رویکرد وجودی و آینده فلسفه دین

دکتر مهدی عباس‌زاده عضو هیأت علمی پژوهشگاه، در دهمین همایش بین المللی فلسفه دین معاصر که با عنوان «فلسفه دین و افق‌های پیش رو» به همت انجمن علمی فلسفه دین ایران و با مشارکت برخی نهادهای آموزشی و پژوهشی از جمله پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و در محل دانشگاه خوارزمی تهران در روز دوشنبه مورخ 23/3/1401 برگزار شد، در موضوع «رویکرد وجودی و آینده فلسفه دین» به ارائه بحث پرداخت. آنچه در زیر می‌آید، اهم مطالب مطروحه وی است:

رویکرد وجودی و آینده فلسفه دین
نوشتاری از دکتر مهدی عباس زاده عضو هیات علمی گروه معرفت شناسی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی

 

  1. فلسفه دین (Philosophy of religion)، آن‌گونه‌ که ابتدا در مغرب زمین شکل گرفت، خود را بر بستر دوگانه «دین مسیحیت» و «فلسفه تحلیلی» تعریف کرد و در همین بستر به بقا و حیات خود ادامه داد. بر این اساس، امروزه برخی از متعاطیان فلسفه دین، از ایده‎ای به نام «پایان فلسفه دین» سخن می‌گویند و استدلال می‌کنند که این دانش تاکنون عمده آموزه‌های مسیحی را به «تحلیل عقلی فرانگر (برون‌دینی)» سپرده و بروندادهای مورد انتظار خود را نیز به ‌دست آورده است و از همین روی، ادامه این سنّت، پایان فلسفه دین را در آینده نزدیک به همراه خواهد داشت. از اینجا چنین به نظر رسید که بقای فلسفه دین، در گرو التفات جدی به ادیان مختلف و مکاتب فلسفی دیگر (غیر از فلسفه تحلیلی)، به‌منزله امکان‌هایی تازه‌ برای تداوم حیات این دانش خواهد بود. در این میان، فلسفه قاره‌ای که به نوعی در تقابل با سنّت فلسفه تحلیلی است، یکی از این امکان‌هاست و فلسفه وجودی (Existentialism) نیز یکی از مهم‌ترین شاخه‌های فلسفه قاره‌ای است که می‌تواند به ایفای نقش بپردازد.
  2. فرق است میان انسان در مقام مفهوم و انسان در مقام تحقق. آنچه در فلسفه وجودی مطمح‌نظر است، «توصیف پدیدارشناسانه» (Phenomenological description) انسان، به قصد کشف اوصاف و شاخصه‌های وجودی او، در مقام تحقق بالفعل و در متن زندگی روزمره و تجربه‌های زیسته است. فلسفه وجودی در راستای نیل ‌به این مهم، عقل انتزاعی‌اندیش، اثبات‌مدار و مفهوم‌نگر را عملاً کنار گذاشت، و به گونه دیگری از عقل که انضمامی‌اندیش، توصیف‌مدار و تحقق‌نگر است، توجه نمود. انسان انضمامی در متن زندگی روزمره، به‌مثابه موضوع فلسفه وجودی، در موقعیت‌های مرزی، ضمن تجربه و درک وجودیِ هستی، به تناهی و ضعف‌های خود واقف می‌گردد؛ از همین جا، انسان در رویکرد وجودی، مواجه‌ای متفاوت با دین داشته، باورهای دینی در پیوند وجودی و انضمامی (نه مفهومی و انتزاعی) با او قرار می‌گیرند.
  3. در باب نسبت «مفاهیم دینی» و «اوصاف وجودی»، برخی از فلاسفه وجودی (Existentialist) همچون مارتین هایدگر تصریحاً یا تلویحاً متذکر شده‌اند که نباید موضوعات فلسفه وجودی را با مفاهیم و آموزه‌های دینی خلط کرد و این دو را یکسان انگاشت. با این حال به زعم متألهان وجودی (از قبیل رودلف بولتمان، پل تیلیش، جان مک‌کواری و …)، این اندازه مشخص است که بسیاری از مفاهیم و آموزه‌های دینی را می‌توان در بافت و سیاق وجودی (Existential) بازخوانی کرد و به شیوه‌ای جدید فهمید و این‌سان درک خود را از آموزه‌های دینی توسعه داد و به‌روز کرد. در زیر، به تبیین وجودیِ برخی از مفاهیم دینی اشاره می‌شود:

– در مورد خلقت آدم از خاک و نفخه روح در ادیان ابراهیمی، ممکن است خاک در معنای «واقع‌بودگی» و نفخه روح در معنای «امکان» فهمیده شوند. مراد از واقع‌بودگی (Facticity)، عوامل و عناصر مؤثر در وجود انسانی است که همواره هستند و نمی‌توانند توسط انسان انتخاب و اختیار ‌شوند؛ اموری از قبیل خانواده، اجتماع، نژاد، ژنتیک و … اما منظور از امکان (Possibility)، گشودگیِ رویدادهای آینده برای وجود خاص انسانی است، رویدادهایی که می‌توانند توسط او به فعلیت درآیند یا رها شوند.

– ممکن است «هبوط» در ادیان ابراهیمی، در معنای «سقوطِ» انسان در جهان روزمره و وضعیت دورافتادن او از امکان‌های اصیل زندگی خویش، بهتر قابل درک باشد. سقوط (Fallenness) عبارت است از قصور کامل انسان در تحقق‌بخشیدن به امکان‌های اصیل وجود خویش.

– «ترس از گناه» به مثابه یک مفهوم دینی، می‌تواند در معنای «ترس‌آگاهی» یا «دلشوره» ناشی از ضعف‌ها و ناتوانایی‌های انسان که باعث می‌شوند او به وضعیت انتخاب ناصحیح دربیفتد و وجود غیراصیل برایش حاصل شود، تبیین گردد. ترس‌آگاهی یا دلشوره (Anxiety) عبارت است از حالتی بنیادین در وجود انسانی است که تناهی و محدودیتش را بر او آشکار و فاش می‌سازد.

– «وحی» به مثابه یک آموزه دینی، می‌تواند در معنای «مواجهه» هستی مطلق (خدا) با انسان و آغاز سوق‌دهی او به سوی امکان‌های اصیل زندگی‌اش بیان گردد. وحی در این تلقی، گویی قسمی مواجهه (Confrontation) وجودیِ خدا با انسان است.

– «معاد» به عنوان یک آموزه دینی، ممکن است در معنای پایان وضعیت «افکندگی» انسان و بازگشت وجودیِ او به هستی مطلق (خدا) فهمیده شود. افکندگی (Thrownness) عبارت است از وضعیت یافتن خویش در یک جهان، بدون اینکه بدانیم از کجا آمده‌ایم یا به کجا می‌رویم.

همچنین برخی دیگر از اوصاف وجودی مانند هستی‌داری و اصالت، استعلا، مشارکت، گشودگی، روزمرگی، و …. را می‌توان با برخی مفاهیم دینی مقایسه کرد و آنها را به شیوه‌ای جدید فهمید.

  1. در سنّت فلسفه اسلامی نیز رگه‌هایی از این دست رویکردهای وجودی به ‌چشم می‌خورند؛ برای نمونه، در داستان‌های رمزی ابن‌سینا، آثار اشراقی سهروردی، برخی از آراء ملاصدرا و …. در قرآن نیز برخی تعاببیر و مضامین به چشم می‌خورند که بیش‌تر با رویکرد وجودی متناسب‌اند تا رویکرد متافیزیکی. در واقع دست‌کم دو قسم فضاهای قرآنی وجود دارند: فضای شماری از آیات قرآن، مفهومی و انتزاعی است (متافیزیکی) و فضای شماری دیگر، تحققی و انضمامی (وجودی). البته آیاتی نیز وجود دارند که بین این دو فضا در نوسان هستند. هریک از این دو فضا، اقتضائات خاص خود را دارد. فضاهای متافیزیکی را نباید به نحو وجودی فهمید و فضاهای وجودی را نباید به نحو متافیزیکی درک کرد (هرچند فضاهای متافیزکی قرآن با فضاهای وجودی قرآن، غیر قابل جمع نیستند). شخصی که با خدا رابطه متافیزیکی برقرار کرده و درباره خدا بحث فلسفی و کلامی می‌کند، صرفاً به خدا علم یافته و مفاهیمی از او در ذهن خویش دارد؛ اما کسی که با خدا رابطه وجودی برقرار کرده و به خدا عشق می‌ورزد، قسمی شدن و دگرگونی دائم را در درون خویش تجربه می‌کند.
  2. بر اساس نکات فوق، ممکن است بتوان از امکان «فلسفه دین وجودی» (Existential philosophy of religion) سخن گفت. التفات به اوصاف وجودی انسان همچون موجودیت، افکندگی، سقوط، زمانمندی، دلشوره، واقع‌بودگی و امکان، فردیت، خود‌بودن، اصالت و …، در اندرکنشی دقیق و منسجم با آموزه‌های دینی همچون خدا، خلق، گناه، هبوط، وحی، جبر و اختیار، نجات و …، همراه با یک تأمل فرانگر (برون‌دینی)، فلسفه دین وجودی را تشکیل خواهند داد و این قسم فلسفه دین، ممکن است بتواند تاحدی حیات و بقای این دانش را در آینده تضمین کند.