قرآن در زمینه عشق بسیار فراتر و عمیق تر از مثنوی ورود کرده است

قرآن در زمینه عشق بسیار فراتر و عمیق تر از مثنوی ورود کرده است

سلسه نوشتارهایی به قلم حجت‌الاسلام و المسلمین محمد عرب‌صالحی رئیس پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه در نقد عبدالکریم سروش/ نوشتار سوم

پیرو دو نوشتار قبلی جناب دکتر عبدالکریم سروش برای اثبات نظر خود مبنی بر اینکه عارفان و فیلسوفان تجربه های دینی مازاد بر قرآن آورده اند، یک نمونه عینی آورده تا گفته خود را اثبات نماید. به اعتقاد ایشان مولوی در کنار تجربه مؤمنانه که پیامبر آورده بود تجربه عاشقانه را اضافه کرد و او پیامبر عشق بود و کتابش مثنوی؛ و پس از اوست که انسان علاوه بر بال ایمان بال عشق را هم پیدا کرد و پروازش آسانتر شد. [۱]

پاسخ به این سخن سروش بطور مختصر تقدیم می گردد:

  1. این نکته از یک سو از ناآشنایی ایشان با قرآن و معارف نامتناهی آن ناشی می شود که در نوشتار قبلی به آن اشاره شد و از سوی دیگر قضاوت ناعادلانه ایست در باره مثنوی که با متن مثنوی و با سخنان مؤلف و سراینده اشعار مثنوی در تضاد است؛

نه قرآن، خشیت نامه است و نه مثنوی طرب نامه؛ قرآن نه کتاب عشق است و نه کتاب خوف؛ قرآن یک کتاب یک بعدی و تک ساحتی نیست، بلکه  کتاب جامع هدایت انسان است و هر آنچه برای هدایت او لازم بوده، در خود دارد؛ انذار و تبشیر، طرب و خشیت، خوف و عشق، معرفت و عبودیت، کرامت و تسلیم، بهشت و جهنم، رضا و غضب، قهر و لطف، جلال و جمال، بخشش و عذاب، مالک و رضوان، پرواز و سقوط، فراق و لقاء، دیانت و سیاست، فرد و اجتماع، جنگ و صلح، رهبری و رهروی، عبادات و معاملات و…همه در قرآن، موجود است. چنانکه مثنوی نیز تنها کتاب عشق نیست و پر است از معارف اخلاقی، تربیتی، تاریخی که نوعا برگرفته از قرآن و روایات است؛ چنانکه اولین کتابی هم نیست که سخن از عشق به میان آورده تا جناب سروش ایشان را پیامبر عشق و طرب بنامد؛ این چه پیامبری است که آنچه آورده قبل از  او یا هم ترازش یا بالاتر از آن در کتب دیگران آمده است.

  1. قرآن پر است از آیات عشق با محتوایی بسیار والا که البته باید تفسیر آنها را به اهلش سپرد:

آیاتی چون «انا لله و انا الیه راجعون»(بقره /۱۵۶)«ما مملوک خدائیم و بازگشت کننده به سوی اوییم»  که فراق از معشوق را گوشزد می کند معشوقی که راه وصال به او بینهایت است و این عشق و سرگشتگی  لازم ذاتی یک انسان واله و شیدای خدا  است؛ بخش کوچکی از این عشق عظیم در شعر مولوی  تجلی یافته است آن جا که می گوید:

بشنو از نی چون حکایت می کند   از جدایی ها شکایت می کند

کز نیستان تا مرا ببریده            در نفیرم مرد و زن نالیده اند….

« رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکرالله »(نور/۳۷) که بیع و تجارت را بازدارنده مردان الهی از یاد معشوق نمی داند،

« یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید»(فاطر/۱۵) که جنس انسان را نیازمند محوری فناناپذیر می داند، که بی نیاز مطلق و پسندیده و حمید و زیبای مطلق است،

« یا ایها الذین آمنوا ما لکم اذا قیل لکم انفروا فی سبیل الله اثّاقلتم الی الارض ارضیتم بالحیوه الدنیا»(توبه/۳۸)« ای کسانی که ایمان آورده اید، چه شده است شما را که وقتی به شما گفته می شود در راه خدا کوچ و مهاجرت کنید، به زمین می چسبید، آیا به زندگی دنیایی رضایت داده اید!»

که چسبیدن به زندگی پست مادی را در قبال پرواز به سوی خدا، دون شأن انسان می شمارد،

« الا بذکرالله تطمئن القلوب»(رعد/۲۸) که یاد معشوق واقعی را تنها آرام بخش دل طوفانی آدم می داند،

« ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کانهم بنیان مرصوص» (صف/۴) خداوند به کسانی که در راه او مجاهده می کنند و همچون دژ آهنین و تسخیر ناپذیرند، عشق می ورزد، که عشق دوسویه بین عاشق و معشوق را گوشزد می کند

آیات ۲۲ تا ۲۴ سوره حشر، آیه الکرسی و صدها آیۀ دیگر، همه در توصیف عشق، معشوق، عاشق و رابطه بین آن دو است.

  1. معنای عشق:

عشق به معنای ملازم یک شیئ و جدا نشدن از آن است، عَشَقَه و عِشقَه به معنای پیچک و گیاهی است که پس از سبز شدن به زردی می گراید و به عاشق هم، عاشق گویند زیرا از شدت هوای معشوق به زردی گراییده و خشک می شود، همان گونه که پیچک اگر از محور خود جدا شود می خشکد.[۲]

یک پیچک ممکن است تنها حرکت افقی داشته باشد و از این بوته به آن بوته، تا پایان عمر روی زمین و خار و خاشاک بماند؛ او گرچه توهم رشد دارد اما تا آخر عمر درجا می زند(عشق زمینی)؛ آیه زیر به خوبی به این دسته هشدار می دهد:

« قل هل أنبئکم بالاخسرین اعمالاً الذین ضلّ سعیهم فی الحیوه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعاً» (کهف/۱۰۴) بگو آیا می خواهید شما را از ورشکسته ترین افراد باخبر کنم، آنها کسانی هستند که سرمایه خود را در همین دنیا از دست دادند و توهم دارند که راهکار خوبی در پیش گرفته اند.

و برخی از پیچک ها هم ملازم درختی تنومند گشته و بر محوریت آن پیچیده و بالا می رود تا خود را به نور خورشید برساند و حیاتی تاره و پاکیزه یابد. (عشق آسمانی)؛

محور دعوت انبیا بر عشق آسمانی بوده است:

« یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم» (انفال/۲۴)، ای کسانی که دل در گرو خدا دارید، آنگاه که خدا و رسول شما را به امری حیات بخش دعوت می کنند، آن را اجابت کنید.

برای انسان هر دو گونه عشق ممکن است؛ هدف قرآن، کندن انسان از ماده و ماده پرستی و پروازدادن او به سوی خدای نامتناهی است. مضمون آیات فوق همه در مقوله عشق الهی و آسمانی قابل تفسیر است؛ از این نمونه آیات در قرآن فراوان است، حال آیا می توان گفت دین و قرآن فاقد بال عشق بود و مثنوی آن را کامل نمود!

«قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا هو خیر مما یجمعون» (یونس/۵۸) بگو فقط به فضل و رحمت خدا دلخوش باشید، که آن بهتر از هر چیز دیگری است که برای خود فراهم کرده اید،

« و اعتصموا بالله هو مولیکم فنعم المولی و نعم النصیر» (حج/۷۸)خدا را محور اندیشه و عمل خود کنید؛ او سرپرست شماست؛ پس او یار و مددکار خوبی است. این آیه در کنار آیه «واعتصموا بحبل الله جمیعا»  (اعراف/۱۰۳) همه با هم به حبل الهی چنگ زنید؛ در واقع عشق اجتماعی را گوشزد می کنند؛ عشقی که کل جامعه را یکجا مبهوت خود می کند و تمام انسانها را در یک هدف مشخص، همدل و همصدا بحرکت در می آورد؛ این همان جامعه توحیدی پیشنهاد شده از طرف ادیان الهی است که هنوز تا تحقق آن فاصله بسیار زیاد است. اگر توحید اجتماعی محقق شد عشق اجتماعی هم محقق شده است؛  نمونه عینی و محدود  و در عین حال بسیار تحول آفرین عشق اجتماعی راهپیمایی اربعین حسینی است حال فرض کنید جامعه جهانی برسد به چنبن عشق و محبتی در راه خدای متعال, آن هم در تمام ابعاد زندگی خود،  آنگاه چه رخ خواهد داد؛ یقینا همین دنیا تبدیل به یک بهشت معنوی خواهد شد. چنین آموزه های بلندی در سرزمین عشق،  تنها در قرآن یافت می شود

همین که خدای قادر نامتناهی، انسان سر تا پا نقص را لایق خطاب خود دیده، بیشترین لذّت و طرب و شوق را در وجود انسان ایجاد می کند، مگر آنکه او نه خدا را بشناسد و نه خود را.

 

[۱] – سروش،عبدالکریم، پیامبر عشق، فصلنامه مدرسه،‌ش۶، تیر۸۶

[۲] – ابن منظور، لسان العرب، ج۱۰، ص ۲۵۲