پیروزی بدون جنگ

حجت‌الاسلام والمسلمین علی ذوعلم

عضو شورای علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 

 

پدیده انقلاب در فرهنگ مصطلح سیاسی، با همه اختلاف نظرهایی که در مورد تعریف کامل از آن وجود دارد، دارای ویژگی‌های عمده‏ای است که آنرا از سایر تحولات سیاسی ـــ اجتماعی ممتاز می‏سازد. وقوع چند انقلاب در سده‏های اخیر که مهم‏ترین آن انقلاب فرانسه بود، مبحث مهمی در مطالعات علوم سیاسی تحت عنوان «تئوری‌های انقلاب» بازنمود و این پدیده مهم اجتماعی را زیر ذره‏بین محققین و نظریه‏پردازان قرار داد. اما وقوع انقلاب اسلامی در ایران، خود سرفصل نوینی برای این مباحث گردید. پدیده‏ای به نام انقلاب، با ویژگیهای خاصی که شناخته می‏شود، مسلما در اسلام بدون سابقه تاریخی در نظر گرفته می‏شود. بی‏سابقه‏بودن وقوع انقلاب در تاریخ اسلام باعث گردید که هم نظریه‏پردازان غیرمسلمان به تحلیلهای جدیدی از اسلام و انقلاب دست بزنند و هم اندیشمندان مسلمان برای تئوریزه کردن مبانی انقلاب اسلامی، به اصول سیاسی اسلام رجوع کنند و سعی در توجیه وجوه شرعی انقلاب نمایند. بدیهی است که در اسلام اصول سیاسی فراوانی وجود دارد که آنرا از بسیاری ادیان متمایز می‏کند و خصوصیات سیاسی ـــ اجتماعی مهمی برای مسلمانان به بار می‏آورد؛ اما آیا «انقلاب» نیز در زمره یکی از این اصول جای می‏گیرد؟ یا اینکه نیازمند فصلی جدید درمبانی سیاسی اسلام است؟ آیا اصولی چون امر به معروف، جهاد دفاعی، تشکیل حکومت اسلامی و… می‏توانند مبانی مشروعیت انقلاب اسلامی را تبیین نمایند؟ یا اینکه مشروعیت انقلاب در اسلام نیازمند مبانی جدید و مختص دیگری است؟ برای مطالعه بیشتر در پاسخ به این سوال، توجه شما را به مقاله حاضر معطوف می‏داریم.

مشروعیت در اصطلاح علم سیاست، به معنای قانونمندی و حقانیت نظام سیاسی حاکم بر جامعه است که نتیجه آن توجیه عقلی اطاعت مردم از زمامداران واعمال قدرت زمامداران بر مردم است.۱ در کنار این واژه، اصطلاح مقبولیت مطرح می‏شود. مقبولیت به معنای پذیرش حکومت از سوی شهروندان و رضایت به اعمال قدرت زمامداران است. در نظامهای سیاسی غیردینی، مشروعیت و مقبولیت مصداق واحدی پیدا می‏کند و هر حکومت مقبولی خودبه‎خود، مشروع هم شمرده می‏شود؛ ولی در اندیشه سیاسی اسلام، مقبولیت، شرط لازم برای تحقق عینی مشروعیت است؛ اما شرط کافی برای آن شمرده نمی‏شود و ممکن است، زمامداری از حقانیت کامل برخوردار باشد، ولی بنا به عوامل یا موانعی، مقبولیت نداشته باشد و مورد اطاعت افراد جامعه قرار نگیرد. از دیدگاه اسلام تنها مقبولیت یک نظام سیاسی، کافی نیست تا حقانیت و مشروعیت آن را تامین نماید.۲

آنچه برای فرد و جامعه مسلمان، ملاک و میزان مشروعیت شمرده می‏شود، انطباق شیوه استقرار و حکمرانی نظام سیاسی و شرایط زمامداران با اصول، ارزشها و احکام اسلام است. بدون شک مسلمان بودن هر فرد مسلمان، ایجاب می‏کند تا کلیه رفتارها و تصمیمات خرد و کلان خود را با چارچوب شریعت اسلام، منطبق سازد و عرصه مسایل سیاسی و حکومتی نیز خارج از این اصل کلی نمی‏باشد. اصول و مبانی قانونی حکومت نیز مادامی که در چارچوب احکام شریعت باشد، معتبر است؛ وگرنه صرف «قانونی بودن» برای لزوم تبعیت از حکومت کافی نیست. البته، در شرایط اضطراری، احکام ثانوی وظیفه مکلف را مشخص می‏کند.

اما آیا مشروعیت و مقبولیت درباره انقلاب نیز اساسا موضوعیتی دارد یا نه؟ یکی از ویژگیهای اصلی انقلاب، پشتوانه و تکیه‏گاه توده‏ای آن است؛ بنابراین، هنگامی که در جامعه‏ای انقلاب رخ دهد، خودبه‏خود به معنی مقبولیت آن است. توده مردم یک جامعه با پذیرفتن خطرها و زیانهای احتمالی، حاضر به قیام و حرکت سیاسی علیه نظام حاکم شدند. این، بهترین دلیل بر مقبولیت این حرکت است؛ اما از نظر مشروعیت، آیا از دیدگاه اسلامی، صرف  مقبولیت یک حرکت انقلابی در جامعه، مشروعیت آن را هم تامین می‏کند؟ و برعکس، آیا در صورتی که قیام علیه یک حکومت نامشروع، مقبولیت عمومی پیدا نکرده باشد، در این صورت هم می‏تواند مشروع شمرده شود؟

بدیهی است، بحث درباره تحقق عینی انقلاب نیست؛ چنانکه درباره حکومتها هم، تحقق عینی حکومت و استقرار آن به مشروعیت دینی نیازی ندارد. استقرار و دوام حکومتهای استبدادی و وابسته ـــ که هیچ مشروعیت شرعی ندارند ـــ گواه این امر است. مشروعیت دراین بحث، یک امر اعتباری است نه حقیقی. مشروعیت از دیدگاه یک فرد یا جامعه مسلمان، انطباق رفتار او با چارچوب کتاب و سنت و برخورداری از «حجت شرعی» است. هنگامی که گفته می‏شود «ربا نامشروع است» به این معنا نیست که در روابط اقتصادی بین بخشها و آحاد جامعه، وجود ندارد یا اینکه نمی‏تواند وجود داشته باشد؛ بلکه بدین مفهوم است که پرداخت و اخذ ربا برای یک مسلمان، مجاز نیست و در صورتی که مرتکب شود، حجت شرعی برای عمل خود ندارد و به اقتضای مسلمانی عمل نکرده، مرتکب گناه هم شده است.

اکنون، بحث در این است که آیا هر انقلابی که شکل بگیرد، مشارکت یک فرد مسلمان در آن از نظر شرعی مجاز است؟ جامعه اسلامی در چه شرایط و با چه ضوابطی می‏تواند به خیزش و حرکت انقلابی دست بزند؟ اینکه «قدرت در ایجاد و استقرار حکومت نقش مهم‎تری دارد؛ ولی برای استمرار آن، اهمیت مشروعیت بیشتر است»۳، به چه معنا است؟ اگر منظور تحقق عینی است، در هر صورت، «قدرت» نقش اصلی را دارد؛ ولی اگر مراد از مشروعیت، اعتبار و حجت شرعی است، چه فرقی بین مرحله ایجاد و استقرار حکومت ـــ یعنی همان فرایند انقلاب که به این نتیجه منتهی می‏شود ـــ با مرحله استمرار آن وجود دارد؟ آیا می‎توان پذیرفت که قدرتی از راه نامشروع کسب شود؛ ولی پس از احراز آن، استمرارش مشروع تلقی گردد؟ البته، همان‏طور که پیش‏تر اشاره شد، شرایط استثنایی و اضطراری، حکم جداگانه‎ای دارد که احکام ثانویه شرعی، آن را تعیین می‏کند. در این باره در مباحث بعدی توضیح بیشتری خواهیم داد.

مشروع بودن انقلاب در اصل، شرط لازم برای یک انقلاب اسلامی است و برای تبیین مبانی این مشروعیت باید با رویکردی فقهی به این مساله نگریست. به این جهت که عنوان «انقلاب» ـــ در معنای متداول آن ـــ یک عنوان مستحدث است و سابقه‏ای در زمان نزول وحی و  حضور ائمه معصومین (علیهم‎السلام) نداشته است؛ بنابراین، باید بررسی شود که با استناد به کدام ادله و انطباق این موضوع با کدام عنوان از موضوعات مطرح در مباحث فقهی، می‎توان جواز انقلاب را صادرکرد.

فرض بر این است که شرایطی در یک جامعه اسلامی پدیدار شده که احکام الهی اجرا نمی‏شود، زمامداران به فساد و تباهی و سوءاستفاده از قدرت روی آورده‏اند، حکومت در اختیار نااهلان قرار گرفته و حقوق مردم تضییع می‏شود، استبداد و خفقان و وابستگی به کانونهای استکباری قدرت، جامعه را تهدید می‏کند و … آیا وجود چنین شرایطی، به تنهایی برای اقدام انقلابی کافی است؟ اقدام انقلابی و یا همکاری با آن در چه شرایطی و موضوع چه حکمی از احکام خمسه تکلیف است؟ به تحقیق می‏توان گفت که گاهی اقدام انقلابی، واجب است و گاهی حرام. عناوین سه‏گانه دیگر ـــ استحباب و اباحه و کراهت ـــ در اینجا موردی ندارد؛ زیرا اقدام انقلابی، مستلزم پذیرفتن ضرر و زیان ـــ به خود یا بخشی از جامعه ـــ است و تنها در صورت وجود مصلحت ملزمه‏ای که مقتضی حکم «وجوب» است، می‏توان آن را جایز شمرد؛