دعای شب مبعث و نزاع فلاسفه و عرفاء

دعای شب مبعث و نزاع فلاسفه و عرفاء

نوشتاری از حجت‌الاسلام والمسلمین حسین عشاقی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه

از جمله نزاع‌هایی که بین عرفاء و فلاسفه برقرار بوده است، نزاع در مورد اسماء و صفات خداوند است؛ مناظره‌ای نوشتاری که بین دو علَم علامه مرحوم سید احمد کربلائی و مرحوم محقق اصفهانی در قرن چهاردهم برقرار شد و هنوز هم به نحوی امتداد یافته و ادامه دارد یکی از جلوه‌های این تنازع است.

در دیدگاه فلاسفه، اسماء و صفات با تفاوت معنائی که بین خود اسماء برقرار است؛ و نیز با اختلاف مفهومی که آنها با معنای «ذات حق» دارند، اما آنها وجوداً عین ذات حق‌اند؛ ولی عرفاء بر این باورند که هیچ اسم و وصف متفاوت المعنایی در مرتبه ذات حق نیست؛ و مقام ذات، «مقام لا اسم و لا رسم له» است؛ آنها می‌گویند خداوند در مرتبه ذاتش، صفات متفاوت المعنی مثل علم، قدرت و حیات… با تعاریفی متفاوت با تعریف «ذات حق»، ندارد؛ اما در عین حال در مرتبه متأخر از ذاتش خداوند در قالب این گونه صفات متفاوت المعنی تجلی می‌کند و ظاهر می‌گردد؛ یعنی بدون این که شیئی واقعی به ذات حق اضافه شود وجود خداوند به این گونه اوصاف، انتساب بالعرض خواهد داشت؛ لذا اسماء و صفات خداوند، موجود بالعرض‌اند نه موجود بالذات و حقیقی؛ بنابراین آنچه در دیدگاه فلاسفه به عنوان صفات ذاتی حق پذیرفته شده، نزد عرفاء ذاتی نیستند؛ و صفت در صورتی برای خداوند، «ذاتی» است و در مرتبه ذات حق به عین ذات او موجود است که هیچ مغایرتی و از جمله مغایرت مفهومی با ذات حق نداشته باشد.

ادعای عرفانی هم برهان عقلی دارد و هم ادله نقلی؛ از جمله براهین عقلی بر دیدگاه عرفاء این است که در فرض عینیت هر یک از صفات متفاوت المعنى با «ذات حق»، اگر بین صفت مفروض و «ذات حق» هیچ فرقی در متن واقع نباشد درین صورت از صفت بودن صفت، و موصوف بودن «ذات حق»، و نیز از موجود بودن صفت بوجود خداوند و نه عکس آن، ترجح بلا مرجح، لازم می‌آید؛ زیرا با این که طبق فرض بین این دو هیچ فرقی نیست اما این قدرت است که مثلا صفت «ذات حق» است و نه «ذات حق» صفت برای قدرت؛ و نیز این قدرت است که به وجود خدا موجود است نه خدا، موجود به وجود قدرت.

و اگر این صفت، با «ذات حق» در متن واقع فرقی دارد که موجب شده مثلا قدرت بوجود «ذات حق» موجود باشد نه عکس آن، در این صورت، چون طبق فرض، این صف، صفت ذاتی است که در مرتبه وجود واجب الوجودی محقق است، مغایرت اجمالیش با «ذات حق» در متن واقع؛ به تعدد واجب الوجود بالذات منجر می‌شود؛ چون هر دو موجود خارجی، در مرتبه ذات واجبی هستند.

و از ادله نقلی بر این دعوای عرفانی روایاتی است که از ناحیه أئمه مثل امیر‌المؤمنین و حضرت رضا (علیهما السلام) نقل شده؛ از جمله در نهج البلاغه آمده است که فرمود: «وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ» (صبحی صالح ص ۳۹)؛ این جمله آن حضرت بسیار مورد توجه هر دو گروه بوده است و هر دسته به سبک خود آن را معنی کرده است؛ ولی از جمله شواهد روشن بر تأیید دیدگاه عرفانی جمله‌ای است که در دعای شب مبعث پیامبر (ص)، سید بن طاووس آن را در اقبال و غیره از حضرت موسی ‌بن جعفر (ع) نقل کرده است که فرمود: «بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ‏ الْأَعْظَمِ‏ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ الَّذِی خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِی ظِلِّک‏»؛ بر اساس مفاد این فراز، آن حضرت، حتى بزرگترین اسم خداوند را که با پنج تعبیر افعل تفضیل عظمت و جلالت و کرامتش را نسبت به سایر اسماء بیان کرده است، با تعبیر «خَلَقْتَهُ» مخلوق خدا معرفی می‌کند؛ روشن است مخلوقِ خداوند در مرتبه ذات حق نیست؛ و ممکن نیست عین ذات حق باشد؛ و نیز با جمله «فَاسْتَقَرَّ فِی ظِلِّک» مرتبه ثبوت آن را ظل حق قرار داده است نه عین ذات حق؛ و وقتی اعظم اسماء و صفات حق، مخلوق اوست، و در مرتبه ظل الله قرار دارد پس به طریق اولى، سایر اسماء نیز در مرتبه ذات حق نیستند؛ و باید در این نزاع، حق را در جانب عرفاء دانست.