پست‌مدرنیست‌ها با «عقل عرفی» به جهل بشر دامن زدند

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در اندیشه اسلامی و به پیروی از آن در اندیشه مهدویت، سنت‌ستیزی مدرنیست‌ها و سنت‌گرایی مطلق به معنای غربی پذیرفته نیست؛ زیرا از دیدگاه شیعه، سنت و سیره به معنای قول، کردار و تقریر نبی و امام، برخلاف ایده سنت‌گرایان، تنها نگاه به گذشته نیست، بلکه از پیامبر شروع می‌شود و تا قیامت ادامه می‌یابد. دین‌داری و پیروی و تبعیت از امام زنده، موجب بالندگی و شکوفایی و سعادت دنیوی و اخروی او می‌شود. اگرچه در عصر کنونی بسیاری از آن غفلت می‌ورزند، در هنگام ظهور دوباره بدان روی خواهند آورد. هم‌چنین در اندیشه شیعه، سنت و سیره و قول و کردار گذشتگان برخلاف ایده مدرنیست‌ها، قداست ویژه‌ای دارد و بازنگری‌ها و بازاندیشی‌های انتقادی به آنها جایز نیست.

در همین زمینه تحریریه فکرت گفت‌وگویی با حجت‌الاسلام دکتر قاسم ترخان، دانشیار گروه کلام پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی صورت داده است که تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

* طرفداران مدرنیته بر این باور هستند که امروز عقل برای تمام زندگی‌ کافی است و در تمام زمینه‌های مادی و معنوی قادر به پاسخگویی است. آیا واقعاً این رویکرد درست است؟

پاسخ به این سؤال در گرو این است که نوعی معناشناسی از عقل داشته باشیم. عقل به چه معنا است و در مدرنیته عقل چگونه معنا می‌شود؟ به‌علاوه مدرن به چه معنا است. این بحثی علمی است که باید در جای خود مورد تبیین واقع شود. بنده در مقالات و کتب خود سعی کردم به این مباحث بپردازم. عقل معانی مختلفی دارد. چیزی که در دوران مدرنتیه اتفاق افتاده است، این است که مراتب عالی عقل نادیده انگاشته شده؛ یعنی عقل متافیزیکی و عقل عملی دور انداخته شده است و ارزش معرفتی ندارند و تنها عقلی که مورد توجه قرار گرفته است، عقل عقل ابزاری است. مقصود از عقل ابزاری عبارت است از: عقلی که محاسبه و برنامه‌ریزی می‌کند برای اینکه فرد به خواسته‌های دنیایی خود برسد. در دوران مدرنیته وقتی ارزش معرفتی عقل قدسی (عقلی که با منبع شهود و وحی گره خورده است)، عقل متافیزیکی (که عقل کلی است)، عقل نظری (عقلی که گزاره‌های کلی در اختیار ما قرار می‌دهد) و عقل عملی که باید و نبایدها را مشخص می‌کند، کنار رفت، عقل ابزاری نیاز خود را از منابع معرفتی دیگر تأمین می‌کند؛ یعنی عرف تأمین کند(عقل عرفی). بنیان‌های معرفتی عقل ابزاری در دوران مدرنیته نازل‌ترین و پایین‌ترین لایه‌ی آگاهی بشری است؛ یعنی عرف است که هم بنیان و هم جهت‌گیری‌های این عقل را مشخص می‌کند. وقتی چنین رویکردی وارد دوران پست‌مدرن می‌شود، مرجعیت قدرت و اقتدار می‌شود. در واقع روزنه و امید کشف حقیقت بسته می‌شود؛ یعنی از آن عقل خودبنیادی که در دوران مدرنیته ادعا می‌شود که می‌تواند همه چیز را از این عقل فهمید و تمام نیازهای بشر را می‌توان با همین عقل خودبنیاد (عقل ابزاری) تأمین کرد، در دوران پسامدرن متوجه شدند که نمی‌توان انتظار چنین کارکردی از عقل داشت و به نسبت رسیدند. این بحث را در سطح عرف مطرح کردند و صاحبان این اندیشه به این نتیجه رسیدند که این عقل نمی‌تواند واقعیت و حقیقت را کشف کند و آن چیزی که می‌تواند برای این عقل عرفی مفید باشد همان بحث اقتدار اجتماعی است که در واقع آن است که می‌تواند نوعی آگاهی به فرد ببخشد که در پرتو وسایل ارتباط جمعی و ابزارهای تبلیغاتی که در دست قدرت‌های بزرگ است، حاصل می‌شود. در غرب هم عقل تطورات مختلفی داشته است. عقل قدسی انکار شد؛ یعنی معرفت‌بخش تلقی نشد. عقل متافیزیکی و عقل عملی کنار گذاشته شد و گفتند تنها عقل که می‌تواند ما را نجات دهد، عقل ابزاری است. منظور از عقل ابزاری عقلی است که نیازهای مادی ما را تأمین می‌کند؛ البته تاحدودی موفقیت‌هایی هم به‌دست آوردند.

در دوران مدرنیته به مرور این عقل(ابزاری) را مورد نقادی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که این عقل باید بنیان‌های خود را از عرف اتخاذ کند. این مسأله باعث شد که وارد نسبیت شوند؛ یعنی چنین عقلی نمی‌تواند مرجعی برای کشف حقیقت باشد. این تطورات را وقتی مورد توجه قرار می‌دهیم، متوجه می‌شویم که خود غرب به اینجا رسیده است که این عقل برای برآورده کردن همه‌ی نیازهای بشری کافی نیست. به عبارت دیگر: مشکل غرب در دوران مدرنیته و پس از مدرنیته این است که عقل قدسی را کنار گذاشتند و معتقد شدند که صرفاً عقل ابزاری و عرفی است که پاسخگوی نیازهای مادی خواهد بود. این عقل پاسخگوی تمام نیازهای بشر نخواهد بود. بشر چاره‌ای جز بازگشت به دامن عقل قدسی ندارد. عقل قدسی عقلی است که با وحی پیوند خورده است. در ادامه توضیح خواهم داد که فلسفه‌ی رسالت انبیا این بود که این عقل را شکوفا کنند. امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: و یثیروا لهم دفائن العقول؛ یعنی پیامبران برای این آمدند که عقل بشر شکوفا شود و دفینه‌ها و خزائن عقل برای بشر شکوفا شود.

برای این ادعای ما که می‌گوییم عقل عرفی و ابزاری کافی نیست و نمی‌تواند پاسخگو باشد، شواهد فراوانی وجود دارد. اگر چنین عقلی می‌توانست مشکلات بشر را حل کند چرا آمار خودکشی در جوامع پیشرفته که آسایش دارند و مشکلات مادی ندارند، اینقدر بالا است؟ چرا آمار دزدی، جرم، جنگ، جنایت و خونریزی در این کشورها بالا است؟ این بیانگر این است که این عقل نتوانسته انسان‌ها را در کنار آسایش به آرامش برساند و حیات طیبه را برای آنها تأمین کند. آیه‌ی اول سوره‌ی ابراهیم می‌فرماید: الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛ بشریت نمی‌تواند با عقل خود به این مرحله برسد که از ظلمات به سمت نور خارج شود. اساساً هدف دین و پیامبران این است که به انسان‌ها کمک کنند اگرچه عقل به آن معنایی که مدنظر اسلام است، حجت درونی است؛ اما برای به سعادت رسیدن انسان به تنهایی کافی نیست. دین برای این آمد که انسان‌ها از ظلمت به سمت نور خارج شوند.

*‌ یکی از مفاهیم بنیادی اسلام امر هدایت است، هدایت بشر از ابتدا تا کنون چه نسبتی با عقلانیت داشته است؟

اسلام دین هدایت است. یکی از مفاهیم بنیادین اسلام امر هدایت است؛ اما اینکه هدایت به چه چیزی، پرسش مهمی است. اسلام انسان را به مقصدی هدایت می‌کند؟ آیه‌ی ۲۵، سوره‌ی یونس می‌فرماید: وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ؛ خداوند می‌خواهد انسان‌ها به دارالسلام برسند؛ یعنی داروخانه‌ی سلامتی؛ جایگاهی که سلامتی در آن است؛ یعنی انسان‌ها راه مستقیم را پیدا کنند و به خدا برسند. در اینجا واژه‌ی «سلام» نکته‌ای کلیدی است. منظور نجات از امراض روحی و رذایل اخلاقی است. آیات ۸۷ تا ۸۹ سوره‌ی شعرا می‌فرمایند: وَلَا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَو و یَوْمَ لَا یَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ و إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ یعنی اگر انسان می‌خواهد وارد بهشت شود، بهشت باطن همین دنیا است. اگر انسان در اینجا جهنمی زندگی کند، در ان دنیا هم جهنمی خواهد بود. در واقع باطن این دنیا بهشت و جهنم آخرت است. در حقیقت هدف خداوند رساندن انسان به دار سلام و قلب سلیم است؛ یعنی همان آرامشی که در کنار آسایش است؛ یعنی حیات طیبه. همان حیات «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.» هدف اسلام ورود ما به حیات طیبه در همین دنیا است. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که این خواسته چه نسبتی با عقلانیت دارد؟ نکته‌ی اول این است که ما اگر بخواهیم هدایت شویم، این هدایت متوقف بر این است که عقل انسان برای رسیدن به سعادت کافی نیست. باید در کنار عقل از دین کمک گرفت. نکته‌ی دوم این است که برای پذیرش همین میزان از هدایت، میزانی از بهره‌مندی از عقل و عقلانیت لازم است؛ یعنی اینکه من باید بدانم که نیاز دارم و فهم این نیاز خود نوعی عقلانیت است. اینکه من می‌فهمم که نیاز دارم و دین می‌تواند در برآورده کردن این نیاز به من کمک کند، فهم و عقلانیت است. تا ما به این درجه از عقلانیت نرسیم اساساً به سمت دین نخواهیم رفت. اگر جهالت باشد انسان دین را قبول نمی‌کند. اگر انسان قدر حضور دین و معصوم را نداند؛ این یعنی جهالت؛ یعنی نداشتن عقلانیت. اساساً سر غیبت همین نکته است؛ چون عقل و عقلانیت نبوده، غیبت پدید آمده است. اهل بیت، معصومین و پیامبران چراغ در تاریکی هستند. هدف آنها خروج انسان از تاریکی است. کسی که تاریکی را ترجیح می‌دهد و به سمت چراغ نمی‌رود؛ یعنی از عقلانیت بی‌بهره است. پس برای هدایت درجه‌ای از عقلانیت لازم است. عقلانیت نیز با بحث مهدویت و سر غیبت نیز پیوند دارد. به‌همین خاطر است که می‌گویند هدف دین شکوفایی عقول است؛ اما این شکوفایی مرتبه‌ای بالا است. هدف اسلام هدایت انسان‌ها به سوی دارالسلام است و دارالسلام جایی است که عقلانیت در آنجا حاکم است. جایی که عقلانیت حاکم است امراض روحی و اخلاقی وجود ندارند و در واقع حیات طیبه تأمین می‌شود. این یک نکته بود که بیان شد و نکته‌ی دیگر اینکه این هدایت با عقل ناقص بشری تأمین نمی‌شود.  نکته‌ی سوم این است که برای رسیدن به همین هدایت مرتبه‌ای از عقلانیت ضروری است.

* اگر ما با عقل ماتریالیستی به دنیا نگاه کنیم، عصر غیبت حضرت حجت به نوعی غیرقابل درک خواهد شد. مواجهه‌ی مهدویت با بحث عقلانیتی که در مفهوم مدرنیته و عامه‌ی مردم است، چگونه خواهد بود؟

پاسخ شما را با روایتی از اصول کافی خواهم داد. فرمودند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا، وَضَعَ اللّه‌ُ یَدَهُ عَلى رُؤُوسِ الْعِبَادِ، فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَکَمَلَتْ بِهِ أَحْلامُهُمْ»؛ زمانی که حضرت مهدی(عج) قیام می‌کند عقول مردم از پراکندگی نجات پیدا می‌کند و عقل آنها توسط دستی که حضرت حجت بر سر آنها می‌کشد، کامل می‌شود. منظور از تعبیر دست‌کشیدن، تعبیری کنایی است؛ یعنی حضور معصوم چنین کارکرد و فایده‌ای دارد. منظور این روایت این است که عقلانیت کامل در پرتو ظهور و حضور حضرت مهدی(عج) اتفاق می‌افتد؛ اما شرط دستیابی به این مرتبه، تحصیل مراتب پایین‌تر است. در اینجا دو نگاه وجود دارد. عده‌ای می‌گویند در زمان حضور، حضرت مهدی به اعجاز چنین کاری (شکوفایی عقول) را انجام می‌دهد.

عده‌ای دیگر معتقدند که اگر قرار بود عقول به اعجاز شکوفا شود چرا الان این اتفاق نمی‌افتد؟ و چرا قبلاً اتفاق نیفتاد؟ چرا برای آن زمانی مشخص شده است که در آن زمان اتفاق بیفتد. معلوم است که قرار نیست که برخلاف سیر طبیعی جوامع چنین اتفاقی بیفتد. جامعه باید چنین آمادگی را پیدا کند. باید عقلانیت مردم رشد کند تا بتوانند به اینجا برسند که غیر از معصوم شخص دیگری نمی‌تواند آنها را نجات دهد و به سمت معصوم بروند. بشر باید به مرتبه‌ای از عقلانیت برسد که معصوم را بپذیرد و زمینه‌های حضور معصوم را فراهم کند. بنابر این نظریه‌ی دوم معقول‌تر است. برای روشن‌تر شدن این پیوند بحث دیگری را مطرح می‌کنیم. آن بحث سنت‌های الهی است. آماده‌شدن شرایط برای ظهور حضرت براساس قانون و قاعده‌ای الهی است؛ یعنی خداوند براساس سنت‌های خود عقلانیت بشر را رشد می‌دهد و بشر به این مرحله می‌رسد که معصوم را بپذیرد.

برای فهم این مطلب از آیات ناظر به جنگ احد استفاده می‌کنیم. آیه‌ی ۱۴۰ و ۱۴۱ سوره‌ی آل عمران می‌فرماید: إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ وَلِیُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ. در این آیه سنت مداوله مطرح شده است. سنت مداوله این است که خداوند می‌فرماید: هرچند خودتان مقصر بودید؛ اما چون در جنگ احد شکست خوردید، سنت و قانون این است که این شکست‌ها و پیروزی‌ها سنت است. گاهی اوقات شما باید پیروز شوید و گاهی اوقات آنها باید پیروز شوند تا اینکه خداوند ذیل سنت مداوله سه‌تا امر را برای بشریت رقم بزند:

سنت تمهیل: یعنی خدا کاری کند که افراد طیب از افراد خبیث جدا شوند. مربوط به عقلانیت است؛ یعنی مردم بفهمند که چه کسانی خبیث هستند و چه کسانی طیب هستند.

سنت تمحیص: این سنت نیز جنبه‌ی معرفت‌شناختی دارد و از دو جهت بحث عقلانیت در آن مطرح است. منظور این است که ناخالصی مؤمن از خالصی او جدا شوند. اول اینکه با خالص شدن مؤمن جامعه به شناخت بیشتری از مؤمن می‌رسد و می‌فهمند که باید به انسان‌های مؤمن اعتماد کنند. دوم اینکه در این سنت قلب انسان خالص می‌شود. قلب یکی از منابع شناخت است. در دوران حضور عقل تکمیل می‌شود؛ اما در دوران غیبت خداوند با سنت‌های الهی خود زمینه را با رشد عقلانی مردم، برای ظهور فراهم می‌کند؛ یعنی سنت‌های الهی؛ مانند سنت مداوله که باعث «تمییز» و «تمحیص» می‌شود، این سنت‌ها موجب رشد عقلانیت می‌شوند و وقتی بشر به این درجه از رشد عقلانیت برسد و فهمید که باید امام را طلب کند، امام خواهد آمد. وقتی ظهور اتفاق افتاد، بشریت از حیث عقل نظری، عملی و افکاری به رشدی رسیده‌اند؛ یعنی آن ظرفیت لازم را پیدا کرده‌اند که امام معصوم را بپذیرند. طبیعتاً بعد از این مرحله است که امام ظهور می‌کنند و عقل را تکمیل می‌کنند. تکمیل عقل با رشد عقلانی است نه با معجزه؛ یعنی زمینه‌ها به‌صورت طبیعی باید فراهم شود. و همچنین سنت امهال کفار.

* در عصر حاضر که در عصر غیبت حضرت حجت قرار داریم، نسبت دکترین مهدویت را با عقل و عقلانیت تبیین بفرمایید.

دکترین مهدویت چون مبتنی بر عقلانیت است هم نگاه مدرنیته را نمی‌پذیرد و هم نگاهی که مبتنی بر ظاهرنگری و خرافه‌پرستی است. خرافه مساوی است با جهالت و جهالت زمانی است که عقلانیت مطرح نیست. گاهی انسان چون ناآگاه است می‌گوییم جاهل است و گاهی چون عاقلانه رفتار نمی‌کند می‌گوییم جهل است. یکی جهل قبل از عمل و دیگری بعد از عمل است. ناآگاهی قبل از عمل است و باعث می‌شود انسان چیزی را خوب بپندارد و آن را انجام دهد؛ اما وقتی کاری را انجام می‌دهد و مرتکب خلافی خواهد شد، خود این خلاف باعث می‌شود که راه‌های فهم بسته شود؛ یعنی وقتی رفتارهای فرد براساس ناآگاهی بوده، رفتارهایی از او سر می‌زند که خلاف عقل و عقلانیت است که عقل عملی آن را تأیید نمی‌کند.

اینجا است که بحث جهاد تبیین، جنگ نرم و شناختی و مبارزه با خرافات مطرح می‌شود. دکترین مهدویت مبتنی بر جهاد تبیین است. دکترینی است که با شایعه مبارزه می‌کند. با خرافه مبارزه می‌کند. در واقع هم با جهلی که مقابل علم است مبارزه می‌کند و هم با جهلی که در مقابل عقلانیت است. اساساً مشکل دنیای غرب از لحاظ سیاسی با انقلاب و حکومت ایران، مشکل عقلانیت است. اگر جامعه‌ی ما از حیث عقلانیت سقوط کند و (مانند جامعه‌ی دوران امیرالمؤمنین(ع) که معاویه نوشت که فرق بین شتر نر و ماده را درک نمی‌کنند.) آنها بتوانند این عقلانیت و بصیرت را از ما بگیرند، موفق خواهند شد. امام حسین برای مقابله با جهالت اقدام کرد و کسانی که شیفته‌ی دنیا شدند. کسانی شیفته‌ی دنیا شدند که از عقلانیت بی‌بهره‌اند. مردم کوفه از جهت جهل در مقابل علم جاهل نبودند؛ زیرا امام حسین(ع) را می‌شناختند و می‌دانستند که حق با او است؛ اما چون در این دنیا غرق شده بودند مقابل او ایستادند.

اگر جامعه‌ی ما به اینجا رسید که رهبر اعتراضات آن سلبریتی‌ای شود که هیچ اندیشه و عقلانیتی پشت حرف‌هایش نیست؛ دشمن موفق شده است. دکترین مهدویت بر این باور است که در چنین شرایطی باید آمادگی لازم برای ظهور حضرت فراهم شود. مردم باید دریابند و به سطحی از عقلانیت برسند. در اینجا بحث جهاد تبیین مطرح می‌شود که به عقلانیت جامعه منتج می‌شود. اگر مردم به این درجه از عقلانیت برسند تمام دسیسه‌های دشمن را خنثی خواهند کرد. هر کجا که دشمن نفوذ کرده به‌خاطر عدم وجود عقلانیت بوده است.