قلب در لغت به معناى دگرگون ساختن و خالص هر چيز مى آيد، اما كاربردهاى ديگرى هم دارد. قلب در اصطلاح قرآن، نفس و روح است، و در بيان ابعاد عاطفى، ادراكى و افعالى انسان به كار رفته است. واژه هايى چون صدر، روح، نفس و فؤاد در قرآن، مشابه قلب تلقى شده اند و با آن مترادفند. حيلولت خداوند ميان قلب و انسان هم نكته اى معرفتى است. قلب آدمى در دست خدا است و قرآن به قلبْ نگاهى جمعى نيز دارد. »ربط قلب« و »تأليف قلب«، واژه هايى براى بيان اين ديدگاه است. در انسان شناسىِ عارفان، قلبْ ركنى بنيادين است. بطون سبعه، لطايف سبعه و اطوار سبعه، بيان منازل و مراحل روح آدمى در عرفان است. قلب ۱۷۲ بار در نهج البلاغه به كار رفته، اما بيش تر در خطبه ها و در بحث امر به معروف و نهى از منكر آمده است. اهميت مفهوم قلب در سخنان على(ع)بسيار است. قلب مدرك خداوند، گاه شيفته دنيا، كشتزار ايمان، موصوف به بيمارى و سلامت و نيز مرگ و زندگى است. قلب جايگاه صفات و حالات انسانى، مانند بالندگى، محوشدن، خشوع و حب دنيا است؛ اما جز اين بُعد عاطفى، ويژگى هايى ادراكى نيز دارد. بهره مندى از لب و اُذُن و سمع و يقين، از جمله اين ويژگى ها است. على(ع)افعالى را نيز به قلب نسبت داده است. استعمال و تشابه از آن جمله است. پس، قلب همان نفس و روح است كه سه بُعد عاطفى، ادراكى و افعالى دارد. اصطلاح قلب در قرآن و كلمات امام منطبق بر يكديگر است؛ اما با اطلاق عرفانى مغايرت دارد. قلب و زبان ارتباطى وثيق دارند و قلب مى تواند به درك مقام ربوبى نايل شود. مهبط ايمان و كفر، قلب است و قلب ظرفى است توسعه پذير. محجوب ماندن قلب، ابتلا به ختم و طبع و رين و غشاوه، بيمارى قلب است. امام به مرگ و حيات قلب نيز اشاره مى كند و عوامل هر يك را برمى شمارد. امام نيز همانند قرآن، قلب را چون هويتى جمعى در نظر گرفته است. الفت، اجتماع و آرامش و امنيت قلوب، بيان اين هويت جمعى است. همچنين قلبْ سنن و روابطى دارد كه در بيان امام آمده است.