به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر حسین احمدی مدیر گروه تاریخ تمدن پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه از سال ۱۳۹۰ همکاری خود را با این مجموعه آغاز نموده است. در ادامه یادداشتی از ایشان با عنوان درآمدی بر تاریخ فرهنگی عاشورا از منظرتان عبور خواهد کرد.
بسمه تعالی
تاریخ فرهنگی رویکردی جدید و میانرشتهای در تاریخنگاری پسامدرن است که از منظر فرهنگ به رخدادهای تاریخی مینگرد و بیش از توصیف رویدادها به تبیین و تأویل آنان توجه کرده و به دنبال معانی نهفته در متن وقایع است. بررسی انگیزهها و احساسات نیز در این رهیافت اهمیت ویژه دارد و بر مبنای نیاز امروز به اتفاقات گذشته نظر میکند. ما در این مجال کوتاه با عنایت به شاخصههای سنت تاریخ فرهنگی شیعی – که چند تفاوت عمده با سنتهای تاریخ فرهنگی غرب دارد- به بازخوانی معنایی عاشورا میپردازیم. در نگاه نخست گفتهاند که «عاشورا» از ریشه کلمه عشر به معنی دهم و یک عدد ریاضی در لسان عرب است اما با تأمل بیشتر این نکته مبرهن میشود که عشر( به کسر عین و عشرت) به معنای معاشرت و مصاحبت است. معاشر(به ضم میم) یعنی مصاحب و عاشر اسم فاعل عشر است و به کسی گفته میشود که معاشرت خصلت او باشد. به بیانی بهتر «العاشوراء» جایی که میل به معاشرت و رفاقت و مصاحبت نمایان شده و «عاشوراء» مبالغه از میل به معاشرت است.
پس از این منظر عاشورا نه یک روز بلکه یک فرهنگ است که از قید زمان(تاریخ) و مکان(جغرافیا) آزاد و هر زمان ندای آزادی و دلدادگی در هر سرزمینی به گوش برسد، عاشورا بازتولید شده و صیرورت پیدا میکند. لذا میتوان گفت در سنت فرهنگی شیعه خود عاشورا- صرفنظر از معنای لغوی آن – سمبلیک و نماد یک فرهنگ خاص است که خداوند خود خونخواه خون حسین(ع) است و در فرجام قدسی تاریخ این امر به دست حضرت مهدی(ع) محقق خواهد شد. جانمایه تاریخ فرهنگی نمادها و نشانههای برجسته شده در فرهنگ گفتاری و نوشتاری جامعه است. تاریخ عاشورای سال ۶۱ ه.ق نیز مملو از اشارات، تمثیلات و توصیفاتی است که تأویل آنان انگیزهها و معانی نهفته در متن حادثه را نمایان کرده و احساسات مردان و زنان حاضر در کربلا- اعم از اولیاء و اشقیا- را برملا میسازد. این نمادها هم صورت تصویری دارند و هم در امواج بیانات امام حسین(ع) و یارانش و حتی لشکریان یزید قابل مشاهده است. برای مثال سرزمین کربلا -جدای از جنبههای جغرافیایی- دارای جلوههای اشراقی و عرفانی است که تباری مقدس به قدمت تاریخ آدم بر روی زمین پیدا کرده و در مرثیهها و ادبیات شیعی و حتی غیر شیعه نیز حضور بارزی دارد.
کربلا یک قطعه از ایمان ماست کربلا جولانگه وجدان ماست
کربلا ده شب ز شبهای خدا کربلا اشک دو چشم مبتلا
اوج ميگيرد و اشک پريان، دلشده دست كربلا، وحي بزرگي است كه نازل شده است
كربلا شعشعة سرخ رسولِ غزل است كربلا شيعهترين شعر كتاب غزل است
آب نیز در فرهنگ عاشورایی معنا و مفهوم دیگری دارد و تنها بهعنوان یک آشامیدنی مطرح نیست بلکه ترسیمکننده مرز انسانی و خط سرخ حق و سیاه باطل است. به بیانی رساتر گویی آب هم در کربلا در اسارت پلیدی است و هرگاه مجالی مییابد، جلوهای از زیباترین روح انسانی را به نمایش میگذارد؛ سپاهیان اهریمن برای وادار کردن حسین(ع) و یارانش آب فرات را بر روی وی و اهلبیت میبندند
فرات را به چه درسي نشاند مولايش كه آب دارد و خشكيده است لبهايش
مگو فرات به لبتشنگان نگاه ميكرد مگو شنيد، شنيد و شنيد و آه نكرد
حضرت عباس(ع) برای سیراب کردن کام خشکیده اطفال بهسوی فرات میآید، مشک را پر از آب میکند اما خود به احترام تشنهکامی برادر آب نخورده از فرات بیرون میآید و یکبار دیگر مروت و جوانمردی معنای دیگری در تاریخ فرهنگی شیعه پیدا میکند.
عقل گفتش تشنهکامی، نوش کن عشق گفتش بحر غیرت جوش کن
آب گفتش بر صفای من نگر قلب گفتش در وفای من نگر
عافیت گفتش کف آبی بنوش عاطفت گفتش که چشم از وی بپوش
تشنگی گفتش تو را سازم هلاک رستگی گفتش که از مردن چه باک؟
و مشک آب دریده شده بر دندان ابوالفضل(ع) نیز نماد قساوت مردمانی میشود که برای نجس کردن دامن خود، آب را نیز بدنام میکنند و باز آب شرمسار، یک دنیا در بستر فرات میگرید زیرا حسین(ع) در جلو دیدگان وی لبتشنه جان داده است.
فرات آینة اشك داغداران است فرات گريه يكريز روزگاران است
اما داستان آب در کربلا در عاشورا پایان نمییابد و فرات نیز از جور و جنایت متوکل عباسی به فریاد درمیآید و مانند زائری بر گرد قتلگاه امام حسین(ع) و یاران با وفایش میچرخد تا نشان عاشورا دچار نسیان و نابودی نشود.
گستره این جلوههای نمادین به حیوانات نیز میرسد و اسب دو جلوه متفاوت و دو کارکرد متضاد در فرهنگ عاشورا پیدا میکند. ذوالجناح اسب خارقالعادهای است که چنان دل در گرو مهر امام حسین(ع) بسته است که با لگدزدن به لشکریان کوفه آنان را از نزدیک شدن به حضرت که بر زمین افتاده است، دور میکند و اوست که با رنگین کردن یال خود به خون حسین(ع) خبر شهادت آن حضرت را به اهل حرم میرساند.
خونی که روی یال تو پیداست، ذوالجناح خون همیشه جاری مولاست، ذوالجناح
یک قطره آفتاب به روی تنت نشست بوی خدا ز یال تو برخاست، ذوالجناح
اگر بتوان بر روایت علامه مجلسی صحه گذاشت، بعد از شهادت سیدالشهدا چنان سر خود را بر زمین کربلا زد تا جان سپرد. در برخى منابع نیز نقل شده كه ذوالجناح پس از شهادت حضرت، وحشتزده از نزد بانوان گریخت و خود را به آب فرات انداخت و ناپدید شد. در زیارت ناحیه مقدسه که منسوب به امام زمان(عج) است، نیز از اسب امام حسین (ع)- بدون نام- سخن گفتهشده؛ «وَ أَسْرَعَ فَرَسُکَ شَارِداً إِلَى خِیَامِکَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاکِیاً رَأَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیاً وَ نَظَرْنَ سَرْجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ لِلْوُجُوهِ سَافِراتٍ وَ بِالْعَوِیلِ دَاعِیَا. اسب تو با شتاب، گریزان بهسوی خیمهات آمد. درحالیکه شیهه میکرد و اشک میریخت. پس زنان حرم، این مرکب را دیدند که چگونه در بلا و مصیبت گرفتارشده، پس زین و افسار خونآلود را دیدند…»
همه این اشارات بیانگر این معناست که یک حیوان چنان دلبسته محبت و عشق امام حسین(ع) است که در فراق او جان میدهد اما انساننماهایی که ادعای مسلمانی هم دارند، بر پیکر چاکچاک وی و یارانش نیز رحم نمیکنند و با زدن نحل بر اسبان خویش بر اجساد پاک آنان میتازند تا استخوانهای سینه شهیدان را خرد کنند و این یعنی اهانت به پیکر نوه پیامبر(ص) و یاران وفادارش.
تأویل تعبیرات و تشبیهاتی که از زمینههای بروز حادثه عاشورا باقی است، مورخ تاریخ فرهنگی را با گونه دیگری از انگیزهها و احساسات طراحان و مجریان این واقعه تلخ آشنا میسازد. اگر به ابعاد جامعهشناختی موضوع توجه کنیم و فرهنگ اشرافی غلبه یافته در عصر خلافت عثمان بن عفان را ام العلل رخداد عاشورای سال ۶۱ ه.ق بخوانیم، بدون تردید تشبیه قدرت به توپ و نگهداشتن آن در خاندان اموی توسط ابوسفیان یکی از اضلاع علت تامه به شهادت رساندن نوه پیامبر(ص) برای حفظ گوی قدرت است. در این میان گندم ری و اتصال عملکرد ناشایست عمربن سعد ابی وقاص در حق امام حسین(ع) و اهلبیت پیامبر(ص) به آن نیز از جمله نمونههای نمادین داستان عاشورا است که هم از سوی خود سیدالشهدا و هم محققان و مورخان تاریخ تشیع تبیینها و تحلیلهای متعددی از آن شده است. باری قدرت در مرام اموی بهترین راه برای رسیدن به ثروت، لذت و کامجویی از عروس دنیا است و با همین منطق و نگرش بود که یزید با دیدن سر امام حسین(ع) بهزعم خویش وحی و نبوت را نیز راهی برای نیل به ملک و مکنت خوانده و این شعر را زمزمه کرد؛
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل
اما در فرهنگ علوی قدرت امانت الهی و ابزاری برای خدمت به خلق خدا و رسیدن و رساندن به سعادت ابدی است. آنگونه که در وصیتنامه امام حسین(ع) منعکس شده که؛ «إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا وَلا مُفْسِدًا وَلا ظالِمًا وَإِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَأَسيرَ بِسيرَةِجَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبيطالِب. من از روى خودخواهی و خوشگذرانی و يا براى فساد و ستمگرى قيام نكردم، من فقط براى اصلاح در امّت جدّم از وطن خارج شدم. میخواهم امربهمعروف و نهى از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم على بن ابيطالب عمل كنم.» این جملات که بهنوعی مرامنامه شیعه است، این نکته را به تاریخ آینده گوشزد میکند که در این مکتب مسئولیت از آگاهی و ایمان برمیخیزد نه از قدرت و امکان و لذا هرکسی بیشتر میداند، مسئولیتش سنگینتر و مسیر زندگیاش سختتر خواهد بود؛ زیرا اسلام علوی و شیعه حسینی عافیتطلبی و زندگی با ذلت در کنار ستمکاران را ننگ میداند و بهجای نشستن بر سجاده و پیشانی پینهبسته و رساندن خود به بهشت، در راه خدمت به محرومان و مستضعفان زخم بر شانه دارد و این فرهنگ نسل اندر در نسل بهمثابه یک میراث به شیعیان حسین(ع) منتقل میشود قرنها بعد شهردار ارومیه خود را مستوجب لعن و نفرین میداند زیرا نتوانسته به وظیفه خود درست عمل کند.
چند تعبیر نیز در سخنان حضرت امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) وجود دارد که از بار معنایی والایی برخوردار است؛ سیدالشهدا در آغاز حرکت بهسوی عراق مرگ را به گردنبند زیبایی بر گردن دختر جوان تشبیه میکند و قاتلان خویش را به گرگان گرسنهای که میخواهند شکم خود را از پارههای تن او پر کنند. در جای دیگری نیز با تشبیه دنیا به زندان مؤمن و بهشت کافر، مرگ را پلی میخواند که مؤمن را به بهشت و کافر را به جهنم میرساند. براساس همین منطق معرفتی است که اباعبدالله در استقبال از مرگ سرخ روز عاشورا غسل کرده، عطر زده و مشتاق لقای حق است. هرچه شعلههای جنگ برافروختهتر میشود و عزیزان و یاران در کنارش به خاک و خون می غلطند، چهره امام حسین(ع) شادابتر و گلگونتر میگردد و قلبش از شوق حضور در محضر خداوند بیشتر به تپش میافتد زیرا خود را در محضر خدا میبیند و ندای حق را میشنود که «ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»
براساس این منطق و مرام است که شیعه عاشورا را شهادت خدا بر عظمت انسان در برابر فرشتگان و صحنه عشقبازی خلیفه خدا با خدا بر روی زمین میداند و به همین سبب است که سیدالشهدا اولین کس از بنیهاشم را که اجازه میدان میدهد، فرزندش ارشد خویش علیاکبر است و بعد باافتخار خدا را شاهد میگیرد که «اللهم اشهد علی هؤلاء فقد برز الیهم اشبه النّاس برسولک محمّد خَلقاً و خُلقاً و منطقاً. خداوندا! تو خود بر این مردم شاهد باشد جوانى بهسوی آنان میرود که از نظر خلقت، خلقوخوی و از نظر منطق و سخن، شبیهترین مردم به پیامبر تو است و ما هر وقت مشتاق دیدار سیماى پیامبر تو میشدیم به چهره او نگاه میکردیم.» و قاسم بن حسن(ع) در شب عاشورا مرگ در راه خدا را شیرینتر از عسل میداند؛ و زینب در لحظه وداع در قتلگاه، جسد چاکچاک برادر را با دستان خویش بلند میکند و فریاد میزند که «اللهم تقبل منا هذا قلیل القربان. خداوندا! این قربانی اندک را از ما بپذیر.» و این سنت ادامه دارد زیرا به نقل قرآن «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً»
به همین سبب میتوان گفت عاشورا در یک پیوستگی تاریخی فرهنگ همه مردان و زنان آزادهای است که برای فرار از پلیدیها و زشتیهای زمانه نه به غار بلکه به دشت سوزانی رجعت کردهاند تا احیاگر دین محمد(ص) باشند و هنوز صدای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) در فضای فرهنگ و تاریخ انسانی طنینانداز است و این بار همه را به یاری قائم آل محمد(ص) فرامیخواند و هنوز هستند کسانی که نمیخواهند ندای امام زمان خویش را بشنوند لذا چشم و گوش بسته دور میشوند تا صدای استغاثه را نشنوند.