مشکل جهان اسلام در فهم فرهنگ، عدم شناسایی اسلام واقعی است

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اولین نشست «فرهنگ از دیدگاه اندیشمندان معاصر اسلامی»، از سلسله نشست‌های دیپلماسی نخبگانی (جهان اسلام)، به میزبانی حجت‌الاسلام دکتر مسعود اسماعیلی، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی، روز یکشنبه مورخ ۱۹ آذرماه توسط گروه فرهنگ‌پژوهی و هسته دیپلماسی مرکز رشد و خانه خلاق و نوآوری پژوهشگاه در راستای برگزاری همایش ملی فلسفه فرهنگ به صورت حضوری و مجازی برگزار شد. موضوع اختصاصی نشست اول نظریه اسلامی فرهنگ بود که دکتر الهذیلی المنتصر از تونس به ارائه سخنرانی در این زمینه پرداخت.

المنتصر، استاد دانشگاه­‌های تونس است و نوشته‌­های دانشگاهی بسیاری به زبان فرانسه دارد. رشته اصلی وی، ادبیات فرانسه و دکترای وی از دانشگاه سوربن بوده است. الهذیلی المنتصر مطالعات و تحقیقات گسترده­ای در مورد مسیحیت قدیم تا قرن ۱۷ و ۱۸ میلادی انجام داده و در مسئله فرهنگ، بیشتر دل­مشغول پژوهش­های تطبیقی است. وی به­ویژه در مورد فرهنگ­هایی که از جهان غرب و اسلام است، بررسی مقایسه­ای و تحقیقات تطبیقی انجام می­دهد. وی در برهه‌­ای تلاش کرده است زبان فارسی را فراگیرد؛ اما فعلا فرصت آن را نداشته است که بتواند مقایسه‌­ای میان فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی با فرهنگ و زبان فرانسه و سایر زبان­ها و فرهنگ‌­های غربی داشته باشد.

اهمیت تاریخی فرهنگ در زمانه ما

در ابتدای جلسه، دکتر المنتصر بیانات خود را در باب نظریه اسلامی فرهنگ ایراد نمود. وی گفت مطالبی که امروز درباره نظریه اسلامی فرهنگ ارائه خواهیم کرد، موضوع بسیار مهمی است و از قبل هم مهم بود و در آینده نیز یک موضوع بسیار مهمی باقی خواهد ماند. ما از فرهنگ در چارچوب مسائل جهانی و بین­الملل و منطقه صحبت می­کنیم. به‌­ویژه ما الان در یک دوران ویژه تاریخی خاص قرار داریم که مسائل اسفناکی در غزه و در فلسطین اشغالی رخ می­دهد. ظاهر این درگیری‌­ها و جنگی که در غزه هست، نظامی می­باشد؛ ولی ما باید این را با این نگاه ببینیم که این یک جنگ مغزها و جنگ فرهنگی است؛ در واقع این جنگ، کشمکش بین فرهنگ غربی به عنوان یک فرهنگ قدرت و مادی­گرایی می باشد. فرهنگ فلسطینی، فرهنگ حق سرزمین است. فرهنگ، ریشه‌­های این ملت بسیار بزرگ است که در این سرزمین زندگی می­کنند. فرهنگ زندگی، که در اصل برمی­گردد به فرهنگ اسلامی که فرهنگ دینی است. اگر این فرهنگ، در ملت فلسطین نبود، مردم غزه نمی­توانستند در برابر ارتش صهیونیستی ایستادگی کنند. بنابراین، در واقع این درگیری و کشمکش، فرهنگی است و نوعی انقلاب فرهنگی است؛ زیرا غرب در حال حاضر دارد سرمایه خود را از دست می‌­دهد و به خاطر این جنایت­‌هایی که در این منطقه انجام می­دهند و رخ می­دهد. من اعتقاد دارم که حتماً یک فرهنگ دیگر، در غرب جایگزین این فرهنگ خواهد شد که همان فرهنگ ناب اسلامی است. این فرصتی است برای فرهنگ اسلام که جایگزین فرهنگ غربی شود. البته این مأموریت و کار، کار آسانی نیست و به هوش ویژه و برنامه مطمئن نیاز دارد و همچنین باید انرژی­های خود را باهم استفاده کنیم و تلاش کنیم که برنامه و ابزار­هایی برای رسیدن به این مرحله و استفاده از این فرصت تاریخی داشته باشیم. اذعان می­کنم نیاز داریم به یک کارگاه فرهنگی و ایده­ای مهم و هشیاری کامل و امیدوارم پژوهشگاه شما سهم اساسی در آن داشته باشد. در واقع شما باید در ایران بدانید که جهان، نگاه اصلی خود را به جمهوری اسلامی ایران دارد؛ زیرا ایران دارای فرهنگ اصیل و دارای قدمت است و در عین حال جدید است و من اعتقاد دارم انقلاب اسلامی که در فوریه ۱۹۷۹ میلادی رخ داد درست است که ظاهرش یک انقلاب سیاسی بود، ولی دارای ریشه­های فرهنگی در تاریخ می­باشد. من ایران را از نزدیک دیده و می­شناسم؛ این انقلاب، براساس یک ایده و فرهنگ شکل گرفت: فرهنگی که به دنبال درگیری و کشمکش نبود؛ بلکه تلاش می­کند از اندیشه‌­های اجتماعی و فرهنگی استفاده کند و همیشه ایده­‌های جدید و تجدیدپذیر مطرح می­‌کند.

لزوم توجه به معنای سنتی واژه فرهنگ برای دستیابی به دیدگاهی بومی و اسلامی در این زمینه

الهذیلی المنتصر در ادامه گفت من از جناب دکتر اسماعیلی پرسیدم که معنای فرهنگ در زبان فارسی، به طور سنتی دارای چه معنایی است که وی پاسخ داد همان معنای کمال و ادب را در عربی می‌­دهد. این معنا، زیبا قابل تأمل است. ما در عربی وقتی کلمه ثقافه را به کار می­بریم، ریشه خاصی دارد که به معنای هوش بازمی­گردد. ولی با وجود این دو مفهوم مهم در فارسی و عربی، وقتی به فرهنگ در دوره جدید فکر می­کنیم، به ریشه فارسی و عربی آن توجه نمی­کنیم؛ بلکه می­آییم آن را به معادل انگلیسی­اش یعنی کالچر و فرانسه­اش یعنی کولتور بازمی­گردانیم که این خیلی نادرست است و عواقب بدی در پی دارد ولذا باید مراقب باشیم.

المنتصر ادامه داد آن طور که من از معنا و ریشه کلمه فرهنگ در زبان عربی و فارسی دستگیرم می­شود، فرهنگ و ثقافه در این دو زبان، از یک صفت ذاتی می­آید که در واقع، وقتی به فردی می­گوییم “بافرهنگ (مثقف)” به معنای معنای مؤدّب و کمال­یافته است و لذا فرهنگ در فارسی و عربی، صفت ذاتی است و به ذات انسان بازمی­گردد. اما فرهنگ در انگلیسی و فرانسوی (کالچر و کولتور)، صفتی ذاتی برای انسان نیست؛ اما در زبان فارسی و عربی، به عامل ذاتی و کیفی و شخصی و باطنی عمیق توجه می­شود و مثل کلمه کالچر نیست که انسان بخواهد این فرهنگ را اقتباس کند از جهانی که مولفه­های کمّی بر آن حکم­فرما است و با اخذ کمیت­های آن، انسان صاحب فرهنگ می­شود. تفاوت هست بین کمّی و  کیفی و عرضی و ذاتی. ما مثلاً در کشور خودمان تونس، وقتی یک فردی به دانشگاه می­رود و لیسانس دریافت می­کند به او میگوییم مثقّف (بافرهنگ)، به معنای روشن­فکر؛ اما این مفهوم غربی است که در ذهن ما است اما معنای خود کلمه مثقف، خیلی فراتر از معنای غربی آن است. در معنای سنتی عربی، وقتی می‌گوییم مثقف که فردی، از ادبیات و تمدن و هوشمندی برخوردار باشد. در دو زبان فارسی و عربی می‌­شود این معنا را فهم کرد؛ اما مامتاسفانه  وقتی به کلمه ثقافه فکر می­کنیم، آن را با رویکرد غربی نگاه می­کنیم و خیلی باید به این نکته حواسمان باشد؛ زیرا ما ادعا می­‌کنیم می­خواهیم نظریه اسلامی فرهنگ را ارائه کنیم؛ اما عملاً آن مفاهیم غربی در ذهنمان است که بسیار اشتباه است و باید توجه داشته باشیم.

معنای واژه فرهنگ در زبان­‌های غربی، ضدیت فرهنگ را با دین به بار می‌­آورد

المنتصر در تحلیل معنای فرهنگ در زبان­های غربی گفت در این خصوص، دو مسئله را می­خواهم اشاره کنم: یکی اینکه کالچر در زبان انگلیسی و فرانسه کلمات جدیدی هستند که در این زبان­ها وارد شدند و ظهور پیدا کردند و وقتی این کلمات در این فرهنگ­ها ظهور پیدا کردند به معنای معاصر خودش در قرن ۱۷ و ۱۸ بود؛ اما اصل لغوی این کلمه، هیچ ارتباطی با مسائل معنوی (فلسفی و فکری) ندارد؛ بلکه درمورد کشاورزی است. دومین نکته این است که ظهور این مفهوم در قرن هفدهم و هیجدهم میلادی، دلالت معنایی خاصی در این دوره از تاریخ اروپا دارد. دقیقا ما در این دوره در اروپا، مشاهده­گرِ رهایی جستن از دین بودیم و بنایاین در غرب، کالچر و کولتور و…، با معنای گذشتن از دین و آزادی و رهایی از آن درآمیخته است و فرهنگ، نوعی دین­گریزی را تداعی می­کند. در تفکر غربی در قرن ۱۷ و۱۸، بین مرحله تدین مسیحی و مرحله بافرهنگ بودن که همان روشنفکری است، فاصله قائل بودند و از کلمه فرهنگ (کالچر و…)، معنای مخالفت با دین گرفته می­شده است. از این رو ما باید به این­ها توجه کنیم و از خود سوال کنیم که آیا ما به عنوان یک مسلمان با هر دین و ملیتی، می­توانیم آن مفهومی را که آن­ها در مورد فرهنگ دارند، بپذیریم یا اینکه چون فرهنگ در زبان ما به معنای ادب و اخلاق است و این دو با وحی الهی ارتباط پیدا می­کند ، باید بین این معنای بومی با آن معنای غربی، تفاوت جدی قائل شویم و نتوانیم به­سهولت آن معنای غربی را بپذیریم.

وی گفت مسئله ای که باید به آن توجه بکنیم همچنین نقشی است که فرهنگ­های غربی از قرن ۱۷/۱۸ تاکنون آن را ایفا می­کنند؛ این نقشی که همچنان در جامعه ما دین ایفا می­کند؛ این نقش عبارت است از تثبیت ارزشها و ایجاد مقدمات ذهنی و عقلی برای ارزش­ها. همچنین ما شاهد آن هستیم که در غرب، یک نوع گسست بین این مسئله ارزشها و موضوعات معنوی و دینیِ برگرفته از وحی ایجاد شده است؛ در حالی که این گسست در فرهنگ ما وجود ندارد. مشکلی که وجود دارد این است که درک غربی‌­ها از موضوع فرهنگ به جامعه ما هم رسیده است. چون که ما در جوامع خودمان رویکردها و روش­های آنها را داریم پیگیری می­کنیم، در روش­هایمان در علوم انسانی و حتی در طرز تفکرمان داریم این رویکرد و روشهای غربی را پیگیری می­‌کنیم. در جامعه مسلمان، ما شاهد این هستیم که نخبه­هایی که پدیدار می شوند و در جامعه اسلامی پرورش پیدا می­کنند، این­ها با ذهنیت و دیدگاه­های غربی رشد پیدا کردند و باید نسبت به این، دیدی هوشمندانه داشته باشیم و راه­حلی برای این مساله پیدا کنیم. چیزی که ما در حال حاضر به آن نیازمند هستیم، عبارت است از این که قوّت خود را بازیابی کنیم و همچنین در واقع به این مسئله فکر کنیم و ترویج بدهیم که در جوهره دین، بحث فرهنگ وجود دارد و باید تلاش کنیم که نخبه­های خودمان را از اندیشه غربی دور کنیم که مبتنی بر این است که فرهنگ، ضد دین است و این نیازمند آن است که ما کاری هوشمندانه انجام دهیم و تمام نخبگان را هم در آن درگیر کنیم. البته این مأموریت، صرفاً محدود به متدینین و مذهبی­ها نیست؛ بلکه مربی­ها و دانشگاهیان و علما و اندیشمندان، همه و همه باید روی آن کار کنند؛ چون که این مشکل صرفاً شناختی نیست؛ بلکه یک مشکل ذهنی و فرهنگی است و یک مشکل درونی و باطنی است ویک مشکل ترکیبی است که باید برای آن راه حل پیدا کنیم و ان­شاءلله راه حل ها را هم خدمتتان بازگو خواهم کرد.

مشکل جهان اسلام در فهم فرهنگ، عدم شناسایی اسلام واقعی است

المنتصر در ادامه به طرح این پرسش پرداخت که مشکل ما به عنوان مسلمان در حال حاضر چه هست و چه طور می­‌‌توان آن را دقیقاً درک و فهم کرد؟ وی پاسخ داد مشکل در فرهنگ­های بزرگ وجود دارد: مثل مسیحیت و بودایی. فرهنگ­هایی که تاریخ هزاران ساله دارند که خیلی تحولات بزرگ و زیادی در آن شکل اصلی و ابتدایی آنها رخ می­دهد. مثل آبی که وقتی از آسمان جاری می­شود، این آب، گوارا است، خالص است؛ اما این آب وقتی می­آید پایین و با خاک و گیاهان ترکیب می­شود، نمی­توانیم دیگر از این آب برای نوشیدن استفاده کنیم؛ لذا من فکر می­کنم ما باید اول این را بررسی کنیم که در ابتدا به چه شکلی بوده است و این که یک جدایی بیندازیم بین چیزی که ابتدا بوده و چیزی که در حال حاضر وجود دارد. تاریخ ما هم به همین شکل است؛ قطعا به مرور زمان تغییرات مختلفی کرده است و زمان و روزگار این مشکلات را برای ما ایجاد کرده است. در تاریخ مسلمانان نیز باید به این توجه داشته باشیم به اصل اسلام توجه داشته باشیم. من فکر می­کنم راه حل این است که ما وقتی که می­خواهیم که یک ارزیابی مجددی از اسلام داشته باشیم باید اصل اسلام را جدا کنیم، از زمان حال حاضر و آن روند تاریخی که داشته چه در تونس در ترکیه و چه در جای دیگر و اصل را باید بر آن اسلام اصلی و محمدی بگذاریم. اسلامی که از غار حرا خارج شد و بعد از آن به همه جهان پخش و پراکنده شد و بعد ما دیدیم که حالا اختلافات مختلفی ایجاد شد و پراکنده­‌های ذهنی و تمدنی ایجاد شد، بحث منافع برخی افراد ایجاد شد و پیش آمد و می‌­بینیم در سرتاسر جهان هرکسی می گوید اسلام واقعی، من هستم؛ ما در قرآن کریم، آیه­ای داریم که خداوند می­‌فرماید «جاءکم من الله نورا»، پس فانوس یا شمع نیست؛ نگفته شمع یا خورشید؛ بلکه گفته است نور. اما خب این تجسم هایی که از این نور می شود، ممکن است شمع باشد ممکن است خورشید باشد نور ممکن است یک فانوس سنتی یا برقی باشد یا یک فانوس بزرگ باشد؛ اما این اصل یک اصل واحدی است و آن تجسم هایی که برایش می شود تفاوت دارد. به نظر من ما هم باید به شکل مطلق تعامل کنیم نه به صورت نسبی و زمانی. البته ما نباید فراموش کنیم که اسلام یک نور باز است و ما با این نور هست که هدایت می­شویم.