محمد رضایی: ماجرای نامه آیت‌الله بروجردی به علامه طباطبایی(ره) درباره فلسفه

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محمد محمدرضایی سردبیر فصلنامه علمی- پژوهشی قبسات در گفتگو با شبستان با اشاره به سالروز بزرگداشت علامه طباطبایی(ره) وی را شخصیت کم نظیری در حوزه های علمیه دانست و گفت: این عالم ربانی حق زیادی نسبت به تفکر شیعی معاصر دارد.

ویافزود: علامه طباطبایی(ره) یک تنه بسیاری از کارهایی انجام داده اند که شاید گروه های پژوهشی نتوانند به خوبی ایشان ورود پیدا کنند همچنانکه ایشان در زمینه های مختلف از جمله در تفسیر و فلسفه و مسائل علوم عقلی قلم زده اند.

محمدرضایی با بیان این که علامه طباطبایی(ره) واقعا عاشق تحقیق در حوزه دین بود، گفت: علامه طباطبایی(ره) عشق و اولویت درجه اول خود را تحقیق قرار دادند به همین جهت با فقر و مشکلات زندگی می ساختند؛ نکته بعدی این که علامه طباطبایی(ره) یک شخصیت اخلاقی برجسته بود و سجایای اخلاقی در وجود ایشان تجلی خاصی داشت.

وی ادامه داد: ایشان کارهای خود را پیراسته از ریا انجام می داد و هیچگاه تظاهر به علم و دانش نمی کرد و حق هم همین بود؛ چراکه ایشان از محضر استادی بزرگ همچون سید علی آقای قاضی عرفان را کسب کرده بود و تأثیرات زیادی از ایشان بر روح و روان علامه نمایان بود. ایشان خود در این مورد می فرماید: «ما هر چه در این مورد داریم از مرحوم قاضی داریم چه آنچه که در حیاتش از او تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقی که از خودمان داریم از مرحوم قاضی گرفتیم».

سردبیر فصلنامه علمی- پژوهشی قبسات اضافه کرد: خود علامه می فرمودند: ما کرارا صاحب فرزند می شدیم ولی همگی پیش از تولد از دنیا می رفتند، در یکی از دفعاتی که سید علی قاضی که استاد و از خویشاوندان ما بود، به خانه ما آمدند که همسرم حامله بود؛ ایشان به همسرم گفتند: دختر عمو این بار فرزند می ماند و اسم او هم سید عبدالباقی است که من خیلی خوشحال شدم و اتفاقا فرزندم سالم به دنیا آمد.

وی با اشاره به سخنی از استاد شهید مطهری در مورد علامه طباطبایی(ره) ابراز کرد: شهید مطهری می فرمود: استاد ما علامه طباطبایی(ره) به حدی از کمالات اخلاقی رسیده اند که به حد تجرد برزخ دست پیدا کرده اند که افراد عادی از مشاهده آن ناتوان هستند.

محمدرضایی اضافه کرد: علامه طباطبایی(ره) یک عالم به زمان بود، ایشان مسیر زندگی خود را در جهت کار و رفع نیازهای جامعه قرار داده بودند و به همین جهت در حوزه علمیه نیز سعی کردند که کاستی ها را جبران کنند، خودشان نقل می کنند که من مطالعه ای در برنامه درسی حوزه کرده و آن را با نیازهای جامعه اسلامی سنجیدم که متوجه شدم در حوزه مهمترین کاستی ها تفسیر قرآن و بحث های عقلی بود به همین جهت درس تفسیر و بحث فلسفه را شروع کردم.

وی با بیان این که حوزه آن روز قم به فقه و اصول شناخته می شد، ابراز کرد: شاید در آن دوران کسی که از فقه و اصول فاصله می گرفت و سراغ علوم دیگر می رفت آن را به حساب کمی معلومات او می گذاشتند ولی علامه طباطبایی(ره) این مسأله را عذر مقبولی ندانستند به همین جهت در مباحث تفسیری تا جایی پیش رفتند که به تفسیر المیزان رسیدند.

وی ادامه داد: ایشان بلافاصله بحث های فلسفی را نیز شروع می کنند که اتفاقا در حوزه در آن زمان عده ای خدمت مرحوم حضرت آیت الله بروجردی می رسند و از ایشان می خواهند که درس علامه را محدود کنند، وقتی خبر به علامه می رسد نامه ای به آیت الله بروجردی می دهد و در نامه بیان می کند: من این درس فلسفه را به عنوان وظیفه شرعی تعین یافته و برای تامین نیازمندی ضروری جامعه اسلامی می­ گویم ولی در عین حال مخالفت با شما را به عنوان زعیم حوزه و رهبری جامعه شیعه جایز نمی دانم. از این رو، اگر حکم به تعطیل بفرمایید اطلاعت می کنم و حکم شما برای ترک وظیفه ای که تشخیص دادم عذری در پیشگاه الهی خواهد بود ولی اگر حکم نمی فرمایید به وظیفه خود ادامه می دهم اما مرحوم آیت الله بروجردی به ایشان می فرمایند: شما هرطور وظیفه خود می دانید عمل کنید. (به نقل از استاد حضرت آیت الله مصباح در یادنامه مفسر کبیر استاد علامه سید محمد حسین طباطبایی- سال ۱۳۶۱)/۱۳۳۰/ت۳۰۲/ج

از نظر علامه طباطبایی(ره)، دین و فلسفه الهی دو تعبیر از یک واقعیت هستند. اصولاً تفاوتی بین روش استدلال عقلی و دین وجود ندارد.

اصولاً بین روش انبیاء در دعوت مردم به حق و حقیقت و بین آنچه انسان از طریق استدلال درست و منطقی به آن می­رسد. فرقی وجود ندارد. تنها فرقی که هست، عبارت از این است که پیغمبران از مبداء غیبی استمداد می­جستند و از پستان وحی شیر می­نوشیدند ولی مع ذالک با مقام ارجمند و والایی که داشتند و با وصف ارتباطی که بین ایشان و جهان بالا بر قرار بوده، در عین حال خودشان را تنزل داده و در سطح فکر توده مردم قرار می­دادند و به اندازه فهم و درک آنان به سخن می­پرداختند و از بشر می­خواستند که این نیروی فطری همگانی (یعنی توسل به استدلال و چنگ زدن به دلیل استوار و منطقی) را به کار ببرند…. پس ساحت انبیاء و دامن پیغمبران منزهتر و پاکتر از این است که مردم را وادار کنند تا در امور، بدون بصیرت قدم بردارند و یا آنان را به تبعیت کورکورانه مجبور سازند وانکهی چنان که خاطر نشان ساختیم، سخنانی که پیغمبران با مردم داشتند در محدوده استعداد و فهم آنان بوده است و اگر معجزه ­ای می­ آورند به استناد دلیل و برهان عقلی با آنان احتجاج می­ کردند و با دلالت عقلی که آن معجزات داشتند. صحت دعوی خویش را به اثبات می­ رساندند. (علامه طباطبایی، علی و فلسفه الهی، ص ۱۸و۱۷).

از این رو علامه طباطبایی فلسفه الهی را اینگونه تعریف می­ کند: پس دین، هدفی جز این ندارد که می­ خواهد مردم به کمک استدلال و با سلاح منطق عقلی و به نیروی برهان که فطرتا به آن مجهزند به شناخت حقایق جهان ماورای طبیعت نایل آید و این همان فلسفه الهی است. (علامه طباطبایی، علی و فلسفه الهی، ص ۱۹و ۱۸)