به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، «نخبگان در حال ترک ایران هستند، طبیعی هم است با این وضعیتی که در کشور ایجاد کردهاند، اگر کسی نرود باید به عقل او شک کرد» شاید شما نیز چنین حرفهایی در رسانهها یا حتی در تاکسی و اتوبوس شنیدهباشید. این صحبت بخش زیادی از افرادی است که اصطلاحاً در تب مهاجرت قرار دارند و ناامید از وضعیت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور آینده بهتر را در مهاجرت از ایران میدانند. به منظور بررسی دلایلی که موجب این تب مهاجرتشده و تبعات آن بر جامعه با پایگاه خبری جوان آنلاین با دکتر محسن ردادی، عضو هیئت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه گفت وگوی تفصیلی داشته که بخش اول آن هفته گذشته در همین صفحه منتشر شد و بخش دوم آن در ادامه میآید.
مهاجرت مخصوص قشر خاصی است؟ اینکه برخی از مواقع میشنویم این تعداد پزشکان مهاجرت کردند یا دانشمندان فلان تخصص از ایران رفتهاند، چقدر واقعیت دارد و آیا مثلاً فردا در اثر مهاجرت پزشکان با بحران کمبود پزشک روبهرو خواهیم شد؟
این صحبتها یک مقداری اغراق برای بهرهبرداریهای صنفی است. براساس آمار جهانی هر چند تمایل به مهاجرت در بین عموم مردم خیلی بالاست، ولی میزان مهاجرت نخبگان ما در حد متوسط است، بنابراین اغلب کسانی که مهاجرت میکنند، افراد نخبهای نیستند. اتفاقاً اغلب کسانی مهاجرت میکنند افراد معمولی هستند، البته، چون کشورهای اروپایی و امریکا تلاش میکنند کسانی را جذب کنند که به درد آنها بخورند، بنابراین تمایل آنها بیشتر این است که نخبگان را جذب کنند. در نتیجه کم یا زیاد نخبگان ما هم جذب میشوند، ولی بیشتر کسانی که از پناهندگی سیاسی یا سایر انواع پناهندگی استفاده میکنند، اصلاً نخبه نیستند.
این تصور که هر کسی میرود نخبه است، واقعیت ندارد و حداقل من دانشگاهی دارم میبینم اساتیدی که مهاجرت میکنند، جزو اساتید متوسط به پایین هستند و اساتید درجه یکی که در جامعه جایگاه دارند، حضور دارند. بین پزشکان نیز همینطور است و پزشکان درجه یک هر چند ممکن است به خارج از کشور برای کار یا تحقیق رفت وآمد داشتهباشند، ولی اتفاقاً در ایران هستند و مهاجرتهای دائمی ندارند. عدهای از غیردرجه یکها هستند که به دلیل تب مهاجرت تصور میکنند منی که اینجا مانده ام دارم تلف میشوم و اگر بروم آنجا برای من فرش قرمز میاندازند. مسئله بعدی موضوع مهاجرت که باید به صراحت بگویم این است که برخی خواستههای صنفی مانند اینکه دست به تعرفه پزشکان نزنند یا درآمد و مالیات خیلی از تجار محدود شود، وجود دارد که با شعار مهاجرت نخبگان و سرمایهگذاران و با حرفهایی مثل اینکه فرار سرمایه داریم، تلاش میکنند مهاجرت را اهرم فشاری کنند برای اینکه منافع صنفی خود را حفظ کنند تا معافیتهای مالیاتی و آزادی که برای خیلی از این اصناف قدرتمند وجود دارد، دست نخوردهبماند و الا واقعاً مهاجرت پزشکان یا بازیگران درجه یک ما حقیقت ندارد، بلکه کسانی که معمولاً به شکل سیاسی هم پناهنده میشوند، بازیگران درجه سه و چهار هستند و درجه یک و دوها جایی نمیروند و این نوع حرفها فقط یک نوع بازارگرمی است برای اینکه قیمت را بالا ببرند.
دلیل اصلی مهاجرت از ایران چیست؟
برای پاسخ به این سؤال باید به آماری اشاره کنم که مدام در مورد تمایل به مهاجرت تکرار میشود. در نظرسنجیها از کسانی که گفتهاند تمایل به مهاجرت دارند، پرسیدهاند چرا مهاجرت نمیکنید، که چند علت گفتهشده اتفاقاً علت آن بحث امکانات است که اغلب در ذهنها وجود دارد هم نیست و تصور میشود که اگر امکانات بدهید، نخبگان میمانند. هر چند شکست این سیاست برای نگهداشتن نخبگان هم به نظر مشخص است و آمارها نشان میدهد لزوماً اینگونه نیست که طرف به خاطر کمبود امکانات مهاجرت میکند.
همچنین بحثهای سیاسی هم خیلی رتبه پایینی دارد و براساس آمارها مستدل نهادهای بی طرفی که ربطی به جمهوری اسلامی ایران نیز ندارند مانند رصدخانه مهاجرت و مؤسساتی که به شکل تخصصی مهاجرت را رصد میکنند، عوامل سیاسی رتبه بسیار پایینی دارد. آن چیزی که بیشتر از همه چیزها مانع مهاجرت افراد شده و در همه آمارهای همه سالها هم تکرار میشود، دلبستگی به خانواده و علاقه به ایران بودهاست و رتبه این دوتا در سالهای مختلف مدام جابه جا میشود.
معروف است که میگویند مثلاً لاتین تبارها وقتی به امریکای شمالی مهاجرت میکنند، انگار جامعه شان را همراه خودشان آوردهاند ولی ایرانیها خیلی راحت در جامعه هضم میشوند، دلیل این تفاوت را چه میدانید؟
بر اساس چیزی که بالا گفتم، اکثر کسانی که از ایران مهاجرت میکنند، توانستهاند بر علاقه به خانواده، کشور و مذهب غلبه کنند، البته هیچ وقت منظور این نیست که همه مهاجران را بر این اساس نگاه کنیم و خیلی از افرادی که آن طرف هستند، از من و امثال من خیلی مذهبیتر و انقلابیترند و خیلی هم به ایران علاقه دارند، ولی در خیلی از موارد که افراد مهاجرت میکنند، توانستهاند راهی پیدا کنند که علاقه به خانواده و وطن را در خودشان بکشند.
کسی که میرود آن طرف و قصد بازگشت هم ندارد و این وابستگی را در خودش کشتهاست برای اینکه یک هویت جدیدی پیدا کند، ناچار است که به رنگ جامعه مقصد در بیاید و خودش را آنجا گم کند. بر همین اساس من در خیلی از گزارش ها، خاطرات و روایتهایی که مهاجران داشتند، دیده ام که به شکل اغراق آمیزی سعی میکنند خودشان را از ایرانیان و مسلمانان جدا کنند و بگویند ما مثل اینها نیستیم و کاملاً مثل شماییم، در حالی که به قول آقای علی علیزاده اینها هیچگاه آنجا شناخته نمیشوند و همیشه مهاجر جهان سومی شناخته میشوند، اما تأکید میکنند ما جزو ایرانیها نیستیم، حتی قرآن را آتش میزنیم یا پاره میکنیم تا ثابت کنیم. یکی از نمایندگان مجلس سوئد که ایرانی تبار بود برای اینکه بگوید من کوچکترین ارتباطی با اسلام و ایران ندارم در مصاحبهای میگفت من اتفاقاً گوشت خوک را خیلی خوب میپزم. اینها ایران را در خودشان کشتهاند برای همین سعی میکنند به شکل اغراق آمیزی خودشان را همرنگ این جماعت نشان دهند.
بعد آن لاتین تبار که مهاجرت میکند این تفکرات را ندارد؟
نه اتفاقاً لاتین تبارها به سرعت جوامع خاص خودشان را به وجود میآورند و حتی تجمعاتی را ایجاد میکنند که آداب و رسوم کشور خود را حفظ کنند. لباسهای محلی خود را میپوشند، غذاهای محلی خود را مصرف میکنند، جشنهای محلی خود را دارند و اتفاقاً اصرار دارند که ما اینها را با تعصب حفظ کردهایم.
بالاخره اینها نیز راضی شدهاند از کشور خود خارج شوند، آنها هم خانواده و وطن دارند پس چطور است که با آنها قطع ارتباط نکرده اند؟
علتش این است اغلب آنها این برنامهریزی را دارند که روزی میخواهند باز گردند و رفت وآمد هم دارند، از نظر فرهنگی و اجتماعی رابطه خود را با جامعه مبدأ خود قطع نکردهاند و نمیخواهد در جامع جدید حل شود، بنابراین همچنان آن هویت اصلی خود را حفظ میکنند، به خصوص در فضای پسااستعماری دوره جدید به نحو اغراقآمیزی سعی میکنند اینها را در چشم غربیها و اروپاییها کنند که مثلاً این موسیقی ماست، من فقط با این لباس سرکلاس مینشینم، یعنی هویت شان را خیلی پررنگ نشان میدهند.
بر عکس ایرانیان به دلیل اینکه خیلی از مواقع قطع ارتباط کرده و نسبت به کشور ناامید هستند یک رفتار اغراقآمیز ضدایرانی و اسلامی از خودشان صادر میکنند. بهگونهای آنجا رفتار میکنند که ما هیچ ارتباطی با قبل خودمان نداریم پلهای پشت سرما کاملاً خراب شده و من یک آدم جدید هستم و لطفاً من را اینگونه ببینید و بپذیرید هر چند هیچوقت هم پذیرفته نمیشوند.
بالاخره یک عده از اینها با وجود همه این تلاشها موفق نمیشوند و حتی فرد اینجا وضعیت خوبی هم داشته ولی آن طرف مجبور شده تن به پایینترین کارها بدهد، این اتفاقات چقدر موجب بازگشت اینها میشود؟ چه عواملی موجب میشود که این افراد بازنگردند؟ چه میشود یک نفر بتواند بازگردد یا نتواند بازگردد؟ چرا ما کمتر از این افراد میشنویم؟
اغلب کسانی که میروند آن طرف افراد معمولی هستند که میگویند حالا که اینجا هیچ چیزی نشدم، میروم آن طرف میترکانم، ولی وقتی میروند آنجا میبینند جامعه مخصوصاً نسبت به مهاجران سنگینتر است، ولی با وجود شرم از بازگشت و قطع ارتباط کاملی که انجام شده هیچ آیندهای این طرف متصور نیستند، به همین دلیل حاضر است به خیلی از سختیها و مشقات آن طرف تن بدهد و بازنگردد. من آماری از کسانی که مهاجرت قطعی کردهبودند و الان بازگشتند، ندیدم حالا یا آمار آنها خیلی کم است یا اینکه در مورد آن تحقیق مستقلی انجام نشدهاست، در عین حال اتفاقاً کسانی که بازگشتهاند افراد واخرده آن طرف نبودند، بلکه رفتند آن طرف را دیدند، ولی آن علاقه به وطن و خانواده مانعشد که آنجا بمانند و این برگشت هم منفعلانه نیست، بلکه فعالانه باز میگردد. از سوی دیگر تعداد زیادی از کسانی که میروند آنجا و نمیتوانند ادامه دهند دچار خودکشی میشوند و از قدیم هم بوده است، مثلاً صادق هدایت تمام تلاش خود را کرد که در فرانسه بماند و بر اساس خاطراتی که آقای فرزانه از او منتشر کردهاست، هدایت خودش را کشت، چون میگفت نه من میتوانم اینجا بمانم و نه میخواهم به آن خراب شده بازگردند. اکنون نیز افراد زیادی که مخصوصاً با پناهندگی سیاسی رفتهاند با هزار بدبختی آنجا زندگی میکنند، ولی حاضر نیستند برگردند.
آن شرم دلیل بازنگشتن است یا پلهایی که پشت سر خراب شدهاست؟
هر دوتا. شاید هم دلیل دوم بیشتر موجبشده تا فرد به این گزینه حتی فکر هم نکند، البته این هم تقصیر ماست که در خصوص کسانی که میروند آن طرف و با این وضعیت مواجه میشوند، فکری نکردیم که یک ارتباطی را حفظ کنیم تا بتوانند بازگردند و یک پلی برای آنها باقی بگذاریم. این مربوط به سیاست گذاری مسئولان است که فکر کنند چطور میتوانیم برخی از پلها را همچنان حفظ کنیم تا وقتی افراد با آن وضعیت مواجه شدند، بدانند همچنان راه بازگشت باز است.
اگر جامعه ببیند یک عدهای رفتند، مدتی هم آنجا بودند، ولی واقعیت چیزی نبود که رسانهها میگفتند و بازگشتند چه تأثیری بر جامعه دارد؟
موضوع ایرانیان مهاجر خارج از کشور، موضوع خیلی مهمی است که مورد غفلت قرار گرفتهاست، برخی از دولتها اندکی شروع به کار کردهاند، ولی آنقدر ملاحظات دشوار و خط قرمزهای پیچیدهای وجود دارد که با این ملاحظات کسی ایرانیان مهاجر خارج از کشور را جدی نگرفتهاست، در حالی که حتی انتشار خاطرات افرادی که بازگشتهاند، موجب میشود جامعه یک دید واقعی تری نسبت به شرایط آنجا داشتهباشد. خیلی از کسانی که آن طرف هستند دارند واقعیتها را در قالب وبنوشت منتشر میکنند و میگویند مردم به خدا آن طرف اینگونه که میگویند نیست، اگر این مقداری بیشتر و دقیقتر و نظام مندتر منتشر شود، خیلی میتواند کمک کند که هم تب مهاجرت مقداری کنترل و هم ارتباط مهاجران با ایران بهتر شود، ولی این یک بخش از ابعاد آن پازل هست و ابعاد دیگری هم دارد که باید به آن توجه شود.
مهاجرت الان به عنوان یک تهدید برای ایران به شمار میرود و تهدید آن روز به روز هم دارد بیشتر میشود و حتی احساس میکنم اروپا و امریکا میخواهند یک قدم مثبتی بردارند و تسلیم شدهاند، ولی کسی که همچنان میگوید تسلیم نشو و همچنان با جمهوری اسلامی بجنگ همین افراد متوهم ایرانی خارج از کشورند و بارها نشان دادهشده که اینها مشاورههای غلط میدهند. البته نگاه اندیشمندان غربی دقیقتر است و بارها تأکید کردهاند که نمیتوان با جمهوری اسلامی در افتاد و منافع ما دارد نابود میشود، ولی مشاوره غلطی که این افراد دارند میدهند موجب تغییر نظر مسئولان غربی شدهاست. در کل باید فکری برای آن کرد تا این تهدید تبدیل به فرصتی مانند ارمنستان شود که به وسیله ارمنیهایی که در امریکا هستند، لابی قدرتمندی در امریکا دارد و حتی بعضی از مواقع این لابی را به کشورهای دیگر اجاره میدهد.
حتی میشود با مهاجران نسل دوم که نگاهی واقعگرایانهتر نسبت به والدین خود دارند، ارتباط برقرار کرد و باید روی آنها کار کرد؛ مثلاً اسرائیل برای این موضوع تورهای رایگان اسرائیلگردی را برای فرزندان مهاجرانی که رفتهاند، میگذارد و به آنها میگوید این وطن شماست و ریشه شما اینجاست، آن هم برای یک کشور جعلی مانند رژیم صهیونیستی. در این شرایط حتماً ما هم میتوانیم این نوع کارها را انجام دهیم.
اشاره کردید طرف مهاجرت کرده و واقعیات را در فضای مجازی میگوید، ولی همین فرد در جامعه با این پاسخ روبهرو میشود که ناراحتی برگرد و هر چقدر توضیح بدهد که چرا نمیتواند بازگردد هم خیلی شنیده نمیشود، حتی برخی هم میترسند اظهارنظر کنند، چون میبینند بعد خود و خانواده شان توسط عدهای تهدید میشوند. این فضا را چطور باید شکست؟
راهحل آن، این است که ضریب رسانهای در داخل کشور به این اظهارنظرها و گزارشهای واقعی دادهشود، بدون اینکه حالت تبلیغاتی پیدا کند، چون چنین چیزی مخاطب را زده میکند. خیلی راحت میتوان گفت درست است که وضع ایران نیز خوب نیست، ولی ببینید آن طرف هم بهشت خدا نیست. در همین حد که آرمان شهری که از آن طرف در ذهن خیلی از جوانان ایجاد شده ترکی بردارد که خیلی هم آنجا عالی خیلی میتواند به جوانان کمک کند و راه حل آن نیز این است که رسانهها به این نوع گزارشها ضریب بدهند و گزارشهای منظمی از آنجا پخش کنند.
در عین حال، چون اغلب مهاجران ایرانی در خارج از کشور جزو نخبگان نیستند و بخشی از آنها لمپنهایی هستند که از طریق پناهندگی سیاسی و حقه بازی توانستهاند آن طرف بروند در خلافکاری هیچ حد و مرزی برای خود قائل نیستند و من هم خیلی شنیده ام که فرد نکتهای را گفته یا قدم خیلی معمولی برداشتهاست، ولی خود و خانوادهاش را همین لمپنهای مهاجر ایرانی تهدید کردهاند که ما پدرت را در میآوریم، به همین دلیل باید مراقب باشیم که هر چند نخبگان میخواهند واقعیت را به مردم وطنشان نشان دهند، ولی فشار این لمپنها نمیگذارد ارتباط بگیرند. باید این لمپنها را در نظر داشتهباشیم و با ملاحظه همه اینها، تلاش کنیم حرفهایی را که تبلیغاتی نباشد و واقعی باشد، ضریب دهیم و به گوش جوانان برسد.