پیشتازی شیخ شهید در فهم روشنفکری

پیشتازی شیخ شهید در فهم روشنفکری
نوشتاری از مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه

  1. علمای دینی که نقشی فعال در جنبش مشروطیت ایفا کردند، مقاصد و انگیزه‌هایی اسلامی و الهی در ذهن خود پرورانده بودند. آبشخور نظری آنها در باب سیاست و عمل سیاسی، یکسان بود؛ همۀ آنها بر این باور بودند که تنها حکومت مشروع در دوران غیبت امام معصوم – علیه‌السلام – حکومت فقیهان و نواب عام است و سایر اقسام و اشکال حکومتی، نامشروع و طاغوتی است. ازسوی‌دیگر، آنان می‌دانستند که بر مبنای تفکر سیاسی شیعی، در زمانی‌که امکان تحقق این ‌صورت از قدرت سیاسی وجود ندارد، ناگزیر باید به حداقل‌ها بسنده کرد و در حد مقدورات و امکانات، مقدمات و اسباب بسط عدالت و ارزش‌های اسلامی را فراهم نمود. ازاین‌رو، اگرچه آنها «سلطنت» را حکومتی غاصبانه و نامشروع می‌انگاشتند، ولی درعین‌حال، مفسدۀ مترتب بر «سلطنت مقیده» را بسیار کمتر از «سلطنت مطلقه» می‌یافتند. به‌این‌سبب، تلاش کردند تا حکومت استبدادی و خودکامه را در چهارچوب عدالت و ضوابط دینی، محصور ساخته و قدری از مظالم و مفاسد آن بکاهند. از نظر آنها، عدالت‌خانه و مشروطه و مجلس، وسایل و ابزارهایی برای تحصیل این غرض بودند.
  2. اما در کنار این تفسیر و تلقی از جنبش مشروطیت، یک نیروی اجتماعی دیگر نیز در عرصه حضور داشت و به نقش‌آفرینی می‌پرداخت که معنای دیگری از مشروطه‌خواهی اراده می‌کرد، اما اغلب به‌ منظور بهره‌کشی از قدرت اجتماعی روحانیت برای پیشبرد مشروطیتِ مورد نظر خود، زبان به ‌صراحت نمی‌گشود و در پرده و دوپهلو سخن می‌گفت. البته این مشی، کلیت نداشت؛ چراکه برخی از فعالان این نیروی اجتماعی جدید نیز، اغراض فاسد و ملحدانۀ خویش را با صراحت و شفافیت در محافل بر زبان جاری می‌ساختند و در جراید و شب‌نامه‌ها، بر صفحۀ کاغذ می‌نگاشتند. این نیروی اجتماعی جدید، «روشنفکران» بودند که به ‌عنوان یک طبقۀ اجتماعی – هرچند اندک و محدود – به تازگی تولد یافته بودند. روشنفکران، آنچنان شیفتۀ مظاهر و جلوه‌های فرهنگ و تمدن غرب شده بودند که پیوند خود را از هویت فرهنگی و فکری ملت خود گسسته و در جستجوی دستیابی به یک نظام سکولار و شبه‌غربی در ایران بودند. اینان جامعۀ ایران را «عقب‌مانده» معرفی کرده و عمده‌ترین علت این عقب‌ماندگی را، حضور دین و گرایش‌ها و تعلقات دینی در فرهنگ عمومی ایرانیان می‌دانستند.
  3. بنابراین، دو قرائت از مشروطیت به موازات یکدیگر در جریان بودند: یکی قرائت دینی از مشروطه که مورد قبول علمای دینی بود، و دیگری قرائت سکولاریستی و غربی از مشروطه که از سوی منورالفکرها تئوریزه و تبلیغ می‌شد. البته سرانجام، قرائت روشنفکران با لطایف‌الحیل غلبه یافت و جنبش مشروطیت به مصادرۀ تام و تمام آنها درآمد و روحانیت و تفکر دینی، به حاشیه رانده شد. اما مسألۀ بسیار مهم و مغفول، این است که در اردوگاه علما، در زمینۀ شناخت و تفسیر جریان به ‌ظاهر موازی سکولارها، اختلاف‌نظر و شکاف عمیقی پدید آمد، به‌صورتی‌که علمای هوادار مشروطه، در دو جبهه قرار گرفتند: جبهۀ اول، کسانی بودند که به‌درستی، خطر منورالفکرها و غایات سکولاریستی و ضددینی آنها را دریافتند و اجازه ندادند همراهی‌شان با جنبش مشروطیت، به ‌نفع منورالفکرها تمام شود. جبهۀ دوم نیز، گروهی از علما بودند که نه‌تنها تهدید سیاسی و فرهنگی ناشی از منورالفکرها را درنیافتند، بلکه در تحلیل خود از شرایط سیاسی و اجتماعی آن‌هنگام، این نیروی اجتماعی جدید را ندیدند و موجودیت متفاوت آنها را احساس نکردند.
  4. روشنفکری در ایران، در دهه‌های منتهی به مشروطیت ظهور یافت. منورالفکرهای فرنگ‌رفته که فریفتۀ تکنولوژی و نظام اجتماعی غرب شده بودند، به ترجمه و تکرار غرب در ایران پرداختند و به تحقیر فرهنگ و ارزش‌های بومی رو آوردند. در واقع، اولین نسل از روشنفکران ایرانی، روند «غرب‌زدگی» را در جامعۀ ایرانی آغاز کردند. همین نسل از روشنفکران بودند که در پی غربی‌سازی جنبش مشروطیت برآمدند و خوانشی سکولاریستی از مشروطه عرضه کردند. در آن دوره، نخستین کسی‌که ماهیت حقیقی این طبقۀ اجتماعی نوظهور را دریافت و به‌سختی در مقابل دستیابی آنها به اهداف‌شان ایستاد، شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری بود. شیخ فضل‌الله، به‌خوبی دریافته بود که روشنفکران غرب‌زده در لفافۀ مشروطه‌خواهی، به ‌دنبال کنار زدن شریعت و مسلط‌کردن قوانین غربی بر جامعۀ ایران هستند. ازاین‌رو، «استبداد قجری» را که دست‌کم در ظاهر، حریم و حرمت شریعت را پاس می‌داشت، بر «روشنفکری سکولار» که هیچ‌گونه باور و اعتقادی به شریعت نداشت، ترجیح داد و بر طبل مخالفت با مشروطۀ سکولار کوفت.