اما و اگرهای سینمای معنویت گرا !

محمدحسن شاهنگی 

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

معنویت مساله ای است که در لایه های مختلف زندگی بشری تنیده شده است؛بر این اساس نمی توان این مساله را صرفا مطابق با آنچه برخی صاحب نظران مطرح کرده اند در«سینمای شهودی»،«سینمای معناگرا»و یا «سینمای ماوراء» مشاهده نمود.امور معنوی از سنخ شاعرانگی ها یا الهامات عرفان واره مشکوک فیلمسازی مانند اینگمار برگمان نیستند بلکه در باور ها و اعتقادات بشر ریشه داشته و سرچشمه ای الهی دارند؛ این امور در پیوند با فطرت بشری اند و مخاطبان سلیم النفس را جذب خود می نمایند.با این مقدمه می توان به ضرورت وجودی«سینمای معنویت گرا» اندیشید؛سینمایی که مملو از کد های معرفتی و جهان بینی بوده و هدف اصلی اش ارتقای فکری،شخصیتی و معنوی مخاطب خود است.در طیف قابل توجهی از آثار سینمای غرب،معنویت گرایی معمولا بر روح انسان متمرکز است و بر جسم و پیکر او کاری ندارد؛اما در سینمای بومی هر دو  مولفه(جسم و روح)می تواند مورد توجه قرار بگیرد؛بی شک بزرگی روح از مجرای مراقبات جسمی صورت می گیرد و جدایی این دو از اساس اشتباه است. برای پاکی روح،پاکی جسم را باید در دستور کار قرار داشت.

سینمای معنویت گرا در غرب و در آثار کارگردانانی مانند آندری تارکوفسکی عمدتا از منزلگاه «رازآلودگی هستی» عبور  نمی کند، متوقف در آن می شود و خودش را به منزلگاه های مهم تر نمی رساند و این دامی است که می تواند بر سر راه آثار داخلی نیز قرار گیرد.یکی دیگری از ویژگی های سینمای معنویت گرا در غرب، محور قرار دادن شخصیت های مذهبی مثل راهبان، کشیشان، قدیسان و یا حتی انبیای الهی مخصوصا حضرت عیسی(ع) و روایت رنج ها و سختی کشیدن های آنهاست و فیلمسازان تمرکز بر شخصیت های عادی و معمولی و زندگی شان را در اولویت دوم قرار می دهند؛ثمره این نگاه چیزی جز آه و افسوس برای مخاطب باقی نمی گذارد و او را به وادی امید نمی رساند.

جای تعجب است که بخش قابل توجهی از فیلم های معنویت گرا در غرب،توسط فیلمسازانی ساخته شده که یا بی دین بوده اند یا علقه های مذهبی کمی داشته اند! روایت غرب از مفهوم مهمی به نام «ایمان» غالبا آمیخته با شک و تردید است؛در حالی که مطابق با نگرش اسلامی، ایمان با یقین همراه است.در بسیاری از فیلم های غربی امانیستی، ایمان آوری،عملی قلبی و از سر اختیار کامل نشان داده نمی شود و روزنه هایی از گزینه های جایگزین در ذهن مخاطب ایجاد می  شود.این قرائت باعث می شود تا «فردا» تصویری مبهم و نامعلوم پیدا کند و اطمینانی از نتیجه افعال دینی و نظام عقاب و پاداش به مخاطب داده نشود.

ارزش های معنوی ثابت و لایتغیر اند؛اما گاهی بر روی پرده نقره ای،تحریف و تبدیل این ارزش ها اتفاق می افتد؛ گاهی به جای تزریق روحیه خوش بینی و امید به رحمت و مغفرت الهی،یاس و وادادگی پیشکش مخاطب می شود و نگرش او را به زمین و زمان، نگرشی آمیخته با بدبینی،پوچی و بی هدفی می نماید.این رویه به جای دعوت انسان به کرنش و تسلیم در برابر خداوند و واقعیات هستی،او را تبدیل به موجوی یاغی، طغیانگر و مطیع امیال شیطانی می سازد که در برابر همه چیز میل به شورش دارد.

هر چند که تمرکز اصلی سینمای معنویت گرا با رویکردی فرصت شناسانه بر روی عوامل رشد فرد و جامعه است اما در عین حال این گونه سینمایی از موانع رشد(با رویکردی آسیب شناسانه) هم غافل نمی شود.پرداخت به یکی از این دو همانند راه رفتن بر روی یک پاست؛شاید امکان پذیر باشد اما یقینا عملی دشوار خواهد بود.هنر فیلمساز در سینمای معنویت گرا در این خصوص آن است که بتواند همزمان از بایدها و نباید ها سخن بگوید و مخاطب را از فرش به عرش برساند.

در سینمای معنویت گرا غایت مهمی به نام «رستگاری» قرار دارد که همه ابعاد و اضلاع قهرمان یک فیلم را تحت شعاع خود قرار می دهد؛مثلا در سینمای دفاع مقدس در کشورمان شاهد شخصیت هایی می شویم که مقام شهادت را نهایت خوشبختی دانسته و برای رسیدن به آن سر از پا نمی شناسند این علاقمندی را در کمتر ژانر سینمایی در جهان می توان مشاهده نمود.

شناخت واقعیت هستی، درک مقصد و معبود بشر را می توان سه ضلع اصلی درون مایه های سینمای معنویت گرا معرفی کرد؛این سه ضلع کاملا مرتبط با هم بوده و هر یک مکمل دیگری است؛به عبارت دیگر زمانی می توان اثری را در سینمای معنویت گرا اثری موفق قلمداد نمود که به طور توامان به هر سه ضلع عنایت داشته باشد. در سینمای معنویت گرا،انزوا و تنهایی و بن بست برای انسان وجود ندارد؛بلکه پناهگاهی به نام خدا هست که در هر مکان و زمانی باب گفت وگو با او باز است؛به طور کلی سینمای معنویت گرا بدون خدا، هویتی ندارد .گره های داستانی فیلمنامه وقتی  اصطلاحا«شرایط بحرانی» را جلوی پای قهرمان فیلم می گذارند ،نیاز به امداد الهی و اتکای به او قابل لمس می شود.