نشانه‌ها و ریشه‌های نفاق اجتماعی از پنجره سقامت معنوی اجتماعی

نشانه‌ها و ریشه‌های نفاق اجتماعی از پنجره سقامت معنوی اجتماعی
نوشتاری از حجت الاسلام و المسلمین علی فضلی مدیر گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه

در عصر حضرت امیر علیه السلام ما شاهد نفاق اجتماعی یعنی برخوردهای دوگانه سران، نخبگان، فعالان و جریان­های سیاسی که باعث اختلال جدی در جهت پیشبرد اهداف متعالی حکومت علوی شدند، هستیم که این امر صد آه و افسوس آن حضرت را در پی داشت و ایشان را برآن داشت که به تحلیل این نفاق به عنوان یک بیماری معنوی اجتماعی در عرصۀ سیاست و حکومت بپردازد.

تحلیل آن حضرت در خطبۀ بیست و نهم نهج البلاغه انعکاس یافته است و این یادداشت بر اساس این خطبه در چند بند به نشانه­‌ها و ریشه‌­های این برخورد دوگانه می‌پردازد.

۱- نفاق به عنوان یکی از اساسی­ترین بیماری معنوی اجتماعی در حکومت دینی چنان آسیب می­زند که سبب سستی و گسستگی مردم در جهت پیشبرد اهداف چنین حکومتی می­شود.

۲- از نشانه­های نفاق اجتماعی گردهمایی عمومی و همراهی ظاهری مردم است، ولی از جهت باطنی خواهش­ها و خواسته­های آنان مختلف و بلکه متعارض هستند؛ در صورتی که برای بسیج باید به اتحاد خواهش‌­ها و خواسته­‌ها رسید و از برخورد دوگانه دوری جست. (أيُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ)

۳- دیگر نشانۀ نفاق اجتماعی، اظهار شعارهای داغ توده­ها و گروه­ها و جریان­های سیاسی – اجتماعی است که نشان از همت و شهامت و شجاعت آنان است، ولی عملکردشان چنان سست و بی­پایه است که به دشمنان گرا می­دهد به مملکت طمع برند و حمله کنند و حکومت دینی را از پاي در آورند. از این رو ملاک افرارد عملکرد آنان است نه شعارشان . (كَلَامُكُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصِّلابَ وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الْأَعْدَاءَ)

۴- از نشانه­های نفاق اجتماعی بیان طرح­های متنوع و شگفت انگیز برای برون رفت از مشکلاتی چون جهاد است، ولی همان طراحان وقتی در متن مشکلات چون جهاد قرار می­گیرند، وحشت­زده از میدان می­گریزند و به شدت از مبارزه با دشمنان فرار می­کنند. مرد میدان نیستند. چه بسا بر این نظرند که طرح از ما و میدان برای دیگران.

از این رو نباید فریب طرح زیبا آنان را خورد، بلکه باید کارنامۀ عملکرد آنان ملاک است. (تَقُولُونَ‏ فِي الْمَجَالِسِ كَيْتَ وَ كَيْتَ، فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِيدِي حَيَادِ)

۵- از نشانه­‌های نفاق اجتماعی آن است که مردم به نحوی رفتار می­کنند که حاکم در جهت طلب یاری از آنان در جهت رفع مشکلات به تعارض می­افتد؛ یعنی وقتی برای برون رفت از آن مشکلات آنان را آزادانه فرا­می­خواند، پاسخی درخور و شایسته نمی­بیند، بلکه درمی­یابد که به دعوتش توجه نشان نداده، اهمیتی برای آن قائل نیستند تا روی زمین بماند و وقتی آنان را تحت فشار قرار می­دهد، لجبازی می­کنند و کار را به درستی انجام نمی­دهند و مایۀ رنجش و عدم آرامش وی می­شوند.

در نتیجه نه می‌­تواند آنان را مختار بگذارد و نه می­تواند اجبارشان کند. در نتیجه حاکم عادل در وقت مشکلات سخت خسته و ملول شده، تنها می­ماند.  (مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ وَ لا اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاكُمْ)

۶- از نشانه­های دیگر نفاق اجتماعی بهانه­تراشی و عذرتراشی مردم در وقت حضور در میدان مشکلات است، بلکه پیوسته از حاکم مهلت می­خواهند تا ورودشان به میدان را به تأخیر بیاندازد. در حقیقت این مهلت خواستن­ها پوششی برای آن بهانه­­های پوچ است. چه این که حتی آینده نیز فرا رسد، باز هم بهانه خواهند تراشید و کاری انجام نخواهند داد. از این رو حاکم خود را بین بهانۀ پوچ و مهلت پوچ می­بیند و رنج می­کشد. (أَعَالِيلُ بِأَضَالِيلَ وَ سَأَلْتُمُونِي التَّطْوِيلَ دِفَاعَ ذِي الدَّيْنِ الْمَطُولِ)

۷- از بیماری­‌های اجتماعی سستی ذلیلانه مردم در مقابله با ستم‌­های دشمنان و خبیثان بیرون و درون است که تنها راه نجات از آن ستم‌­ها و وصول به حق تلاش و کوشش است. تا مردم بر پای نیایستند، نمی­توانند از مشکلات برخواسته از آزار ستمکاران نجات یابند.

اینجاست که حاکمان مردم را به مشارکت همدلانه فرا می­خوانند تا نفوذی­‌ها، بی‌­اخلاقی‌­ها، بدرفتاری‌­ها، بی‌­عدالتی­‌ها، بیهوده‌­کاری­‌ها، بی­‌توجهی­‌ها را از بین ببرند. (لايَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ وَ لا يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدِّ)

۸- از بیماری‌­های اجتماعی عدم مسئولیت در قبال امنیت کشور اسلامی و عدم تبعیت از حاکم شجاع و عادل و بصیر برای برون رفت از مشکلات است و این هنگامی رخ می­دهد که مردم به ویژه خواص وطن را خانۀ خود ندانند و همچون خانۀ خویش به آن عشق نورزند و شکر نعمت وجود حاکمی با وصف شجاعت و عدالت و بصیرت را به جای نیاورند. (أَيَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِكُمْ تَمْنَعُونَ وَ مَعَ أَيِّ إِمَامٍ بَعْدِي تُقَاتِلُونَ؟)

۹- از نشانه­‌های نفاق اجتماعی وجود فریبکارانی در میان مدیران و مسئولان است که دیگران را فریب می­دهند و آنان را وارد عرصه مقابله با مشکلات می­سازند، در حالی که در میدان عمل، قابل اتکا نیستند و نمی­توان با آنان بر مشکلات فائق شد، بلکه چنان ضعیف هستند که دشمنان هر زمان خواستند مشکلاتی را برای کشور به وجود آورند، وجودشان مانع تحمیل آن مشکلات نیست.

راه حل نجات از فریب آنان، برکناری آنان از عرصه قدرت و سیاست و مدیریت است و این به انتخاب حاکم عادل و مردم هوشمند برمی­گردد. (ا لْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ وَ مَنْ فَازَ بِكُمْ فَقَدْ فَازَ وَ اللَّهِ بِالسَّهْمِ الْأَخْيَبِ وَ مَنْ رَمَى بِكُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ)

۱۰- از نتایج نفاق اجتماعی عدم اعتماد حاکم به مردم به ویژه خواص و ناامیدی وی نسبت به یاری آنان و در نتیجه پرهیزش از تهدید دشمنان و مبارزه با آنان است که این به سستی و لرزانی و ویرانی حکومت و مملکت می­انجامد. استحکام حکومت به تکیه حاکم به مردم معتمد و ممدّ بستگی دارد. (أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ لَا أُصَدِّقُ قَوْلَكُمْ وَ لَا أَطْمَعُ فِي نَصْرِكُمْ وَ لَا أُوعِدُ الْعَدُوَّ بِكُمْ)

۱۱- ریشۀ نفاق اجتماعی چیست؟ ریشۀ عدم صداقت و عدم نصرت خواص مردم نفاق پیشه در حکومت اسلامی چیست؟ در دشمنان چه ویژگی­ای وجود دارد که حاکمان، جریان های سیاسی  و مدیران وابسته به این جریان­ها به آنان اعتماد دارند و از آنان یاری می­طلبد، اما در این خواص نفاق پیشه  وجود ندارد؟ در حقیقت سه ویژگی در این مردمان هست که نشان از ژرفای نفاق و دوگانگی در آنان است و در دشمنان نیست.

اول: گفتار و شعاری که باور به آن نباشد و تلاشی نیز در راستای آن صورت نگیرد.

دوم: سهل انگاری بدون همت بر خودداری از رفتارهای سست و بی­پایه که طمع دشمنان به مرز و بوم را برمی­انگیزاند.

سوم: دلبستگی آزمندانه به بیت المال در حالی که استحقاق دریافت صله و عطیه نباشد.

در حالی که دشمنان همدل با حاکم خویش صادقانه به او باور دارند و در راه مبارزه با حکومت دینی سهل انگاری نمی­کنند و طبق تلاش خویش در میدان از حاکمشان صله می­گیرند و از امکانات رفاهی حکومت بهره می­برند.

به نظر می­رسد این پرسش‌­ها و پاسخ­‌ها می­‌توانند در پژوهشی بنیادین دربارۀ چگونگی مقاومت حکومت و مملکت اسلامی در برابر مشکلات بحث و بررسی شوند که نیاز مبرم کشور ما در زمان کنونی است که با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم می­کند. (مَا بَالُكُمْ، مَا دَوَاؤُكُمْ، مَا طِبُّكُمْ؟ الْقَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُكُمْ. أ َقَوْلًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ غَفْلةً مِنْ غَيْرِ وَرَعٍ وَ طَمَعاً فِي غَيْرِ حَق؟)