به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست نقد و بررسی کتاب «علم اجتماعی اسلامی، بازآفرینی نظریۀ استاد مطهری» مورخ ۱۲ آذرماه توسط گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه برگزار شد. این نشست با حضور نویسنده کتاب آقای مهدی جمشیدی و نقدان آقایان دکتر سیدحسین فخر زارع و دکتر روزبه زارع برپا گردید. دبیری علمی این نشست نیز بر عهدۀ حجتالاسلام دکتر مسعود اسماعیلی بود.
در ابتدای این نشست، جمشیدی گفت: در این اثر تلاش کردم از آثار استاد مطهری در مقام یک منبع غنی و خاستگاه الهامبخش برای تولید فلسفۀ علم اجتماعیِ اسلامی استفاده کنم و تا حدی که بضاعتم اقتضا میکند به پرسشهای معطل و معوّق پاسخ بدهم. در واقع، پیشفرض این بوده که استاد مطهری دربارۀ فلسفۀ علم اجتماعیِ اسلامی، نکتهها و لطایف متعدّدی را مطرح کرده که چناچه به یکدیگر متصل شوند و بسط داده شوند، به یک «منظومۀ نظری» تبدیل خواهند شد. برایناساس، نوشتههای ایشان یکبهیک و بادقت مطالعه شدهاند و هرآنچه که میتوانست به صورتبندی یک «انگارۀ اسلامی» در زمینۀ فلسفۀ علم اجتماعیِ اسلامی کمک کند، گردآوری و تدوین و آنگاه، شرح و بسط داده شدهاند. بهاینترتیب، این اثر را باید از جهاتی، در امتداد سنّت تعلیقهنویسی تعریف کرد که البته گامهایی نیز فراتر نهاده و کوشیده از گفتارهای پراکنده و مباحث ساختارنایافته، هندسهای منطقی و موجّه را بیافریند. در این مسیر، نگارنده از هرگونه پیشداوری و تحمیل نظر خویش بر استاد مطهری، پرهیز کرده و تلاش نکرده استاد مطهری را در سایۀ یکی از انگارههای رایج یا دلخواه، فهم و تفسیر نماید، بلکه در عین به میدانِ بازیِ معرفتی آوردن رویکردهای رقیب و معارض، رویکرد مطهری به طور مستقل و متمایز، بازسازی کرده است.
جمشیدی دربارۀ اقبال استاد مطهری به یکی از دو رویکرد تأسیسی و تهذیبی نیز تأکید کرد: روشن است که استاد مطهری با تمام ساختهای تمدّنیِ غربی در زمینۀ علوم انسانی، تعارض بنیادین دارد و بر این باور نیست که میتوان از طریق «بازسازی علوم انسانیِ غربی»، به علوم انسانیِ اسلامی دست یافت؛ چراکه ایشان در درجۀ اوّل، به نقض و ابطال «بنیانها»ی علوم انسانیِ غربی میپردازد و ثابت میکند که این بنیانها صحیح نیستند. از طرف دیگر، وقتی ایشان معتقد به «تجدیدنظر در مبادی» است و میخواهد مبادیِ دیگری را به صحنه بیاورد، دیگر نمیتوان به علوم انسانیِ غربی وفادار باشد و با جرحوتعدیل آن، به علوم انسانیِ اسلامی دست یابد، بلکه ایشان از اساس، مسیر متفاوتی را در پیش گرفته است و زیربناها و بنیانهای دیگری را تولید کرده است. این جابجاییهای کلان و سترگ، حاکی از تعلّق ایشان به «رویکرد تأسیسی» است و نه «رویکرد تهذیبی». آری، مطهری از امکان اخذ و اقتباس نیز سخن میگوید و میخواهد از پارهای از نتایج علوم انسانیِ غربی بهره ببرد، اما این امر به معنی آن نیست که او متمایل به استفادههای حداکثری و پهندامنه، یا تلفیق و ادغام است، بلکه وی به چیزی بیش از «بهرهمندیهای اندک» و «اخذ موردی»، باور ندارد.
نویسندۀ کتاب علم اجتماعیِ اسلامی در ادامه جلسه گفت: از جهتی، علم اجتماعیِ اسلامی، شبیه «علوم اسلامی» است؛ چنانکه پارهای از علوم اسلامی، «برداشتهای دینپژوهان» از اسلام است و ازاینرو، ممکن است خطا در آنها راه داشته باشد. در علم اجتماعیِ اسلامی نیز که معرفت برآمده از وحی در آن راه دارد، ممکن است محقّق اجتماعی در مقام فهم دین و دلالتها و احکام اجتماعی آن، دچار خطا شود، اما با این حال، چنانچه روشمند و منطقی از دین استنباط کرده باشد، یافتهاش را باید علم اجتماعیِ اسلامی شمرد. اگر در قلمرو تفسیر قرآن، مفسّری به فهمی از آیهای دست یابد، فهمش بهطور قطعی و ضروری، مطابق با واقع نیست، اما نمیتوان ادعا کرد که یافته و گفتۀ تفسیری وی، جزو علوم اسلامی نیست. پس در اینجا، صدق یا خطا سبب نمیشود که گزارهای را از «دایره» و «دامنۀ» علوم اسلامی خارج کنیم، بلکه ملاک، «فهم روشمند و معقول» است. اگر حاصل اجتهاد موجّه، جزو علوم اسلامی است، دربارۀ علم اجتماعیِ اسلامی نیز باید چنین حکمی داشت و برداشتها و فهمهای قاعدهمند و منطقی را «اسلامی» شمرد؛ اما نه به این معنی که هرچه گفته میشود، بهقطع مطابق اسلام است و هیچ خطا و لغزشی در آن راه ندارد. گذشته از مقام فهم و استنباط، در مقام عمل و تدبیر اجتماعی نیز چنین وضعی حاکم است؛ ممکن است فقیهی، استنباطی از دین داشته باشد که به عمل و اجرا درآید و در این مرحله، خطایش آشکار شود، اما این امر، گزندی به خودِ «اسلام» نمیرساند، بلکه تنها مشخص میشود که این «استنباط»، درست نبوده است. پیشفرض قطعی و حتمی، حقانیّت محضِ کتاب و سنّت است و آنچه که در عمل، به خطا انجامیده، برخاسته از خطای سندی یا دلالتی است نه خطای متن دین. البته این امر موجب میشود که نسبت به فهمهای دینی، حسّاسیّت فراوانی به خرج داده شود و بهسادگی، ادعا و برداشتی به دین نسبت داده نشود.
جمشیدی در پایان به مسألۀ امکان سنجش یافتهها در علم اجتماعیِ اسلامی نیز اشاره کرد و گفت: علم اجتماعیِ اسلامی، برخلاف علم اجتماعیِ سکولار که در تمدّنِ غربی حضور دارد، «تکمنبعی» نیست و فقط از حجّیّت روش تجربی دفاع نمیکند، بلکه متناسب با مسألهها، «روش دینی» و «روش عقلی» را نیز به صحنۀ حلمسأله میآورد و چهبسا یک مسألۀ اجتماعی را بهصورت «ترکیبی» و «چندروشی» حل کند. بهعبارتدیگر، علم اجتماعیِ اسلامی فقط در حوزۀ مبادی، معتقد به مدخلیّت اسلام نیست، بلکه در مرحلۀ حلمسأله نیز دین را دخالت میدهد. روشن است که در استناد به عقل و تجربه، تفاوتی میان علم اجتماعیِ اسلامی و رویکردهای دیگر نیست و میتوان با آنها گفتگو کرد، اما در قلمرو استناد به کتاب و سنّت، این اشکال مطرح میشود که علم اجتماعیِ اسلامی بدین جهت، علم «خاص» و «بومی» است و نمیتواند دیگریهای معرفتیاش را متقاعد کند؛ چراکه نمیتوان روش بینالاذهانی و عمومی برای اثبات این دسته از گزارههای خویش بیابد. این در حالی است که بسیاری از گزارههای دینی، از قابلیّت «اثباتپذیری عقلانی و تجربی» نیز برخوردارند و میتوان برای آنها، ادلّۀ مستقل اقامه کرد. در جایی نیز که چنین امکانی در میان نیست، فقط زمینۀ «تفاهم» و «گفتگو» از دست میرود، نه «فهم واقعیّت اجتماعی». علم اجتماعیِ اسلامی در پی این نیست که همگان را نسبت به خویش، باورمند کند، بلکه میخواهد به تفاسیر و تدبیرهای صواب دربارۀ جهان اجتماعی دست یابد و این امر نباید در سایۀ ملاحظههای دیگر – که فرعی و حاشیهای هستند – قرار بگیرد.
در ادامۀ این جلسه، دکتر سیدحسین فخر زارع گفت: باید در این باره نیز اندیشید که استاد مطهری، نگاه تأسیسی به علم اجتماعیِ اسلامی دارد یا نگاه تهذیبی. مطهری معتقد است که میتوان از علم اجتماعیِ غربی نیز بهره گرفت و آن را در مقام تولید علم اجتماعیِ اسلامی، دخالت داد. اگر اینگونه است، شاید بتوان گفت که نگاه وی به رویکرد تهذیبی نزدیک باشد. دستکم باید این مسأله را یکبار دیگر مورد خوانش قرار داد و شواهد مؤیّد و نقیض را در آثار استاد مطهری به دست آورد. وی در بخش دیگری از سخنان خویش بر روی دو مفهوم علم و دانش تأکید کرد و افزود که متوقف بودن شناخت و تدبیر جهان اجتماعی بر علم اجتماعی میتواند دو معنا داشته باشد؛ یکی علم و دیگری دانش. حال باید مشخص کرد که در اینجا، نسبت جامعه با این دو مفهوم چگونه است. فخر زارع همچنین گفت برخی متفکران مسلمان میان فطرت و طبیعت در مقام توضیح مدنی بالطبع بودن انسانی اشاره کردهاند که حاکی از دقتنظر آنها دارد. باید دید مطهری نیز چنین توجهی داشته است و یا این دو مفهوم را در یک معنا به کار برده است.
دکتر روزبه زارع نیز در این نشست گفت: مقصود از علم اجتماعیِ اسلامی این است که بیابیم اسلامی در زمینۀ علم اجتماعی چه گفته و به مسألههای آن چه پاسخهایی داده است. تجمیع این پاسخها، علم اجتماعیِ اسلامی را میسازد. گویا غرض از این علم نیز آن است که جهان اجتماعی بر اساس آن تدبیر شود؛ چنانکه نویسنده نیز به این غایت، تصریح کرده است. دراینحال، چهبسا این اشکال مطرح شود که اگر برداشتهایی محقّق از اسلام، ناصواب بودند و بر مبنای این برداشتهای ناصواب، علم اجتماعیِ اسلامی شکل گرفت و جهان اجتماعی نیز بر پایۀ این یافتهها، بهغلط صورتبندی شدند و نتایج ناخوشایند سربرآورند، روشن است که اعتبار قدسیِ دین گزند میبیند و منزلت دین، دچار تقلیل میشود. زارع در بخش دیگری از سخنان خویش تأکید کرد که این مسأله مطرح است که علم اجتماعیِ اسلامی به دلیل تکیهاش بر وحی الهی، از معرض آزمونپذیری خارج شده و تحقیقپذیر نیست.
پایان جلسه به پرسش پاسخ اختصاص یافت که نویسنده کتاب به سوالات مطرح شده توسط حاضرین در جلسه پاسخ دادند.