اندیشه امام خمینی(ره)؛ نگاه تمدنی به آزادی‌ ملت‌ها و تحقق عدالت جهانی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، انقلاب اسلامی نه‌تنها یک تحول سیاسی در ایران، بلکه نقطه‌ای تعیین‌کننده در مبارزه جهانی علیه سلطه و استکبار بود. اندیشه امام خمینی(ره) فراتر از مرزهای جغرافیایی، در تلاش برای احیای استقلال ملت‌ها و مقابله با ظلم جهانی شکل گرفت. ایشان با تأکید بر مردم‌سالاری دینی، نه‌تنها مدل جدیدی از حکومت را ارائه دادند، بلکه نشان دادند که اراده عمومی جوامع می‌تواند جریان‌های حاکم را تغییر دهد. در جهانی که قدرت‌های بزرگ همچنان به تحمیل نفوذ خود ادامه می‌دهند، انقلاب اسلامی همچنان یک جریان زنده و پویا باقی مانده است. در گفتگوی ایکنا با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدسجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه به بررسی نقش این انقلاب در بیداری ملت‌ها و تأثیر آن بر روندهای سیاسی امروز پرداخته شد:

اصول انقلاب اسلامی در اندیشه امام راحل بر چه پایه‌ای استوار است و از چه نظریه‌ای الهام گرفته است؟

انقلاب اسلامی یک مقوله‌ی مبتنی بر ارزش‌ها و باورهای اسلامی است که این ارزش‌ها سابقه‌ای طولانی در تاریخ اسلام دارند و مرحوم امام(ره) این انقلاب را ادامه‌دهنده جریان‌های قبلی دانستند؛ جریان‌هایی که از طریق حضور مردم، ایمان و باورهای آنها شکل گرفت؛ اگر قرار باشد انقلاب امام(ره) را دوباره بازخوانی کنیم و هسته مرکزی آن را برجسته کنیم، باید زمان و شرایط آن انقلاب را هم در نظر بگیریم. یعنی امام در چه زمانی و تحت چه شرایطی انقلاب را آغاز کردند و چرا انقلاب رخ داد؟

انقلاب اسلامی در سرزمین ایران و علیه یک رژیم استبدادی رخ داد که این رژیم عملاً دو عرصه را بر مردم تنگ کرده بود؛ اولاً آزادی‌های مشروع مردم را از آنان گرفته بود و ثانیاً رژیم به قدرت‌های جهانی وابستگی شدیدی داشت، به گونه‌ای که تصمیم‌گیری‌ها در راستای اهداف کشور انجام نمی‌شد و این دو مسئله به عنوان شعاری برای انقلاب اسلامی انتخاب شدند، درواقع انقلاب اسلامی در پاسخ به همین دو مسئله شکل گرفت.

شعار استقلال و آزادی که جزو ارکان اصلی انقلاب اسلامی محسوب می‌شوند، توسط مردم سر داده شد و یک شعار سه‌گانه‌ی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» طرح شد؛ می‌توان گفت که در حدود یکصد سال قبل از انقلاب، در دوره‌ای کمتر و بیشتر، مقوله‌ای به نام انقلاب در ایران مطرح بود و در انقلاب مشروطه نیز که به سردمداری علما اتفاق افتاد، همین دو مسئله مهم یعنی استقلال و آزادی، در مرکز توجه قرار داشت.

در انقلاب مشروطه نیز مردم از یک سو با استبداد رنج می‌بردند و فاقد آزادی‌های لازم بودند و سلطان وقت هر آنچه را که اراده می‌کرد انجام می‌داد و به انتظارات و آزادی‌های مردم توجهی نداشت؛ از طرف دیگر هم اگرچه در آن زمان نظام قدرت جهانی به معنای امروزی آن وجود نداشت اما قدرت‌های استثماری در ایران حضور فعال داشتند که سلطنت ایران یا از این قدرت‌ها قرض می‌گرفت یا وامدار این قدرت‌ها بود همچنین قراردادهای کلانی با آن‌ها منعقد می‌کرد.

این وابستگی‌ها و مسافرت‌های شاهان قاجاری باعث می‌شد که مدیریت کشور به واسطه مخارج سنگین انجام نشود و از طرف دیگر بسیاری از نقاط کشور عملاً از ایران جدا شده بود و این کشور به تدریج تکه تکه می‌شد، در نتیجه علما و مردم با همین دو شعار استقلال کشور و آزادی مردم تصمیم گرفتند که امور کشور را به واسطه خود مردم تعیین کنند. با این حال، در زمان مشروطه با توجه به شرایط موجود و امکانات محدود آن دوره، پاسخ به دو سوال استقلال و آزادی در قالب «مشروطه سلطنتی» ارائه شد، یعنی انگار در آن زمان سه‌گانه‌ای وجود داشت که عبارت بود از: استقلال، آزادی، مشروطه سلطنتی.

از این جهت، مشروطه سلطنتی نه تنها حکومت آرمانی اسلام نبود بلکه حتی حداقل‌های لازم برای محدود کردن استبداد و ایجاد آزادی‌های نسبی را هم تضمین نمی‌کرد. باید توجه داشت نظام آرمانی اسلام مبتنی بر «امت و امامت»، یعنی نظامی مبتنی بر جانشینی از امام معصوم است که از گذشته در فقه تحت عنوان «ولایت فقیه» مطرح بود و مطلوبیت لازم را داشت و مرحوم امام در زمان انقلاب با همین دو مسئله مواجه بودند، همچنین تجربه مشروطه همواره در مقابل چشم همگان قرار داشت.

مشروطه سلطنتی نتوانست استقلال کشور را تأمین کند و بعدها سلطه رضاخانی از حیث استقلال و آزادی  به مراتب بدتر از زمان مشروطه شد و در نهایت به استبداد کبیر و صغیر منجر گردید، مرحوم امام(ره) با توجه به اینکه با دو مسئله فقدان آزادی مردم و فشارهای شدید ناشی از استبداد رضاخانی و محمدرضایی مواجه بودند، موضوع آزادی را به‌عنوان یکی از اهداف اصلی انقلاب در نظر گرفتند. امام(ره) بارها بر لزوم وجود آزادی تأکید کرده و این باور را مطرح می‌کردند که سرنوشت مردم باید در دست خودشان باشد.

طبیعتاً چون این کشور دارای وابستگی شدیدی به قدرت‌های جهانی بود، فقدان استقلال نیز یکی از مسائل اساسی آن محسوب می‌شد به این معنا که استقلال کشور باید تأمین می‌گردید. از یک جهت، امام مبانی ولایت فقیه را قبلاً به‌خوبی مطرح کرده بودند، چه در ایران و چه در عراق، کتاب‌هایی مانند «کشف الاسرار» و «کتاب البیع» نمونه‌هایی از بیان این اندیشه هستند اما تحقق این نظام تنها در گرو اراده مردم بود، یعنی مردم باید این امر را بپذیرند و تمایل به اقامه آن داشته باشند.

طبیعتاً در بعد سلبی، در راستای تضمین آزادی‌های مردم و استقلال کشور، مرحوم امام با تمامی مردم و بدون تفکیک گروهی و بدون تشکیل حزب خاصی، در صحنه انقلاب حضور داشتند، حتی از سوی علمای مومن و روحانیت نیز حزب خاصی تشکیل ندادند که علت این رویکرد رسیدن همه مردم به آزادی و رسیدن کل کشور به استقلال بود، نه اینکه یک حزب یا گروه خاصی به قدرت برسد، البته در این حوزه، ولایت فقیه بعدها به‌عنوان حکومت و پاسخ به این نیازها ارائه شد.

این مفهوم در قالب شعارهای انقلابی و سپس در قانون اساسی با عنوان «ولایت فقیه» جایگاه خود را پیدا کرد. شاید واژه ولایت فقیه در آن زمان برای عموم مردم جدید بود اما امروزه به ‌صورت مناسبتی در طول سال و به ‌شکلی دینی در حوزه سیاسی کشور نهادینه ‌شده است. مرحوم امام به یک عنصر خاص باور داشتند که این عنصر امروزه همچنان وجود دارد بلکه در برخی جهات غلیظ‌تر و پررنگ‌تر شده است که آن بحث مقاومت است.

امام(ره) برای تحقق آزادی‌ها و استقلال مردم با قدرت ظالمی مقابله می‌کردند که عملاً سرنوشت جامعه را در دستان خود گرفته بود و اراده عمومی مردم را نادیده می‌گرفت، امام علاوه بر اینکه هدف اصلی‌شان تقویت ایمان مردم و حاکم کردن ارزش‌های اسلامی در کشور بود، شعار اصلی و ذاتی‌شان موضوع اسلام و کفر نبود، درواقع مسئله امام در تراز کلان و تمدنی قرار داشت، باور داشتند که اگر موانع موجود در مقابل اراده امت‌ها و ملت‌ها برطرف شوند، مردم خود به ایمان و اسلام خواهند رسید.

آنچه از اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) نمی‌دانیم، چیست؟ انقلاب اسلامی چگونه به نمادی برای جنبش‌های آزادی خواهانه در سایر کشورها تبدیل شد؟

اولین نکته در اندیشه امام، مقاومت علیه سلطه ظالمین داخلی که همان استبداد حاکم بود و مقاومت در برابر استکبار جهانی بود، زمانی که امام شروع به انقلاب و آگاهی‌بخشی به مردم کردند، مسئله اصلی‌شان رژیم شاهنشاهی، استبداد و نفی آزادی‌ها بود اما در کنار این موضوع، امام هیچگاه از بحث اسرائیل و آمریکا غفلت نکردند، زمانی که شخصی به امام پیشنهاد ‌داد که :«شما سخنرانی کنید، اما از شاه نام نبرید، از آمریکا نام نبرید»، امام تنها به نفی استبداد داخلی بسنده نکرد زیرا مسئله اصلی، نفی سلطه ظالم بود.

زمانی که انقلاب پیروز شد، بعضی فکر کردند که انقلاب اسلامی یک پروژه بود که در سال ۵۷ رقم زده شد و با پایان آن، دیگر نیازی به ادامه حرکت نیست و می‌توان در نظام جهانی هضم شد اما مسئله مهم که همان اهداف اصلی انقلاب است، هنوز هم وجود دارد، یعنی همان مسئله قدیمی فقدان آزادی مردم نسبت به حاکمان و از طرف دیگر، سلطه حاکمان ظالم در نظم جهانی است.

نفوذ و سلطه جهانی همچنان در قالب نوع جدیدی از استثمار و استعمار وجود دارد؛ باید سوال کرد که «آیا نظم جهانی استقلال کشورها و تصمیم‌گیری آن‌ها را به رسمیت می‌شناسد؟» به طور مثال ما نمی‌توانیم غنی‌سازی اورانیوم داشته باشیم، نمی‌توانیم موشک داشته باشیم، نمی‌توانیم با کشورهای دیگر روابط مستقل داشته باشیم که این عوامل همان فقدان استقلال و آزادی است که هنوز هم وجود دارد بلکه در برخی جهات پررنگ‌تر شده است.

بنابراین مسئله اصلی انقلاب اسلامی، انقلاب علیه سلطه حاکمان ظالم، هژمونی و استکبار همچنان ادامه دارد و نباید انقلاب اسلامی را به‌عنوان یک پروژه محدود، یک قضیه خارجی یا یک حادثه زمانی محدود دانست بلکه باید آن را یک «فرآیند» دانست، همچنین امتداد انقلاب اسلامی در بعد بین‌الملل اقتضا می‌کند که همچنان به همان مسئله اصلی خود یعنی مقابله با استکبار وفادار بمانیم.

امام خمینی(ره) در زمان انقلاب ممکن بود به شیوه‌های مختلفی انقلاب کنند که در آن زمان، مدل مطلوب برای انقلاب‌ها در کشورهای جهان، مدل مارکسیستی یا شبه نظامی بود لذا کسانی که وابسته به جناح چپ بودند، عموماً بر این باور بودند که باید انقلاب به شیوه مارکسیستی انجام شود؛ به طور مثال سازمان منافقین در انقلاب حتی قبل از انقلاب، انسان‌های مومن و انقلابی بودند اما به این باور رسیدند که مدل شیعه قادر به انقلاب و مقاومت در برابر سلطه نیست، بنابراین مدل و باورهای خود را تغییر دادند و رویکرد مسلحانه را انتخاب کردند و این امر باعث جدایی آنان از مردم شد.

امام(ره) به حضور حداکثری مردم باور داشتند و همزمان به ارزش‌های اسلامی و فطری انسانی نیز ایمان داشتند. این دو عنصر برای امام دو وجه یک سکه بودند، یعنی نه تنها منافاتی میان مردم‌سالاری و نظام اسلامی وجود نداشت، بلکه انقلاب اسلامی یک نوع خاصی از مردم‌سالاری محسوب می‌شد که با الگوهای دموکراتیک جهانی تفاوت دارد. این مدل از مردم‌سالاری مبتنی بر ارزش‌های انسانی، فطریات و اسلام است که شامل حضور همزمان ارزش‌ها و تصمیم‌گیری مردم است.

نظام «مردم‌سالاری دینی» را می‌توان در مقابل نظم دموکراسی جهانی امروز تعریف کرد، چراکه شاخص‌های آن با دیگر مدل‌های سیاسی مثل نظم مارکسیستی، سوسیال-دموکراسی و حتی لیبرال-دموکراسی تفاوت دارد. امام هیچگاه به نیروهای خود حمله مسلحانه را توصیه نکرد، بلکه مسئله محوری در منطق ایشان باور، آگاهی و ذهن مردم بود و درواقع امام معتقد بود که اگر مردم آگاه شوند و به یک باور مشترک برسند، قیام خود به خود شکل خواهد گرفت.

سازمان منافقین بر اساس منطق حمله مسلحانه عمل کردند و قصد داشتند ارکان نظام را از بین ببرند و ترورهای کور متعددی انجام دادند، از جمله ترور رئیس جمهور، نخست‌وزیر و رئیس دیوان عالی کشور اما بدون باور عمومی مردم، انقلاب آنها پایدار نبود و ادامه نیافت، بنابراین مسئله محوری در منطق امام؛ باور، اعتقادات و اقناع مردم است؛ اگر اقناع و آگاهی عمومی حاصل شود، انقلاب شکل می‌گیرد، درواقع این منطق نشان می‌دهد اسلام، ارزش‌ها و باورها را نمی‌توان به اجبار القا کرد، زمانی که مردم ارزش‌هایی را مطلوب بدانند، خود به سمت آن حرکت می‌کنند.

چه ویژگی‌‌های در اندیشه امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی را از سایر انقلاب‌ها متمایز می‌کند؟

نکته دوم در اندیشه امام در فرآیند انقلاب، عدم تقسیم‌بندی‌های مذهبی بود، امام هرگز نگفت که «اینها شیعه‌اند، اینها سنی‌اند، اینها مسلمان‌اند و آنها نیستند»؛ مسئله اصلی برای امام، مظلومیت انسان بود، امام باور داشت که هر انسانی باید کرامت داشته باشد، چه مذهبی باشد و چه نباشد، همچنین در قانون اساسی به این نکته اشاره شده است: «جمهوری اسلامی موظف است از جنبش‌های آزادی‌بخش در سراسر جهان حمایت کند.»

همزمان با شکل‌گیری انقلاب اسلامی، این انقلاب خود را متعهد به تمام مستضعفان و مظلومان در سراسر جهان دید و هر جا که مواجهه با ظلم وجود دارد، انقلاب اسلامی هم آنجا حضور دارد، درواقع بنیاد و خط مشی انقلاب اسلامی تقابل مظلوم در مقابل ظالم، حق در مقابل باطل است. انقلاب اسلامی بر پایه مذهب شیعه بنا نهاده شده و برقراری ارزش‌های این مذهب در جامعه موجب اقامه قسط و عدل می‌شود.

نکته سوم در اندیشه امام، حضور حداکثری مردمی است که باید تصمیم‌گیرنده باشند، امام به حضور حداکثری مردم در فرآیند تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی اهمیت می‌داد. انقلاب‌های دیگر هیچ‌کدام در فرآیند خود حضور حداکثری مردم را نداشته‌اند و حتی اگر انقلاب شکل گرفته باشد، باز هم حضور حداکثری مردم در فرآیند تصمیم‌گیری وجود نداشته است، اما در انقلاب اسلامی، از آغاز تاکید بر حضور حداکثری مردم در انتخابات، در فرآیند و در تثبیت انقلاب وجود داشت؛ همانطور که در سال‌های اولیه انقلاب، هر سال انتخابات‌های پی در پی برگزار می‌شد.

در انقلاب اسلامی، مخالف و موافق هر دو به این باور رسیده‌اند که رأی مردم ملاک است. در سال ۸۸، به هر دلیلی، ناآرامی‌هایی به وجود آمد اما افراد مخالف نیز رأی دادند و اگر باوری به این نداشتند که رأی مردم شمارش شود و موثر باشد، چرا خودشان در انتخابات شرکت کردند؟ حتی در دوره‌های بعدتر، همان کسانی که اعتراض به تقلب در رأی‌ها داشتند، دوباره در انتخابات شرکت کردند که این نشان می‌دهد، باور به اینکه رأی مردم موثر است و تعیین‌کننده است، در میان همه مردم وجود دارد.

حضور حداکثری مردم در خیابان‌ها برای مقابله با ظلم، به یک پدیده جهانی تبدیل شده است، امروزه شهرهای بسیاری در قلب کشورهایی مانند آمریکا، انگلیس، استرالیا و ژاپن را می‌بینیم که مردم با حضور حداکثری، عقیده خود را ابراز می‌کنند که این امر امتداد انقلاب اسلامی است و به واسطه امام بنیان نهاده شد. این حضور عملاً نفوذ بر باورهای مردم است.

انقلاب اسلامی توانست حرف خود را به تمام جهان برساند و امام خمینی توانست این مدل را جهانی کند و نمونه موفق این الگو در سر دادن شعار «مرگ بر اسرائیل» به زبان فارسی نمایان می‌شود اگر امام فقط در محدوده جغرافیایی ایران حضور داشتند، شاید این امر قابل درک ‌بود، اما امام نه تنها در محدوده جهان اسلام بلکه در تراز جهانی توانستند ارزش‌های انقلاب اسلامی را صادر کند و ذهنیت و باور مردم را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار دهد.

ادامه دارد….