به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محمدرضا سنگری، مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه و عاشوراپژوه در شب عاشورای حسینی به بیان درسهایی از حضرت اباعبدالله(ع) و پیامهای آنان در صحنه کربلا پرداخت. متن سخنرانی این پژوهشگر عاشورا به این شرح است:
باید از همه پیچوخمها گذشت و خود را به فوز و فلاح رساند. اکنون در کربلا چه میگذرد؟ یاران میدانند فردا باید در مقابل لشکر ۳۳ هزار نفری دشمن قرار بگیرند، در این لحظهها چه حالی دارند و چگونه خود را آماده میکنند؟ با کدام پشتوانه برای خلق عظیمترین حماسه تاریخ خود را آماده میکنند؟ به تناسب اینکه شب عاشوراست، از مبحث قدرشناسی صرف نظر میکنم و بحث درسهایی از یاران شگفت حضرت اباعبدالله(ع) را طرح خواهم کرد که امشب عاشقانه و مخلصانه زمزمههای لطیف خود را برای امشب تا صبح دارند؛ شبی که هیچ کس نخوابید:
«شب عاشقان بیدل، چه شبی دراز باشد/ تو بیا کز اول شب، در صبح باز باشد»
الان آنها در کربلای حضرت اباعبدالله(ع) مثل پروانههای عاشق، دور قرآن حلقه زدهاند، یا زمزمه قرآن دارند، یا در حال عبادت هستند. تنها یک تن امکان عبادتی از جنس عبادت یاران اباعبدالله(ع) ندارد، او هم اباالفضل العباس(ع) است که حافظ خیمههاست. هر لحظه خطر تهدید میکند. چون در این شب بعضی به عمر سعد پیشنهاد میدادند بگذارید همین امشب کار را تمام کنیم و گاه گاه میآمدند اطراف خیمهها آزار میدادند. اهانت میکردند، با شمشیر یا نیزه ترس و وحشت برای کودکان و زنان ایجاد میکردند. تنها کسی که این فضای روانی را میشکست حضرت اباالفضل العباس(ع) بود که در میدان میچرخید، آنها را دور میکرد و تمام امشب سعی کرد خواب راحت به چشم دشمن نیاید.
در این مجال درسهایی از یاران حضرت اباعبدالله(ع) طرح میکنم و این درسها با بهرهگیری از رجزهایی است که اصحاب خواندند. ما در کربلا مجموعا حدود ۲۸۷ بیت رجز از یاران حضرت اباعبدالله(ع) و خود حضرت داریم.
رجز به یک شعر حماسی گفته میشود که در میدان خوانده میشود. شخص در میدان جنگ فرصت زیادی ندارد که طولانی رجز بخواند. معمولا در این رجزها، خودشان را معرفی میکردند، گذشتههای درخشان و جنگاوریها و نسبت خود را با قبیلهشان طرح میکردند. گاهی برخی از آنها در رجزهایشان به فردی که در مقابل آنها ایستاده بود نیز اشاره میکردند.
رجزهای برخی نیز تنها درباره حضرت اباعبدالله(ع) یا درباره امیرالمؤمنین(ع) بود. چون آنها که در میدان جنگ آمده بودند، در تقابل با نام علی(ع) و فرهنگ علی(ع) قرار داشتند. میگفتند ما بر دین عثمان هستیم و یاران حضرت اباعبدالله(ع) میگفتند ما بر دین علی(ع) هستیم.
رجزهای یاران در شرایط دشوار و فراز و نشیبهایی خوانده میشد. ما در شرایط معمولی گاه به سختی در مقابل جمعیتی صحبت میکنیم. تصور کنید در میدان جنگ قرار دارید و باید در مقابل گروهی که قرار است شما را بکشند، حرف بزنید. موقعیت دشواری است. میدانی پیش روی یاران قرار دارد که پیکر برخی از یاران که در تیرباران صبح به شهادت رسیده بودند، هنوز در میدان بود و اسبها روی آنها تاختوتاز میکردند و موفق نمیشدند، همه پیکرها را از میدان خارج کنند. در این موقعیت، یاران رجز میخواندند که بسیار سخت و دشوار است، اما در همین رجز پیامهایی وجود دارد.
رجز اول، از عبدالله بن عمیر کلبی (وهب) است. او یک جوان مسیحی بود که در راه به همراه مادر و همسرش به حضرت اباعبدالله(ع) پیوستند. حضرت چنان به آنها مهرورزی کرد که نتواستند از حضرت جدا شوند. نمیدانیم امام در این راه با یاران چه میکرد و چه میگفت که جان آنها را این چنین منقلب میکرد. در فاصله اندکی از منزل زرود تا کربلا زهیری میسازد که فرمانده سمت راست سپاه حضرت اباعبدالله(ع) میشود. نمیدانیم حضرت چه قدر صمیمانه برخورد میکردند.
عبدالله جوان خوش قامت و قدرتمندی بود. روز عاشورا و بعد از تیرباران صبح اولین کسی که به خدمت حضرت اباعبدالله(ع) آمد و اذن میدان خواست، همین شخص بود. از سپاه دشمن دو نفر به نامهای سالم و یسار که غلامان عبیدالله بن زیاد بودند مقابل او قرار گرفتند. او چهره شناختهشدهای بین جامعه اسلامی کوفه نیست، به او گفتند برگرد، چرا حبیب و بریر به میدان نمیآیند. او پاسخ داد مگر قرار است شما انتخاب کنید، ما خود تصمیم میگیریم و رجز خود را شروع کرد:
ان تنکرونی فانا ابن کلب حسبی ببیتی فی علیم حسبی
انی امرء ذو مرة و عضب و لست بالخوار عند النکب
انی زعیم لکام وهب بالطعن فهم مقدما و الضرب
اگر مرا نمیشناسید من فرزند کلب هستم. همین که در قبیله عُلیم هستم، برای من کافی است. مرا نگاه کنید، قدرت مرا ببینید. او توانایی خود را به رخ کشید. یکی از ابعاد شخصیت یاران حضرت اباعبدالله(ع) این است که قدرت و توانمندی خود را به رخ دشمن میکشیدند و افراد دشمن میترسیدند و میگریختند. آنها چارهای جز این نداشتند که سنگشان بزنند یا از دور تیری به سمت آنها پرتاب کنند. استقامت و ایستادگی نتیجه ایمانی است که در جان انسان جریان دارد. دلهای یاران حضرت اباعبدالله(ع) محکم بود. حمید بن مسلم، گزارشگر سپاه دشمن میگوید آرامش شگفتی در چشمان یاران حسین(ع) بود و به خصوص این توصیف را درباره حضرت اباعبدالله(ع) دارد که «به خدا قسم کسی را ندیدم که این همه کشته داده باشد و این قدر چهرهاش آرام باشد.»
عبدالله بن عمیر کلبی در رجز خود میگوید: «و لست بالخوار عند النکب» در هنگام واژگونی شرایط و اوضاع و احوال، گم نمیشوم. اصل واژه «خوار» به معنی گرداب است. گرداب را دیدهاید که همانطور که دور خود میچرخد، فرو میرود. کسانی هستند که گمند، نمیدانند با که هستند و بر که هستند، یا قرار است کجا بروند. نه مقصد را میشناسند و نه توانایی خود را درک میکنند. این افراد گم میشوند. این یار حضرت اباعبدالله(ع) به ما میگوید «خوار» نباشید. تکلیف خود را با مسائل بدانید.
جناده بن حارث انصاری نیز پیش از این کلمه «خوار» را به کار برده بود. او پدر عمرو بن جناده است که صاحب رجز «امیری حسین و نعم الامیر» است. جناده بن حارث نیز اینگونه رجز خواند: «انا جناد و انا بن حارث لست بخوار و لابناکث» من نه گیج و گم هستم و نه پیمان شکنم. مسیرم را میشناسم.
عبدالله بن عمیر در ادامه رجزش خواند: «انی زعیم لکام وهب، بالطعن فهم مقدما و الضرب» ای اموهب من تعهد میکنم که با نیزه و شمشیر زدن با دشمن رو در رو گردم. جنگ جانانه خواهم کرد. «ضرب غلام مؤمن برب» چون مؤمن به خدا هستم.
یکی دیگر از یاران حضرت اباعبدالله(ع)، سعد بن حنظله تمیمی است. رجز او چنین است: «صبراً على الاسیاف و الاسنّه صبراً علیها لدخول الجنّْه»: من بر شمشیرها و نیزه ها شکیبایی میورزم. من این زخمها را به جان میپذیرم. میدانم انتهای این راه بهشت است. کسی که بزرگ میشود از درد در راه خدا نه تنها بدش نمیآید، بلکه درد را هم شیرین میداند: الهی سینهای درد آشنا بده، ز هر که درد بستانی به ما ده. ما درد را با همه وجود میپذیریم. انسانهای عاشق، متوجه دردها نیستند.»
انسان وقتی در این راه میآید باید خود را برای دردها آماده کند و از درد در راه خدا با جان استقبال کند:
عاشق چو شوی تیغ به سر باید خورد/زهری که رسد همچو شکر باید خورد
هر چند ترا بر جگر آبی نبود/ دریا دریا خون جگر باید خورد
سعد میگوید این سختیها را برای ورود به بهشت تحمل میکنم. آن زیباییهای بهشت منتظر من هستند. کمی رنج برای رسیدن به آرامش بزرگ، حتما پذیرفتنی است. راه حق سختی دارد. این امر کاملا روشن است:«کجاست شیردلی کزبلا نپرهیزد؟»
«یا نفس لراحه فاجهدن»: ای نفس برای رسیدن به آرامش و راحتی تلاش کن. برای رسیدن به راحتی، راهی جز تلاش ندارید. آماده شوید اشک بریزید. خون دل بخورید. فحش بشنوید. در راه حق این چیزها را به جان بخرید. «وفی طلاب الخیر فارغبن» در طلب خیر، راغبانه و عاشقانه کار کنید. کار خوب و خیر را با سردی و سستی انجام ندهید. کار خیر، یعنی زیبایی درونی را با همه وجود کار کنید. این آموزشی است که از این چهره بزرگ میآموزیم. خدا توفیق دهد این واقعه جمیل را که از همه جهت زیبا است، چراغ راه زندگی خود قرار دهیم.