همه ویژگی‌های علم سکولار در علوم انسانی مدرن، وجود دارد

علم چگونه به “ناعلم” منجر می‌شود؟/ همه ویژگی‌های علم سکولار در علوم انسانی مدرن، وجود دارد

 یادداشتی اختصاصی از دکتر رمضان علی‌تبار، عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه به مناسبت هفته پژوهش

علوم انسانی مدرن، اساساً با حذف و طرد دین شکل گرفته است و پارادایم‌ها، مکاتب و رویکردهای مختلف نیز در این مسأله اشتراک دارند.

به عبارت دیگر علوم انسانی مدرن، محصول پارادایم‌های سکولار، به ویژه پارادایم پوزیتیویستی است و سایر پارادایم‌ها نیز هر چند از لحاظ علم‌شناختی و روش‌شناختی، منتقد پوزیتیویسم هستند؛ اما به جهات مختلف؛ نظیر سکولاربودن، تقابل علم و دین و حذف دین از صحنه علوم، نقطه اشتراک دارند.

این نتایج، برخاسته از برخی مبانی سکولار به ویژه مبانی علم‌شناختی و دین‌شناختی است. مبانی علم‌شناختی را فلسفه علم بر عهده دارد و مبانی دین‌شناختی، محصول مطالعات فلسفی در باب دین است که از آن به فلسفه دین یاد می‌شود.

به عبارت دیگر مسأله دینی یا سکولاربودن علم، از مسائل علم‌شناختی و دین‌شناختی است. نوع نگاه به ماهیت دین، قلمرو دین، اهداف دین، منشأ دین و نظایر آن، در دینی‌بودن یا سکولاربودن علم تأثیر جدی دارد. بررسی این مبانی بر عهده دین‌شناسی فلسفی یا فلسفه دین است.

توضیح اینکه مطالعه در حوزه دین، دین‌شناسی نام دارد که با چند نگاه و از چند زاویه، به مطالعه دین و مدعیات دینی می‌پردازد؛ یکی با نگاه درونی و درجه اول (مومنانه و دیندارانه) که محصول آن، معارف دینی درجه یک (مثل معارف اعتقادی، اخلاقی، فقهی و نظایر آن) خواهد بود. از زاویه دیگر، با نگاه بیرونی و روش علمی (تجربی) است که از آن به دین‌شناسی علمی یاد می‌شود و روان‌شناسی دین، جامعه‌شناسی دین و مطالعات تطبیقی دین، از سنخ دین‌شناسی علمی، محسوب می‌شوند.

در رویکرد دیگر، دین و مدعیات دینی با نگاه بیرونی و فرانگر عقلانی (فلسفی) بررسی و مطالعه می‌شود که این مطالعه بر عهده دین‌شناسی فلسفی یا فلسفه دین است؛ لذا فلسفه دین، عهده‌دار مطالعه عقلانی-فلسفی درباره کلیت دین و برخی مدعیات دینی است.

مسائل فلسفه دین که ناظر به اصل و کلیت دین‌اند عبارت‌اند از: چیستی دین (تعریف)، قلمرو دین، کارکردهای دین، نسبت دین و دنیا، غایت دین، منشأ دین، پلورالیزم دینی، ایمان، تجربه دینی، عبادت و مناسک دینی، زبان دین، معناداری گزاره‌های دینی، توجیه‌پذیری و برهان‌پذیری مدعیات دین، نسبت و مناسبات دین با ساحت‌های دیگر(نظیر علم و دین- دین و دنیا- دین و هنر -‏ دین و فرهنگ- دین و ادبیات- دین و سیاست و…)، تجربه‏ دینى، زبان دین و زبان دینی، مبانی دین، قلمرو دین، انتظار بشر از دین، جاودانگی و کمال دین و نظایر آن.

دسته دیگر از مسائل فلسفه دین، ناظر به امهات مدعیات دینی‌اند؛ مانند وجود خدا، صفات الهی، شرور و بلایا، خلقت و نحوه پیدایش عالم، وحی و نبوت، اعجاز، خلود نفس، معاد و نظایر آن. اینها از مسائل عام و مشترک در بیشتر فلسفه‌های دین‌اند؛ اما در کنار این مسائل، مسائل دیگری نیز وجود دارند که بیشتر ناظر به آموزه‏های یک دین خاص‌اند.

برخی از مسائل فلسفه دین، به مثابه مبانی دین‌شناختی علم، به صورت مستقیم و غیرمستقیم در حوزه‌های مختلف علوم، تأثیر دارند که مهم‌ترین تأثیر آن، جهت‌دهی و هویت‌بخشی به علم و در نتیجه دینی‌شدن آن است.

این مسأله درباره علوم انسانی ملموس‌تر است. علوم انسانی، این قابلیت را دارند که با ابتنای بر مبانی خاص، تغییر هویت داده و به دینی یا سکولار مبدل گردند. تأثیرات و اقتضائات این مبانی، گاه به صورت مستقیم است و گاهی غیرمستقیم.

یکی از اقتضائات مبانی علم، هویت‌بخشی به علم است که دینی یا سکولاربودن علم، یکی از تأثیرات آن است. نقش مبانی در علوم را درباره علوم انسانی مدرن، می‌توان بهتر ترسیم کرد؛ مثلاً مبانی سکولار در علوم انسانی جدید، باعث ‌شده، علم از الهی به زمینی، تغییر هویت داده و با گسستن از مبادى عقلى و دینى، به پایین‌ترین سطح؛ یعنی حسی و دنیوی تنزل یابد.

در علوم انسانی سکولار، همه پیوندهاى علم با مبدأ، معاد و متافیزیکى قطع‌شده است و گزاره‌هاى دینى و متافیزیکى در کنار توهمات و تخیلاتى قرار گرفته‌اند که به نام ایدئولوژى، فاقد هویت علمى و خصلت آزمون‌پذیرى‌اند.

امروزه همه ویژگی‌های علم سکولار در علوم انسانی مدرن، وجود دارد؛ به عنوان مثال، دانش حقوق که یکی از علوم انسانی است، دارای چنین ویژگی‌هایی است. امروزه منشأ الزامات در دانش حقوق سکولار، خدا و دین نیست.

مکاتب حقوقی، دین را منشأ الزامات حقوقی به شمار نمی‌آورند. همان‌گونه که در حقوق سکولار، برای قوانین و مقررات، پشتوانه حقیقی قائل نیستند. براساس حقوق سکولار، فقط مردم قانونگذار معتبرند و اگر آنها قانونی را پذیرفتند، مشروعیت و اعتبار می‌یابد و اگر موافق با خواست مردم نباشد، فاقد اعتبار و ارزش است.

به عبارت دیگر، مقبولیت مردمی نسبت به قانون، عین مشروعیت و ارزش‌مندی آن است. حقوق سکولار، بر آزادی انسان در رأی تأکید کرده، رأی آزاد مردم را بر هر قانونگذاری ترجیح می‌دهد.

سکولاریسم دارای دو رویکرد سلبی و ایجابی است. رویکرد سلبی آن، حذف و کنارنهادن دین، معنویت، خدا و اخلاق از حوزه عمومی و زندگی اجتماعی است و در رویکرد اثباتی، قراردادن اموری نظیر عقل، عرف، عقلانیت، دموکراسی، علم، حس، تجربه و… بر جای دین و معنویت است.

امروزه اغلب علوم نیز بر این مبانی استوارند؛ زیرا علوم به ویژه علوم انسانی، همانند پوسته‌ای هستند که در زیر آن لایه‌های گوناگون معرفتی وجود دارد و هسته مرکزی آن در واقع همان زیربنا و مبانی اولیه نظری و فلسفی آن علوم است.

هسته اصلی آن در نوع نگاه به جهان، انسان، دین و اخلاق ریشه دارد. با این نگاه، اصول و پایه‌های بعدی علوم شکل گرفته است؛ پایه‌هایی همچون: اومانیسم (اعتقاد به محوربودن انسان در هستى)، روحیه علم‏گرایى یا علم‌پرستى، عقل‏گرایى عصر روشنگرى (اعتقاد به بسندگى عقل و برنامه‏ریزى عقلانى)، سنّت‏ستیزى و تجددگرایى (مدرنیسم)، فردگرایی و لیبرالیسم.

بنابراین، فلسفه دین به عنوان یکی از فلسفه‌های مضاف، نسبت به برخی علوم، نقش زیرساختی داشته و به آن علوم، هویت (دینی یا غیردینی) می‌بخشد که از جمله دانش‌هایی که فلسفه دین در آن نقش زیرساختی دارد، علوم انسانی است.

فلسفه دین، مبانی دین‌شناختی این علوم را تأمین می‌کند و این علوم از ناحیه این مبانی، محتاج فلسفه دین‌اند. مراد از مبادی و مبانی، اصول و پیش‌فرض‌هایی است که علوم، نظریه‌ها و مسائل علمی، بر آن‌ها مبتنی‌اند و داوری‌ها و موضع‌گیری‌ها در علم، بر اساس آن‌ها شکل می‌گیرد.

نقش مبانی به مثابه عنصر کلیدی در هویت‌بخشی و جهت‌داری علم (دینی‌سازی) امری اثبات‌شده است؛ اگر مبانی و پایه‌های یک علم، دینی باشد، آن علم، هویتاً دینی خواهد بود و در مقابل علم سکولار، علمی است که  مبانی آن، غیردینی باشد و این مبانی عبارتند از: اومانیسم و اعتقاد به محوربودن انسان در هستى، روحیه علم‏گرایى یا علم­پرستى، عقل‏گرایى عصر روشنگرى (اعتقاد به بسندگى عقل و برنامه‏ریزى عقلانى)، سنت‏ستیزى و تجددگرایى (مدرنیسم)، فردگرایی، لیبرالیسم.

به اعتقاد ما، نقش مبانی در دینی‌سازی علم، هر چند به صورت اساسی و رکنی است؛ اما به مثابه شرط لازم و علت ناقصه است، نه علت تامه؛ زیرا ممکن است، مبانی علم، دینی باشند؛ اما منطق و روش تولید آن یا از ناحیه اهداف و ثمرات، با دین و آموزه‌های دینی فاصله داشته باشد و در نتیجه حتی با وجود مبانی دینی، آن علم در زمره علم دینی قرار نگیرد؛ از این رو در تولید علم دینی به ویژه علوم انسانی اسلامی، نمی‌‌توان صرفاً به مبانی اکتفا نمود و از عوامل دیگر غافل شد؛ اما در مقابل، در صورت غیردینی‌بودن مبانی، قطعاً علم، غیردینی خواهد بود.

مبانی دین‌شناختی به دو معنای کلی قابل تقسیم است؛ یک معنای آن، شامل تمامی اصول و پیش‌انگاره‌های دینی اعم از اصول کلی دین، باورها و قضایای جزئی دین (تک‌گزاره‌های دین) که از آن به مبانی دینی اطلاق می‌کنیم. این مبانی، محصول معارف دینی‌اند.

معنای دوم آن، صرفاً شامل اصول و باورهای کلی “درباره دین” است؛ پیش‌انگاره‌هایی در حوزه قلمرو دین، منابع دین، اهداف دین، رابطه علم و دین و… که در فلسفه دین از آن بحث می‌شود و به مبانی دین‌شناختی تعبیر می‌کنیم؛ از این رو مراد ما از مبانی دین‌شناختی در اینجا معنای دوم می‌باشد که محصول فلسفه دین است نه معنای اعم آن (مبانی دینی).

به دیگر سخن، مراد از مبانی‌ دین‌شناختی، اصول، باورها و قضایای کلی درباره دین است؛ نه تمامی اصول و باورهای درون دینی (معرفت دینی).

مبانی دین‌شناختی عبارتند از: حقیقت دین، منشأ ثبوتى و اثباتى دین، قلمرو و کارکردهای دین، فطری‌بودن دین، ثبات و تغییر در دین، نفس‌الامر دین، ذومراتب‌بودن دین، رابطه دین و علم، رابطه دین و عقل، زبان دین و نظایر آن‌ها که برخی از این مبانی، در هویت علوم انسانی و روش‌شناسی آن، تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم دارند.