تبارشناسی جبهه مقاومت

تبارشناسي جبهه مقاومت
در پرتو بازخوانی يك جنايت
نوشتاری از حجت‌الاسلام دکتر سیدکاظم سیدباقری مدیر گروه سیاست پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

شکل‌گیری جبهه مقاومت؛ از طرح صهیونیسم تا بیداری منطقه‌ای
بررسی روند شکل‌گیری جبهه مقاومت در منطقه غرب آسیا، بدون بازخوانی سیر تاریخی نقشه صهیونیسم و شکل‌گیری رژیم نامشروع اسرائیل، ناقص خواهد بود. خاستگاه این روند را باید در اواخر قرن نوزدهم و اوج تحولات ایدئولوژیک و استعماری اروپا جست‌وجو کرد؛ زمانی‌که نگرۀ ایجاد دولت یهود به‌مثابه راه‌حلی برای مسئله یهودیان، در دستور کار محافل صهیونیستی و قدرت‌های استعماری قرار گرفت.
در سال ۱۸۹۷، نخستین کنگرۀ جهانی صهیونیسم در شهر بال سوئیس به رهبری تئودور هرتسل برگزار شد. این کنگره نه‌تنها نقطه آغازین رسمی جنبش صهیونیسم بود، بلکه به‌منزله تدوین نقشه‌راهی مشخص برای تأسیس دولت یهود تلقی می‌شود. هرتسل در این کنگره صراحتاً اعلام کرد: «ما ظرف ۵۰ سال آینده دولت یهود را تشکیل خواهیم داد.» این جمله، نه پیش‌بینی بلکه ارادۀ معطوف به قدرتی بود که صهیونیسم جهانی آن را در قالب دیپلماسی، لابی‌گری و نفوذ در ساختارهای سیاسی بین‌المللی پیگیری کرد.

از ویژگی‌های بارز و راهبردی صهیونیسم در آن مقطع و همه زمانها، استفاده نظام‌مند از ابزارهای نرم‌افزار قدرت بود: نفوذ ديپلماتيك، مالي و به‌ویژه دستگاه‌های تصمیم‌ساز قدرت‌های استعمارگر از جمله بریتانیا. نتیجه این نفوذ، صدور اعلامیۀ بالفور در سال ۱۹۱۷ بود؛ اعلامیه‌ای که در آن دولت بریتانیا، به‌صورت رسمی از تشکیل میهن یهودی در فلسطین حمایت کرد. اعلامیۀ بالفور نه صرفاً یک حركت سیاسی، بلکه محصول چانه‌زنی‌های پیچیده، توافقات پشت‌پرده و منافع راهبردی مشترک میان سلطه¬جويي غربی و صهیونیسم بین‌الملل بود. در واقع، فلسطین قربانی یک توافق استعماری-ایدئولوژیک شد که با استفاده از خلأ قدرت در جهان اسلام، پس از جنگ جهاني اول، مسیر اشغال سرزمین و هویت فلسطینی را هموار ساخت.

نیم‌قرن زمینه‌سازی برای یک فاجعه؛ از طرح صهیونیسم تا تثبیت رژیم اشغالگر
پس از پایان جنگ جهانی اول و پیروزی قدرت‌های استعماری به‌ویژه بریتانیا و فرانسه، روند تقسیم غنائم جنگی با رویکردی سلطه‌جویانه آغاز شد. از سال ۱۹۲۰، بریتانیا با استفاده از نظام قیمومیت و تحت لوای نظم نوین جهانی، مهار سیاسی خود را بر سرزمین‌های راهبردي از جمله فلسطین و عراق، تثبیت کرد. این دوره گذار که تا سال ۱۹۴۸ ادامه یافت، در حقیقت بستری بود برای مهندسی تدریجی و هدفمند تشکیل یک رژیم جعلی در قلب خاورمیانه.

در این برهه‌ ۲۸ ساله، قدرت‌های استعماری گام‌به‌گام بسترهای حقوقی، سیاسی و جمعیتی تأسیس دولت صهیونیستی را فراهم ساختند. یکی از مهم‌ترین اقدامات در این فرآیند، انتقال برنامه¬ريزي شده و گسترده یهودیان از سراسر جهان به سرزمین فلسطین بود. بر اساس برخی گزارش‌ها، نزدیک به ۶۰۰ هزار یهودی طی این دوره به سرزمین‌های فلسطینی منتقل شدند؛ مهاجرتی که نه بر مبنای دلبستگی فرهنگی یا دینی، بلکه به‌مثابه اجرای مرحله‌ای از طرح صهیونیسم جهانی صورت گرفت. در همین بازه، سرزمین‌های لبنان و سوریه نیز تحت قیمومیت فرانسه قرار داشتند و منطقه شامات عملاً در سیطره استعمار دوگانه غربی قرار گرفته بود.

گام بعدي در این مسیر تاریک، در سال ۱۹۴۸ و با وقوع فاجعه‌ نکبت رقم خورد؛ نقطه دشواري در تاریخ فلسطین. خروج برنامه‌ریزی‌شده نیروهای نظامی انگلیس از فلسطین و اعلام موجودیت رسمی رژیم صهیونیستی تنها ساعاتی پس از آن، نشانگر میزان هماهنگی پنهان میان صهیونیست‌ها و دولت‌های بزرگ آن دوران بود. روز پانزدهم می ۱۹۴۸، روز اعلام رسمی یک رژیم اشغالگر، همان روزی است که ملت فلسطین آن را به‌حق «یوم النکبه» ـ روز مصیبت ـ می‌خواند.

در کمترین فاصله زمانی، بریتانیا، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی این رژیم را به رسمیت شناختند و به‌دنبال آن، دومینووار کشورهای اروپایی نیز بر این طرح ناميمون مُهر تأیید زدند. چنین اجماعی در تأیید یک موجودیت غیرقانونی، تنها در پرتو یک دیپلماسی پنهان و هم‌آهنگ جهانی ممکن بود؛ دیپلماسی‌ای که ریشه در منافع راهبردی، نفوذ لابی‌های صهیونیستی، و طراحی دقیق مهندسی در جغرافياي سياسي داشت.

در گام آخر، نهاد تازه‌تأسیس سازمان ملل که خود مولود جنگ جهانی دوم و حاصل قدرت‌نمایی فاتحان بود، وارد صحنه شد. تصمیم به تقسیم سرزمین فلسطین که در این نهاد اتخاذ گردید، نمونه‌ای بارز از مشروع‌سازی حقوقی یک ظلم آشکار بود. طبق این تقسیم‌نامه، ۵۵ درصد از سرزمین تاریخی فلسطین به جمعیتی واگذار شد که تنها ۶ درصد از ساکنان آن را تشکیل می‌دادند، در حالی که مردم بومی فلسطین، با اکثریت جمعیتی مطلق، تنها ۴۵ درصد از خاک خود را در اختیار داشتند. این تصمیم از نظر حقوق بین‌الملل و موازین انسانی، اوج بی‌عدالتی و بی‌توجهی به اصول اولیه مردم‌سالاری به شمار می‌رود.

در پی اعلام موجودیت رژیم صهیونیستی و آغاز عملیات اشغال، حدود ۸۰۰ هزار فلسطینی از خانه و کاشانه خویش رانده شدند. این کوچ اجباری و بی‌رحمانه نه حاصل یک درگیری کوتاه‌مدت، بلکه بخشی از نقشه‌ای حساب‌شده برای تخلیه تدریجی سرزمین و جایگزینی جمعیت بود؛ طرحي که آوارگی را بدل به واقعیت مستمر فلسطینیان ساخت و زخم‌هایش هنوز بر پیکر جهان اسلام باقی‌ست.

اگرچه تلاش‌هایی از سوی کشورهای عربی برای بازپس‌گیری سرزمین‌های اشغالی آغاز شد، اما قدرت‌هایی که دهه‌ها برای تأسیس رژیم صهیونیستی زمینه‌سازی کرده بودند، هرگز اجازه تحقق این آرمان را ندادند. حمایت بی‌قیدوشرط ایالات متحده و دیگر بازیگران غربی از این رژیم از گذشته تا حال، خود گواهی است بر تداوم آن پروژه و تعهد آشکار به بقای این موجودیت تحمیلی.ژ

در ادامه این روند، یکی از نقاط عطف دیگر، جنگ شش‌روزه سال ۱۹۶۷ بود؛ جنگی که در آن، رژیم صهیونیستی تنها به فلسطین اکتفا نکرد و در اقدامی گسترده، بخش‌هایی از مصر، بلندی‌های جولان سوریه، و مناطق مهمی از اردن را نیز اشغال کرد. بسیاری از این مناطق، به‌رغم گذشت دهه‌ها، همچنان تحت سیطره تل‌آویو باقی مانده‌اند. این تحولات، نشان‌دهنده آن است که پروژه صهیونیسم، یک حرکت ساده جغرافیایی یا دینی نبود؛ بلکه تجلی یک مهندسی پیچیده سیاسی، نظامی، حقوقی و فرهنگی در سطح بین‌المللی است که با حمایت قدرت‌های جهانی، گام‌به‌گام اجرا شد.

ریشه‌های آغازین مقاومت و الهام‌بخشي پیشگامان
نقطه آغاز مقاومت فلسطینیان، به پس از تأسیس رسمی رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸ محدود نمی‌شود. شکل‌گیری نخستین هسته‌های مقاومت، به دهه‌ها پیش از آن بازمی‌گردد. یکی از چهره‌های برجسته این دوره، شهید شیخ عزالدین قسام است که در دهۀ ۱۹۳۰ میلادی، مبارزه مسلحانه علیه استعمار انگلیس و پروژه صهیونیسم را آغاز کرد. او با وجود تعداد اندک نیروهایش، با شجاعت و بینش بلند، خطر قریب‌الوقوع صهیونیسم را درک کرده بود. امروزه، گردان‌های نظامی حماس به نام او شناخته می‌شوند و این حقیقت، پیوستگی تاریخی، فکری و اعتقادی مقاومت فلسطین را نشان می‌دهد. این مقاومت، پاسخی طبیعی به اشغال و ستم است؛ ریشه در فطرت انسانی دارد، از آموزه‌های سیاسی اسلام تغذیه می‌شود و از گفتمان انقلاب اسلامی الهام می‌گیرد.

بعدها در ادامه، امام خميني گامي بلند و استوار در اين مسير برداشت. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷، او یکی از پیشگامان این گفتمان، از همان آغاز نهضت خود در دهه ۱۳۴۰، مواضعی صریح و بی‌سابقه علیه رژیم صهیونیستی و حامیان منطقه‌ای آن اتخاذ کرد. مخالفت آشکار با مناسبات پنهان و آشکار رژیم پهلوی با اسرائیل، هشدار درباره خطر نفوذ صهیونیسم در جهان اسلام و افشاگری نسبت به حمایت قدرت‌های استکباری از این رژیم، بخشی از منظومه مقاومت در اندیشه ايشان بود. این جریان فکری، با تأکید بر وحدت اسلامی، نفی استعمار و دفاع از ملت‌ فلسطين، به راه خود ادامه مي‌دهد.

روایت ایستادگی: از جنوب لبنان تا قلب غزه
یکی از بارزترین نمودهای توسعه‌طلبی و اشغال‌گری رژیم صهیونیستی، در سال ۱۹۸۲ رقم خورد؛ زمانی که ارتش این رژیم، جنوب لبنان را به اشغال خود درآورد. این اشغال ۱۸ سال ادامه یافت، اما در سال ۲۰۰۰، جبهه مقاومت ـ به‌ویژه حزب‌الله ـ با اراده‌ای پولادین و ایمانی ریشه‌دار، صهیونیست‌ها را وادار به عقب‌نشینی کرد؛ عقب‌نشینی‌ای که نه حاصل مصالحه بود و نه نتیجه دیپلماسی، بلکه ثمره خون، مقاومت و ایثار بود.

شش سال بعد، در تابستان ۲۰۰۶، طوفان دیگری در گرفت: جنگی سی‌وسه‌روزه که بار دیگر هیمنه نظامی رژیم اشغال‌گر را در هم شکست و عجز آن را در برابر مقاومت مردمی آشکار ساخت. این نبردها صرفاً رویارویی نظامی نبودند، بلکه نقاط عطفی در تاریخ معاصر خاورمیانه‌اند که معادلات جغرافيايي-سياسي را بازتعریف کردند.

در چند دهه اخیر، اگرچه اشغال‌گری و سرکوب مردم فلسطین همچنان با شدتی مضاعف ادامه داشته، اما نبرد مقاومت، ابعاد تازه‌تری یافته است. نوار غزه، این قطعه محصور و محنت‌زده، در برابر ماشین جنگی و محاصره همه‌جانبه صهیونیستی، به کانونی شعله‌ور از ایستادگی بدل گشته است. غزه از سال ۲۰۰۸ تاکنون بارها آماج جنگ‌های مرگ‌بار قرار گرفته است: در سال‌های ۲۰۱۲، ۲۰۱۴، ۲۰۲۱، ۲۰۲۳ و به‌تازگی ۲۰۲۴ و ۲۰۲۵، هر بار با آوار و خون، اما هر بار با سربلندی بیشتر. آنچه از ویرانه‌های بمباران برمی‌خیزد، نه صرفاً دیوارهایی تازه، بلکه عزم و ایمانی نوین است.

برافراشته شدن پرچم مقاومت
در این میان، مردم فلسطین، پس از ناکامی ارتش‌های عربی در جنگ‌های گذشته ـ به‌ویژه شکست تحقیرآمیز سال ۱۹۶۷ ـ دریافتند که امید بستن به دولت‌های رسمی جز سراب نیست. در نقطه‌ای حیاتی از تاریخ، آنان بر زانوی خویش ایستادند و بر سلاح ایمان و مقاومت تکیه کردند. گفتمان انقلاب اسلامی ایران برای آنان، نه صرفاً شعاری سیاسی، بلکه نَفَسی زندگی‌بخش بود؛ دم مسیحایی‌ای که روح ایستادگی را در پیکر ملت مظلوم دمید.

از آن پس، انتفاضه‌ها پدید آمدند و سنگ در برابر تانک‌ها قد علم کرد. مقاومت از خشم برآمد، اما در مدار عقل و ایمان به ثبات رسید. غزه، این زندان بزرگ و بی‌سقف، به نماد آزادی‌خواهی در عصر سلطه بدل شد. محاصره سه‌گانه زمینی، دریایی و هوایی، غزه را به تنگنا کشاند، اما نتوانست صدای آزادی‌طلبی را در گلوی این مردم خاموش کند.

رژیم صهیونیستی، با قطع برق، جلوگیری از ورود دارو و غذا، و تخریب بیمارستان‌ها، دست به جنایتی نظام‌مند و ساختاریافته زده است که مصداق روشن نسل‌کشی است و نقض آشكار حقوق بین‌الملل، به‌ویژه کنوانسیون چهارم ژنو مي باشد. اما این جنایت‌ها، نه تنِ مقاومت را شکست و نه روح آن را و البته تشت رسوايي حقوق بشر غرب از بام بلند غزه چندان سقوط كرد و در هم شكست كه كمتر كسي در دروغين و تقلبي بودن آن شك دارد.

در چنین فضایی، جبهه‌ای فراگیر پدید آمد. دل‌های استوار در فلسطین، به دل‌های جست‌وجوگر در لبنان، سوریه، یمن، عراق و ایران گره خوردند. با رهبر و پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران، جبهه‌ای فراملی شکل گرفت که آرمان فلسطین را به پرچم همبستگی امت اسلامی بدل ساخت. این جبهه، تنها عرصه‌ای نظامی نیست، بلکه ساحتی فرهنگی، اعتقادی و تمدنی دارد. گفتمان مقاومت، اکنون به ساختاری دوساحتی نیاز دارد: از سویی بُعد نرم‌افزاری، شامل بازتولید معنا، روایت‌سازی هوشمندانه، دیپلماسی فرهنگی و تقویت مشروعیت اخلاقی و دینی؛ و از سوی دیگر، بُعد سخت‌افزاری، مشتمل بر ظرفیت‌های سازمانی، شبکه‌ای و سیاسی که پشتیبانی عملیاتی را فراهم می‌سازد. فقط با پیوند این دو بُعد می‌توان دیپلماسی مقاومت را از سطح واکنش‌های پراکنده به سطحی راهبردی، مؤثر و تمدن‌ساز ارتقا داد. این رسالت، نه‌فقط برای نجات فلسطین، بلکه برای احیای کرامت انسان در جهان معاصر است.

با اين همه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و فراگيري گفتمان برآمده از آن، جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ رویکردی فعال در سیاست خارجی و منطقه‌ای، نقش محوری در شکل‌دهی و هدایت جبهه‌ مقاومت بازي کرده است. این جبهه، متشکل از گروه‌ها، دولت‌ها و جریان‌هایی است که در برابر نظام سلطه جهانی، به‌ویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی، موضع‌گیری فعال دارند. در این میان، ایران نه‌تنها حامی سیاسی و نظامی این جبهه شناخته می‌شود، بلکه در سطح گفتمانی و نمادین نیز پرچم‌دار مقاومت معرفی می‌گردد. گفتماني كه هر چه زمان بر آن مي گذرد، بر اهميت و بايستگي آن بيشتر مي توان پي برد.