پژوهش و تحول علوم انسانی اسلامی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت فرارسیدن هفته پژوهش با شعار «پژوهش و تمدن‌سازی اسلامی» بر آن شدیم تا در یادداشت‌هایی از اعضای هیات علمی پژوهشگاه به گرامیداشت این هفته بپردازیم.

از این رو در ادامه یادداشتی از مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه با عنوان «پژوهش و علوم انسانی – اسلامی» به مناسبت روز دوم هفته پژوهش تقدیم حضورتان خواهد شد.

 

بازاندیشیِ سیاستی در پژوهش‌های علومِ انسانیِ اسلامی

پژوهش‌ها در قلمروی علومِ انسانیِ اسلامی، به‌دلیلِ آن‌که دچارِ پاره‌ای از «کاستی‌ها» و «کژی‌ها» هستند، آن‌گونه که اقتضای توقعِ منطقی بوده است، پیش نرفته و قلّه‌های بلند را فتح نکرده‌اند. این وضع، طبیعی نیست و ما اغلب حتّی نسبت به وضعِ مَرَضیِ آن نیز، «خودآگاهی» نداریم و از تنگناهایی که بر ما سایه افکنده‌اند، بی‌خبریم. ازاین‌رو، باید در عمقِ وضعِ معرفتیِ خویش فروبرویم و واقعیّتِ حرکتِ معرفتیِ خویش را از «نو» و به‌صورتِ «آشنایی‌زدایی‌شده»، بخوانیم. این خوانشِ «غیرهمدلانه» و «انتقادی»، موجب خواهد شد که در راه‌های رفته و مسیرهای پیموده‌شده، تجدیدنظر کنیم. در اینجا، به چند نکتۀ این‌چنینی اشاره شده می‌کنیم.

[۱]. پژوهش‌ها، حالتِ «انباشتی» ندارند

پژوهش‌های ما حالتِ «انباشتی» ندارند؛ یعنی یک «خط و سیرِ تکاملی» را طی نمی‌کنند و بر روی یکدیگر «متراکم» نمی‌شوند، درحالی‌که ما نیازمندِ یک «خطِ مستمر و پیش‌رونده» هستیم، به‌گونه‌ای پژوهش‌ها در روندی طبیعی، یکی پس از دیگری متولّد شوند و پا بر روی «شانه‌های قبلی‌ها» بنهند. هر پژوهشی باید نسبت به پژوهش‌های پیش از خود، برتری داشته باشد، نه این‌که دربردارندۀ تکرارِ نارسایی‌ها و ضعف‌های آنها باشد و دوباره از «نقطۀ صفر»، شروع کرده باشد. به‌عبارت‌دیگر، محقّق باید تمامِ «داشته‌ها» و «اندوخته‌ها»ی معرفتی را به عرصه آورد و نسبت به همۀ آنها، گامی پیش نهاد. حرکتِ معرفتیِ حقیقی، این است و حرکت‌های دیگر، «جابجایی‌های دودی‌شکل» و همانندِ «درجازدن» هستند. اگر در اندیشۀ انباشتِ دانش نباشیم، هرچه که پیش رویم، باز هم احساس خواهیم کرد که در «نقطۀ اوّل»، ایستاده‌ایم، درحالی‌که بسیار پُرتحرّک و فعّال بوده‌ایم. ازاین‌رو، تکاملی‌اندیشی و پی‌جوییِ پژوهش‌های انباشتی، راهِ خروجِ ما از یکنواختی و کم‌شتابیِ کنونی است.

[۲]. پژوهش‌ها، مبتنی بر «تقسیم‌کار» نیستند

وقتی از افقِ بالا، «عقلِ اندیشنده»‌ای حضور نداشته که «اولویّت‌ها» را شناسایی و «نیروهای فکری» را متناسب با آنها، سازماندهی کند، هر فردی بر اساسِ علاقۀ خویش، در راهی به حرکت افتاده و موضوع‌ها و مسأله‌هایی را بر خواهد گزید. به‌این‌ترتیب، «اتّصال» و «ارتباطِ» از پیش طرّاحی‌شده، در میان نیست و همه‌چیز به «تصادف» و «انتخاب‌ها و تشخیص‌های عاملیّت‌ها» واگذار شده است. این «پراکندگی» و «تشتّت»، موجب می‌شود که قلمروِ معرفتی، یک «بافتِ واحد و یکپارچه» نباشد. این وضع به آن معنی است که از «تقسیم‌کار»، غفلت شده است. دراین‌حال، چه‌بسیار کارهای مهمّی که از قلم می‌افتند و چه‌بسیار کارهای تکراری یا حاشیه‌ای که ذهن‌ها را به خود مشغول خواهند کرد. امّا در منطقِ تقسیم‌کار، هر محقّقی می‌داند که در کجای این پهنه ایستاده و باید چه کند و به چه مسأله‌هایی در چه قلمرویی پاسخ دهد. آری، در تاریخ‌های «طبیعی» و «مهندسی‌نشدۀ» علم، شاید چنین طرح‌هایی وجود نداشته و کارِ علم، خوبه‌خود و بدونِ اتاقِ فرمان پیش رفته است، امّا وقتی سخن از «جهشِ علمی» به میان می‌آید، باید انگاره‌های حاکم بر تاریخِ طبیعیِ علم را کنار نهاد و «اراده» و «قدرتِ تصرّفِ» انسانی را بر روندِ حرکتِ علم، غلبه داد. در غیرِ این‌صورت، طولِ ممتدِ تاریخ، فرصت‌ها را خواهد بلعید.

[۳]. پژوهش‌ها، بر تصوّرِ روشنی از «مقصد» تکیه نزده‌اند

ما دربارۀ پژوهش در قلمروی علومِ انسانیِ اسلامی سخن می‌گوییم امّا آیا معنای «علومِ انسانیِ اسلامی»، روشن است؟! هدف این است که «علومِ انسانیِ اسلامی» به‌عنوانِ یک «رهیافتِ دینی و قوی» در علومِ انسانی، تثبیت و جاگیر شود، ولی در گامِ نخست باید دریافت که این سنخ از علومِ انسانی، چه اوصاف و خصایصی دارد و با علومِ انسانیِ کنونی، چه تفاوت‌هایی دارد. البتّه منظور این نیست که به‌طورِ دقیق و جزئی، معنای علومِ انسانیِ اسلامی روشن شود یا تمامِ رویکردها و برداشت‌ها در آن، به یک تفسیر فروکاهیده شوند، بلکه غرض این است که «خصوصیّاتِ بنیادینِ» آن، شناخته و تعیین شود تا تلاش‌ها و تکاپوها، جهتِ شفاف پیدا کنند. توقعِ اجماع، منطقی نیست و شاید، مطلوب هم نباشد، امّا «نشناختنِ مقصد» نیز، موجّه نیست و کار را به سامان نخواهد رساند. باید در قابلِ حلقه‌های علمیِ همگرا، به برداشت‌ها و فهم‌های مشترک از علومِ انسانیِ اسلامی دست پیدا کنیم و آن‌گاه برای تحقّقِ این امر، پژوهش‌های‌مان را سمت‌وسوی یکسان بدهیم. دراین‌حال، «ابزارهای مفهومیِ مشابه و خویشاوند»، پدید خواهند آمد و «نظریه‌های هم‌سنخ و همگرا»، تولید خواهند شد، تاآنجاکه این صنف و گونه از علومِ انسانی، فربه و فراخ خواهد شد و در برابرِ سایرِ صنف‌ها و گونه‌ها، قد برخواهد افراشت.

[۴]. پژوهش‌ها از «مفهوم‌پردازیِ خلّاقانه»، تهی‌اند

قاعدۀ علم این است که در آن، سلسله‌ای از «مفاهیم»، ساخته‌وپرداخته می‌شوند؛ چنان‌که «معانیِ تفصیلی»، در درونِ یک «مفهوم»، گنجانده می‌شوند و آن «مفهوم» به‌صورتِ یکجا، بر همۀ آنها دلالت می‌کند. به‌بیان‌دیگر، از جمله لازمه‌های کارِ علمی، «جعلِ اصطلاح» و «مفهوم‌سازی» است و این، کاری است که نظریه‌پردازان انجام می‌دهند. نظریه‌پردازان، نظریۀ خود را در فضایی باز و مهارنشده رها نمی‌کنند، بلکه می‌کوشند از طریقِ «نام‌گذاری» و «اصطلاح‌پردازی»، جامۀ «تمایز» و «تشخّص» بر تنِ اندیشۀ خلّاقانۀ خویش کنند. بنابراین، مفهوم‌پردازیِ علمی را باید عملی مهمّ و تعیین‌کننده قلمداد کرد که ازیک‌سو، نظریه را از نظریه‌های دیگر، متمایز می‌گرداند و مرزها را پُررنگ می‌کند؛ و ازسوی‌دیگر، تابلویی را بر فرازِ درون‌مایه‌های نظریه بالا می‌برد که آنها را یکپارچه و همبسته می‌نماید. بااین‌حال، پژوهش‌هایی که در قلمروی علومِ انسانیِ اسلامی انجام می‌شود، اغلب از «قوامِ مفهومی» و «هویّتِ عنوانی»، بی‌نصیب هستند. ذهنِ سیاستیِ پژوهشگر باید نسبت به این امر، حسّاس باشد و او باید بداند که غفلت از مفهوم‌پردازی، تأثیرِ مستقیم بر سرنوشتِ نظریۀ او خواهد نهاد.

[۵]. پژوهش‌ها از انتخابِ «رویکردِ میان‌رشته‌ای»، ناگزیرند

برنامه تولیدِ علومِ انسانیِ ‌اسلامی، صلاحیّت‌ها و شایستگی‌های دوسویه‌ای را می‌طلبد و چنین نیست که هر فردِ حوزوی یا دانشگاهی، از عهده انجامِ آن برآید. از‌یک‌طرف، عاملیّت‌های معرفتی در این برنامه باید با «علومِ ‌اسلامی» آشنا باشند و تصویری استوار و دقیق از معارف و تعالیمِ اسلام در ذهن داشته باشند تا بتوانند از متونِ اسلامی، استنباط کنند؛ و ازطرف‌دیگر، باید با «علومِ انسانی» و مسأله‌ها و پرسش‌های آن نیز آشنا باشند. یکی از معضلاتِ کلیدی که فراروی تولیدِ علومِ انسانیِ ‌اسلامی قرار دارد، این است که این قبیلِ عاملیّت‌های معرفتی، بسیار اندک‌اند. نیروها و عاملان در جامعه علمیِ ما، یا از تحصیلاتِ حوزوی برخوردارند و اسلام‌شناس به‌شمار می‌آیند، امّا نتوانسته با مضامینِ علومِ انسانی، ارتباطِ عمیق برقرار کنند، یا در دانشگاه به تحصیلِ علومِ انسانی پرداخته‌اند، امّا معلومات‌شان از اسلام، ناچیز است. آن توانایی و بضاعتِ معرفتی‌ای با برنامه تولیدِ علومِ انسانیِ اسلامی، متناسب است که دربردارنده شناختِ عالمانه و همزمان از علومِ اسلامی (حوزوی) و علومِ انسانیِ موجود باشد.