تسبيح پيامبر(ص) عینا همان تسبیح خدا است
نوشتاری از حجتالاسلام و المسلمین حسین عشاقی عضو شورای علمی گروه فلسفه پژوهشگاه
إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً؛ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً (۸و۹ فتح)
ترجمه: ما تو را گواه و مبشّر و هشداردهنده فرستاديم، تا شما به خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و او را ياري كنيد، و بزرگش شماريد، و صبحگاهان و شامگاهان او را تسبيح گوييد.
مفسران در اين كه منظور از ضمير مفعولي «ه» در آخر سه فعل «تُعَزِّرُوهُ وَ تُوَقِّرُوهُ وَ تُسَبِّحُوهُ» كيست؟ اختلاف نظر دارند؛ برخي مرجع را در هر سه فعل، خدا دانستهاند تا آيه سياق واحدي داشته باشد؛ برخي مرجع را در دو فعل اول پيامبر قرار دادهاند و در فعل سوم خدا زیرا معتقدند که تسبیح به خداوند اختصاص دارد.
به نظر نگارنده مرجع ضمير در هر سه فعل، پيامبر اكرم(ص) است؛ زيرا :
اولا خداوند در اين آيه و آيه قبل و آيه بعد، در صدد بيان مقام و موقعيت پيامبر اكرم است تا مسلمانان نسبت به اهميت منزلت پيامبر نزد خداوند آگاهي يابند، و پيامبر را مثل فردي در سطح خود يا كمي بالاتر نپندارند؛ در آيه اول خداوند پيامبر را بعنوان پيامبر شاهد اعمال امت، و مبشّر و نذير آنان معرفي ميكند «إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذيراً؛»؛ و در آيه بعد از آيه مورد بحث، هم خداوند در تمجيد پيامبر چنان سخن رانده است كه بيعت با پيامبر را همان بيعت با خدا دانسته است «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه…»؛ بنابراين اتحاد سياق سه آيه اقتضاء ميكند كه آيه وسط هم در همان راستاي بيان اهميت مقام پيامبر باشد و ازينرو مرجع ضماير سهگانه پيامبر است؛ مخصوصا كه در شأن نزول اين آيات گفتهاند كه اين آيات در دنبال وقايع صلح حديبيه نازل شده است كه در آن وقايع از ناحيه مسلمانان به ساحت پيامبر بياحترامي شد؛ و مقامات الهی پیامبر اکرم و شؤون او از جانب خودی و غیر خودی رعايت نشد؛ لذا اين آيات، نازل شده تا مقامات الهی پیامبر به مسلمانان تذكر داده شود تا روشن گردد كه يكي از اهداف ايمان مسلمانان تمجيد و ستايش پيامبری است که شؤون و مقامات الهی دارد.
ثانيا در آيه بعد يعني آيه «إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه…» به مقام فناي كامل پيامبر در ذات الهي اشاره شده است؛ زيرا اين آيه دلالت دارد كه كساني كه با تو بيعت كرده يا خواهند کرد فقط و فقط با خدا بيعت ميكنند؛ چون «انّما» در جمله «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه…» بر حصر مفهوم جمله در مفعول «يُبايِعُونَ» دلالت میکند؛ پس بيعت با پيامبر، فقط و فقط بيعت با الله است نه بیعت با الله و شخص دیگری؛ و اين در صورتي تحقق مییابد كه انانيت پيامبر كاملا در ذات الهي فاني شده باشد؛ زيرا هر گونه بقاء انانيت رسول خدا به تغاير بين بيعت با او و بيعت با خدا منجر ميگردد كه خلاف حصر جمله مذکور است؛ چون آيه ميگويد وقتی بیعت با پیامبر انجام میشود فقط و فقط يك بيعت رخ داده است آن هم همان بیعت با خدا است «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّه»؛ نه دو بيعت، که یکی مقدمه دیگری، یا عرفاً به منزله دیگری باشد؛
و از اينجا فهميده ميشود كه حتی اگر تسبیح مخصوص خدا باشد اما با تسبیح پیامبر این اختصاص نقض نشده است زیرا همانگونه كه بدليل فناي انانيت پيامبر در ذات الهي، بيعت با پيامبر عينا همان بيعت با خدا است؛ تمجيد و تسبيح پيامبر هم به همان دليل، عينا همان تمجيد و تسبيح خداوند است؛ پس خداوند با جمله «وَ تُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً» مسلمانان را موظف كرده است كه هر روز و شب پيامبر را تسبيح كنند؛ و بدين شكل خداوند به مسلمان فهمانده كه پيامبر در مقامي است كه تسبيح او عينا همان تسبيح خدا است بدون این که این گونه تسبیح، موجب نقض اختصاص تسبیح به خدا باشد؛ و ازينرو است كه هر مسلماني در تشهد نمازهاي شبانهروزش مكررا پيامبر را با جمله «و أشهد أن محمدا عبده و رسوله» تسبيح ميكند؛ و عجیب این است که در این تسبیح، حضرت محمد با عنوان «عبد» تسبیح میگردد که خود حاکی از فنای انانیت او در هویت حضرت حق است زيرا عبد، از آن جهت كه عبد است مالك هيچ چيز نيست «العبد و ما في يده كان لمولاه» و نیز بخاطر مقام عبدیت او است که او رسول خدا گشته است زیرا سخن رسول، سخن مرسِل است نه سخن خودش.