد پراکنده موضوعات سیاسی در آیات مختلف را گرد می آورد و چند بُعدى و جامع  بررسی می کند و حقایق تازه‏اى برای تدبیر حیات سیاسی کشف مى‏نماید؛ ابهامات ابتدایی بعضى آیات سیاسی، با توجه به اصل‏ «القرآن یفسّر بعضه بعضاً» برطرف مى‏شود؛ جهان بینى اسلام، و نگرش آن در مسائل کلان و محوری سیاسی آشکار مى‏گردد و بسیارى از اسرار آیات آشکار می گردد و در اختیار تدبیر سیاسی جامعه قرار می گیرد.

در بحث ضرورت تفسیر سیاسی در مواجهه با علوم انسانی موجود نیز باید گفت، بخشی دیگر از ضروتهای تفسیر سیاسی برخاسته از اقتضائات ترویج و تسلط علوم انسانی موجود بر مناسبات اجتماعی و سیاسی و مدیریت سیاسی و نیز سلطه این علوم وارداتی در عرصه علمی کشور است،به گونه ای که ضورت یافته است با تولید معرفت سیاسی قرآنی، به برون رفت از تجویزات فلسفه های سیاسی معارض اندیشده شود .همین طور امکان اعتبارسنجی این دانش های وارداتی نیز از مهم ترین نیازهای جامعه نخبگانی سیاسی است که ضروت تفسیر سیاسی را دو چندان کرده است.

حیات جمعی بشر همواره با علوم انسانی مدیریت ‌‌شده است و در این بین «تقابل علوم سیاسی وارداتی» با «معرفت سیاسی اسلامی وقرآنی» از اساسی‌ترین چالش‌های عصر ماست، حاصل سلطه علوم انسانی وارداتی بر مدیریت زندگی اجتماعی وسیاسی را نیز امروزه می توان در قابل  معضلات متعدد برای جامعه و نظام اسلامی مشاهده کرد؛تاکنون شاهد تولید تفکرات انحرافی و التقاطی در این حوزه بوده ایم؛ در حالی که بنیانگذار انقلاب اسلامی علوم انسانی (که سیاست نیز از آن جمله است) را محتاج انسانهای متعهد می دانست و معتقد بود:

«انسانی که تعهد به قواعد اسلام ندارد و تعهد به آن زیربنایی که توحید است ندارد، در علوم انسانی نمی‌تواند عملی انجام بدهد الّا انحراف، و این قابل پذیرش نیست».

امروزه نیز شاهدیم که با تشکیل و استمرار نظام سیاسی اسلامی، مهم ترین دشمنی ها با آن از طریق مبارزات زیرساختی و تشکیک در مبناهای حاکمیت اسلامی سامان می پذیرد و همین ما را نیازمند «تحول در علوم انسانی» از جمله در سیاست در چهار سطح «تأسیس مبانی؛ منطق روش‌شناسی؛ تولید گزاره های علوم انسانی برای انتقال کارایی لازم به  جامعه؛ نظام‌پردازی) می سازد. علوم انسانی شامل سه دسته گزاره‌»بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها،و هست‌ها و نیست‌ها» است و سرنوشت دو گروه اول در گرو نوع نگاه به گروه سوم است  و جملگی این امور با تفسیر سیاسی به صورت جامع و معتبر و منضبط در اختیار خواهد بود و از هر نوع سو استفاده، سوفهم و نادیده گرفتن یا نادیده ماندن روشها واصول و مبانی تفسیری پیشگیری خواهد شد وبا تولید معرفت سیاسی دقیق مانع مهمی در مسیر سلطه مذکور پدید خواهد آمد.

نمونه یکی از تجویزات فلسفه سیاسی غربی «حق آزادی  عقیده شهروندان»است. شهید مطهری در تفسیر آیات اول تا ششم توبه به این مسئله و اعتبارسنجی این نظریه، توجه می کند و توضیح می دهد  یکى از حقوق اوّلى بشر آزادى عقیده است و این حق طبیعى و فطرى است و معارضه با آن ظلم است، ولی قرآن مى‏گوید اگر مشرکان چنین عقیده‏اى انتخاب کرده‏اند مهلتشان بدهید و درشرایط معینى اگر نپذیرفتند آن ها را از بین ببرید. وی مسئله تعارض این دستور با این اصل  و آیه «لا اکْراهَ فِى الدّین» را مطرح می کند و در نقد آن توضیح می دهد: مى‏گویند انسان از جهت انسان بودن محترم است، پس اراده و انتخابش هم محترم است، ولى اسلام مى‏گوید لازمه احترام انسان این نیست که انتخابش هم محترم باشد بلکه استعدادها و کمالات انسانى (انسانیت) محترم است. همین انسان ممکن است بزرگ ترین جنایت ها را بر انسان بکند. من اگر ضد راستى و امانت(شرافت هاى انسانى) قیام کنم و مثل ماکیاول طرفدار سیادت باشم و بگویم اساساً اخلاق و انسانیت و شرافت و امانت، حربه افراد قوى علیه ضعفا است، انسانِ ضد انسانم،پس ملاک شرافت و احترام و آزادى انسان این است که در مسیر انسانیت باشد و انسان را در مسیر انسانیت باید آزاد گذاشت و باید به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت، زنجیر از دست و پاى انسانى که به دست خود از مسیر انسانیت منحرف شده، باز کرد، اگر ممکن است خودش را آزاد کرد،اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران باید برداشت.

ذیل آیات ۱۵ تا ۲۶  نیز به مسئله مهم قدرت به عنوان رکن اصلی سیاست توجه می کند و می نویسد: نیچه به زور و قدرت تکیه داشت، مارکسیسم به نوعی به زور متکی بود و قدرت محرومان را عامل تکامل جامعه می دانست و اینکه با قدرت فقرا تشکیلات و حکومت تشکیل خواهد شد. نظریه اسلامی که (با اینکه برخی متاثر از مسیحیت می گویند انبیا کارشان فقط نصیحت است، وبرخی مانند ماتریالیستها معتقدند هر چه هست فقط در قدرت هست) این است که اصل زور وقدرت داشتن نه تنها گناه نیست، بلکه فضیلت است و سیزده سال مکه دوران «قولوا له قولا لیّنا» و دوره نصیحت بود و در مدینه که حکومت تشکیل شد و دوران جنگ پیش آمد. هم چنین موسی(ع) مامور شد با موعظه و اندرز سراغ فرعون برود و اگر جواب نداد، بجنگد.

آیت الله طالقانی نیز  نسبت به گسترش مکاتب مارکسیسم و لیبرالیسم در فضای سیاسی کشور هشدار می دهد و به نقد قرآنی و بیان ناصحیح بودن آنها بر مبنای قرآنی می پردازد.  او بر ناتوانی نگاه مادیگرایانه در تامین سعادت بشر تاکید می کند و با توجه به حضور قوی مارکسیسم در دهه بیست تا پنجاه در ایران به نقد آن می پردازد و در تلاش است با تکیه بر قرآن، مخاطبان را از انفعال در برابرشان برهاند و به سوی احکام سیاسی و اجتماعی قرآن دعوت کند. در تفسیر آیه اول سوره نساء، به نقد فلسفه تضاد «دیالکتیک» می پردازد  و می پرسد مکتب دارانى که‏ مغزشان در بند غرائز است، سردمدارانى که در زنجیرهاى شهوات و غرائزگرفتارند مى‏توانند بند گشا و آزادیبخش شوند؟ یا توده‏هاى مردمى که با آب و نان و…دربندند و بالاى انسانیت مرده خود به اشاره معبودهاى خود دلخوشند؟ یا روشنفکر مقلد و زر خریدى که نه فکرى از خود دارد نه روشنى‏اى؟ همین برافروزنده آتش اختلاف است، میان اختلاف طبقه‏اى، اختلاف حاکم و محکوم و … در این میان کیست نداى و جدان انسانیت را بشنود و اجابت کند و راه علاج جوید؟ هماهنگ با نداى توحید و وحدت که از قلب جهان و انسان آگاه برخاست: یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها…، تا قیام به حق کنند و نخست حقوق و ثروت مردم بى سرپرست و بى پناه را از دستبرد حقبرها و تحقیر کننده‏ها بگیرند و به صاحبانشان بازگردانند: وَ آتُوا الْیَتامى‏ أَمْوالَهُمْ وَ…..

ارائه پاسخ قرآنی به شبهات در حوزه مسائل کلان سیاسی و جلوگیری از رخنه در مبانی اعتقادی و ارزشی نظام اسلامی هم از مهمترین ضروتهای نیاز به تفسیر سیاسی است با این توضیح که   امروزه با هجوم انبوهی از نظریه ها و شبهات برخاسته از اندیشه ها و مبانی غربی در حوزه مسائل کلان سیاسی و رخنه‌افکنی در مبانی اعتقادی و ارزشی نظام اسلامی روبروییم؛ بحرانی که موجب شده به دلیل ارائه پاسخ¬ با مبانی غیر اسلامی، هر روزه بر دامنه تولید این شبهات افزوده  شود، و آموزش آن ها موجب بی‌اعتقادی به تعالیم اسلامی و ترویج شکّاکیت در مبانی دینی و اعتقادی می شود. بدون وجود تفسیر سیاسی معتبر، آسیب هایی بنیادین و فکری و اعتقادی گسترده ای در انتظار نظام اسلامی است.

در نتیجه باید گفت: ضرورتهای تفسیر سیاسی به دو حوزه کلی عملی وسیاست ورزی؛ و نظری و عملی تقسیم می شود.

در گروه اول روشن شد که بخشی از ضروتها مربوط به نیازی است که شهروندان جامعه اسلامی نسبت به تفسیر سیاسی دارند،مانند ضرورت ادای تکلیف و احقاق حقوق شهروندان در حیات سیاسی؛ ضرورت شناخت جایگاه گروه های مختلف شهروندی در جامعه سیاسی وبخش هم به ضرورت های تفسیر سیاسی در مدیریت حیات سیاسی باز می گردد،مسائلی چون  مسئله منشا قدرت، و ماهیت رابطه حاکمان و مردم از زیرساخت های مهم سیاسی اند که الگوی بسیاری از بناهای سیاسی با توجه به آن طراحی می شودو تفسیر سیاسی این زیرساخت را معرفی می کند؛همین طور است مسئله غایت حکومت که تفسیر سیاسی توضیح می دهد هدف نهایی از تشکیل حکومت، بهتر زیستن،فراهم آمدن  مقدمات برای سیر الی الله وقرب به خدا و تکامل روحی و معنوی است.

در ادامه به ضررورت ها در حوزه نظری و زیرساختی سیاسی اشاره کردیم که شامل اموری از این دست شد.  و روشن شد که بخش عمده از ضرورت تفسیر سیاسی به «نیازمندی ما به دسترسی به بنیادهای قرآنی و مبناهای وحیانی» بر می گردد که توضیح می دهد نظام سیاسی ما مطابق آن مبناها طراحی و مستقر شده است.از جمله می توان این امور را نام برد: ضرورت تبیین بنای نظام حکومتی جمهوری اسلامی بر مبنای تشریعات قرآن؛ضرورت انقلابی ماندن و تشکیل دولت اسلامی؛ ضرورت تفسیر سیاسی برای طراحی الگوی سیاست اسلامی؛ ضروت هماهنگ سازی قوانین موضوعه سیاسی با معارف و تجویزات سیاسی قرآن. ضرورت دیگر«معیاریابی قرآنی جهت ارزش گذاری وضعیت سیاسی موجود» بود و توضیح دادیم که با تامین این ضرورت چگونگی تعامل مسلمانان با وضعیت موجود  ونسبت وضعیت موجود با معیارها  و شاخص های قرآنی مشخص می شود.د ر ادامه موارد متعددی از ملاک یابی مفسران برای وضعیت سیاسی عصرشان معرفی گردید.

ضرورت سوم نیز در مواجهه با علوم انسانی موجود معرفی شد،زیرا  بخشی از این ضروتها برخاسته از اقتضائات ترویج و تسلط علوم انسانی موجود بر مناسبات اجتماعی و سیاسی و مدیریت سیاسی و نیز سلطه این علوم وارداتی در عرصه علمی کشور است،ضرورتهایی مثل ضرورت تحول در علوم انسانی، از جمله علم سیاست؛ ضرورت برون رفت از تجویزات فلسفه سیاسی غربی در مسائل کلان سیاسی.  ضرورت دیگر نیاز به دفاع علمی در مواجهه با تهاجم علیه نظام اسلامی است، زیرا امروزه با هجوم انبوهی از نظریه ها و شبهات برخاسته از مبانی غربی در حوزه مسائل کلان سیاسی روبروییم؛ و بدون تفسیر سیاسی معتبر، آسیب هایی بنیادین در انتظار نظام اسلامی است. این دفاع می تواند شامل اموری چون  پاسخ به تز جدایی دین از سیاست ؛ مبارزه با التقاط های تفسیری و…باشد.

 

حجت الاسلام دکتر سعید داوودی
عضو هیات علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه و ناقد کرسی

اولین نکته که به نظر می‌رسد این است که اصلاً عنوان ضرورت تفسیر سیاسی یعنی چه؟ اگر کسی به خوبی مطلع نباشد که دکتر عابدی محقق و چهره قرآنی هستند و بناست تفسیر سیاسی قرآن را بنویسند اصلاً متوجه نخواهد شد که موضوع این کرسی قرآنی است. لذا عنوان کرسی مبهم است و گویا نیست، باید بگوییم ضرورت تفسیر سیاسی از منظر قرآن کریم این نقص بزرگ برای عنوان است که باید مجدداً بررسی شود؛ در حالی که شما در متن طی سلسله عناوین طولانی بصورت پیوسته لفظ قرآن را تکرار می‌کنید که اگر در موضوع “از منظر قرآن کریم” را می‌آوردید دیگر لازم نبود در متن مکرراً اینکه بحث ناظر به قرآن کریم است را مطرح کنید.

نکته دوم اینکه دکتر عابدی در این جلسه کرسی توضیحاتی دادند که اصلاً در متن مقاله و نوشته که ارائه دادند نبود مثلاً ما توقع داشتیم که تفسیر سیاسی از دیدگاه قرآن کریم توضیح داده شده باشد، به عبارتی مفهوم شناسی تفسیر سیاسی، شاخص‌های تفسیر سیاسی در متنی که قبلاً ارائه داده اند نبوده و خوب بود که بصورت مبسوط ارائه می شد در حالی که می‌دانم در متن اصلی مقصود خود را کامل درج کرده اند. البته آنچه که ایشان در نهایت به عنوان کارنامه مفسران قرآن کریم در عرصه سیاسی آورده اند اتفاقا باید در پیشینه تحقیق می آمد.

حال این سوال مطرح می‌شود که با وجود این پیشینه شما می خواهید چه کنید؟ مفسران در عرصه‌های مختلف کارکرده اند ولی دو نقص عمده دارد یک اینکه متمرکز کار نکرده‌اند و دیگر اینکه گسترده کار نکرده‌اند آنها  به آیه ای که رسیده اند پیرامون آن آیه اگر نکته سیاسی وجود داشت بیان کرده‌اند اما چون نخواسته‌اند تخصصی کار کنند طبعاً بسیط کار کرده و مشروح کار نکرده اند. نکته دیگر اینکه بگویید ما می‌خواهیم ساختار بدهیم این سه ویژگی تحقیق ما و متمایز است موارد قبلی اینها باید در پیشینه ذکر ‌شده و امتیاز کار خود را نسبت به دیگران مطرح می کردید. آیا فقط تفسیر موضوعی مطرح است؟ وقتی ضرورت های حوزه عملی و نظری بحث می شود منظور از ضرورت عملی و نظری یعنی چه؟ باید بدانیم که تعریف ایشان از عملی و نظری چیست؟ لذا احساس می کنم بعضی جاها خلط مبحث شده است.

چون بعضی موارد تعریف نشده این سوال در ذهن ایجاد می شود که مثلاً چرا شما ابتدا عملی را تعریف کرده بعد سراغ نظری رفته‌اید؟ در مباحث آکادمیک اینگونه است وقتی شما می‌خواهید نظریه ای مطرح کنید اول باید مباحث نظری را مطرح کرده و سپس سراغ بحث‌های عملی بروید و بگویید که در حوزه عمل باید چه بگویم و چگونه رفتار کنیم؟ بنا بر این وجه این تقدم و تاخر را درست متوجه نشدیم. بعضی از مباحث نیز به بحث فلسفه سیاسی باز می‌گردد که ایشان در متن آورده است. مبنی بر اینکه مثلاً بحث حول دانش بوده و با نگاه نقادی به عنوان فلسفه های مضاف مطرح شده است. احساس می‌کنیم برخی از مباحث از باب فلسفه مضاف است که باید در جای دیگر مطرح شود نه در متن تفسیر سیاسی که ایشان مطرح کرده اند.

نکته دیگری که در خصوص کارکرد مفسران آورده‌اند مربوطه به این بحث نیست، وقتی شما در یک دانشی می‌خواهید بحث کنید، دانشمندان مربوطه را در فلسفه آن موضوع بحث می کنید. اینها همه اول فلسفه هستند مثل اینکه شما در بحث تفسیر قرآن، حول القرآن یا قرآن شناخت را مطرح می کنید. اینها بحث های پیرامونی هستند که شما در حول القرآن نیز بحث مفسران را بحث می کنید دیگر به تفسیر که رسیدید مفسران را بحث نمی کنید و صرفاً به حول القرآن می‌پردازید. به همین جهت مباحثی که ایشان مطرح کرده اند حول العلم است که در داخل متن قرار گرفته و باید از هم تفکیک شوند.

با وجودی که نقطه تمایز و مزیت جناب آقای عابدی تتبع فراوان ایشان در موضوعات مختلف است و وقتی به ایشان ۵ نقد وارد می‌شود ایشان ده پاسخ ارائه می‌کنند اما متنی که پیش روی ماست نواقص زیادی دارد و در جاهایی مسائل را حل نکرده اند و صرفاً توصیه ای وارد شده‌اند. به عنوان نمونه در صفحات ۸ و ۱۳ تحقیق دربخشی آورده اند: ضرورت تفسیر سیاسی برای طراحی الگوی سیاست اسلامی است، بعد در صفحه دیگری می گویند محققان تاکنون تلاش های زیادی برای ابتنای نظام حکومتی انجام داده‌اند و گفته اند قانونگذار واقعی خداست. اما در جاهایی شما می‌بینید که ایشان واقعاً توصیه کردند و راه‌حلی ارائه نشده و اینکه بگوییم مشکلی حل شده یا نتیجه خاصی گرفته شده اینگونه نیست. این طور نیست که بتوانیم بر اساس صحبت‌های ایشان کاری انجام دهیم به عبارتی خواننده با خواندن متن نمی‌تواند به راه حل عملی برسد موارد متعددی داریم که در متن صرفاً به عنوان توصیه آمده است.

مثلاً در بحث ملاک قرآنی پذیرش ولایت طاغوت، ضمن اینکه بنده با آوردن این چنینی اسامی مانند طالقانی و غیره به این شکل موافق نیستم و باید اسامی و عناوین بصورت کامل آورده شود. مثلاً اینکه ایشان می‌گویند مرحوم طالقانی در تفسیر فلان آیه طرح تقابل طاغوت با ولایت فقیه را توضیح می‌دهد در جامعه‌ای که افراد اگر از ولایت خدا خارج شوند حتماً به ولایت طاغوت تن خواهند داد با توجه به وضعیت جوامع معاصر که اکثر کشورهای اسلامی به دو دسته تقسیم شدند گروهی حاکمانی که طاغی هستند و گروهی اطاعت پذیر و زیر سلطه اند این نوع پدیده را به دور از فرهنگ اسلامی می‌دانند، به همین مقدار در متن اکتفا شده و راه حلی ارائه نشده است. اولاً باید بگویید طاغوت چیست و کیست و چه شد که مردم او را پذیرفتند؟ ملاک پذیرش طاغوت چیست و چگونه باید این طاغوت را کنار زد؟ موارد متعددی از این قبیل در متن موجود است که چیزی را به خواننده نمی دهد یا اینکه در جای دیگر مطلبی را مستند به نهج البلاغه کرده‌اند در جایی آورده اند در بحث مسئله غایت حکومت اولاً اینکه آیا اینها در بخش حاکمیت است یا خیر؟ چون آنها را به دو قسمت تقسیم کردند یکی به وظایف شهروندان باز می‌گردد یکی به وظایف کارکنان. مسئله منشاء قدرت، جزء وضعیت حاکمان گفته شده است در حالی که اینها جز وظایف حا کمان نیست جزء وظایف حکمای قبل از حاکمان است.

وظایف حاکمان آن است که امیرالمومنین علی(ع) فرمودند. والی چه حقی بر رعیت دارد و رعیت بر والی چه حقی دارد؟ این می شود وظایف حاکمان، اما اینکه ماهیت رابطه حاکمان و مردم چیست؟ منشاء قدرت و غایت حکومت چیست؟ این ها ورای این بحث است و جزء بحث فلسفه است؛ به عنوان مثال باید بگوییم خبرگان قانون اساسی قانون می نویسند و این ربطی به حاکمان ندارد و آنها صرفاً اجرا می کنند. در قانون اساسی نوشته می شود که مردم باید چه کار کنند حکومت باید چه کار کند قوای سه‌گانه، مجریه، قضاییه و مقننه هر کدام وظایف مشخصی دارند؛ بعد می‌گوییم که وظایف حاکمان چیست؟ مجلس، رئیس‌جمهور و رییس قوه قضائیه باید چه کار کنند و حکما قبل از حکومت این را تعیین می‌کنند قبل از اینکه حکومت را در دست بگیرند. ما این را در جای دیگری مشخص می‌کنیم که مثلاً منشاء قدرت خداست یا مردم!  بعد به حاکم می گوییم که حق مردم را بدهد این اشکالی است که در این مسئله وجود دارد.

در جایی ایشان به خطبه ۱۳۱ نهج‌البلاغه ارجاع دادند در حالی که در آن خطبه مواردی از قول امیرالمومنین(ع) مطرح شده که ربطی به بحث ایشان ندارد. در عبارات ایشان بحث حیات اخروی وجود ندارد شما باید عین آیه یا روایت یا فراز را آورده و تحلیل می کردید وقتی متن دیده شده و تحلیل شود معلوم می‌شود که آیا با سخن شما ارتباط دارد یا خیر؟

نکات دیگر و ابهاماتی که در بستر روش‌شناسی و مفهوم شناسی وجود داشت نیز عرض شد در متن بعضی جاها نکات بدون سند وجود دارد. مشخص نیست که آیه است روایت یا سخن است؟ طبعاً باید این مساله در تحقیق به صورت شفاف و روشن مشخص شود. باید بعضی جاها که روایت نیست و یک سخن از بزرگی است را به صورت دقیق مشخص کنید. در جایی ایشان بحث از ضرورت ادای تکلیف سیاسی را مطرح کردند بحث امکان از ضرورت جداست و باید به صورت تفکیک شده مشخص شود آنچه که ایشان نوشتند با مراجعه به تاریخ تفسیر، صحابه و مفسران در حوزه مسائل سیاسی هم چون خلافت، ولایت و بغی در راستای ادای تکالیف و دستیابی به حقوق مخاطبان عنایت داشتند این کجا از باب ادای تکلیف بوده است؟ مثلا اگر بحث بغی و امر به معروف را مطرح می کردند آیا از جهت ادای تکلیف بوده یا مخاطبان از ائمه سوال می‌کردند؟ این صرفاً یک ادعاست و باید اثبات شود که این موارد گاهی برای اقناع مخاطب آمده است باید نمونه مطرح شود. گاهی برای ادای تکلیف است باید نمونه بیاید که اینها همه ادعاست نمی‌گوییم صحیح نیست باید اثبات شود چون ما اسیر متن هستیم.

در مسئله غایت حکومت به عنوان نمونه ابن خلدون غایت حکومت طبیعی را تامین اغراض و شهوات حاکمان دانسته، غایت حکومت عقلی را تامین مصالح دنیای مردم و غایت امارت حکومت  را حفظ دین و تامین مصالح اخروی دانسته است. خوب این سه دسته بندی طبیعی، عقلی و شرعی از چه جهت قابل بررسی است؟

نکته دیگر اینکه ایشان جمهوری اسلامی را فرض گرفته و بر اساس ساختار آن آیات قرآن را تفسیر می کنند آیا این همان مطلوب است یا خیر؟ مثلاً اگر می‌گفتیم ولی فقیه با رای مستقیم مردم انتخاب شود و برای آن آیه پیدا می‌کردیم می‌گفتیم اتحاد امامت و امارت اسلامی نبوده است در زمان پیامبر اکرم هم خودش امام بود و هم امیر. به همین گونه امیرالمومنین نیز خودش هم امام بود و هم حاکم بود اینگونه نبود که ولی فقیه باشد و رئیس جمهوری داشته باشد و قوه های متعدد داشته باشد که او را مردم انتخاب کنند و مجلسی داشته باشیم که به نوعی دیگر انتخاب شود. ما الان ساختار را می‌بینیم و بر اساس این ساختار دنبال آیه و روایت می گردیم اگر بناست تفسیر سیاسی بنویسیم ببینیم فراتر از آنچه که ما الان با آن درگیر هستیم از قرآن و سیره نبوی و علوی چه می فهمیم؟ ممکن است بگویم اصلاً این قانون اساسی به این شکل با سیره معصومین سازگار نیست یا بگوییم بر اساس منطقه الفراغ شهید صدر منطقه درست کردیم و آن را تبدیل به الزامات کردیم و به این شرکت تاسیس کردیم، این نکته خیلی اساسی است؛ ‌البته کلیت این بحث ربطی با آقای عابدی ندارد و این خیلی خطرخیز است که ما برای هر چه که در حکومت اسلامی اتفاق افتاده باید آیه، روایت و نمونه بیاوریم. من اینطور طرح بحث می‌کنم که ما گاهی وضعیت موجود را می بینیم و می‌خواهیم برای آن آیه و روایت بیابیم و این همیشه قابل تفسیر و بسط دادن به همه مطالب نیست.

 

حجت الاسلام دکتر سید محمد اسماعیلی
عضو هیات علمی دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم و ناقد کرسی

به عنوان نکته اول باید عرض کنم که در مقدمه بحث آورده اید: حیات اجتماعی و سیاسی بشر، همواره در حال جریان است و منتظر نمی ماند مقصد و مقام خاصی در حوزه حیات فردی اجتماعی و سیاسی به وی عرضه شود ما بحثی در جامعه و تاریخ داریم که آیا جامعه و تاریخ جبری است و حرکت جبری ایجاد می کند که انسان‌ها را در خود هضم کند؟ یا انسان ها باعث تحول در حرکت تاریخ هستند؟ تقریباً مطلبی که اینجا آوردید و از آثاری که دارد همان بحث جبر تاریخ  اجتماع مطرح می‌شود. تقریباً به خواننده اینگونه القا می‌کند که تاریخی که مطرح است آن نظریه را القا می‌کند در حالی که ممکن است اصلاً این مساله مدنظر شما هم نبوده باشد.

نکته دیگر این است که در انتهای مقدمه اشاره ای به علوم انسانی کرده و فرمایشات مقام معظم رهبری را در ادامه اضافه کرده اید گرچه مطلب بروز و قابل بحثی است ولی مخاطب توقع دارد که در متن یا پاورقی اشاره شود که پیرامون اسلامی شدن علوم انسانی چه دیدگاه‌هایی وجود دارد؟ برخی با آن مخالف هستند و می‌گویند علوم اسلامی نداریم برخی از کسانی که موافق هستند نظریه حداکثری دارند مثل آیت الله جوادی آملی که می‌گویند اصلا علم غیر دینی نداریم دیدگاه های دیگری نیز وجود دارد. مناسب بود که در متن یا پاورقی اشاره به این موضوع می شد. عمده ترین مطلبی که در ذهن بنده بود این است که در مقام بحث‌های مقدماتی منظور شما از تفسیر سیاسی چیست؟ آیا تفسیر سیاسی بر اساس تقسیم بندی که در بحث روش ها و گرایش های تفسیری داریم؟ آنکه الان مطرح هست به گرایش ها باز می گردد؛ یعنی گرایشی داریم و مفسر بر اساس تخصص و دغدغه‌ای که دارد گرایش خاصی به حوزه سیاست پیدا می‌کند و به مناسبت‌های مختلف وارد مناسبات سیاسی می‌شود؛ اگر منظور حضرتعالی از تفسیر سیاسی یعنی مفسری با گرایش سیاسی از ابتدا تا انتهای قرآن را تفسیر کند، خوب بنا به ضرورت هایی که در حوزه عملی و حوزه نظری آمده اصلاً نیاز نیست که به یک تفسیر ترتیبی کامل بپردازد. مثلاً آیت‌الله مصباح یزدی بحثی در معارف قرآن در جلد نهم دارند که بحث حقوق و سیاست را مطرح می‌کنند و تقریباً همه این دغدغه‌ها و ضرورت ها را در آنجا بیان کردند با وجود اینکه نیاز به تفسیر سیاسی با گرایش سیاسی که از ابتدا تا انتها باشد وجود ندارد؛ یعنی ضرورت هایی که با تفسیر موضوعی در مقاله آمده است ایشان در آن کتاب پاسخ‌دادند مثلاً حقوق شهروندی یا سایر مباحث.

نکته پایانی اینکه در حوزه‌هایی که شما وارد شده اید چه حوزه عملی و نظری نمونه‌هایی را آورده اید ولی به نظر می‌رسد کافی نیست یعنی مباحث قرآنی باید پررنگ تر مطرح شود، چالش‌های آیات بیشتر گنجانده شود، تقریباً بحث شما نظری شده و در مباحثی که ضرورت‌های تفسیر سیاسی را مطرح کرده اید به ندرت آیاتی آورده اید اینکه آیت الله طالقانی، شهید مطهری و دیگران اینگونه بحث کرده اند و چه گفته اند بسیار کمرنگ است و باید به صورت ملموس و شفاف مصادیق آیات و روایات در متن گنجانده شود.

 

حجت الاسلام دکتر محمد عابدی
عضو هیات علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی

بحثی که من عرض کردم در خصوص ضرورت تبیین نظام جمهوری اسلامی یا مجلس شورا است. اگر خاطرتان باشد در ابتدای بحث گفته شد که ما به تفسیر سیاسی از سه منظر نگاه می‌کنیم: از یک منظر علوم سیاسی به تفسیر نگاه می کنیم اینکه الان مجلس شورای اسلامی هست و می‌گوییم نظر قرآن در این خصوص چیست؟ می‌گوییم الان شورای نگهبان هست و نظر قرآن  کریم را می‌آوریم. تفسیر سیاسی از منظر علوم سیاسی و مسائل سیاسی نیست و از این سمت حرکت نمی کنیم از سمت دیگر حرکت می‌کنیم یعنی اول منظر قرآن کریم و اصول و مبانی قرآن را می‌آوریم بعد می گوییم حال که قرآن این را فرموده در این موقعیت که مجلس شورا داریم جواب قرآن به این چیست؟ فردا اگر مجلس نبود حکومت یک نفره بود جواب قرآن چیست؟ یعنی اصلاً از ابتدا که بحث را مطرح کردیم ابتدا از قرآن شروع می کنیم نه از علوم سیاسی نه از مسائل و مناسبات سیاسی! این مسئله را بنده با جناب آقای دکتر صدرا نیز مطرح کردم و ایشان نیز تایید کردند که روش درستی است. ما بر اساس ساختار سراغ قرآن می رویم بر اساس قرآن سراغ ساختار می رویم.

درخصوص حیات اجتماعی و سیاسی که فرمودند جبر تاریخ را پیش می آورد منظور ما این نیست. می‌گوییم دانش ها همیشه بعد از واقعیت‌ها شکل می‌گیرند؛ یعنی اینگونه بوده تا به حال که واقعیت هایی رخ می‌دهد بشر چیزی را اختراع می‌کند و بعد بر اساس آن دانشی شکل گرفته و تبیین می‌شود. عملاً کاری انجام می دهند تدبیری می‌کنند و این تدبیر تبدیل به علم سیاست می‌شود؛ همیشه علوم، متاثر از واقعیت ها و متأخر هستند. بر این اساس، هیچ وقت جامعه منتظر نمی ماند که کتاب تکلیف سیاسی از منظر قرآن نوشته شده بعد بر اساس این کتاب کار خود را انجام دهد؛ بلکه او کار خود را انجام می‌دهد این من هستم که باید سریع بشتابم قبل از اینکه کار از کار بگذرد کتاب را بنویسم به او بدهم در اختیار او بگذارم که بر این اساس حرکت کند،  منظور ما در تحقیق این است. منظور ما این است که تفسیری سیاسی تولید کنیم تا نخبگان بیش از آن که الان گرفتار شده‌اند در دام غربی ها و دانش های غربی نیفتند.

نکته ای هم که جناب آقای سوادی در خصوص بحث فلسفه سیاست فرمودند صحیح است کتابی که به همت بوستان کتاب چاپ شده و نظرات چند نفر از فلاسفه مسلمان را آورده و گفته اند جایگاه وحی در اندیشه سیاسی فلاسفه سیاسی چیست؟ فلسفه سیاسی روش های متعددی دارد، روش های عقلی، نقلی، تجربی و … با چندین روش مختلف می شود سراغ فلسفه سیاسی رفت؛ اینکه روش ها را منحصر به روش عقلی کنیم درست نیست. تمام فلاسفه سیاسی بدون استثناء متأثر از مبانی خود هستند مبانی و مکتب هایی دارند که براساس آنها عمل می کنند. وقتی می‌گوییم فلسفه سیاسی قرآن این را می‌گوییم، تاملی که انجام می دهید در بحث قدرت، فلسفه قدرت، جریان قدرت هر کسی که باشید چه در غرب یا شرق، مبتنی بر یک مبنا و باورهایی که به آن اعتقاد دارید صحبت می‌کنید. حال می‌گوییم اگر مبانی و اعتقادات قرآن را در نظر بگیریم از دل آنها چه چیزی متولد خواهد شد؟ ما به این می‌پردازیم و می‌گوییم فلسفه سیاسی قرآن و این را مورد توجه قرار می دهیم.

در خصوص اینکه کار ما گرایش است یا روش؟ عرض کردم تفاوت گرایش و روش در منبع است. اگر منبع جدیدی داشته باشید روش جدیدی تولید می شود. اگر در مبانی خود ثابت کردیم که یکی از منابع تفسیر سیاسی تجربه‌های قطعی سیاسی بشر است، علوم سیاسی در حد ایجاد فضای ذهنی و حساسیت ذهنی باعث می شوند که حتماً از آن علوم به عنوان یک منبع استفاده کنیم؛ این منبع تأثیر خود را در روش ما خواهد گذاشت و تبدیل به یک روش خواهد شد. بحثی هم که یکی از دوستان در خصوص امکان و ضرورت مطرح کردند من مقاله دیگری در خصوص امکان تفسیر سیاسی دارم و بحث جدایی است و من اینجا اصلا وارد بحث امکان نشدم. این ها همه جزء مبانی هستند. امکان و ضرورت خود، مبنا هستند. اکثر نکاتی که اساتید محترم در این جلسه فرمودند را لحاظ کرده و موارد مختلف را اصلاح و به متن اضافه می‌کنم و خداوند را شاکرم که این توفیق را داد تا در این جلسه موضوع خود را به کرسی نقد بگذارم.