بحثی در نسبت دین و عقلانیت
یادداشتی از دکتر مهدی عباسزاده عضو هیأت علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه
مسئله اصلی در نسبت دین و عقلانیت، این است که آیا آموزههای دینی عقلانیاند یا نه؟ یا – در اصطلاح معرفتشناختی- آیا گزارههای دینی بهنحو عقلانی قابل «توجیه»اند یا نه؟ این بحث در شکل ابتدایی آن، از جمله موضوعاتی است که شاید پیشینهای به قدمت بشریت و ادیان داشته باشد، اما در شکل پیشرفته آن، ابتدا در عرصه فلسفه مطرح شد و بعدها به قلمرو فلسفه دین و دینپژوهی انتقال یافت. این پیشینه، عمدتاً از اثبات تا نفی نسبیِ عقلانیتِ گزارههای دینی را شامل میشود (بعضاً اثبات و نفیِ مطلق نیز مشاهده شده است). طبعاً در این منازعه، عدهای جانب ایمان را گرفتهاند و ایمانگرا خوانده شدهاند، عدهای دیگر طرفدار عقل و عقلگرایی بودهاند و دستهای دیگر کوشیدهاند بین این دو (ایمان و عقل)، تعادلی را برقرار سازند.
تاریخ مسیحیت، شاهد پیدایش جریانهای ایمانگرای بسیاری بوده است (هرچند جریانهای عقلگرا نیز در آن مشاهده شده است). برخی از محققان، دلیل این رخداد را رازآلودگی و غیرعقلانیبودن بسیاری از آموزههای مسیحیتِ رایج دانستهاند. در تفکر اسلامی، معتزله گرایش به عقل و عقلانیت داشتهاند و اخباریون خاصه از اهل سنت و بعدها اشاعره به ایمانگرایی تمایل یافتند. در این میان، جریان رایج و غالبِ تفکر شیعی نهایتاً رأی به جمع ایمان و عقل داده، هر دو را منبع رجوع به دین و کشف و فهم گزارههای دینی دانسته است.
در نوشتار حاضر میکوشیم این دیدگاه را بهاجمال تبیین کنیم.
الف. تعریف و اجزای دین
تعاریف فراوانی از دین در شرق و غرب عالَم ارائه شده است و اتفاقنظر دقیقی در این باب وجود ندارد. اجمالاً میتوان دین را به «مجموعهای دارای اجزای منسجم، مرتبط و دستگاهمند از عقاید، اخلاق، احکام، و آداب یا اَعمال خاصی که روابط انسان با امر متعالی (خدا)، خود، دیگران و جهان را تنظیم میکند و عدهای از افراد بشر را در تحت یک جامعه ایمانیِ خاص و مشخص جمع میکند» تعریف کرد.
تعریف فوق، ناظر به «پدیدار عمومی دین» است، نه یک دین یا ادیان خاصی. آنگاه که به طور عام از دین سخن به میان میآید، هم ادیان الهی را شامل میشود و هم ادیان بشری را. با این حال، بسیاری از محققان، دین به معنای حقیقی را منحصر در ادیان الهی دانسته و ادیان بشری را دین به معنای دقیق تلقی نکردهاند (و دسته اخیر را دینواره یا معنویتگرایی یا … نامیدهاند). در تلقی عام، ادیان جهان به سه دسته تقسیم شدهاند: ادیان هندی (از قبیل بودیسم، هندوئیسم و جینیسم)؛ ادیان چینی (مانند کنفوسیوسیسم و دائوئیسم)، و ادیان خاورمیانهای (مانند یهودیت، دین زرتشت، مسیحیت و اسلام).
اشاره شد که اجزای سازنده دین عبارتند از: عقاید، اخلاق، احکام، و آداب یا اعمال خاص. ادیان مختلف، در برخی از این اجزا مشترکاند و در برخی دیگر متفاوت؛ اساساً برخی از این اجزا را واجدند و برخی را فاقد. بر این اساس، اگر تعریف فوق را در مورد همه ادیان مختلف جاری بدانیم، میتوان دین به این معنا را به مثابه جنس همه ادیان (دین بهطور کلی) در نظر گرفت و اجزای سازنده هر دین خاص را به مثابه فصل همان دین.
همچنین از منظر دینی، رابطه انسان با امر متعالی (خدا)، مهمتر از سه رابطه دیگر (رابطه انسان با خود، دیگران و جهان) بوده و بهنحو طولی بر این سه رابطه تأثیر میگذارد و حدود و ثغور آنها را تعیین میکند.
ب. تعریف عقل و عقلانیت
دو تلقی عام از عقل وجود دارد: عقل فلسفی محض و عقل عام بشری.
در کنار تلقیات مختلف از عقل فلسفی محض، رایجترین تلقی، همان «عقل استدلالی و برهانی» است که فلاسفه کلاسیک عقلگرا و فلاسفه اسلامی از آن بهره گرفتهاند. این عقل، بر دو قسم است: عقل نظری که به کار تأملات نظری و غیرکاربردی میآید و عقل عملی که در مسائل عملی و کاربردی مورد استفاده قرار میگیرد. بر طبق این معنا، گزاره دینی آنگاه «عقلانی» است که از طریق استدلال و برهان، قابل اثبات باشد.
اما عقل عام بشری (که از آن به فهم عام نیز تعبیر میشود)، عقلی است که «نزد همگان دارای اصول نظری فطری ضروری و قواعد عملی و اخلاقی غیراکتسابی» است. شاید این معنا از عقل، برای عموم مردم آشناتر باشد. بر طبق این معنا، هر گزاره دینی آنگاه «عقلانی» است که با عقل و فطرت بشر، همخوانی داشته باشد.
با این حال به نظر میرسد این دو تلقی از عقل به گونهای دقیق از یکدیگر متمایز نیستند؛ بلکه گاه حتی لازم و ملزوم یکدیگرند.
ج. مؤلفههای عقلانیت در اسلام
عمده متفکران شیعی معتقدند که در اسلام، هم بر عقلانیت و هم بر ایمان تأکید شده و هردوی اینها اهمیت خاص خویش را دارند. عقل و ایمان، باهم در تعامل و ارتباط دوسویه هستند و گاه حتی یکدیگر را تکمیل میکنند. بر این اساس، برخی از مؤلفههای عقلانیت در اسلام عبارتند از:
- جایگاه عقل: عقل، «حجت باطنی» است، در کنار پیامبران(ص) و امامان(ع) که «حجت ظاهری» هستند.
- ایمان، نتیجه عقل: همانطور که علم و معرفت، از نتایج عقل است، ایمان نیز از نتایج عقل و قوه مدرکه و نظام معقولات آن است. بنابراین، ایمان کور یعنی ایمانی که هیچ بهرهای از تفکر و تعقل ندارد و حتی به باورهای خلاف عقل نیز تعلق میگیرد، ارزش و اعتباری ندارد.
- برخی از کاربردهای عقل در ایمان: اگر انسان بخواهد ایمان و محتوای آن را «تفسیر» (فهم) کند، این کار جز بر مبنا و اساس عقل و اصول و دستورهای آن ناممکن است. «استشهاد» (استناد) به ادله نقلی نیز جز با قسمی استدلال عقلی – هرچند صورت ضعیفی از آن باشد- تمام نمیشود؛ زیرا هیچ تصور و تصدیقی و هیچ نفی و اثباتی امکانپذیر نیست جز بهواسطه عقل و مبتنی بر اصول آن.
- متعلَّق ایمان و نقش عقل: عناصر دین که ایمان بدانها تعلق میگیرد، ازجمله نزول قرآن، بعثت پیامبران(ص) و امامان(ع) و عصمت آنان، شریعت راستین، ثواب و عقاب و …، همگی بر بنیانهای عقلی استواراند. بر این نکته، هم خود عقل و استدلال دلالت دارد و هم آیات قرآن و احادیث قطعی.
- توقف ایمان به اصول دین بر عقل: ایمان به وجود و وحدت خدا -که اصل اول و اصل الأصول در عقاید است- یکسره مبتنی بر عقل است و نمیتوان آن را از متن دین گرفت؛ زیرا مشروعیت دین به واسطه انتساب آن به خدا است، پس ایمان به مشروعیت دین نیز متوقف بر ایمان به وجود خدا است، و اگر ایمان به وجود خدا از متن دین اخذ شده باشد و نه از عقل، دور لازم میآید. باقی اصول دین (عدل، نبوت، امامت و معاد) نیز از اصل اول، به واسطه عقل و استدلال استنباط میشوند. طبعاً متن دین نیز بر همه این اصول تأکید دارد و این منافاتی با عقلانیتِ آنها ندارد، بلکه مکمل آن است.
- حدود عقل در دین: درست است که احتجاج جز بهواسطه عقل تمام نمیشود، اما این به معنای اطلاق حجیت عقل نیست. حجت عقل، گاه حجیت مقید و مشروط است. عقل در برخی از مسائل مثلاً اصول دین، دارای حجیت تام است، اما در برخی دیگر از مسائل مثلاً در برخی فروع و احکام دینی، بهنحو مستقل یا فارغ از نقل، حجیت چندانی ندارد.