اربعین و این قطعه از تاریخ را جز با عقلِ سرخ و ایمانی، نمی‌توان تفسیر کرد

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به مناسبت فرارسیدن اربعین حسینی و در روزهایی که شاهد حماسه پیاده روی بیست و چند میلیونی اربعین هستیم، مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه یادداشتی اختصاصی در همین رابطه در اختیار خبرگزاری شبستان گذاشته است که متن آن را در ادامه می خوانید؛

این‌که تاریخ می‌گذرد و به نقطه‌ای می‌رسد که از میان همۀ مناسک و شعائر، ناگهان اربعینِ حسین‌به‌علی – علیه‌السلام – برجسته و نمایان می‌شود و چشم‌ها را به سوی خویش خیره می‌سازد، امر ساده‌ای نیست، بلکه باید در پسِ این آشکارگی و عیان‌شدگی، حقایقی را فهم کرد. این برگزیدگی، بی‌جهت و بی‌دلیل نیست، به‌خصوص بدین‌سبب که دست ظاهری و قوّۀ تدبیری در میان نبوده و این واقعۀ قلبی و باطنی، خودش جوشیده و به خود تکیه داشته و دل‌ها و جان‌ها را مجذوب خویش ساخته است. این تولّد معنوی و تحقّق اجتماعی، ریشه در اراده‌ای بیرون از قلمرو هستی‌های اجتماعی و این‌جهانی داشته است و از محاسبات و معادلات مادّی برنمی‌خیزد.

نخستین مسأله، اعتنای به فهم این حقیقت مکتوم یا عادی‌شده است. باید در ظرفیّت‌های وجودی و معنویِ حسین‌بن‌علی(ع) که قدرت تکان‌دادن تاریخ را دارد و می‌تواند همگان را مسحور و شیفته گرداند، تأمّل کرد. خونِ حسین‌بن‌علی(ع)، خشک نشده، بلکه همچنان در متن تاریخ معنوی، در جریان است، وگرنه هرگز نمی‌توان در چهارچوب انگاره‌های مادّی و ظاهری، آنچه را که در اربعین رخ می‌دهد، تفسیر کرد. واقعیّتی است از جنس دیگر که در گسترۀ تبیین‌ها و تحلیل‌های صوری و ظاهری نمی‌گنجد و هرگز در این قاب‌های تنگ و شکسته، معنا نمی‌شود. حسین‌بن‌علی(ع) و حماسه‌اش، کربلا و شهیدانش و همۀ داشته‌ها و اندوخته‌های عاشورا، به صحنۀ اکنون آمده‌اند و دلربایی می‌کنند و موج اجتماعی و عطش معنوی می‌آفرینند.

ما در اکنون، به عمق تاریخِ معنوی متّصل شده‌ایم و زمان را درنوردیده‌ایم؛ و البته ما چنین نکردیم، بلکه روح قدسیِ حسین‌بن‌علی(ع)، چنین امکانی را فراهم کرده است.

دوم؛ در حماسۀ عاشورا و شخص حسین‌بن‌علی(ع)، جذبه‌ای خاص است که آدمی را به سوی خود فرامی‌خواند و درگیر و شیفته می‌سازد. راهپیمایی اربعین، روایت این بی‌خودی و بی‌خویشتنی است؛ آدمیان، واله و شیدا، در طریقت عاشقی گام می‌نهند و از نجف به کربلا روانه می‌شوند. گویی با حسین‌بن‌علی(ع)، هم‌گام و هم‌راه هستند و شاید هم او را در قلب و قطب کربلا می‌بینند و می‌خواهند با پای دل، فاصلۀ خود را با او طی کنند و تقرّب بجویند. این سفر، سفر باطن است و نه سفر ظاهر. پای دل در میان است و عقل، عقلِ دگر است.

وجود آدمی، درگیر حقایقی می‌شود که به کلمه درنمی‌آیند، اما در درون، غوغایی غریب می‌افکنند. آدمی، از خویشتن می‌گسلد و حسین‌بن‌علی(ع)، همۀ وجودش را به تسخیر و تصرّف خود درمی‌آورد. لحظه‌های این‌چنینی، لحظه‌های جذبه‌ای هستند؛ کشش و طلبی که ارادۀ حسین‌بن‌علی(ع) آن را پدید آورده است. او می‌خواهد و می‌طلبد و میل می‌آفریند و رهرو، بی‌اختیار و عاشقانه، روانۀ طریق می‌شود. حدیث این سفر، حدیث دست‌شستن از خویش و دل‌سپردن به ملکوتِ وجودِ حسین‌بن‌علی است. هیچ برداشت و تفسیر دیگری قادر نیست فهم راستین و حقیقی از آنچه‌که می‌گذرد عرضه بدارد. باید از چهارچوب‌های نظریِ رایج بُرید و معنا را برگزید؛ باید به باطن قدسی بازگشت و طعم شور معنوی و حرارت درونی و تمنّای عارفانه را چشید. این قطعه از تاریخ را جز با چشم دل نمی‌توان دید و جز با عقلِ سرخ و ایمانی، نمی‌توان تفسیر کرد.

سوم؛ این تاریخ، بر فلسفۀ دینی استوار است؛ فلسفۀ دینیِ تاریخ. حسین‌بن‌علی(ع)، انسان کامل است و انسان کامل می‌تواند به تاریخ، روح ببخشد و تاریخ خود را و پس از خود را طرّاحی کند. روح او، معنای تاریخ قدسی است و تاریخ قدسی، جملگی به وجودِ آسمانی او وابسته است. دیگران نیز اگر ره به آسمان می‌برند، به واسطۀ فیاضیّت وجود اوست؛ چنان‌که او در نسبتِ با دیگران، در حکم نردبان آسمان است. خودش به سفر حق رفته و بازگشته و اینک، دیگران را با خود همراه می‌سازد. می‌تواند فوج‌فوج، آدمیان را یک‌دل و هم‌دل گرداند و بسیج اجتماعی بیافریند و قافلۀ قدسی به راه اندازد و عالَم را دگرگون کند.

حسین‌بن‌علی(ع)، نقطۀ مرکزی این تاریخ است؛ تاریخی که در آن به‌واسطۀ او، ابتدا آدم متحوّل می‌شود و سپس عالَم، دوباره متولّد می‌گردد. و چنین است که طرح تمدّن اسلامی، به حماسۀ حسین‌بن‌علی(ع) و عقل سرخ او گره می‌خورد و او به مبدأ و منشأ تکوینِ یک امّت معنوی و اجتماع قدسی تبدیل می‌شود که رو به سوی ساخت و بافت تمدّنی دارد. این بضاعت، برآمده از کفایت و طاقتِ ملکوتیِ حسین‌بن‌علی(ع) است که عظیم‌ترین اجتماعِ مؤمنانۀ جهانی را می‌آفریند و حیرت و شگفتی خلق می‌کند. میان این اجتماع قدسی و تمدّن اسلامی، فاصلۀ چندانی نیست؛ چراکه این عظمت و هیبت، از یک امکان تاریخی سخن می‌گوید که البته بخشی از آن، تحقّق یافته است.