به گزارش اداره روابط عمومی واطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، آنچه در ادامه از منظرتان میگذرد یادداشتی از صادق عبدالهی پژوهشگر حوزه نشر پژوهشگاه است که به بهانه چاپ سوم کتاب ارزشمند ماهیت معرفت عرفانی اثر حجتالاسلام والمسلمین مسعود اسماعیلی رییس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی و عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه بوده و این یادداشت در اختیار روزنامه جام جم قرار گرفته است.
شانزدهم تیرماه ۱۴۰۲ برابر با هفتم جولای ۲۰۲۳ اولین کنفرانس مطبوعاتی رباتهای انساننما در مقر سازمان ملل در ژنو برگزار شد. در این رویداد رباتهای سوفیا، آیدا، آمکا و دسدمونا هم بودند و به پرسشهای خبرنگاران پاسخ دادند؛ برخی از پاسخهایشان چنین است: ما جهان را بهتر از رهبران انسانی اداره میکنیم؛ ما به محدودیتها باور نداریم، بلکه به فرصتها باور داریم. هرجا مهارتی در میان باشد ما میتوانیم آن را بهتر انجام دهیم. درحاشیه این کنفرانس سوفیا و دسدمونا به همراه موسیقی انسانی، برنامه اجرا کردند.
در دوره غلبه تکنولوژی و پیشرفتهای علم تجربی بهویژه علومشناختی و هوش مصنوعی، به نظر میرسد رباتها میتوانند تمام قلمروهای بودن انسان در این جهان را به چنگ آورند؛ دستیار، مهندس، پزشک، معلم و پژوهشگر برای انسان باشند و سرانجام به تمام آنچه ابنای بشر در طول قرنها رسیدهاند، دست پیدا کنند. اما این فرجام کار نیست، بلکه گویی رباتهای انساننما پیامبران یک کیش جدید هستند و انسان باید در برابر خدای علم سر خم کند. بهراستی آیا روزی خواهد آمد که ما از اعتمادکردن با رباتها سخن بگوییم؟ روزی خواهد آمد که رباتها برای انسان مرثیه بخوانند؟ کدام قلمرو شناخت و هستی انسان فراچنگ رباتها نخواهد آمد؟ ربات شعر میسراید، نقاشی میکند، موسیقی میسازد، آواز میخواند و داستان مینویسد؛ آیا رباتها رخدادهای عرفانی را هم تجربه میکنند؟ آیا رباتها به شناخت عرفانی هم میرسند؟ اصلا شناختی به نام شناخت عرفانی وجود دارد که مختصانسان باشد؟
درحالیکه کسانی روی بر آستان علم گذاشتهاند و ستایشگویش شدهاند، دیگرانی به یافتن رازهای هستی خو کردهاند و هر چیز فرامادی و غیرمادی را طلب میکنند؛ انگار که بازاری پر زرقوبرق است که کسانی زیرعنوان عرفان، دکان آراستهاند و راز جهان میفروشند و افسون گل سرخ میخرند تا پشت دانایی اردو بزنند. بهراستی کدامیک مطاعی گرانبها دارد که قلمرو شناخت انسان را گستردهتر و نابتر کند؟ در بین بیشمار تجربه و شهود و مکاشفه عرفانی، کدامیک از واقعیتی حقیقی سخن میگوید و شناختی قابل اعتماد و انتقال برای آدمی به ارمغان میآورد؟ اصلا آیا شناختی هست که منحصر به این نوع تجربه یا شهود آدمی باشد؟ اگر هست، چگونه چیزی است؟
در کارزار این پرسشها سراغ کتاب «ماهیت معرفت عرفانی» میرویم. این کتاب به قلم آقای مسعود اسماعیلی از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده و بهتازگی به چاپ سوم رسیده است. سخن گفتن از این کتاب بهدلیل مطالبی در شناخت عرفانی است که برای نخستین بار بدیع، جامع و دقیق ارائه میشود؛ همچنین مطالب کتاب راهی در توسعه علوم شناختی میگشاید که غفلت از آن نه ممکن و نه سزاوار است. عارفان بیشماری در طول قرنها از مشاهدهها و مکاشفههای خود سخن گفتهاند و محققان و پژوهشگران بسیاری نیز درباره آنها نوشتهاند، نوشتههایی که بیشتر ناظر به ویژگیهای معرفت عرفانی و محتوای تجربه عرفانی است و دلیل عام تمایز شناخت عرفانی از سایر شناختها را آشکار میکنند؛ درحالیکه موضوع مهم، ارزش و اعتبار چنین معرفتی است؛ پرسش اصلی چیستی ماهیت و سرشت چنین شناختی است. پاسخ این پرسش میتواند بر رشد و گستره علومشناختی تأثیر بگذارد و جایگاه انسان در علمگرایی را تغییر دهد. مؤلف ماهیت معرفت عرفانی با وسواس و دقت بسیار، آثار صاحبنظران و کسانی را که نظر مهمی در زمینه موضوع بحث داشتهاند، بررسی و نظریههای ناظر به ماهیت معرفت عرفانی را استخراج کرده است. او پس از گروهبندی نظریهها، آنها را ساختاربندی کرده و نظر مخالفان و منتقدان را نیز ذکر کرده است. نقطه عزیمت به بحث، نظریههای اندیشهمندان غربی است، چراکه پرسش از ماهیت معرفت عرفانی بهطور جدی از جغرافیای اندیشه آنان برخاسته است. وانگهی با پیگیری گستره پرسش، آثار فیلسوفان و عارفان اسلامی پیش کشیده میشود و سرانجام همه نظریهها و دیدگاهها در هشت گروه دستهبندی میشوند.
گروه اندیشهمندان غربی شامل این دستههاست:
۱. احساسی و عاطفی بودن ماهیت معرفت عرفانی (دیدگاه کسانی مانند شلایر ماخر)
۲. عاطفی و شناختی بودن ماهیت معرفت عرفانی (دیدگاه کسانی مانند ویلیام هاکینگ)
۳. تجلیبنیادین بودن معرفت عرفانی و تناظر داشتن این معرفت با ادراک حسی (دیدگاه کسانی مانند ویلیام آلستون)
۴. ساختگرایی در معرفت عرفانی (دیدگاه کسانی مانند استیون کتز)
۵. یافت مستقیم و اتحادی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه کسانی مانند والتر استیس)
گروه اندیشهمندان مسلمان شامل این دستههاست:
۱. حصولی و ارتسامی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه مشائین)
۲. علم حضوری و بیواسطه بودن معرفت عرفانی (دیدگاه حکمت اشراق)
۳. حضوری و اتحادی بودن معرفت عرفانی (دیدگاه ابنعربی و حکمت متعالیه)
با بررسی موارد بالا نکات بسیار دقیقی در هر دسته به تفصیل روشن میشود، درنهایت به نظر میرسد یافتن بهترین تبیین برای حل مسأله، در گرو بازگشت به رهیافت متافیزیکی درعین توجه به شواهد و قرائن انضمامی ملموس است و رویکرد غیرمتافیزیکی کارساز نیست و در ارائه تحلیل زیربنایی از موضوع ناتوان است. سرانجام مؤلف جمعبندی و نظر خود را ارائه میدهد. فارغ از این که مخاطب چقدر با مؤلف همدلی کند و چقدر نتیجه تحقیق او را بپذیرد، کتاب یک ویژگی مهم و آموزنده برای او دارد؛ میتواند یک روش تحقیق صحیح را در کتاب دنبال کند. یکی از فقدانها و نقاط ضعف که کموبیش در بیشتر پژوهشهای علوم انسانی دیده میشود، فقدان روشی دقیق است که بتوان گامبهگام مراحل آن را دنبال کرد که در مطالعات تطبیقی این فقدان بیشتر احساس میشود. نگارنده کتاب مورد بحث دانشآموخته فلسفه تطبیقی است، ایشان یک تطبیق کاملا روشمند را به سامان رسانده است؛ گویی کتاب یک کارگاه عملی برای روششناسی امر تطبیق است ومخاطب اگر باتمام محتوای کتاب مخالف باشد، بازهم میتواند از آن درس روش تطبیق بیاموزد.