برداشت ناصواب از ماجرای صلح امام حسن(ع)

برداشت ناصواب از ماجرای صلح امام حسن(ع)
نوشتاری از حجت الاسلام غلامحسن محرمی عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

این روزها ماجرای صلح امام حسن مجتبی علیه السلام بر سر زبان ها آمده و در محافل علمی و غیر علمی از این مساله سخن به میان امده است. همچنین از سوی برخی مسئولین برای مقدمه چینی مذاکره با آمریکا، وضعیت امروز کشور را به عصر امام حسن علیه السلام تشبیه می کنند.
اما دراین رابطه باید گفت، امروز کشور ما به هیچ وجه شبیه به عصر امام حسن علیه السلام نبوده و نیست. امام حسن علیه السلام وقتی حاضر به صلح شدند، که کار از کار گذشته و اطرافیانشان همه به سمت معاویه رفته بودند و امام نامه های انها را به معاویه مشاهده کرد؛ حتی عمو زاده اش عبیدالله ابن عباس نیز به سمت معاویه رفته بود، در این حال اگر امام  ادامه می داد، در دست معاویه گرفتار می شد آن هم به دست نیروهای خودش و معاویه بر سر او منت گذاشته و ایشان را به مدینه برمی گرداند وایشان دیگر مهره سوخته ای بیش نمی بود و کلیه یاران مخلصش که هسته مرکزی مسلمانان راستین بودند، از بین می رفتند. امام(ع) بر روی اب ریخته، معامله کردند. آیا امروزه کشور ما اینگونه است؟ یا ما در قدرتمند ترین حالت بعد از انقلاب قرار داریم؟ البته در سیره پیامبر اعظم و امیر مومنان علیهم السلام همچنان که جهاد و مبارزه وجود دارد، مذاکره نیز هست و پیامبر اکرم(ص) حتی قبل از حجرت به مدینه با برخی قبایل پیمان دوستی برقراری می کردند و در مدینه تا آنجا که امکان داشت سعی داشتند تا کار را با مذاکره و مصالحه پیش ببرند که مهمترین آنها نیز صلح حبیبیه بود و آن حضرت یکپارچه سازی سرزمین بزرگ جزیره العرب را بیش از جنگ با مذاکره معاهده پیش برد. اما پیامبر اکرم(ص) همواره در مواجهه با دشمن چه در جنگ و چه در صلح هوشیاربود و هنگام مذاکره با دشمن به انها اعتماد نمی کرد و مذاکره و صلح را نیز نوعی جنگ و جهاد و مبارزه می دانست و می فرمود الحرب خدعه. همچنین سعی داشت وقتی وارد مذاکره می شود، در موضع قدرت باشد نه موضع ضعف!
در حدیبیهه صلح با مشرکان قریش در نزدیکی مکه رخ داد و قریشیان مجبور شدند هویت مسلمانان را به رسمیت بشناسند. همچنین در مذاکره بایدکسانی باشند، که بتوانند حریف طرف مقابل به شمار آیند، کما اینکه در ماجرای حکمیت، امیر مومنان(ع) می خواست ابن عباس را برای مذاکره بفرستد و می فرمود گرهی را که عمروعاص می بندد، ابن عباس می تواند باز کند‌‌، ولی منافقان از اصحاب آن حضرت نگذاشتند و ابو موسی اشعری را فرستادند که فریب عمرو عاص را خورد و حاکمیت آن گونه واقع شد که شد.