کرسی علمی ترویجی «مبانی هستی شناختی مدیریت در قرآن کریم» توسط گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه، روز چهارشنبه مورخ ۲۹ آبانماه در سالن فرهنگ پژوهشگاه دفتر قم برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی از این کرسی خدمتتان ارائه میگردد:
حجت الاسلام محمد کاشی زاده (دبیرعلمی)
بسم الله الرحمن الرحیم. خدا را شکر میکنیم که به ما توفیق داد تا کرسی علمی ترویجی دیگری در حوزه علوم انسانی اسلامی داشته باشیم. در این جلسه درخدمت دکتر جعفررحمانی هستیم. اجمالا وقتی بحث از مبانی هستی شناسی می شود ما آن مبانی می پردازیم که به هستی و چگونگی وجود می پردازد و چون بحثمان مدیریت است از مبانی وجود جهان خارجی میخواهیم یک سری مبانی استخراج کنیم از منظر قران برای مدیریت اسلامی است.
دکتر جعفر رحمانی (ارائهدهنده)
بسم الله الرحیم. قبل از ورود به بحث، مقدمه ای ابتدایی را عرض میکنم.
نظام مدیریت سازمانی یا نظام دانش مدیریتی که امروزه بحث می شود ریشه اش از انقلاب صنعتی است. یعنی از رنسانس اواخر قرن ۱۷ اغاز شد و از زمان اختراع ماشین بخار کار از منزل به کارخانه منتقل شد. شاید دانش مدیریت در غرب بر مبنای فلسفه خاص شکل نگرفت و برمبنای مشکلات به وجود آمد. سه تن طلایه دار این مکاتب شدند و مکتبی به وجود اوردند به نام مکتب مدیریت کلاسیکا، اقای تیلور که مدیریت علمی را پایه گذاری کرد و ریشه ان از کارکردن در معادن ذغال سنگ اغاز شد و دیگری وبر که واضع بروکراسی و دیگری فایول که اصول مدیریت را طراحی کرد.اینان مکتب مدیریت علمی را پایه گذاری کردند و آنچه امروزه میخوانیم و امروزه به کارمیگیرم نگاه اینان است. علم نوین در حقیقت دانش آن بر این پایه بود طوری شد که تمام زندگی ما را فرا گرفته است. یک آقایی به نام ایتازیونی که می گوید زندگی امروز زندگی سازمانی است. در یک سازمان زایشگاه به دنیا می آییم در یک سازمان ثبت نام می شویم در یک سری سازمانها درس می خوانیم و در یک سازمان ازدواج و در یک سازمان کار می کنیم و درنهایت جواز دفنمان نیز به وسیله سازمان صادر می شود و در آخر به وسیله سازمان دفن می شویم. لذا زندگی زندگی سازمانی است. در حقیقت مبنا مبنای ماتریالیستی است خصوصا آن زمان که دین گریزی از دین مسیسحیت وجود داشت و این پایه های این بحث شد. بعدها که نئوکلاسیکها وارد شدند و آنها هم به بعد روانی توجه کردند که البته روانی که آنها می گویند با آن مفهومی که مدنظرمان است تفاوت دارد. آنها هم بعد روانی را بخشی از بعد فیزیکی و انسان فیزیکی متصور هستند. آنچه که در ادبیات مدیریت مطالعه می کنید،مدیریت در حقیقت به وسیله انسانی است که خودش خالق است و مخلوق نیست. انسانی که دارای عقل است و انسان عقلایی متصور است و عقلانیت ابزاری و گزاره های مبتنی بر تجربه است یعنی اینکه وبر در کارخانه به آن نتایج رسید و تیلور بر مبنای وضعیت موجود و فایول هم به همین صورت در همان وضعیت موجود به نتایجشان رسیدند. اگر در منابع و تئوری اینها وارد شویم آن انسان در حقیقت یک انسانی است که بی مسئولیت است و تنها به انگیزه های مادی فکر می کند و انگیزه معنوی را به عنوان انگیزه موتورحرکتی قلمداد می کند و مباحث خداشناسی در آن جای ندارد و اوج انگیزه های معنوی او رسیدن به اهداف مادی است. بحث روانی بحث مشارکت و احترام است و احترام بر مبنای کرامت نیست – حال آنکه وقتی احترام بر مبنای کرامت باشد نتیجه بهتر و موثرتری خواهد داشت – و آخرین نیازی که آنها نام می برند نیاز به خودشکوفایی است که وقتی میپرسیم یعنی چه، پاسخ میدهند که علایق و سلایقی که دارد را باید اجازه داد تا متبلور شوند. در نهایت آن، چیزی که به یک نوع معنویت مادی توجه می کند مانند اخلاق که در تئوریهای جدید به آن توجه می شود منتها اخلاق ابزاری که تنها در رشد بهرهوری کمک خواهد کرد. در ادبیاتشان که میبینیم در مبانی دینی آنجا به چشم می خورد. مدیریت در حقیقت مدیریت مادی است و وقتی تعریف می کنیم رسیدن به اهداف مدنظر است که اهدافی هستند در جهت کارایی و کارآمدی و بهره وری که همان چیزهایی که در این دنیا تعریف می شود که تعاریف سازمانی هستند. انسان محوری شرط است و هدف، سود است و انحصار شناخت آن در معرفت عقلی است و چیزی دیگر نمی بینیم و یک انسان موجودی است خودمختار، خالق، مستقل و یک جانور بیولوژیک بسیار هوشمند! که قابل مقایسه با حیوانات دیگر نیست.
ما قرآن را درخصوص هستی شناسی قریب بررسی کردیم تا ببینیم که مدیریت وقتی می گوییم از منظر قرآن، قرآن چه می گوید؟ که توانستیم ۱۰ مورد را شناسایی کنیم و اولین نکته اینکه مدیریت در قرآن خاص خداوند تعریف شده است و انسان و موجودات حق ندارند مدیریت کنند و مدیریت خاص خداوند است در آنجایی که می فرماید زمین را آفریدم و بعد به تدبیر نشستم که نشان می دهد تدبیر خاص خداوند است. در آیه ۵۴ سوره اعراف آمده است: إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ ؛ یا در آیه ۵۰ سوره طه دارد که: رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى؛ من هر موجودی را آفریدم و هرچیزی را در وجودش قرار دادم سپس من او را هدایت کردم. حال که اینطور است مدیریت خاص خداوند است و اینجا آیات زیادی است که انسان مخلوق است و هدایت می شود.
ما در اینجا ۴ نتیجه گرفتیم: اگر انسان قصد مدیریت دارد حتما در چارچوب مدیریت الهی است و نه در عرض آن؛ به نوعی در حقیقت در نظام مدیریت می گوییم که او مدیر ارشد نیست. و اگر او مدیریت می کند در حد مدیریت میانی و بعد از مدیریت ارشد است و بیشتر مدیریت عملیاتی دارد. اگر انسان تدبیر می کند در چارچوب تدبیر الهی معنی دارد یعنی اینکه خودش هرقدر هم بخواهد تدبیر کند اگر در چارچوب نباشد نتیجه خاص و واقعی حاصل نخواهد شد.
اینکه بسیار شنیده ایم که خداوند میگذرد و گذشت دارد ولی در این مباحث که بررسی کردم مشاهده کردم به شدت خداوند وقتی در چارچوب هستی نیست را نه تنها اجازه نمی دهد به نتیجه برسد و حتی او را ساقط می کند. لذا انسان بر اساس وحی و فطرت کار می کند و عقل زمانی موثر است که در راستای فطرت و مدیریت الهی باشد وتنها عقلانیت ابزاری نیست. و نکته آخر اینکه مدیریت انسان فقط در جهت حفظ و بهره مندی از مخلوقات الهی است نه اینکه فقط خودش را بخواهد حفظ کند. چرا که در ادامه داریم خداوند بیان می کند که من زمین و آسمان و هرچه در آن است را بیهوده نیافریدم. یعنی زمین و آسمان فقط برای استفاده شما از ان نیست و آن نیز هدفمند است یعنی اینکه نوعی شعور در تمامی عناصر آن نهفته است و آنها تنها ابزار انسانی نیستند. این اولین نکته در مدیریت مبانی هستی شناختی این که مدیریت انسان، در ذیل مدیریت الهی تعریف می شود و خودش به طور مستقل مدیریتی برای آن تعریف نیست.
نکته بعد، مدیریت انسان هم فقط از آن خداست و خداوند بیان می کند که یقینا آنچه را که پنهان می کنیم و اشکار می کنیم می دانیم و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست و در جای دیگر: از همه چیز باخبر هستم و شما نمی توانید کاری غیر از آنکه من می خواهم را انجام دهید. در این قسمت یک نظارت مستمر دقیق بر کار مدیریت وجود دارد و نکته بعدی اینکه نظارت هم نظارت انسانی نیست و لذا انسان به هیچ وجه ناظر نیست و نظارت انسان حد پایین تر از آن نظارت است و هر کس که هدف تعیین می کند نظارتش نیز بر عهده اوست و اینگونه نیست که ما بخواهیم آن را نظارت کنیم لذا جمله این است که مدیریت و تدبیر تنها با وجود نکات فوق قابل تحقق و اثر بخش است چرا که نظارت و قدرت مطلق خداوند مانع از هر اثربخشی هر گونه فعالیت غیرهمسو می شود.
انسان هدفگذار نیست و اهداف و ماموریتهای کلان تنها به وسیله خدا تعیین و مدیریت می شود: وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (سوره انبیاء، آیه ۱۶)؛ ما زمین و آسمان و آنچه میان آن است را به بازی نیافریدیم و بیهوده نیستند. به تعبیر امیرمومنان(ع)، خداوند نه به کار ما نیاز دارد نه معصیت ما می تواند به او ضربه بزند لذا خداوند هدفی را تعیین کرده که اگر مدیریت آن را بپذیریم پس اهدافش نیز خاص خداست. لذا مواردی که نتیجه گرفتیم اینکه: انسان در تعیین هدف اصلی در زندگی خودش مختار و آزاد نیست و هیچ نقشی ندارد و مدیریت انسان درچارچوب اهداف الهی است نه در عرض آن. انسان حق هدفگذاری نهایی را ندارد و تنها وظیفه آن، خرد کردن اهداف اصلی است. تنها موقعی می تواند شروع کند به مدیریت که اهدافش را خرد کند. وگرنه می توانیم بگوییم جنس مدیریت و آرمان و اهداف کلان خاص خداست و البته اهداف میانی و کوتاه مدت خاص انسان است. لذا جنس مدیریت انسان در مقایسه با مدیریت خداوند، ابزاری است. نکته بعدی اینکه هدف مدیریت انسان در جهان مادی، رسیدن به رشد و کمال است.
خداوند چند جا گفته است که: او کفران می کند؛ او ناسپاس است؛ او عجول است … اما در جای دیگر دارد که: او خلیفه است؛ او کرامت دارد؛ بابت خلقتش به خودش احسنت می گوید…. .درصدد بررسی این تعارض برآمدم و متوجه شدم که خداوند به طور بالقوه، استعدادی را در او گذاشته، به طور مثال یک شخصی یک بچه پلنگ را به خانه ببرد و توصیه کند که این درنده و گوشتخوار و وحشی است ولی اگر تربیت شود ویژگیهای مثبت نیز دارد لذا هدف مدیریت انسان در جهان مادی، رسیدن به رشد و کمال است. یعنی هدفی که خداوند در مدیریت تعیین کرده و مفهوم مدیریت در هستی در ایات وجود دارد که: او را نیافریدم جز برای عبادت. و عبادت نیز به معنی تمام ویژگیهای بالقوه است که انسان بتواند آن را رشد داده و به مرحله ظهور برساند و تقرب به خدا ماهیت اصلی مدیریت انسان است. و این هدف است. در ادامه داریم که خداوند می فرماید وقتی انسان از دنیا میرود به معنای نیستی نیست، بلکه می گوید که تحویلت می گیرم. و به ارزیابی تو می پردازم. لذا چرخه ایجاد مدیریت فرایند و کنترل کاملا بر آن حاکم است و به شدت هیچ جا در خصوص اینکه گذشت وجود داشته باشد، نیست. به این معنا که تمامی این به شدت مصر است روی هدفی که گذاشته است.
ویژگی بعدی مدیریت هستی شناسی، مدیریت متوازن است. می فرماید: ما زمین و آسمان و آنچه در انهاست را بیهوده نیافریدیم؛ هرچی به مقدار و اندازه است. هیچ خللی و ناهمگونی نیست و در خلقت چیزی که در مقتضای حکمت خارج باشد وجود ندارد. در حقیقت به نوعی مدیریت اشاره می کند که بایستی متوازن باشد. توجه همزمان به بهره گیری تمام ظرفیتها و منابع در اختیار در هستی دور از افراط و تفریط. یعنی هم زمین و زمان و آسمانها در مدیریت وجود دارند. شما نمی توانید همه چیز را بگیرید و مدیریت یکجانبه در نگاه خداوند نیست.
نکته مهم اینکه، بهره گیری از قدرت معنوی و قدرت مادی در مدیریت است. می فرماید: در حالی که آسمانها دودی بود به آسمان و زمین فرمود که همه، به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. یعنی اینکه مدیریت بهره گیری از قدرت معنوی و خوف، هر دو در آن وجود دارد و درآن راستا، هر دو ابزار به کار گرفته شده است.
مدیریت بر پایه دانایی و خردمندی نکته بعدی بحث است. می فرماید: اموال خود را که خداوند وسیله برپا بودن زندگی شما قرار داده را به دست سفیهان نسپارید. این مدیریت مبتنی بر دانایی است و مبتنی بر خرد است. با حکمت واندرز نیکو پروردگارت را بخوان و با نیکوترین روش استدلال کن.
مدیریت بر پایه علت و معلولی، خداوند معجزه و هر حرکتی که پایه و اساس آن بر ما مشخص نیست و ناشی از یک قدرت ازلی هست را در زمین استثنا می داند و راجع به او بحث نمی کند که هرچیزی که در مدیریت در خلقت است بر پایه علت و معلول می داند و مدیریت مبتنی بر عدل است و آیات زیادی در این زمینه داریم.
مدیریت مبتنی بر حقمداری است. اوست خدایی که آسمان و زمین را به حق آفرید. لذا اگر بخواهیم نکات را بیان کنیم ده مورد در مدیریت قرآنی بر هستی حاکم است. مدیریت از آن خداست، نظارت از آن خداست، اهداف هستی از آن خداست و تمامی این سطوح برای انسان در مرجله بعدی تعریف شده، هدف از مدیریت این نیست که ما می خواندیم وآنچه انجام میدهیم مدیریت عقل معاش است. و حداکثر مولفه ای که در منابع علمی وجود دارد مدیریت عقل معاش است و در نگاه دینی مقدمه و ابزار پایه ای محسوب می شود. حتی مدیریتهای ژاپنی و سوسیالیستی نیز در حد همین ها هستند.
حجتالاسلام دکتر محمدعلی اسدی نسب (ناقد)
ضمن تشکر از مطالب مفید ارائه دهنده محترم، برخی نکات تکمیلی به صورت کلی عرض کنم:
این قسمت بخشی از کتاب محسوب می شود. چرا که در اینجا فقط مبانی هستی شناسی مدیریت بحث شده است. در خصوص آیات، برخی را به تفسیر رجوع کردید و ترجمه ها نیز آمده ولی برخی نیز این کار انجام نشده است. برخی آیات را مفصل وارد شده اید و برای برخی این صدق ندارد. برخی قسمتها قلم فرسایی شده که نیاز است خلاصه شود.
درضمن، مناسب استن بعضی تعاریفی که استاندارد نیستند اصلاح شوند. بین مبانی انسان شناختی و خداشناختی و هستی شناختی خلط صورت گرفته است. بین عناوین و محتوا تداخل دارد.
در ذکر مبانی، تعریف استاندارد نیست. قدری منسجم تر و واضح شوند. از مبنا تعریف دارید و بعد آن را قضاوت کردید که بنظرم جای این مسئله اینجا نیست و باید منتقل شود به جایی که علوم انسانی را اثبات کردید. در ارتباط با دو نوع هدایت، یعنی ارائه طریق و ایثار الی المطلوب؛ در اولین سوره اهدنا الصراط المستقیم دارد که همان ایثار است به مطلوب که خداوند ایثار را بر خویش وظیفه میداند. خداوند ایثار الی المطلوب و هدایت تکوینی را نیز بر عهده دارد. اختلافی است در اینکه هدایت، ایثار الی المطلوب است یا ارائه طریق یا هر دو را شامل می شود. که نزدیک به این است که وقتی در نماز به زبان می آوریم به گونه ای هر دو هدایت را می طلبیم. هم اینکه خداوند ما را ارشاد کند و هم اینکه دستمان را بگیرد و حرکت دهد. در سازمان، وقتی صحبت از نوع هدایت می شود، اگر منظور هدایت مدیر است ما می توانیم بگوییم هر دو وجود دارد. مدیر نیز گاهی کار ارشادی انجام می دهد و هم کار تکوینی انجام می دهد. یعنی حرکتی که به واسطه ان حرکت افراد هدایت می شوند لذا خودش دست به کار می شود و زمینه هایی را ایجاد می کند.
اینکه مدیریت انسان و موجودات خاص خداوند است. شما نتیجه گرفتید که مدیریت انسان در چارچوب مدیریت الهی است نه در عرض آن؛ این نتیجه ای که گرفتید معلوم نیست که نتایج تکوینی دارید یا تشریعی. اگر تکوینی است که از واقعیت خبر می دهید. اما اگر تشریعی است پس باید مدیریت این چنین باشد. آنجایی که فرمودید مدیریت انسان در چارچوب مدیریت الهی است و نه در عرض آن، این تکوینی است. و بعد در چهارمی میفرمایید که مدیریت انسان بر اساس وحی، فطرت الهی و عقل است و نه در راستای عقلانیت ابزاری.
در پنجمی نیز درواقع خبر واقع نمیدهید و میگویید باید چنین بشود. لذا تفکیک شود که بر اساس این دو نوع برایند داریم، هستی شناختی و تشریعی. درارتباط با معنای سوم، انسان در تعیین هدف اصلی در زندگی خود، مختار و آزاد نیست. این عنوان مبهم است چرا که هنوز مشخص نیست خبر از تکوین است یا باید تشریعی را بیان می کنید. یعنی نباید مختار باشد یا اینکه خبر میدهید؟ در ذیل این مطالب فراوانی آمده که خیلی با این عنوان ارتباطی ندارند.
اینکه مدیریت از آن خداست، یک وجود شناختی را بیان می کنید که ای مدیر هم خداوند حاضر و ناظر بر تو و افراد و سازمان و عملکرد توست و یک واقعیت خارجی را بیان می کنید.
درعنوان ششم دارید که هدف از مدیریت انسان رسیدن به رشد و کمال است که این عنوان باید ادغام شود و به جای کمال، کمال وجودی ذکر شود تا بهتر مفهوم برقرار گردد.
در عنوان هشتم دارید که مدیریت تعامل سنجیدن با محیط، وقتی اثری از منظر قرآن بررسی می شود و عنوان می آورید، عنوان مذکور را مدعی هستید که از منظر قرآن بیان کرده اید، حال عنوانی که آیه ای در ذیل آن نباشد این را نمیتوان از منظر قرآن مدعی شد. همانند این عنوان و محتوای ذیل آن.
درمورد مدیریت بر پایه دانایی و خردمندی، یک سوالی به ذهن دارم که شما استنتاجهایی درخصوص جهان، خدا، نحوه اداره جهان مطالبی را آورده اید و اینها را به مدیریت ربط داده اید، پس مدیریت ما این چنین هست یا اینچنین باید باشد، یک واسطه کم دارد. یعنی این بایدی که استخراج می کنید اینها بایستی با یک عملیات اجتهادی نتیجه و برداشت شود. این بایستی در مقدمه حل شود. خصوصیات خداوند که بر پایه دانایی و خردمندی است و مدیر نیز باید چنین باید بنظرم ارتباطی ندارد و حال اینکه چون خداوند چنین خصوصیتی دارد و حکمت و عدل دارد لذا مدیر نیز باید چنین باشد این منطقا اثبات نمی کنید. قدری باید ارتباط و علت آن واضح و روشن شود.
حجتالاسلام دکتر علی آقا پیروز (ناقد)
ابتدا به سراغ مبانی برویم. وقتی صبحت از مبانی می شود مبانی قریبه و بعیده به ذهن خطور می کند. البته ایشان در توضیحات آوردند که مبانی قریبه، مبانی بی واسطه و نزدیک یا به تعبیری مبانی خاص و اخص که خیلی صریح می توانید از این ها استنتاجات مدیریتی در فضای سازمانی داشته باشید. نکته بعد اینکه در مواقعی در تعریف مبانی ابهام وجود دارد. اصول موضوعه، مبادی، مبانی، پیش فرضها و همه را ذیل کلمه مبانی می گنجانیم. در جایی آورده اید که منظور از مبانی، تصورات و تصدیقات است. در جای دیگر، تمام ادراکات را تعریف مبانی قرار داده اید. این موضع باید مشخص شود که منظور از مبانی آیا شناخت است یا ادراک یا بایدها یا اصول؟ اگر بنا بر این است که اصول موضوعه و پیش فرض بیاید که اولین پیش فرض این است که به چه دلیل ما باید از مدیریت خدای متعال در مدیریت سازمان خودمان استفاده کنیم؟ اینهایی که فرمودید مدیریت خداوند است و اینکه بر پایه دانایی و خرد و عدل است به چه دلیل باید در سازمان مورد استفاده قرار گیرد. خدای متعال در قرآن می فرماید که خداوند ازای کار خوب فلان مقدار در جای دیگر هزاربرابر در جای دیگر بیحساب پاداش می دهد خب اینها را در سازمان بیاوریم واقعا چه استنتاجی می شود؟ آیا اینها بیحساب را همان حقوقهای نجومی قلمداد نمی کنند؟ جای سوال این است که آیا می توانیم استفاده کنیم یاخیر؟
برخی عبارتها از جنس هست و برخی نیز از جنس باید و اصل است و مبنا نیستند. اینها یکجا آمده و لذا خلط شده اند. اگر مبانی هستی شناختی هستند که همه باید هست باشند. جای خالی استنتاجات در قالب سازمان در اینجا حس می شود.
ابهام دیگر اینکه منظور از مبانی، مبانی است که با هستهای عالم مرتبط بوده و از کیفیت ارتباط آنها و قواعد و احکام مربوطه سرچشمه می گیرد نه از بایدها و حیثهای اعتباری که در عالم مطرح است. منظورتان از این عبارت روشن نیست.
مبنای اول، مدیریت انسان و موجودات خاص خداونداست. این چه استفاده ای در مدیریت می شود؟ نکته ای که ذکر کرده اید صحیح است ولی به خوبی تبیین نشده است. آیه ای در قرآن داریم که خداوند دارد مدیریت می کند. هم لشگر الهی و هم لشگر شیطان را که ذیل مدیریت الهی است کمک می کند. این نیاز به تبیین دارد. اینکه اهداف کلان و ماموریتها از طرف خدای متعال مدیریت می شود به نظرم این نیست. بله هدف غایی اوست ولی اهداف کلان را خودمان در سازمان طراحی می کنیم. اینکه ما طراحی نکنیم چون خاص خدای متعال است، این قدری به ذهن دور است.
مبنای دیگری که آورده اید اینکه انسان در تعیین هدف زندگی خود مختار و آزاد نیست، یعنی زندگی ما جبری است! اینکه نظارت و مدیریت بر موجودات از آن خداست چرا اینها را از هم جدا کردید؟ نظارت همان مدیریت است. درخصوص عبارت هدف مدیریت انسان در جهان مادی رسیدن به رشد و کمال است، اگر خبر می دهید که این خبر صادق نیست. چرا که برای برخی این اتفاق نمی افتد.
در مبنای هفتم که مدیریت متوازن دور از افراط و تفریط که این هم از جنس هستی شناختی یا اصل و باید است. با کدام مستند؟ رفتید سراغ نظم و انسجام که مدیریت متوازن را استخراج و استنباط کنید. مدیریت متوازن با اینها تفاوت دارد.
مدیریت تعامل سنجیده و متوازن با محیط؛ این باید است یا هستی شناختی محیط؟ اینکه انسانها باید اینطور باشند قاعدتا هست است. در بخش حاضر، آیه و روایتی را نیز نیاورده اید.
در بهره گیری از قدرت معنوی و مادی در مدیریت که از جنس هستی باشد به یک آیه استناد کرده اید که مورد استفاده نیست در این بحث. با این آیه این مبنا ثابت نمی شود.
در مدیریت خداوند بر مبنای دانایی و خردمندی، به آیاتی استناد کرده اید که صحیح است ولی این عبارت را در سازمان تبیین نکردید. در سازمان از این مدعی چگونه استفاده می شود؟ تبیین نشده است و تنها به آیات بسنده کرده اید.
در مبانی بر پایه علت و معلول، چه استفاده ای در مدیریت می شود؟ تشریح و تبیین و توضیح نیاز دارد.اینکه چه استفاده و باید و شناختی از اینجا به اندوخته های یک مدیر اضافه میشود مبهم است.
مدیریت مبتنی بر عدل، در سازمان شایسته گزینی از این قسم است. اینجا جای بیشتری برای توضیح و تبیین وجود دارد. اینکه مدیریت خداوند بر مبنای حق مداری است چه تاثیری در مدیریت سازمانی دارد؟ اینجا نیز بایستی تبیین روشنی ارائه شود. تمرکز بر اهداف الهی و رویکرد ابزاری بر اهداف مادی، این یعنی هستی شناختی خدای متعال؟ گاهی انسان شناختی و خداشناختی با هم خلط شده اند. منظورتان را بیان کنید تا مرز اینها روشن شوند.
در مبنانی که ذکر کرده اید، چگونه به اینها دست یافته اید؟ حتی میتوانست تعداد آنها بیشتر از این باشد. نحوه دستیابی شما به اینها چه بوده چون به نظرم حتی می توانست روی اخص کار کنید و تعداد آنها را به لحاظ کمیت افزایش دهید.
حجتالاسلام محمد عابدی (حاضرین در جلسه)
بحث مبانی خاص و عام بایستی تاکید می شد چرا که مبانی خاص مسائل مدیریتی را حل می کنند، مبانی به کار رفته در اینجا مشترک هستند که گرهگشای تمامی مسائل در حوزههای مختلف هستند و نه منحصرا راهگشای مسائل مدیریت، برای مثال مبنای عدل برای تمامی حوزه ها و دانشها کاربرد دارد. تفکیک بین مبناها و ذیل هر کدام به مسائلی که با توجه به این مبانی پاسخهای متمایز از مبانی غربی داده می شد. برای مثال مبنای عدل را در نظر گرفته می شد و پاسخ آن به مدیریت روشن می شد و این پاسخ را غیر از پاسخی که مبنای عدل از الگوی غربی خودش میگیرد بیان می کردیم و این در دیگر مبنانی نیز اتفاق می افتاد.
در کل مقاله، اگر بخواهیم به موارد گفته شده استیاد کنیم به چند سوال مدیریتی پاسخ قرآنی داده ایم؟ بگوییم به عنوان نتیجه مقاله، به پنج یا شش مسئله مدیریتی با استفاده از قرآن و روایات پاسخ داده ایم.
اگر بتوانیم بین مدیریت الهی و مدیریت بشری تفکیک قائل شویم، نتیجه بهتری به دست می آمد. بهرحال انسان ظرفیتهایی ولو محدود دارد که متناسب با آن ظرفیتهای ناقص از او انتظار مدیریت می رود. و خداوند دارای ظرفیتهای کامل الهی است که هم در ظرفیت مدیریت و هم ابزار های مدیریت خداوند و هم نحوه مدیریت و گستره الهی دخالت دارد که قطعا انسان چنین ظرفیتهایی در اختیار ندارد. لذا مناسب بود بین مدیریت الهی و بشری تفکیک و مرزبندی صورت می گرفت.
ارتباط ضعیف اسنتنادات و استفادههایی که شما از آیات و روایات کرده اید در اینجا به چشم می خورد. خلط مبانی و اصول مشاهده می شود و اینکه مدیریت مطلوب موردنظرتان است یا مدیریت موجود؟ اینها واضح شوند. حتی بتوانید در نقد مدیریت نامطلوب هم بربیایید مناسب و قابل استفاده است. نمونه دیگر نیز در بحث نظارت مدیریت خداوند بر انسان است که آیا خداوند در مدیریت بشری فقط ناظر است یا اینکه دخالت هم دارد. اینها بیان شوند تا مطلب به درستی منتقل شود.
حجتالاسلام دکتر قاسم ترخان (حاضرین در جلسه)
به نظرم شما معجزه را خارج از دایره علت و معلول تصور کردید که چنین چیزی قابل دفاع نیست. معجزات هم در قالب نظام علی و معلولی متصور می شوند – البته جدای از بحث علمی آن – و لذا باید در نظام اسباب و مسببات بایستی تعریف شود.
به نظر، ساختار کار قدری بازنگری نیاز دارد. بحث مبانی هستی شناختی قاعدتا به ذهن می رسد که چند مبنا لیست می شوند که جهان اینگونه است، لذا در مدیریت نیز به این گونه کار شود. شما الان بنا دارید که برایندها را ذیل این مبانی بیان کنید درحالیکه محور بحث شما مبناست. مرادتان را از مبانی هستی شناختی ضمن اینکه مرز بین هستی شناختی و خداشناختی را مشخص می کنید، روشنتر بیاورید. وقتی از مبنانی هستی شناختی صحبت می کنیم وجود صرف و مطلق آنچه که بار می شود به وجود به ماهووجود، برای مثال وجود، تشکیکی دارد، و مواردی که در فلسفه بحث می شود، وقتی قید میخورد وجود انسان، این مبانی انسان شناختی می شود و وقتی وجود جامعه، جامعه شناختی میشود. لذا مبانی خداشناختی را هم از این جهت جدا می کنیم از مبانی هستی شناختی. حال شاید توضیح بدهید که وارد شناختی می شوم لذا اگر این را روشن می کردید، یعنی ابتدا مبانی را بحث می کردید و در تیتر مبانی و برایند در محتوا می آمد نه اینکه مبانی و برایند خلط شوند. لذا یکدست عمل شود. تمرکز بر اهداف الهی چیزی است که از مبنای هستی شناختی نتیجه گرفتید و خودش مبنای هستی شناختی نیست در حالیکه قبل از آن، خود مبنا آمده است که مدیریت مخصوص خداست لذا این برایند نیست و مبنا بیان می شود. این موارد باید یکنواخت شوند.
شما دو کار را می توانید صورت دهید که یا محورتان برایند باشد که ما در حوزه مدیریت این نکات را داریم و حال تاثیر موارد هستی شناختی را در موارد گفته شده یافته و بیان کنید. برخورد دوم اینکه محور بحثتان هستی شناختی باشد و بیاورید که این مقوله در کدام عناصر صدق دارند لذا کار ارائه شده نظام و ساختاریافته خواهد بود. و حتی مباحث توسط خود شما هم مدیریت می شود.
حجت الاسلام محمد کاشی زاده (دبیرعلمی)
نکات خوبی توسط داوران و ناقدان عزیز گفته شد و نکات بنده هم با اصلاح و بررسی پارگرافها آغاز می شود. پارگرافها چفت و بست و پایان و آغاز مرتبطی با هم ندارند و مباحث مرزبندی ندارند. مدیریت تکوینی و تشریعی در خیلی مواقع با هم آمیخته هستند. اینکه آیا یک انسان غیردینی نمی تواند در چارچوب تدبیر الهی مدیریت کند و لو اینکه به هدف دینی هم قصد رسیدن ندارد. آیا خداوند در همین جهان مانع او می شود؟ یا اینکه در فضای آخرت جزا و یا عقاب می شوند؟ اینکه آیا انسانها تنها مجبور هستند که در راستای هدف توحیدی والهی مدیریت کنند و در غیر اینصورت تدبیر می شود که جلویشان گرفته شود؟ کما اینکه ما در حال مشاهده خلاف این نوع مدیریت – مدیریت الهی – هستیم آن هم به این علت که اختیار انسان محقق شود در این جهان.
برخی اوقات برخی واژه ها معانی دو گانه و چندگانه داشته باشند مانند مدیریت مبتنی بر حقمداری. واژه حق مداری در مدیریت انسان و خدا، اینکه جهان بر اساس حق آفریده شده، حق به چه معناست؟ حقانیت به چه معناست؟ اینها توضیح داده شوند. برخی آیات آورده شده که ارتباط چندانی یا مطالب بحث ندارند، مثلا عنوان مدیریت بر اساس دانایی و خردمندی که ابتدای بحث آیه: وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا … آمده و در ایه دیگری دارد که: ادعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ وَالمَوعِظَهِ الحَسَنَه …، اینکه تا اینجا به بحث ارتباط دارد یا خیر یک بحث است و نکته دیگر اینکه یکی از بحثهای مهم که قرآن مطرح ساخته است و شاید یکی از ویژگیهای انحصاری هستی شناختی به شمار آید مسئله شعور باطنی است… ما در حال طرح بحث مدیریت خدا بر جهان هستیم یا اینکه یک علمی که در سراسر جهان پراکنده است؟ هرآنچه که مورد علم است که مدنظرمان نیست. مدیریت بر پایه دانایی و خردمندی قاعدتا مدیر، مدیریت می شود اگر بخواهیم به خداوند استدلال کنیم. اینکه خداوند جهان را طوری آفریده که موجودات در آن عالم بوده و شعور باطنی دارند و البته اینکه شعور باطنی به چه معناست، و استفاده کنیم برای مدیریت انسانی بنده ربط بحث را به کل فضای مورد استفاده متوجه نشدم.
حجتالاسلام دکتر قاسم ترخان (حاضرین در جلسه)
یک حلقه مفقوده در بحثها پیش می آید در زمانی که بین آیه قرآن و اثبات محتوا بخواهیم پل بزنیم. که بایستی به آن توجه جدی شود که مطلب به خوبی به خواننده منتقل شود.
دکتر جعفر رحمانی (ارائهدهنده)
بنده قصد تولید دانش سازمانی را ندارم. بنده به سازمان و دانش سازمانی کاری ندارم. اینکه اینها چگونه به سازمان کارسازی می شود، مبانی پایه تولید دانش است و در پی آن باید تئوری ساخته شود. وقتی می گوییم هستی شناختی، شاید مواردی عام باشد ولی بنده فقط روی مورد خاص و مفهومی به نام مدیریت دارم بحث می کنم. بنده آیات را ملاحظه کردم و متوجه شدم که خداوند چه کاری را انجام می دهد نسبت به جهان هستی. بنده به قرآن استناد کردم چرا که معیار و مبنای هدایت است و حال باید در مقیاس کوچکتر انجام شود. و مسئله پیوندزدن بین این دو است.لذا بنده مبانی را می آورم که ممکن است در علوم مدیریت اقتصاد، مدیریت سیاست، مدیریت تجارت و … بکار بگیرند لذا مثالهای سازمانی را به همین دلیل ذکر نکردم. شاید برخی عبارات مبهم باشند. مانند عدل، خردمندی. حال اینکه تفاوت این با مدیریت غربی کجاست؟ مدریریت غربی، شاید در عقل معاش قوی باشند ولی در نهایت – با توجه به این مبانی – یا باید دانشی اضافه شود یا اینکه جهتگیری ناقص است که مشخص نیست این برای آینده او مناسب است یا خیر؟ یعنی رشد فیزیکی دارد.
این نکته که انسان باید هدفگذاری کند نظارت کند یا خیر؟ ما یک آینده پژوهی داریم به نام آینده پژوهی دینی. که فرق آن با آینده پژوهی اسلامی در این است که در آینده پژوهی غربی، آینده مثل برف و خام است لذا چیزی نیست و باید توسط تو ساخته شود لذا آینده را میسازی. اما آینده پژوهی دینی بیان میدارد که آینده محرز است و جهان برای مستضعفان است لذا چرا ما باید آینده پژوهی کنیم به این دلیل که ملاک این است که من دور را مثبت فرض می کنم و حال باید چه کار کنم. اهداف اصلی مدیریت تعیین شده است و شما اهداف ۵ ساله و ۱۰ ساله و دورتر را باید در راستای آن ساخت. مدل غربی می گوید که آرمانی بر من حاکم نیست و هدف اصلی اش را سود و لذت می داند. لذا بنده در خصوص قرآن می گویم که آن موجود این سبک را در ایجاد و هدایت به کار میگیرد. اینکه چرا تعداد آن کمتر است می پذیرم بله می توان آن را کم و زیاد کرد. من با نگاه اینکه موجودی مدیریت می کند بر هستی، و تنها چیزی که در قرآن با خودم همراه ساختم مفهوم مدیریت و تدبیر است. درخصوص نتایج، می پذیرم که باید بررسی شود و تنها مبانی هستی شناختی را می آورم.
درمورد مبانی انسان شناختی میگویم که: انسان مخلوقی دوبعدی و مجموعه ای از خیر و شر است و اینکه در ضعف افریده شده و دارای کرامت است و حیات جاودانه داشته و دارای علم و آگاهی است. در هستی شناختی هیچک از این موارد را نیاوردم. لذا اینها مبانی دانش سازمانی به شما نمی دهد و یک سری حقایق را برای شما بازگو می کند. و اینکه من مبانی عام را حذف کرده و اینها تماما خاص هستند.
بنده در خصوص مبانی، راجع به خدوند صحبت نکردم و می گویم آن موجودی که سیستم را اداره می کند این مبناها در اداره سیستم او حاکم است لذا وارد بحث خداشناسی نمی شوم. من نظامی را که بر این سیستم حاکم است را شناسایی و اعلام کردم.
مفهوم مدیریت یعنی تدبیر در رشد یک چیز. وقتی می گوییم تدبیر یعنی مدیریت بهینه انچه هست اعم از ایجاد، گسترش و رسیدن به هدف، اینها مدیریت می شوند. بنده نگاه می کنم که در هستی، خالق چه مواردی را در اداره اعمال می کند.
تفاوت مبانی این است که مدیریت غربی در مبانی خودش و دانشش محدود است و سقف پایین دارد نه اینکه غلط است. این به این دلیل است که به شرط لا است و همه چیزشان غیر از خداست. لذا آن مدیر رشدی معنوی نداشته و تنها رشد مادی دست او را می گیردو این هدف غایی نیست.
حجتالاسلام دکتر علی آقا پیروز (ناقد)
اینکه فرمودید نمیخواهید نظریه بدهید لذا قصد چیدن پایه برای ارائه نظریه را ندارید، حرف مناسبی است ولی این تاثیر تاثیر مبانی است نه تاثیر اجمالی. لذا برای تاثیر اجمالی مثالهایی برای درک بهتر ارائه دهید.
دکتر جعفر رحمانی (ارائهدهنده)
به نظرم خلط بحث اینجاست که وقتی صحبت از مدیریت میشود ذهن شما به سمت سازمان می رود و این درست چیزی است که مدنظر و مقصود بنده نیست. مفهوم مدیریت یعنی پایه ای برای سازمان. هر هدفی که شما برای سازمان ذکر کنید عنوان می شود که این ابزاری و مادی است لذا هدف اصلیتان چیست؟
حجتالاسلام دکتر علی آقا پیروز (ناقد)
شما چه بخواهید و چه نخواهید مثالهایتان را می برید به سازمان. سازمان خلقت، خانواده و … لذا سطح تحلیلتان را مشخص کنید و ذکرکنید که تعریفتان سازمان مصطلح اداری نیست.
حجت الاسلام محمد کاشی زاده (دبیرعلمی)
انتظار می رود که بین مبانی یادشده تمایز و مرزبندی داشته باشند و بحث متمرکز بر مبانی هستی شناختی باشد و همچنین بایستهها از هستها جدا شده و تاثیر آن هستها را به صورت اجمالی در بایستههایی که هستی شناختی به ما خواهد داد بیان کنند. یعنی اگر نگاه هستی شناختی را داشته باشیم چه تاثیری خواهد گذاشت.