به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از مهر، حجتالاسلام قاسم ترخان عضو هیأت علمی گروه کلام پژوهشگاه در مقاله «درنگی در نگاه مجتهد شبستری به مسئله عصمت پیامبر اکرم(ص)» به بررسی و نقد اندیشه های مجتهد شبستری پرداخته است. این مقاله در شماره ۷۴ و ۷۵ فصلنامه کتاب نقد پژوهشگاه منتشر شده است که در ادامه گزیدهای از آن آمده است:
از جمله موضوعاتی که محمد مجتهد شبستری درباره آن نظر داده، مسئله عصمت پیامبر اکرم(ص) است. وی ضمن ارائه تفسیری خاص از مسئله عصمت کوشیده است با استناد به شواهد نقلی و سیره اولیای الاهی و نیز مبنایی که درباره علم پیامبر پذیرفته است، آن را برهانی کند. بهرغم درهمریختگی سخنان شبستری دراینباره، نوشتار پیش رو کوشیده است ضمن تقریر دیدگاه و ادله وی در ساختاری منظم، آن را نقد و واکاوی کند. پژوهش پیش رو به این دستاورد رسیده است که افزون بر ناسازگاری مبانی و تفسیر خاص شبستری از عصمت، دلایل ارائهشده از سوی وی نیز با چالشهای جدی روبهرو میباشد و توان اثبات ادعای وی را ندارد.
محمد مجتهد شبستری از جمله نواندیشان معاصر است که به این موضوع پرداخته و در سخنرانی خود در تاریخ سوم اسفند ۱۳۸۷ به مناسبت رحلت پیامبر اکرم(ص) در انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی اصفهان، با عنوان «انتظار ما از پیامبران» سپس در فروردین ۱۳۸۸ در پاسخ به نقد آیتالله سبحانی به تاریخ ۲۶ اسفند ۱۳۸۷، نکتههای بحثبرانگیزی را مطرح کرده است.
مدعا و تفسیر مجتهد شبستری درباره عصمت
مجتهد شبستری اگرچه خود را منکر عصمت پیامبر نمیداند (مجتهد شبستری، ۱۳۸۸)، بر اساس مبانی وحی و دینشناختی، عصمت را اینگونه معنا میکند که وظیفه اصلی پیامبر اکرم(ص) دعوت به خدای یگانه بوده است و در این وظیفه آن حضرت عصمت دارد؛ یعنی آن حضرت هیچگاه به غیر موحدانهزیستن دعوت نکرده و در هیچ زمانی از این اصل منحرف نشده است. بر این اساس انجام گناه از سوی پیامبر اکرم(ص) در صورتی که به آن دعوت اصلی لطمهای نزند با هیچ مشکلی روبهرو نیست و دلایلی هم از آن پشتیبانی میکند.
مجتهد شبستری همچنین بر اساس این مبنا که علم پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم: فقط همان بوده که بیان داشتهاند، عصمت علمی را برای آنان ضرروی تلقی نمیکند. وی فراتر از این مقدار را خارجکردن پیشوایان دینی از دایره انسانیت و مبالغهگویی درباره آنان میداند که ریشه آن به اثرپذیری کلام و فرهنگ اسلامی از مسئله تجسد مسیحیت برمیگردد (همو، ۳/۱۲/۸۷).
اثرپذیری بحث عصمت از متون دینی نه فرهنگ مسیحی
سخن مجتهد شبستری درباره تأثیر مسئله تجسد مسیحیت بر فرهنگ اسلامی؛ اولاً: ادعایی است که دلیلی بر آن اقامه نشده است. در نقطه برابر، دلایل روشنی بر اثرپذیری این بحث از بحثهای قرآنی ـ روایی و حکم خرد وجود دارد. قرآن کریم بیآنکه واژه عصمت را بهکار گیرد با بیانهای گوناگون دامان پیامبران و اولیا را از هر گونه گناه و خطایی مبرا دانسته است (دراینباره ر.ک به: سبحانی، ۱۳۸۱، ص ۱۰-۱۲/ شریفی و یوسفیان، ۱۳۷۷، ص ۱۱۴-۱۰۹ و ۱۶۰-۱۵۷ و ۲۰۷-۱۹۶ و ۳۰۶-۲۸۵). پیامبر اکرم(ص) در تفسیر آیه تطهیر میفرماید: «فَانَا وَ اهل بیتی مُطَهَّرون مِن الذنُوب: من و اهل بیتم از گناه پیراستهایم» (ابنمردویه، ۱۴۲۴ق، ص۳۰۵/ سیوطی، ۱۴۰۴ق، ص۱۹۹). همچنین آن حضرت میفرماید: «أنَا وَ عَلی وَ الحَسن وَ الحُسَین وَ تِسعَه مِن وُلدِ الحُسَین مُطَهَّروُن مَعصومُون: من و علی و حسن و حسین و نُه نفر از فرزندان حسین، پاک و معصوم هستیم» (ابنبابویه، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۲۸۰).
امیر مؤمنان علی(ع)نیز با اشاره به این حقیقت که خداوند متعال را نشاید که به اطاعت و پیروی همهجانبه از کسی فرمان دهد که از آلودهشدن به گناه در امان نیست، میفرماید: «اَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِطَاعَهِ الرَّسُولِ لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا یَأْمُرُ بِمَعْصِیَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَهِ أُولِی الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا یَأْمُرُونَ بِمَعْصِیَتِه» (همان، ج۱، ص۲۸۰).
با این حال چرا مجتهد شبستری فراتر از آنچه را خود از معنای عصمت پذیرفته است، متأثر از این متون نمیداند و به آموزه تجسد مسیحیت استناد میدهد؟ آیا این متون این ظرفیت را ندارند که از آنها عصمت پیامبران و امامان از هر گونه گناه و خطایی استفاده شود؟
افزون بر این وی با این چالش روبهروست که دانشمندان مسیحی حضرت مسیح(ع)را خود خدا یا جزئی از خدای سهگانه میدانستند؛ درحالیکه موضوع بحث عصمت در فرهنگ اسلامی، انسان است نه خدا. به بیانی دیگر امامیه با اینکه پیامبران و امامان را انسان میدانند، برای آنان مقامهایی مانند عصمت اثبات میکنند و این حکایت از ظرفیت خداییشدن انسان دارد نه خدا شدن.
مقتضای مبانی مجتهد شبستری
پرواضح است که دیدگاه مجتهد شبستری درباره عصمت بر اساس تعریفی است که وی از وحی و دین ارائه میکند. فارغ از نقدهایی که بر مبنای وحیشناختی و دینشناختی وی وارد است (برای نقد این مبنا ر.ک به: شاکرین، بشریانگاری قرآن بر بنیاد فلسفه زبان، همین شماره) پرسش آن است که مقتضای این مبانی درباره عصمت چیست؟
وی درباره تعریف خود از وحی میگوید: ما در این بررسی به این نتیجه رسیدیم که آن نبی که آورنده قرآن کریم بوده نهتنها دعوی نکرده که قرآن کریم کلام وی نیست، بلکه آن را کلام خود معرفی کرده است. پس وی چه دعوی داشته که مخالفان آن را نمیپذیرفتهاند؟ دعوی وی این بوده که وی یک انسان ویژه است که بنا به تجربهاش خداوند متعال وی را برگزیده، برانگیخته و وی را از راه وحی به گفتن این سخنان (تلاوت قرآن کریم) توانا ساخته است. این تواناسازی به سخنگفتن در اصطلاح قرآن «وحی» نامیده میشود. از مجموعه آیات قرآن کریم به دست میآید که دعوی پیامبر این بوده که آنچه وی میخواند محصول وحی است؛ به این معنا که وی بر اثر وحی توانا به چنین سخنگفتنی میشود. در قرآن کریم، وحی همان اشاره و انگیختن است که فعلِ خداوند متعال میباشد. این اشاره و انگیختن فقط درباره پیامبران بهکار نرفته است؛ برای مثال حرکت غریزی زنبور عسل هم در قرآن کریم «وحی خدا» نامیده شده است: «و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر …» (نحل: ۱۸). از طرف دیگر در آیه ۵۱ از سوره شوری آمده است: «ما کان لبشرِ ان بکلمه الله الاوحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولاً فیوحی باذنه ما یشاء …». در این آیه وحی مستقیم یا وحی با رسول (فرشته) گونهای فعل تکلم شمرده شده که میتوان به خداوند متعال نسبت داد. با جمع میان مفاد این آیه و بحثهای پیشین میتوان گفت از نظر قرآن کریم، وحی تکلم خداوند متعال با پیامبر اسلام(ص) است که سبب بعث پیامبر و تکلمش یعنی خواندن آیات قرآن کریم میشد. آیات قرآن کریم محصول وحی هستند و نه خود وحی. در عین حال این آیات هم مستند به نبی هستند که علت طبیعی آنهاست و متکلم به این کلام است و هم کلام خداوند متعال هستند؛ چنانکه در آیه ۶ از سوره توبه آمده است: «و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله»؛ چون خداوند متعال با وحی وی را قادر به این کلام میسازد و به تعبیر زیبای حافظ: بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود/این همه قول و غزل تعبیه در منقارش.
ممکن است چنین تصور کنیم که تکلم خداوند متعال با پیامبر اسلام(ص) از راه وحی گونهای آموزش الاهی با ارتباط زبانی ویژهای بوده است، اما مسلّم این است که آن تکلم الاهی هر چه بوده از نوع ارتباط زبانی ـ انسانی نبوده؛ زیرا مقدمات ارتباط زبانی ـ انسانی در آن ساحت وجود نداشته است و به همین جهت نمیتوانیم از حقیقت آن تکلم (وحی) تصوری داشته باشیم.
وی در مقاله دوم میگوید: مقاله قرائت نبوی از جهان گر چه نظریهای درباره حقیقت کلام خداوند متعال نیست، اما آنجا با استناد به پارهای از آیات قرآن گفتهام کلام الاهی نازل بر پیامبر اسلام بنابر قرآن همان میباشد که در قرآن «وحی» نامیده شده است. میتوان گفت از قرآن فهمیده میشود که وحی سبب سخنگفتن پیامبر در مصحف بوده است یا اینکه مصحف در بر دارنده کلام خداست یا اینکه مصحف محصول وحی است و امثال این تعبیرات، اما نمیتوان گفت مصحف عین کلام خداست. در آن مقاله گفتهام بنابر قرآن، پیامبر اکرم(ص) تجربه میکرد که این خداست که وی را «بهگونهای ویژه» توانا میسازد تا سراسر جهان را آیات خدا تجربه کند و آن را «موحدانه»، قرائت کند.
وی با استناد به این سخنان، این ادعا را که شما قرآن کریم را ساخته و پرداخته بشر میدانید، منتسب به خود نمیِداند و به انکار آن میپردازد.
پرسش ما آن است که مراد از این تواناسازی چیست و کارکرد و گستره آن در بحث عصمت چیست؟ اگر قرآن محصول وحی و وحی تواناسازی ویژه است، آیا این تواناسازی در کل قرآن کریم میباشد یا در بخشی از آن که تأمینکننده هدف اصلی است؟
پذیرش احتمال دوم ـ بخشی از قرآن کریم محصول این تواناسازی خداوند متعال است؛ در نتیجه پیامبر اکرم(ص) در هدف اصلی معصوم است ـ به معنای آن است که بخشی از قرآن کریم ساخته و پرداخته بشر است؛ بنابراین نمیتوانید بگویید من قرآن کریم را ساخته و پرداخته بشر نمیدانم.
پذیرش احتمال اول (عدم اختصاص تواناسازی ویژه در بخش هدف اصلی) نیز اگرچه با این عبارتها سازگاری دارد که قرآن کریم محصول وحی است اما لازمهای دارد که شما آن را نمیپذیرید. به بیانی دیگر، لازمه این احتمال آن است که تجربه و قرائت همه قرآن کریم معصومانه باشد و اختصاصی به هدف اصلی نداشته باشد.
وی بر اساس مبانی خود اگرچه میتواند بگوید که در احکام اجتماعی قرآن کریم بهرغم اینکه خطا راه ندارد، اما ویژه جامعه زمان پیامبر اکرم(ص) بوده؛ زیرا وحی پیامبر اکرم(ص) را توانا کرده است که برای آن جامعه احکام غیرخطایی بیاورد و تلازمی بین این و کارایی این احکام در جوامع دیگر وجود ندارد اما ناظر به مسائل علمی چطور؟ آیا وی میتواند همین استدلال را ناظر به مسائل علمی مطرح کند؟ بله تصور و علم مردم آن زمان محدود بوده است اما نمیتوان گفت که این سخنان ناظر به سطح علمی همان زمان بوده است و میتواند خطا در ایندسته از گزارهها راه پیدا کند که اگر این را بپذیریم نقش و کارکردی برای تواناسازی ویژه یا وحی قایل نشدیم.
آقای مجتهد شبستری بر اساس مبانی خود که توضیح آن گذشت عصمت علمی را ضروری ندانسته و مدعی است که دلایلی در کلام و فلسفه وجود ندارد که علم پیامبر را به صورت مطلق ثابت کند. پیش از هر چیز لازم است دانسته شود که میتوان علم پیامبر را بهعنوان خاستگاه عصمت از معصیت، خطا و اشتباه مطرح کرد از سویی عدم ارتکاب معصیت را به معرفت و علم وی نسبت به قبح گناه مرتبط دانست و از سوی دیگر گفت آن حضرت بهعلت اینکه بر هستی اشراف علمی داشتهاند مرتکب خطا و اشتباه نمیشدهاند.
در هر حال مبنای مجتهد شبستری از جهتهایی مورد نقد و مناقشه است؛ یکی از راههایی که با آن علم جامع و کامل پیامبر ثابت میشود، استدلال بر اساس غرض از نبوت است. با این توضیح که علم کلام با توجه به غایت خلقت، لزوم تکلیف دینی را اثبات میکند و بر اساس غرض از تکلیف وجوب نبوت را نتیجه میگیرد و بر پایه غرض از نبوت، لزوم علم جامع و کامل پیامبر را در مسائل مربوط به اعتقادات و احکام دینی اثبات میکند؛ زیرا بدون آن غرض از نبوت که هدایت بشر، تحقق نخواهد یافت اما آیا این را هم ثابت میکند که پیامبر نسبت به مسائل تاریخی و طبیعی نیز علم لدنی و خطاناپذیر دارد؟
کلام پاسخ میدهد که اولاً آموزش وحیانی اینگونه علوم در مواردی ضرورت داشته است؛ مانند اینکه برای بشر در مرحلههای اولیه تاریخ از راه تجربه و تفکر ممکن نبود که نیازهای ضروری زندگی خود را تأمین کند و از این جهت پیامبران باید آموزش صنایع و شناخت غذا، آفتها و داروها را در دستور کار خود قرار دهند. آیا بدون پذیرش علم معصومانه پیامبران در این عرصه غرض از ارسال پیامبران محقق میشود؟ ثانیاً در برخی موارد عدم تسلط در این علوم یا خطا در آنها به سرنوشت معنوی بشر لطمهای وارد میکند؛ برای مثال کافران به علوم و فنونی مجهز شدهاند که حقانیت آیین الاهی را با چالش جدی روبهرو کرده است یا زمینهساز گمراهی گروهی شدهاند؛ بهگونهای که اثبات حقانیت آیین الاهی در گرو مجهز بودن دینداران به علم و فنی برابر یا برتر از کافران است و از طرفی دسترسی به آن از راه تجربه و اندیشه نیازمند زمان طولانی است. آیا در اینگونه موارد میتوان عدم علم آنان را پذیرفت؟ و نقش هدایتی برای پیامبران قایل شد؟
سرانجام اینکه عبادت و معرفت خداوند متعال غایت و غرض آفرینش انسان است و پیامبران الاهی که برترین انسانها بودهاند، قابلیت دریافت معرفت کامل به خداوند متعال را داشتند. آنان اگرچه در معرفت عقلی و کلی (فلسفی) نسبت به خداوند متعال سرآمد دیگران بودند، بیشک دانستن مسائل طبیعی و آگاهی از حقایق و قوانین عالم طبیعت به کاملتر شدن معرفت آنان میانجامد و درباره خود پیامبر اکرم(ص) از نقش هدایتی برخوردار است؛ بنابراین خداوند متعال بر اساس حکمت خودش باید آنان را از حقایق و اسرار عالم آگاه سازد.
کمال وجودی و گستره دانش پیامبر(ص)
از نگاه فلسفی، گستره علم پیامبر با مقیاس کمال وجودی وی ارزیابی میشود و گفته میشود اگر انسانی به لحاظ هستیشناختی در عالیترین مراتب کمال هستی باشد، ممکن نخواهد بود اولیات زندگی را نداند و در زندگی روزمره اشتباه کند.
توضیح اینکه از نظر فیلسوفان، پیامبر انسان کاملی است که به مرتبه عقل بالفعل و عقل مستفاد رسیده و عالم عقول و نفوس و عالم مثال اعظم را مشاهده میکند و به آنها آگاه است. از طرفی، حقایق عالم طبیعت در عالم عقول و نفوس و مثال موجود است؛ زیرا عوامل وجود بر یکدیگر تطابق دارند و عالم برتر علت عالم فروتر است. علیت آنها نیز از مقوله علیت فاعلی است، نه علیت اعدادی و علت فاعلی به معلول خود علم پیشین دارد؛ البته باید توجه داشت که حقایق عالم طبیعت در عالم عقول به صورت کلی وجود دارد و در عالم نفوس و عالم مثال به صورت جزئی و تفصیلی، اگرچه ماده و تغیر در آن راه ندارد.
بنابراین پیامبر(ص) که عالم عقول و عالم نفوس و مثال اعظم را مشاهده میکند و به آن علم حضوری دارد، به حقایق عالم طبیعت نیز آگاه است و سرچشمه خبرهای غیبی پیامبران الاهی همین آگاهی پیشین است. بر این اساس، نمیتوان گفت علم پیامبران به حوادث عالم طبیعت و قوانین آن، در سطح علم افراد عادی زمان آنان بوده است. اگر پیامبر هستی را به علم حضوری ادراک کرده با توجه به عدم جریان خطا و سهو و نسیان در علم حضوری دیگر خطا چه معنایی دارد. در علم حضوری وجود معلوم نزد عالم حاضر بوده جایی برای خطا و سهو و نسیان باقی نمیگذارد.
متون دینی و قلمرو دانش پیامبر(ص)
از متون دینی استفاده میشود که قلمرو علم پیامبر چیزی که مجتهد شبستری به آن اذعان میکند، نیست:
الف) از قرآن کریم به روشنی به دست میآید که تمام وقایع عالم طبیعت در کتاب مبین ثبت و ضبط شده، آنجا که فرموده است: «و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الّا فی کتاب مبین»؛ هیچ حبهای در تاریکیهای زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتاب مبین است (انعام: ۵۹). در آیهای دیگر همین مضمون اینگونه بیان شده است:
«و ما یعزب عن ربک من مثقال ذره فی الارض و لا فی السماء و لا اصغر من ذلک و لا اکبر الا فی کتاب مبین: ذرهای از آنچه در زمین و آسمان است، از پروردگارت پنهان نیست و کوچکتر و بزرگتر از آن چیزی نیست مگر اینکه در کتاب مبین است» (یونس: ۶۱/ سبأ: ۳).
به تصریح قرآن کریم، هیچ حادثه زمینی و بشری نیست مگر آنکه از پیش در کتابی ثبت شده است. کتاب مبین هرچه باشد، غیر از واقعیتها و حوادث خارجی است و بر آنها تقدم دارد و پس از فانی و سپریشدن آنها نیز باقی است؛ مانند برنامههایی که برای انجام کارهایی پیش از انجام آنها نوشته میشود و پس از وقوع آن کارها نیز همچنان باقی است. در آیهای دیگر به جای «کتاب مبین» از «امام مبین» سخن به میان آمده و تصریح شده است که همه چیز در «امام مبین» شمارش شده است: «و کل شیء احصیناه فی امام مبین» (یس: ۱۲).
امام مبین، لوح محفوظ است که تفصیل قضای الاهی در آن ثبت شده است. شاید وجه اینکه امام مبین نامیده شده، این است که چون در بردارنده قضای حتمی الاهی است، نسبت به حوادث و رخدادهای جهان نقش متبوع و امام را دارد؛ یعنی لوح محفوظ الگوی حوادث جهان است. در برخی روایتها، امام مبین بر امیر مؤمنان(ع)منطبق شده است. وجه آن این است که امیر مؤمنان(ع)به کتاب مبین و لوح محفوظ آگاه است.
قرآن کریم کتاب نازل الاهی است که از لوح محفوظ و کتاب مکنون سرچشمه گرفته است؛ یعنی حقیقت و اصل قرآن کریم در لوح محفوظ و کتاب مبین است و غیر از کسانی که تطهیر ویژه الاهی و مقام عصمت دارند، از حقیقت و اصل قرآن آگاهی ندارند: «لا یمسّه الّا المطهّرون» (واقعه: ۷۹) و بر اساس احادیث مسلّم و مورد قبول شیعه و اهل سنت، اهل کساء (پیامبر اکرم(ص)، علی۷، فاطمه۳، حسن(ع)و حسین۷) مصداقهای قطعی مطهرون هستند؛ بنابراین پیامبر اکرم(ص) از کتاب مکنون و لوح محفوظ آگاه است. از طرفی، تمام حوادث جهان در کتاب مکنون و لوح محفوظ ثبت شده و معلوم است؛ بنابراین پیامبر اکرم(ص) از تمام حوادث جهان آگاه بوده یا اگر میخواست، میتوانست آگاه شود.
ب) اینکه علم پیامبر و اهل بیت را چیزی جز همین قرآن کریم ندانیم به این معنا نیست که علم آنان در حد علم مردم عصر خودشان بوده و خطا در علم آنان راه دارد. در ظاهر آقای مجتهد شبستری وقتی این سخن را میگویند غفلت دارند از آیاتی که قرآن کریم را حامل علم اولین و آخرین (نحل: ۸۹/ انعام: ۳۸) و آنان را حامل علم کتاب (رعد: ۴۳) معرفی میکند و غفلت دارند از دهها روایتی که در آنها اهل بیت: خود را عالم به جمیع امور معرفی کرده و فرمودهاند ما اینها را از قرآن کریم داریم. بلی علمی که اهل بیت: ظاهر کردهاند، همینهاست که خودشان بیان داشتهاند و از جمله بیاناتشان نیز همین است که ما عالم به جمیع حقایق خلقت هستیم.
جمعبندی و نتیجه گیری
سخن اصلی مجتهد شبستری آن است که پیامبر اکرم(ص) در اجرای وظیفه خود که هدایت انسانها و دعوت به خدای یکتاست معصوم میباشد و انحرافی از وی در این دعوت مشاهده نشده؛ البته برای پیامبر ممکن است گناهانی را مرتکب شود که لطمهای به آن وظیفه اصلی نمیزند. وی ضمن اینکه آموزه عصمت را متأثر از فرهنگ مسحیت میداند، منکر عصمت علمی پیامبر نیز هست. برای این ادعا ضمن توجهدادن به اختلافیبودن مسئله عصمت در بین متکلمان اسلامی به شواهدی استناد شده است:
۱. دلایلی از آیات قرآن کریم و روایتها این ادعا را ثابت میکند؛ مانند آیه: «قل انما بشر مثلکم …» و روایت: «انّه لیُغان علیّ و انّی استغفرالله کلَّ یومٍ سبعین مره».
۲. از واقعیبودن نیایش و طلب مغفرت پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم: میتوان نتیجه گرفت که آنان در خود نقصی را احساس میکردند و … .
۳. دلایلی که علم مطلق را برای آنان ثابت کند، کافی به نظر نمیرسد، بر این اساس نمیتوان عصمت علمی پیامبر از خطا و اشتباه را ثابت کرد.
این ادعا و دلایل مطرحشده، از جهتهایی مورد خدشه است:
۱. تأثیرپذیری آموزه عصمت از فرهنگ مسیحی ادعای بیدلیل است و دلایل فراوانی خلاف آن را اثبات میکند.
۲. با مبانی مورد پذیرش مجتهد شبستری درباره تعریف دین و … ادعای پذیرش عصمت در همان حدی که ادعا شده با ابهام و چالش جدی روبهرو است.
۳. بهرغم اینکه مرحلههای عصمت در نگاه سنتی با مرحلههای عصمت در نگاه مجتهد شبستری متفاوت است اما دلایلی که در نگاه سنتی برای عصمت مطلقه ناظر به تمام مرحلهها اقامه شده است در نگاه وی هم جریان دارد؛ برای نمونه، یکی از دلایل آن است که انجام هر معصیت و گناهی به غرض از بعثت که همانا هدایت مردم است لطمه وارد میسازد، این دلیل در قرائت وی نیز جریان دارد و وی باید نشان دهد که چگونه تفسیر خاصش از عصمت به نقض غرض نمیانجامد؟
۴. اگرچه برخی به ظهورهایی از قرآن کریم و روایت استدلال کرده و عدم عصمت را نتیجه گرفتهاند اما پاسخهای گوناگونی به آنها داده شده است. افزون بر این اگر ظواهر این ادله مورد پذیرش قرار گیرد با ادلهای که ظهور در عصمت دارند، در تعارض خواهند بود.
آیهای که مورد استشهاد شبستری قرار گرفته است، اگرچه به بشربودن پیامبر تصریح دارد، وجه امتیاز آن بزرگوار با دیگران را نیز بیان کرده است. سخن این است که لازمه این وجه ممیزه، پذیرش عصمت برای پیامبر میباشد.
درباره روایت مورد پافشاری مجتهد شبستری هم باید گفت که مثبت مدعای وی نیست و اعم از آن است.
۵. از واقعیبودن استغفار آنان نمیتوان ارتکاب گناه را نتیجه گرفت. طلب مغفرت برای مرحلههایی از قصور یا تقصیر است که از آن به ترک اولی تعبیر میشود و بر آن عنوان گناه صادق نیست.
۶. مبنای مجتهد شبستری درباره علم پیامبر قابل دفاع نیست و بر اساس دلایل کلامی، فلسفی و نقلی میتوان جامعیت علم و بالتبع عصمت علمی آن حضرت را ثابت کرد.