فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی صرفاً در چارچوب اسلام قابل تبیین است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت الاسلام والمسلمین محسن مهاجرنیا عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه در بیستمین و آخرین نشست از هفتمین دوره‌ سلسله نشست‌های دوره‌ای کرسی‌های آزاداندیشی- که با موضوع “فرایند تحقق انقلاب اسلامی” به همت دانشگاه طلوع مهر و مجمع هماهنگی پیروان امام و رهبری استان قم برگزار می‌شود، به تبیین فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی پرداخت و گفت: بر اساس فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی این انقلاب در چارچوب اسلام شکل گرفت و پیروز شد و صرفاً در همین چارچوب قابل تبیین است و شبهه مصادره انقلاب توسط اسلامگرایان و روحانیت خلاف واقعیت است.

عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه ، گفت: بحران و شکاف های فرهنگی و سیاسی که از آغاز عصر مواجهه با مدرنیته در ایران ایجاد شده بود نه تنها با نهضت مشروطه ترمیم نشد که این نهضت سبب گسترش بحران شد و ظهور رضاشاه به عنوان خروجی نهضت مشروطه سبب تعمیق بحران گردید. جریان اسلامی به رهبری روحانیت که تصور می کرد با مشروط ساختن استبداد شاهان قاجار عمق فاجعه تاریخی را کاهش می دهد، خیلی زود متوجه شکست پروژه خود شد تا آنکه راهبری جریان نجات ملی به دست نواندیشان متجددی امثال میرزاملکم خان و آخوندزاده و طالبوف و میرزاآقاخان کرمانی افتاد.

وی افزود: با انتقال قدرت سلطنت به خاندان پهلوی برای تثبیت قدرت، فعالیت دو گانه ای شروع شد. از یک سو به دنبال پیوند زدن پادشاهی به تاریخ ۲۵۰۰ ساله بودند و از سوی دیگر از مجرای نوگرایان به دنبال پیوند زدن کشور با مدرنیزاسیون غربی بودند. برآیند این دو تلاش ظهور یک جریان ملی گرای باستان اندیش با شعار هویت ایرانی بود که موفق شد ملی شدن نفت را در قالب یک نهضت طراحی و اجرا کند. شکست آنها سبب پیدایش جریان چپگرای مارکسیستی شد که به صورت پراکنده تلاش هایی را در آگاهی بخشی ملی و مبارزه با حاکمیت انجام دهند تا آنکه جریان اسلامی مجدا به رهبری روحانیت وارد عرصه مبارزه شد و در دهه چهل عملاً به عنوان برجسته ترین جریان مبارزاتی مطرح شد و توانست در طی حدود بیست سال ملت ایران را در قالب انقلاب اسلامی، وارد میدان نماید.

حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا در ادامه جریان شناسی مبارزاتی قبل از انقلاب اسلامی افزود: شاخصه همه این چهار جریان فکری و وجه تمایز آنها در«فلسفه سیاسی» آنها قابل فهم است. فلسفه سیاسی جریان متجدد تابعی از فلسفه سیاسی لیبرالیسم غربی بود که در قالب مؤلفه هایی چون فردگرایی، آزادی، استقلال و حذف سنت دینی و اقتصاد آزاد و فرهنگ اباحی گری خود را نشان می داد. درمقابل جریان بوم اندیشِ ملی گرا مدعی بازتولید هویت و شخصیت ایرانی و رهاسازی سبک زندگی ایرانی از حاکمیت ارزش های اسلامی و دور کردن آن از استبداد شاهنشاهی و نزدیک شدن به فرآیند مدرنیزاسیون غربی به مثابه یک فلسفه سیاسی بود. اما فلسفه سیاسی چپگرایان بر پایه جمع گرایی شکل گرفته بود که آمال خود رادر فرآیند جبرگرایی تاریخی از کمون اولیه، برده داری و فئودالی، سرمایه داری مدرن در آرزوی ورود به جامعه اشتراکی سوسیالیستی و در نهایت به جامعه بی طبقه فاقد دولت و مالکیت خصوصی بود.اما فلسفه سیاسی ای که جریان اسلامی ارائه داد شرایط رقابت جریان های سیاسی را تغییر داد.

عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه ، اظهار کرد: همه جریان های سیاسی مدعی نوعی فلسفه سیاسی بودند تا زیست جهان ایده آل خود را بر اساس نوع نگرش به جهان و هست ها و باید و نبایدهای خود ارائه دهند و با طراحی یک سبک زندگی ملت ایران را به سمت شعارهای خود متمایل کنند. بنابراین منطق جریان شناسی اقتضای آن را دارد که ما به دنبال شناخت فلسفه های سیاسی رقیبی باشیم که هر کدام مدعی ارائه راه حل برای برون رفت از بحران و فساد شاهنشاهی بود که البته خود شاهنشاهی هم مبتنی بر یک فلسفه سیاسی شامل هست ها و بایدهای مخصوص خود بود.

حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا در تبیین فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی افزود: برخی فلسفه سیاسی انقلاب را تابعی از فلسفه سیاسی بنیانگذار آن و ملت انقلابی می دانند و پاره ای از افکار انقلاب را از جنس پدیده های اجتماعی می دانند که عوامل متعددی در شکل گیری و بقای آن مؤثر بوده است که یکی از آنها دین و فرهنگ دینی است و جمعی انقلاب اسلامی را از سنخ دین و رفتار دینی و ناشی از آموزه های اسلامی می دانند که در این صورت جوهره فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی همان فلسفه سیاسی اسلام است که با سازوکارهای زمانی و مکانی واقتضائات و نیازهای موقعیتی عجین شده است.

وی با اشاره به فلسفه سیاسی امام خمینی(ره) در راه اندازی نهضت خود در آغاز دهه چهل گفت: امام فلسفه سیاسی خود را از آیه ۴۶سوره سبأ گرفت که فرمود:«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی» بگومن فقط به شما یک اندرز می دهم که جمعی و فردی برای خدا به پا خیزید.امام در طول حدود بیست سال؛ جایگاه رفیع فلسفه انسانیت را به ملت ایران یاد داد که « إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» (رعد۱۱) انسان خلیفه الله است و با اراده و اختیار خویش باید سرنوشت خود را بسازد.

این محقق ادامه داد: همچنین چارچوب فلسفه الهی ملت ایران این آیه بود:« وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنْ الْمُنْکَرِ وَأُوْلَئِکَ هُمْ الْمُفْلِحُونَ«(آل عمران۱۰۴) و باید از میان شما، گروهی، ‏مردم را‏به نیکی دعوت کنند و به کارهای شایسته وادارند و از زشتی ها بازدارند، و آنان همان رستگارانند.بر اساس همین معارف بود که امام راحل فرمود شاه فاسد است و باید برود و حاکمیت الهی به جای حاکمیت شاهنشاهی بنشیند و انجام این رسالت بر عهده ملت ایران است که امانت حاکمیت را به اهلش واگذار کنند « إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا» (نساء۵۸)

عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه، گفت: بر اساس این فلسفه ملت ایران وارد نهضت انقلابی شد و با بشارتی که از سیگنال های قرآنی گرفته بود بر این باور بود که خداوند هدایت خویش را بر اساس « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنکبوت۶۹) فراروی این ملت قرار داده است.

حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا در پایان افزود: بنابراین با توجه به این اجزای مهم فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی، لازم است این فلسفه را به یک پروژه و یک الگو تبدیل کنیم تا بتوانیم آن را آموزش دهیم و منتقل کنیم. البته این مباحث نیاز به تبیین دارد که ما هم در این دوره سعی کردیم با تبیین آن، گامی در این مسیر برداشته باشیم.