شهید آوینی و سویه‌های هویّتیِ مقاومت در برابر اسرائیل

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی ترویجی با عنوان «شهید آوینی و سویه‌های هویتی مقاومت در برابر اسرائیل» توسط گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با حضور اساتید و دانشجویان و با ارائه آقای مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی این پژوهشگاه و با حضور ناقدین محترم آقای جعفر علیان نژادی، پژوهشگر علوم سیاسی و سرکار خانم آزاده محمودیان، مهرماه سال جاری در سالن اندیشه پژوهشگاه برگزار شد.

در ابتدای این جلسه آقای دکتر سیدحسین فخرزارع دبیر علمی جلسه به بیان مقدماتی در باره ضرورت تبیین‌های صحیح پیرامون وقایع اخیر فلسطین و موضوع مقاومت پرداخت و سپس آقای مهدی جمشیدی، ضمن طرح بحث اصلی و توضیح مسأله‌ای که منجر به انتخاب این موضوع شده گفت: روشن است که ایران، اصلی‌ترین و مرکزی‌ترین نظام سیاسی‌ در جبهۀ مقاومت است و آشکارا و سال‌هاست که حمایت‌های جدّی و حضور تعیین‌کننده‌اش در این جبهه، چشم‌های جهانیان را به خود خیره کرده و نام ایران را بر سر زبان‌ها انداخته است. حتی شهید حاج‌قاسم سلیمانی نیز که در درون جامعۀ ایران و نیز در تمام دنیا، وجاهت و منزلت آنچنانی دارد و هیبت و شوکتش مثال‌زدنی است، اعتبار عمومی و توده‌ای خود را به سبب گره‌خوردن بخش عمدۀ حیاتش با جبهۀ مقاومت دارد. مسألۀ مقاومت، از چنان ضرورتی برخوردار است که رهبر معظم انقلاب، دولت جمهوری اسلامی را دولت مقاومت خواند و تلاش در راستای تولید نظریۀ مقاومت را طلبید. این‌همه نشان می‌دهد که نسبت به مقاومت و ساخته‌وپرداخته‌کردن روایت‌های اصیل و هویتی از آن، اهتمام خاص بورزیم تا بتوانیم در قالب این روایت‌ها، نه‌فقط بدنۀ اجتماعی خویش را، بلکه ذهنیّت‌های مردمی در جوامع دیگر را متقاعد و همسو گردانیم و عرصۀ جتگ شناختی و نبرد روایت‌ها را به دشمن واگذار نکنیم. در دورۀ اندک پس از شکل‌گیری حماسۀ طوفان الاقصی نیز همچون گذشته، برخی نیروها و رسانه‌های تجدّدی در داخل و خارج ایران، هم دربارۀ ماهیّت ایدئولوژی مقاومت و عاملان آن و هم دربارۀ نسبت ایران با آن، مجموعه‌های از اشکال‌ها و ایرادها را مطرح کرده و کوشیده‌اند به این واسطه، باور جمعی در ایران به ایدئولوژی مقاومت را دچار تزلزل کنند. در مقابل، ما باید به ذخیرۀ دانشی و مفهومی خود مراجعه کنیم و از طریق تولید روایت‌های معارض و روشنگر، کج‌روایت‌های جبهۀ دشمن را رسوا گردانیم.

عضو هیئت علمی گروه فرهنگ پژوهی تأکید کرد: از جمله اندوخته‌های روایتی ما که در طول دهه‌های گذشته، به آن بی‌توجهی و بی‌اهتمامی داشته‌ایم، نوشته‌های شهید سیّد مرتضی آوینی هستند که اغلب در قالب گفتارهای متن فیلم‌های مستند ایشان نگاشته شده‌اند و افزود: این نوشته‌های پُرمایه و غنی، ‌نه‌تنها همچنان می‌توانند نقش پیشران در عرصۀ تفکر و رسانه ایفا کنند، بلکه باید اعتراف کرد که با وجود گذشت سه دهه، همچنان سرآمد و مثال‌زدنی هستند و کسی نتوانسته گامی از ایشان فراتر بنهد. آوینی دربارۀ مقاومت و جریان‌ها و تحولات آن، سه مستند به نام «انقلاب سنگ»، «نسیم حیات» و «سه نسل آواره» ساخته است که در کتاب «نسیم حیات: گفتار متن فیلم‌های مستند» منتشر شده‌اند. در این مجال، می‌کوشیم سویه‌های هویّتیِ مقاومت در برابر اسرائیل را از درون این گفتارها استخراج کنیم؛ به این معنی که چون لازمۀ روایت‌پردازی فرهنگی از مقاومت، نظرکردن به لایه‌ها و اضلاع هویتی آن است، ما نیز از این زاویه به متن‌های آوینی می‌نگریم.

در ادامه، ایشان به بیان یافته‌های خویش پرداخت و به عنوان اولین سویۀ هویّتی، از «سرزمین قدسی؛ نشانۀ عالم ملکوتی» سخن گفت و تصریح کرد: به باور آوینی، فلسطین، اگرچه پاره‌ای از جهان اسلام است و از این جهت باید نسبت به آن حساسیت داشت و مجال نداد که به عنوان یکی از ممالک اسلامی، از آن بریده شود و هویت غیراسلامی بیابد، اما درد و دغدغه دربارۀ فلسطین، حتی فراتر از این است؛ چراکه هم مسجد قبه‌الصخره در آن واقع است که با معراج رسول اکرم گره خورده است و هم مسجد الاقصی که قلبۀ نخستین مسلمانان است. این دو نشانه از عالم قدس و ملکوت، به فلسطین اعتباری صدچندان می‌بخشد و غیرت ایمانی و اسلامی را نسبت به آن برمی‌انگیزاند. باید به فلسطین از این منظر نگریست و فراتر از هویت تاریخی و این‌که در جغرافیایی سیاسی و اعتقادی اسلام قرار دارد، باید آن را واجد لایۀ آن‌جهانی و الهی دانست. عالم در نگاه دینی به تاریخ، باطنی دارد که از حقیقت آن حکایت می‌کند؛ این باطن، همان تاریخ رسولانه است که برخلاف تاریخ‌های رایج غربی، معیار و مبنا در آن تطورات و تحولات مادی زندگی انسان نیست، بلکه مسأله این است که در هر دورۀ تاریخی، انسان چه نسبتی با عالم قدس برقرار کرده و صیرورت‌های کمالی و الهی‌اش، چگونه بوده است. در این روایت از تاریخ، چنین حالات و اوضاعی، مهم و نقطۀ عطف هستند و باید ادوار تاریخی و تمدنی انسان را بر اساس این چشم‌انداز، فهم و تحلیل کرد. اگر باید تاریخ را از این زوایه دید و فلسفۀ تاریخ را این‌چنین خواند، روشن است که باید مکان‌ها و هویت‌های آنها را نیز در این چهارچوب، تفسیر کرد و به معنابخشی‌ها و معنایابی‌های قراردادی بسنده ننمود.

در بخش بعدی، وی از «خودآگاهی تاریخی؛ تولّد جمعی دوباره» به عنوان سویۀ هویّتی دیگر نام برد و گفت: آوینی همانند بسیاری از تحلیل‌گران تاریخی و تمدّنی معتقد است که مسلمانان در حال بازیابی خویشتن اسلامی‌شان هستند و در صورت جمعی و کلی، تنبّه و توجّهی به دست آورده‌ و دریافته‌اند که سیطرۀ استعماریِ تجدّد، چگونه سرمایه‌ها و اندوخته‌های آنها را به باد داده است. چند سده، سلطۀ مطلق استعمار بر جوامع اسلامی، آنها را تهی و ضعیف کرد و مسلمانان در وضع غافلانه و خواب‌آلود، در سراشیبی تاریخ قرار گرفتند و داشته‌های‌شان را باختند. روند افول تمدّن اسلامی، چندی پیش از استعمار غربی آغاز و انحطاط تاریخی مسلمانان، صورت‌بندی شده بود، اما بدون شک، این استعمار غربی بود که این پیکر نحیف و تضعیف‌شده را به مرگ نزدیک کرد و آخرین ضربۀ کاری را بر امت اسلامی وارد کرد. اما اینک پس از دورۀ حقارت تاریخی و زبونی فرهنگی، موجی از خودآگاهی تاریخی در میان مسلمانان شکل گرفته و بیداری اسلامی، چه در وجه فرهنگی و هویتی‌اش و چه در وجه سیاسی و تمدنی‌اش، یک واقعیت واضح و پیشرونده است.

«امکان‌مندی انقلاب؛ تجربۀ  امام خمینی»، سویۀ هویّتی دیگری بود که وی به آن اشاره کرد و در مقام توضیحش گفت: در اینجا نیز آوینی همانند بسیاری از نوشته‌های دیگرش، انقلاب ایران را بر صدر می‌نشاند و آن را همچون امری سایه‌گستر و تاریخ‌ساز تفسیر می‌کند که نقطۀ عطف شده و تحولات بزرگی را رقم زده است. هیچ واقعیتی در دورۀ تاریخی معاصر به اندازۀ انقلاب اسلامی، منزلت و اثر در دیدۀ آوینی ندارد؛ چنان‌که باید گفت دامنه و دایرۀ اثر انقلاب ایران را عالم قلمداد می‌کند و به‌واقع معتقد به دورۀ تاریخی پساانقلاب است. انقلاب، سرآغاز یک عهد تاریخی بوده و دیگر نمی‌توان به تاریخ تجدّد، ارجاع داد و آن را محتوم و نهایی انگاشت. اینک در دورۀ درخشش عهد قدسی به سر می‌بریم که انقلاب امام خمینی، طلوع آن بود و این انقلاب می‌رود که تجلّیّات دیگری از خود را در بیرون از خود به نمایش بگذارد. در انقلاب ایران، چند حقیقت وجود داشت که جبهۀ مقاومت از آنها جان تازه گرفت و به خروش درآمد: این‌که ترکیب ارادۀ انقلابی و صبر ایمانی می‌تواند بر تجهیزات مادّی، غالب شود و جنگ کنونی، جنگ اراده‌های تاریخی است؛ این‌که از اصلاح، گرهی گشوده نمی‌شود و به‌جای ترمیم و مصالحه باید در پی انقلاب بود و بنیان‌ها را تغییر داد و عالم و آدم را از نو ساخت؛ این‌که اسلام به‌مثابه یک دین، قدرت ایجاد تحوّل سیاسی دارد و می‌تواند ساختارسازی اجتماعی کند و دوباره به زندگی جمعی و رسمی بازگردد؛ این‌که باید به‌دنبال بسیج اجتماعی بود و از نیروی مردم بهره گرفت و در متن جامعه، جریان‌سازی کرد تا تغییر، از پایین مطالبه شود؛ این‌که شریعت، ظاهری دارد و باطنی و دولت‌های اسلامی تاکنون، سرگرم ظاهر شریعت بوده‌اند و از حقایق باطنی و معنوی آن غفلت کرده‌اند. به‌این‌ترتیب، انقلاب ایران توانست در قامت یک تجربۀ تاریخیِ عینی و محقّق به عرصه وارد شود و چشم‌ها را به خود خیره کند و خودبه‌خود به الگوی برتر و کامیاب تبدیل شود.

چهارمین سویۀ هویّتی‌ای که جمشیدی به آن پرداخت، «تفوّق نامعادله‌وار؛ نابهنجاری‌های تکوینی» بود که او در آن اظهارداشت: در پاره‌ای از نوشته‌های آوینی، به نبرد داوود با جالوت اشاره شده و از طریق این تمیثل تاریخی، کوشش شده که گفته شود در جریان نبرد فلسطینیان با اسرائیل نیز، هرچند یک طرف دارای امکان‌ها و توانمندی‌های ظاهریِ فراوان است و از این جهت، قوی‌ترین ارتش‌ها را در اختیار دارد، اما فرجام نبرد، چنان خواهد شد که این معادلۀ ظاهری را تأیید نخواهد کرد. همواره این‌گونه نیست که مواجهه‌های تاریخی، بر اساس ضرورت‌های مادّی و ظاهری پیش بروند و نتیجۀ عادی و بهنجار در پی داشته باشند، بلکه در تاریخ، نامعمول‌ها و نابهنجاری‌هایی نیز دیده می‌شوند که از محاسبه‌های اینجایی و رایج تبعیّت نمی‌کنند. حرکت تاریخ و نیروی‌هایی که در متن آن قرار دارند، از قواعد دیگری نیز پیروی می‌کند که تحلیل‌‌گران ظاهربین و این‌جهانی، آنها را از ذهن خود دور نگاه داشته‌اند و مزاحم و مخل می‌انگارند، حال‌آن‌که این قواعد در لحظه‌هایی پیش‌بینی‌نشده، پا به موقعیت تاریخی می‌نهند و نامعادله‌های معمّاگونه پدید می‌آورند. به‌این‌ترتیب، ما در متن یک جنگ نامتقارن قرار گرفته‌ایم؛ چنان‌که از پاره‌ای جهات مهم، داشته‌های‌مان یکسان نیست و ما امکان‌هایی در اختیار داریم که در محاسبۀ دشمن نیامده‌اند. هرگز نباید واقعیت‌های این‌چنینی را که معادله‌های رایج و مادّی را ناکام می‌نهند و تاریخ را دچار پیچ‌های بزرگ می‌کنند، تصادف و اتّفاق انگاشت و به این واسطه، دستگاه محاسباتی خویش را تغییر نداد

در نهایت، او به «لقای الهی؛ طلب مرگ»، به عنوان سویۀ هویّتی پنجم اشاره کرد و گفت: این جمله در نوشته‌های آوینی، فراوان به چشم می‌خورد که دشمن نیز همانند شیطان، بر ضعف‌ها و هراس‌های ما تمرکز می‌کند و از همین ناحیه به ما ضربه می‌زند. ازاین‌رو، ما باید نگران لغزش‌های درونی خویش باشیم و بدانیم بیم و خوف ما، دشمن ما خواهد شد. آوینی در اینجا نیز اصرار دارد بگوید که صهیونیست‌ها می‌خواهند ما زندگی را بر مرگ ترجیح بدهیم و ایدئولوژی مقاومت را ناسازگار با زندگی بدانیم و خسته و فرسوده، جانب تعامل و محافظه‌کاری را بگیریم و سازش را بر چالش ترجیح بدهیم. این در حالی است که هراس از مرگ، توطئۀ شیطان است برای کنار کشیدن از مقاومت و مبارزه و جهاد، و نهایت آن نیز تسلیم و عقب‌نشینیِ هرچه بیشتر است نه آسودگی و امنیت. هیچ راهی جز جهاد و شهادت، وضع بهتری را رقم نخواهد زد و تا هنگامی‌که ما دچار ضعف هراس از مرگ و اسارت در مرداب تعلّقات و عادات خویش هستیم، دشمن نیز پیشروی خواهد گرفت و ما باید سنگرهای خویش را به او واگذار کنیم. آوینی از عهد الهی سخن می‌گوید و ما را به طلب لقای الهی فرامی‌خواند و این حال قدسی را برآمده از نفی تعلّقات و رهاکردن عادات می‌شمارد؛ چنان‌که شهدای ما در طول هشت سال دفاع مقدس، چنین وضع و حال باطنی‌ای داشتند و شخصیت‌شان به ترکیبی از عارف و مصلح یا مجاهد و سالک تبدیل شده بود. این تجربه، تکرار همان تجربۀ نبردهای صدر اسلام است که در سایۀ تاریخ محمّدی، شهادت و لقای الهی، تجلّی تازه یافته بود و انسان موّحد و مؤمن، خوف از مرگ را در خود کشته بود.

در بخش دیگر، جعفر علیان‌نژادی، نویسنده و منتقد از چشم‌انداز سیاسی به این مسأله نگریست و گفت این روایت از آوینی در متن خودش، واجد ابداع و خلاقیت است و نباید آن را تکرار گفته‌های آوینی قلمداد کرد و باید قدر افزوده‌ها و امتدادهی‌ها را دانست و آنها را انحراف از مسیر روایت ندانست. او در ادامه، تأکید کرد که آوینی ظرفیت لازم برای پاسخگویی به پرسش‌های متعدی دربارۀ مقاومت را دارد و از جمله این‌که باید در گام نخست، معنای مقاومت را از منظر او یافت و پروراند و در ذیل آن، معارف او را فهم کرد. به این مقوله باید عاملان مقاومت، بنیان فکری مقاومت، نتایج مقاومت، راهکارهای مقاومت، نظم سیاسی مقاومت و متغیّرهای دیگر را نیز افزود و در نهایت، یک منظومۀ جامع طراحی کرد.

در پایان نیز، خانم آزاده محمودیان نیز به عنوان منتقد رسانه‌ای تأکید کرد که در مقام عرضۀ روایت شهید آوینی از مقاومت در برابر اسرائیل، باید دو ملاحظه را در نظر داشت: نخست این‌که آوینی برای جامعۀ دهۀ شصت می‌نگاشت که شاید نسبت به جامعۀ کنونی، انسجام ایدئولوژیک بیشتر و قوی‌تری داشت و برخی شکاف‌ها و تعارض‌ها در آن رخ نداده بود. این اشکال، در ذهن کسانی که به ایدئولوژی مقاومت باور ندارند شکل می‌گیرد و آن را برای کنار نهادن روایت به‌شدت دینی و انقلابی آوینی، مطرح می‌کنند و ازاین‌رو، ما باید برای آن پاسخی فراهم آوریم. دوم این‌که مخاطبان امروز، کم‌حوصله و کم‌تأمل هستند، درحالی‌که پیام آوینی، عمیق و فاخر است و ممکن است میان این پیام و آن مخاطب، تناسب چندانی برقرار نباشد. بدین‌جهت باید برای متناسب‌سازی پیام این‌چنینی که بر اصالت‌های اسلامی و انقلابی تکیه دارد با مخاطب بی‌قرار و آشفتۀ امروزین، تمهیدی اندیشید.

در پایان این جلسه آقای جمشیدی به پرسش‌های ارائه شده توسط ناقدین محترم و حاضرین در جلسه پاسخ دادند.