همه دستگاه اجتهادی ما باید در خدمت نظریه پیشرفت باشد

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، سمینار «عقل و الهیات» امروز دوشنبه ۲۱ آذرماه از سوی دبیرخانه همایش ملی اجتهاد عقل گرا در قم برگزار شد.

دکتر حسین رمضانی، عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه، در این نشست سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید:

محور سخنرانی بنده ارائه مقاله «بررسی و تبیین بنیان‌های وجودی، معرفتی و ر‌وشی عقلانیت پیشرفت» است. پیشرفت مفهومی است که در فضای ادبیات فلسفهِ تاریخ از قرن هفدهم به این سو به میزان زیادی طرح شده و به وسیله هگل با رویکرد ایده آلیسم تاریخی پررنگ می‌شود و بعد از وی هم جریانات راست‌گرا و چپ‌گرا، مفهوم پیشرفت را در مطالعات اقتصادی، تاریخی و سیاسی و اجتماعی پیگیری کردند. این مفهوم تا نیمه دوم قرن بیستم، مفهومی پر طنین بود اما از نیمه دوم قرن بیستم، مفهوم توسعه رواج زیادی پیدا کرد. تفاوت آن با پیشرفت در این است که مفهوم توسعه در درون یک ساخت اجتماعی محقق می‌شود و البته جنبه اقتصادی آن پررنگ‌تر است.

مدل بومی از پیشرفت

مفهوم جدیدی هم از اوایل دهه ۹۰ در کشور ما مطرح شد که الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت بود که البته از سوی مقام معظم رهبری از دهه‌های قبل هم مطرح شده بود. ایشان به جمع ادبیات پیشرفت از جنبه تاریخی و ادبیات معاصر توجه دارند چراکه آن حرکت تکاملی که برای جامعه اسلامی پدید می‌آید ثمرات خاصی در پی دارد. ما همین معنا از پیشرفت را مورد توجه قرار می‌دهیم. بنده در نوشته‌های مختلف تأکید کرده‌ام که الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، لزوما با ادبیات فلسفه تاریخی ارتباط ندارد بلکه مفهومی است که خود ما آن را ابداع کرده و برای جامعه در باب آن نظریه‌پردازی می‌کنیم. قصد بنده از نگارش این مقاله توضیح این مفهوم بود وگرنه هیچ مفهومی در علوم انسانی، بدون گفت‌وگو با سایر مفاهیم نمی‌‌تواند جا بیفتد.

بنابراین این تلقی ناپخته‌ای است که معتقد باشیم می‌توانیم به شکل ابداعی و بدون توجه به تبار تاریخیِ مفاهیم، مفهومی دیگر را جعل کنیم بلکه هر مفهومی که جعل می‌کنیم باید در چهارچوب گفت‌وگوی انتقادی با سایر نظریات باشد. عقلانیتِ پیشرفت و مخصوصاً مفهوم عقلانیت با ماکس وبر به میزان زیادی از اوایل قرن بیستم مطرح شد و هرگونه نگرشی نسبت به افق تعالی یک جامعه که در بر دارنده مطلوبیت‌هایی است که جامعه می‌‌خواهد به سمت آن حرکت کند را شامل می‌شود. جامعه برای رسیدن به این مطلوبیت هرگونه اقداماتی که انجام می‌دهد در سپهر عقلانیت شکل می‌گیرد. این عقلانیت مسیر را شکل داده و روشن می‌کند و در فراروی نظریه‌پردازان قرار می‌دهد بنابراین عقلانیت به سان بستر رشد نظری است و اگر قرار است نظریه پیشرفت شکل بگیرد در بستر عقلانیت انجام می‌شود.

ابعاد عقلانیت

عقلانیت یک بُعد نظری و یک بعد انضمامی دارد. بُعد انضمامی آن هم در جایی است که تبدیل به گفتمان اجتماعی و مفاهمه جمعی می‌شود. این بسیار مهم است آن چیزی که در ساحت مباحث نظری ما در حوزه و دانشگاه وجود دارد را تبدیل به مفاهمه جمعی کنیم و سپس توده مردم و کارگزاران اجتماعی را در بستر چنین عقلانیتی هدایت و راهبری کنیم. بنده در این مقاله تصویری از این عقلانیت در دوره معاصر ارائه کرده‌ام. عقلانیتی که در تجربه نظری غرب پدید آمده منجر به یک سری آسیب‌های جدی شده است و مهمترین آسیبی که می‌‌توانم اشاره کنم این است که عقلانیت مدرن و متعارف، بین ساحت نظر و عمل و ارزش‌ها و نظرورزی دچار گسست شده است.

تبار نظری این گسست از زمان دیوید هیوم قابل مشاهده است که به نوعی حوزه اخلاق و ارزش و دین را تبدیل به امری فردی و خصوصی می‌کند و سپس حوزه عمل را به دست نوعی از عقلانیت می‌سپارد که آن عقلانیت از ارزش‌ها تهی و صرفاً تابع برخی منافع مشخصِ عملیاتی است. در اینجا عقلانیت سپهر قدسی خود را از دست می‌دهد و اخلاق هم ارتباطی منطقی با رفتارها را از دست می‌دهد و دیگر ارتباطی میان بایدها و هستی‌ها وجود ندارد بنابراین اخلاق هم تبدیل به امری خصوصی می‌شود و حوزه اجتماعی یکسره به دست علمی سپرده می‌شود که پشتوانه قدسی خود را از دست داده و تنها چیزی که برای آن باقی مانده توجه به امور طبیعی و زمینی است.

وظایف دستگاه اجتهادی در قبال پیشرفت

بنده در نقد این روش معتقدم که به لحاظ فلسفی گرفتار شکاف بین نظر و عمل و شکاف میان ابعاد قدسی و اخلاقی است در حالی‌که نگره اسلامی مبتنی بر سرشت یکپارچه هستی است. ادراکی عقلانی از همه ساحات وجودی انسان به دست می‌دهد و در امتداد عقلانیت وحیانی شکل می‌گیرد و ساحات وجودی و اخلاقی انسان را شکل می‌‌دهد. این اخلاق به حوزه کنش‌ها نیز سرریز می‌شود. ما باید تصویرپردازی مشخصی برای نظریه پیشرفت داشته باشیم و کل دستگاه اجتهادی ما در خدمت این نظریه پیشرفت قرار بگیرد. باید به نوعی عقلانیت انتقادی دامن بزنیم و از سوی دیگر حوزه‌های اجتهاد و عقلانیت ما از ساحات فردی به سمت ساحات اجتماعی حرکت کرده و مسائل فردی و اجتماعی به شکل توأمان، دستگاه نظری خود را شکل دهند و بستر برای ادراکی یکپارچه از پیشرفت ایجاد شود. طبیعتآً ظرفیت‌های چنین نگره‌ای در میراث دینی ما وجود دارد.

معتقدم رویکردهایی که به نوعی مانند رویکردهای متناظر در غرب از شکاف میان عقل متعارف و نقل سخن می‌گویند نمی‌توانند نگاهی جامع به پیشرفت ایجاد کنند. نکته دیگر اینکه در نگاه فکری و معرفتی ما آن چیزی که مهم است این است که برای انسان به مثابه یک سرشت الهی، تعالی وجودی رقم بخورد. این امر در صورتی ممکن است که تمام ساحات وجودی معرفتی و اجتماعی انسان، تحت پوشش عقلانیتی قرار گیرد که به حقایق قدسی و الهی توجه دارد و این تعالی منجر به شکل‌گیری یک فرهنگ متعالی شود که بتواند کالبد اجتماعی ما را هم سامان دهد.