تجدیدنظرطلبی در گفتمان انقلاب اسلامی؛ اصلاح از درون یا انحراف از مسیر
نوشتاری از جناب آقای دکتر محمدمهدی جهان پرور پژوهشگر اندیشکده حکمرانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
انقلاب اسلامی ایران که از همان ابتدا با یک گفتمان متفاوت وارد صحنه تاریخ شد تنها یک رخداد سیاسی نبود، بلکه گسستی تاریخی و معرفتی در برابر نظم مسلط مدرن سکولار در ایران و منطقه بود، و تا حدی توانست استقلال، عدالت، معنویت، و مشارکت مردمی را در قالب یک نظام دینی_سیاسی تلفیق کند. این انقلاب که برآمده از یک گفتمان بدیل، عدالتمحور، دینباور و مردمسالار بود نه فقط برای تغییر ساختار قدرت، بلکه برای بازتعریف هویت ملی، فرهنگی و حتی تمدنی ملت ایران شکل گرفت و با نفی سلطه استکباری، وابستگی، تبعیض و استبداد، افقی نو را برای ساخت تمدن نوین اسلامی گشود. در واقع گفتمان انقلاب اسلامی به مثابه یک نظام معنایی، چارچوبی برای تفسیر مسائل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی فراهم آورد که در آن، مفاهیمی چون ولایت فقیه، جمهوریت، عدالت اجتماعی، استقلال و معنویت نقش محوری ایفا میکردند. اما با گذر زمان و در مواجهه با تحولات عمیق نسلی، تکنولوژیکی، اقتصادی و سیاسی در سطح داخلی و بینالمللی، این گفتمان با چالشهایی رو به رو و به یکی از مباحث اصلی در فضای فکری و سیاسی کشور تبدیل شد که یکی از مهمترین جلوههای آن، ظهور و گسترش پدیدهای موسوم به تجدیدنظرطلبی با بازنگری یا بازسازی در برخی اصول، روشها یا عملکردها بود و در بستر این گفتمان، به مفهومی پرچالش بدل شد که برخی آن را نشانهای از زایش بلوغ انتقادی در دل نظام و برخی دیگر آن را تلاشی خزنده برای عبور از هویت اصیل انقلاب تفسیر میکردند. از همین روی چند پرسش اساسی مطرح شد، اینکه تجدیدنظرطلبی در گفتمان انقلاب اسلامی، اصلاحی درونی برای ترمیم و تداوم انقلاب است یا انحرافی بنیادین برای تضعیف و تغییر آن؟ آیا این گرایش به دنبال اصلاح مسیر است ( اصلاحطلبی مسئولانه) یا به دنبال عبور از هویت انقلاب(تجدیدنظرطلبی انحرافی)؟ و از همه مهمتر اینکه نظام جمهوری اسلامی چگونه قادر است با این پدیده به شکلی عقلانی، هوشمندانه و راهبردی رو به رو شود؟ از همین روی تلاش شد ابعاد گوناگون این پدیده بررسی شده و از منظر نظری و کاربردی به این سوالات پاسخ داده شود و علاوه بر فرصتها و تهدیدها، دلایل زایش تجدیدنظرطلبی، زمینههای بروز آن، و چگونگی مواجهه عالمانه و مؤثر با آن در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی شناسایی شود.
مفهوم تجدیدنظرطلبی
امروزه دیگر واژه تجدیدنظرطلبی صرفاً مفهومی دانشگاهی یا روشنفکرانه نیست، بلکه تبدیل به یکی از کلیدواژههای منازعات فکری و راهبردی در ایران پساانقلاب شده است. با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی باید دید که کدام تجدیدنظرها ضروریاند و کدامها انحرافی، که به بحثی بنیادین درباره هویت، مشروعیت و آینده نظام تبدیل شده است، و آیا زمان آن نرسیده که با نگاهی دقیق، منصفانه و عقلانی به ریشهها، معنا، و پیامدهای این پدیده نگریسته شود.
تجدیدنظرطلبی در خدمت یا در تقابل با انقلاب
تجدیدنظرطلبی در ادبیات سیاسی به بازاندیشی در اصول، سیاستها یا ساختارهای پیشین گفته میشود، اما در بافت گفتمان انقلاب اسلامی، این واژه بار معنایی ویژهای دارد. از یکسو میتواند به معنای بلوغ گفتمانی، عقلانیت راهبردی و اصلاحطلبی درونزا تعبیر شود، و از سوی دیگر، میتواند نشانهای از پروژهای تدریجی برای تهیسازی نظام از محتوای ارزشی، انقلابی و دینی آن باشد. در واقع مسأله این نیست که بازنگری اشتباه است یا درست، بلکه باید دید که بازنگری از کجا آغاز به کجا ختم می شود و در خدمت چه گفتمانی است.
دلایل زایش و گسترش تجدیدنظرطلبی در ایران پساانقلاب
پدیده تجدیدنظرطلبی، پدیدهای خلقالساعه نیست، بلکه برآمده از روندهای ساختاری، تاریخی و فرهنگی به شرح ذیل است:
الف) شکاف بین اهداف و واقعیتها: همانطور که می دانیم انقلاب اسلامی با شعارهایی چون عدالت، معنویت، آزادی و کرامت آغاز می شود، اما در عمل و در برخی موارد، فاصله میان این آرمانها با تجربه زیسته مردم به ویژه نسل جوان، گفتمان رسمی را با چالش مشروعیت مواجه می سازد و زمینهساز نارضایتی می شود و خود را در قالب تجدیدنظرطلبی نشان خواهد داد.
ب) تغییرات نسلی و ذهنی جامعه: با گسترش آموزش عالی، ایجاد رسانههای نوین، سبک زندگی جدید و تعاملات جهانی، نسل جوان نسبت به ساختار قدرت و ارزشهای سنتی رویکردی انتقادی می یابد. زیرا نسل جدید پس از انقلاب، هویتی متفاوت دارد، هویتی که بیش از تجربه جنگ و انقلاب، در معرض رسانههای جهانی، شبکههای اجتماعی و ارزشهای سیال مدرن قرار گرفته است. این نسل نه فقط مفاهیم انقلابی را بهگونهای دیگر می فهمد، بلکه خواهان بازتعریف نسبت خود با انقلاب است.
ج) ناکارآمدی ساختارها و نهادها: بروکراسی ناکارآمد، فساد اقتصادی، ناتوانی در حل مشکلات معیشتی، کاهش کیفیت رفاه و خدمات عمومی، فقدان شفافیت و برخی ناکامیهای مدیریتی، موجب شکلگیری حس بیعدالتی و واگرایی می گردد و سبب می شود که روایت رسمی گفتمان انقلاب با چالش مشروعیت و کارآمدی رو به رو شود و لذا تجدیدنظرطلبی پاسخی به این ضعفها است.
د) فشارهای بینالمللی و پروژه نفوذ نرم: سیاست خارجی پرهزینه و پرتنش در عرصه جهانی به همراه تحریمها، شبکههای فراملی، رسانههای معارض و معاند، و جریانهای برانداز، شرایط داخلی را بحرانی و نقدپذیری نسبت به اصول حاکمیتی را افزایش می دهند تا گفتمان تجدیدنظرطلبی به پروژه عبور از نظام تبدیل شود. در این صورت است که در این فضا، مرز میان نقد، نفوذ، اصلاح و استحاله، بسیار تنگ خواهد شد.
ه) در مقطعی نیز انحصارگرایی و تک صدایی در تفسیر انقلاب و طرد گفتمانهای متکثر دروننظام، موجب می گردد تا جریانهای تجدیدنظرطلب ظهور و رشد کنند.
راهبردهای هوشمندانه و عقلانی برای مواجهه با تجدیدنظرطلبی
با پذیرش این واقعیت که تجدیدنظرطلبی، واقعیتی گریزناپذیر است، لازم است که به جای رویکرد صرفا انکاری یا امنیتی، از منظر عقلانی و راهبردی به آن نگریسته شود. در این خصوص چند رویکرد وجود دارد، یک رویکرد، بازتعریف مفاهیم ارزشی انقلاب همچون عدالت، آزادی، معنویت و استقلال با زبان نسل جدید، بهروزرسانی گفتمان انقلاب برای تبیین و ترویج ارزشهای انقلاب و روایتهای مستند در قالبهای نوین با زبانی قابل فهم برای نسل دیجیتال، و ایجاد مشروعیت از طریق عدالت اجتماعی و کارآمدی در توزیع منابع، مبارزه با مفاسد، و ارتقای شایستهسالاری است که میتواند پایه مشروعیت دینی- مردمی نظام را بازآفرینی کند؛ رویکرد دیگر بازتعریف نسبت میان دین و جمهوریت برای عبور از دوگانهسازیهای کاذب، و تعریف رابطهای نوین، خلاق و منعطف میان ارزشهای دینی و سازوکارهای دموکراتیک است؛ سوم، تعامل هدفمند با نخبگان دانشگاهی، حوزوی و رسانهای منتقد از طریق مشارکت دادن آنها در فرآیندهای تصمیمسازی و سیاستگذاری است که میتواند موجب ارتقاء انعطافپذیری و تابآوری گفتمان انقلاب شود؛ چهارم، پذیرش نقد و بازاندیشی درونگفتمانی و تقویت رسانههای متعهد است، به طوری که فضا برای نقد سازنده، مسئولانه، منصفانه و آزاد از درون نظام فراهم شود و حاکمیت، ظرفیت پذیرش نقد را به عنوان بخشی از سنت اسلامی در خود تقویت، و از تبدیل منتقدان به دشمنان پرهیز نماید. چرا که خلأ نقد، موجب جذب نسل جدید به روایتهای بیگانه میشود. لذا هر گفتمان زندهای که به دنبال استمرار و تعالی است، لازم است ظرفیت پذیرش نقد، بازنگری و اصلاحات درونی را داشته، و با استقبال از نقدها به بازسازی و نوسازی درونی خود بپردازد. در حقیقت، انقلابی که از درون نقد نشود و نقدهای سازنده را به رسمیت نشناسد، به تدریج از پویایی، مشروعیت و کارآمدی تهی خواهد شد. بنابراین افزایش کارآمدی، شفافیت و عدالت، بهترین پاسخ به تجدیدنظرطلبی انحرافی برای تحقق واقعی آرمانهای انقلاب در زندگی روزمره مردم خواهد بود. تردیدی نیست که با تفکیک میان اصلاحطلبی و تجدیدنظرطلبی، گفتمان انقلاب میتواند میان اصلاح طلبان وفادار و تجدیدنظرطلبان استحالهگرا تمایز قائل شود. همچنین با توجه به اینکه تأکید بر مدیریت هوشمندانه و پاسخ به انتقادات درونزا، همچنان مسأله ای کلیدی است. راه پیش رو، ایجاد تعادل میان حفظ اصول بنیادین انقلاب و پذیرش اصلاحات کارآمد است. تنها در این صورت است که انقلاب اسلامی قادر خواهد بود خود را با شرایط جدید وفق دهد و در مسیر تکامل و رشد حرکت کند.
مولفه های تبدیل چالشها به فرصتها
تلاش به منظورگفتمانسازی جدید برای فهم انقلاب، تا مفاهیم اصلی انقلاب اسلامی مانند عدالت، آزادی، استقلال، ولایتفقیه و مردمسالاری به زبانی نو و با توجه به شرایط جدید جامعه تبیین شوند. بازتعریف این مفاهیم برای نسل جدید میتواند همگان را در مسیر اهداف اولیه انقلاب قرار دهد. قدم دوم، پذیرش و تقویت نقد درونزا برای پیشگیری از انحرافات و سوءتفاهمهاست، لذا باید فضایی فراهم آید که نقدهای درونی در چارچوب انقلاب اسلامی به طور مؤثر و مسالمتآمیز بیان شوند. این نقدها میتوانند به عنوان یک مکانیسم نظارتی و اصلاحی در جهت رشد و تکامل گفتمان انقلاب عمل کنند. گام سوم، توسعه عدالت و شفافیت در حکمرانی است. اگر انقلاب اسلامی در برههای از زمان به ناتوانیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دچار شده است، یکی از راههای بازگشت به مسیر اصلی، توجه به عدالت و شفافیت در حکمرانی است. هرچه نظام قادر شود شکافهای اجتماعی و اقتصادی را کاهش دهد، میزان نارضایتیها و تجدیدنظرطلبیها نیز کاهش خواهد یافت. قدم بعدی تقویت مشارکت اجتماعی و سیاسی است. از آنجا که نسل جدید نسبت به نسل گذشته تجربیات متفاوتی از انقلاب و حتی جنگ تحمیلی دارند، ضرورت دارد برایشان فضایی فراهم شود که در فرآیندهای تصمیمگیری و تغییرات سیاسی کشور مشارکت داشته باشند. این امر نه تنها موجب تقویت حس تعلق به انقلاب میشود، بلکه میتواند باعث پیشبرد گفتمان انقلاب در مسیر بهروزرسانی شود. گام دیگر، مواجهه هوشمندانه با فشارهای خارجی به عنوان یکی از عوامل مهم است چرا که میتواند موجب تقویت تجدیدنظرطلبی در داخل شود. همچنین باید به دقت با این فشارها مواجه شد و در عین حفظ استقلال کشور، از ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی برای کاهش این فشارها و کاهش تأثیر آنها بر داخل استفاده نمود.
حال با توجه به آنچه بیان شد میتوان گفت، تجدیدنظرطلبی در گفتمان انقلاب اسلامی، پدیدهای پیچیده و چندلایه است که بخشی از آن فرصتی برای پالایش و بازسازی گفتمان، و بخشی دیگر تهدیدی برای بنیانهای ایدئولوژیک نظام است. لذا مواجهه با آن نباید صرفاً امنیتی و حذفگرایانه و سادهانگارانه و تساهلآمیز باشد، زیرا چشمانداز تجدیدنظرطلبی در ایران پساانقلاب، به طور کامل وابسته به نحوه مواجهه چالشهاست. از طرفی چنانچه این پدیده به عنوان یک فرصت برای نوسازی و تقویت اصول انقلاب در نظر گرفته شود، میتواند به یک گفتمان زنده، پویا و سازگار با تحولات جهانی تبدیل شود و اگر این روند، به صورت غیرهوشمندانه مدیریت شود و در مسیر انحرافی قرار گیرد، میتواند به تهدیدی برای هویت انقلاب اسلامی و حتی تغییر سرنوشت نظام جمهوری اسلامی ایران منجر شود.