به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجتالاسلام دکتر قاسم ترخان عضو هیأت علمی گروه کلام پژوهشگاه گفت وگویی با شبستان درباره تلاشها و راهکارهای مقابله با موضوع مواجهه با فرهنگ وارداتی و بیگانهای که کشورهای غربی سعی در تزریق آن به این جوامع دارند تا از طریق حاکم شدن ارزشهای غیربومی، بتوانند بر مسلمانان سیطره و تسلط پیدا کنند را انجام دادهاست که در ادامه به حضورتان تقدیم میشود:
در بررسی رفتارهای فردی و اجتماعی افراد جامعه، چه زمینه هایی باعث بروز پدیده چندگانگی های ارزشی و جابجایی ارزش ها می شود؟
اولاً ما باید تفکیکی میان ارزش ها و انسان هایی که عامل اجرای این ارزش ها یا فرهنگ ها می شوند، قائل شویم. همه ارزش ها، در سطح واحدی نیستند، چنان که برخی از ارزش هایی که تعبیر بیگانه یا غیربومی از آنها داریم، در تنافی با ارزش ها و آموزه های دین هستند و برخی هم در تنافی نیستند.
واقعیت آن است که اکنون چندگانگیِ ارزش ها را در جامعه شاهد هستیم؛ برای مثال جشن هالووین که تا حدودی برای برخی افراد جا افتاده و آن را برگزار می کنند در تنافی با آموزه های دینی است. البته در این مجال قصد داوری ندارم، بلکه بحث تفکیکی را مطرح می کنم.
بنابر این، همه ارزش ها در یک سطح نیستند و باید آنها را طبقهبندی کرد و بین ارزشها تفکیک قائل شد. نکته دوم درباره کسانی است که عامل اجرای ارزشها هستند؛ برای آنها نیز باید سطحبندی قائل بود چراکه برخی مذهبی و برخی غیرمذهبی هستند.
متاسفانه، کسانی که باور دینی ندارند یا این باور در آنها ضعیف و کمرنگ است، به راحتی پذیرای این گونه از برنامه ها و جشن ها هستند اما کسانی هم که باور دینی دارند در سطوح مختلف این ارزش ها را می پذیرند. به طوری که بعضاً افراد مذهبی نیز از سبک و الگوهای وارداتی پیروی می کنند، در حالی که برخی از آنها آگاهی ندارند که این جشن ها خلاف ارزش های دینی است لذا با تسامح برخورد میکنند و میگویند باید شاد باشیم و اسلام هم با شادی مخالفتی ندارد.
موضع اسلام در برابر این واردات سنت و فرهنگ چیست و چه برخوردی را تجویز می کند؟
با توجه به تفکیکی که به آن اشاره کردم، نکته دوم این است که اسلام چه نوع نگاه و موضعی را در برابر این مسائل اتخاذ کرده است. اسلام تعامل فرهنگی را با ملت های مختلف و غیرمسلمان می پذیرد. چنان که در دوران طلایی تمدن اسلامی میان مسلمانان و دیگر اقوام ارتباط وجود داشت.
یکی از محققان معتقد است که عامل شکوفایی تمدن در آن دوران، این است که اسلام به عنوان یک دین، هیچ تعصبی را نسبت به غیرمسلمانان اعمال نکردهاست و این روحیه در میان مسلمین نیز وجود دارد. بنابراین، در بحث علم و آموزش، هرگز محدودیت زمانی، مکانی و جنسیتی وجود نداشته است.
یکی از پایه های تمدن، آموزش علم و روحیه تحقیق کردن است که در شکوفایی تمدن اسلامی وجود داشت. جامعه مسلمانان مقلد و خودباخته نبودند بلکه روحیه نقد در جامعه علمی موج میزد، پژوهشهای دیگران مطالعه و سپس با آموزههای دینی همسان سازی می شد. با این وصف، اصل تعامل فرهنگی در اسلام مورد پذیرش است و هیچ مخالفتی با آن وجود ندارد. آنچه که مورد انتقاد است تقلید صرف از فرهنگهای بیگانه است. اسلام معتقد است که باید فرهنگ دیگران مورد تحلیل قرار بگیرد که آیا با دین تعارض دارد یا خیر؟.
اما نکته سوم به عوامل داخلی و بیرونی باز میگردد که عامل ایجاد دوگانگی های فرهنگی و ارزشی هستند. باید به این نکته توجه کنیم که مساله فرهنگ مرتبط به سبک زندگی میشود. فرهنگ و سبک زندگی جزو عوامل مهم، بنیانگذار و تاثیرگذار در بحث تمدن است که خود آنها نیز مبتنی بر اعتقادات و باورهای کلامی هستند، یعنی آنگونه که میاندیشید و نوع جهانبینی و نگاه به جهان، خدا و انسان، همه و همه در سبک زندگی و فرهنگی که مورد پذیرش شما قرار میگیرد، مورد قبول است.
بر اساس فرهنگ است که سبک زندگی تغییر میکند، اگر به این مساله توجه کنیم آن وقت برای تغییر باورها و اعتقاداتی که به تغییر سبک زندگی و فرهنگ منجر میشود عوامل زیادی دخالت خواهند داشت که یکی از این عوامل، درونی است. در این جا باید نقش حکومت ها در تغییر فرهنگ و سبک زندگی را برجسته کنیم. بسیاری از این مسائل در آموزه های دینی ما آمده است و حکومت ها به طرق مختلف با آن مواجه بودهاند و در اجرای آنها برخی موفق شده و برخی موفق نشدند.
حضرت امیر(ع) در مورد وظایف حکومت اسلامی میفرمایند: «ای مردم من بر شما حقی دارم و شما نیز بر من حقی دارید. ولی حق شما بر من این است که همواره شما را نصحیت کنم و اندرز دهم و خیرخواهتان باشم و سرمایه های مالی و حقوقی تان را زیاد کنم و برای آنکه در جهل و نادانی نمانید در مقام عمل خوش رفتار و مودب باشید، نسبت به آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت شما قیام کنم.»
بنابر این، حکومت ها نقش آگاه سازی مردم نسبت به فرهنگ بیگانه را بر عهده دارند. اگر مردم بدانند که چه گوهر نابی را در اختیار دارند هرگز به راحتی تن به ارزش های بیگانه نمی دهند. اگر بدانند که فرهنگ وارداتی چه ارزش های سخیفی را در خود دارد، هرگز زیر بار این دسته از فرهنگ ها نمی روند. از سوی دیگر مردم به مسئولان جامعه نیز نگاه میکنند، اگر ببینند که آنها در مقام عمل آنچه را که میگویند در زندگی خود جاری و ساری نمی کنند به تدریج سبک زندگی شان تغییر میکند.
فرهنگ وارداتی چه عناصری دارد و چگونه در تقابل با دین و فرهنگ بومی جامعه ما بر میآید؟
برای پاسخ به این پرسش اشاره می کنم به سخنان مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در دیدار با دانشجویان در ماه مبارک رمضان سال گذشته که بیان کردند: «گاهی اوقات انسان احساس میکند دستگاههای مرکزی فکر و فرهنگ و سیاست و مانند اینها دچار اختلالند، دچار تعطیلند؛ واقعاً آدم گاهی اوقات احساس میکند. حالا مثلاً فرض بفرمایید اینهمه ما مسئلهی فرهنگی در کشور داریم، مسائل مهم که شاید من بتوانم ده مسئلهی اصلیِ فرهنگی را بشمارم که اینها دچار مشکل است؛ فرض کنید مسئلهی سینما، یک مسئلهی مهم است، [یعنی] مسئلهی فرهنگی مهمّی است که سینمای کشور چه جوری اداره میشود، از کجا پشتیبانی میشود -حالا پشتیبانی خارجی هم پیدا میکنند برای فیلمها- ادارهی هنر کشور و سینما که چیز کوچکی نیست؛ مثلاً فرض کنید ده مسئلهی اینجوری میشود پیدا کرد، اما ناگهان میبینید مثلاً فرض کنید اینکه فلان آهنگ قبل از افطار پخش بشود یا نشود، میشود مسئلهی اصلی؛ نامهنگاری میکنند! پیدا است که این دستگاه اختلال پیدا کرده که مسئلهی اصلی را از مسئلهی فرعی تشخیص نمیدهد و یک مسئلهی اصلاً بیاعتبارِ بیاهمّیّت فرعی را بهعنوان یک مسئلهی اصلی، درشت میکنند. وقتی اینجوری دستگاههای مرکزی اختلال دارند، آنوقت اینجا جای همان آتشبهاختیاری است که عرض کردم.»
با توجه به سخنان معظم له، نقش حکومت ها و مراکز فرهنگی باید در تغییر سبک زندگی و همچنین در آگاهی بخشی و نوع رویکردها به فرهنگ دینی دیده شود. اینکه مسئولی خودش از این مسائل بی بهره باشد و مردم را تشویق به فرهنگ بومی کند، نمیشود.
از سوی دیگر برخی عوامل بیرونی هستند که سبب می شوند در جامعه ما با وجود همه فعالیت هایی که انجام می شود، چندگانگی ارزشی حاکم شود؛ دشمنان ما و کسانی که می خواهند فرهنگ دینی و بومی مان را از بین ببرند برنامه های مختلفی دارند و از شیوه های مختلفی استفاده می کنند برای آنکه فرهنگ خودشان را حاکم کنند. فرآیندی که از آن به «تهاجم فرهنگی» یاد می شود و دشمن در آن از شیوه های مختلفی استفاده می کند. من همیشه معتقد بودم که سیاست تابیدن است نه وزیدن؛ حکایت آفتاب و باد است که با هم قرار گذاشتند که کدامیک می توانند با استفاده از نیروی خود کاری کنند تا انسانی که در آن حوالی بود لباس خود را از تن در آورد؛ باد مغرور بود و شروع به وزیدن کرد و خیال می کرد که آن فرد با وزیدن، لباس خود را در می آورد در حالی که آن شخص با وزیدن شدید باد، بیشتر خود را پوشاند. سپس خورشید شروع به تابیدن کرد و آن شخص از گرما با دست خویش لباس را در آورد.
دشمن نیز از همین سیاست استفاده میکند. از این شیوه اصطلاحاً به روش «قورباغه پخته» یاد میشود که آموزش و پرورش ما را تحت تاثیر قرار داده و به صورت خزنده ارزش ها و باورهای خود را جایگزین میکند.
از چه طریق می توان این مسیر و هدف دشمن را شناسایی و با آن مقابله کرد؟
باورها که عوض شود، سبک زندگی نیز تغییر می کند. برای مثال آمریکا طرحی را در افغانستان پیاده کرد و طی آن با دولت این کشور قرارداد بست. این طرح «توانمندسازی زنان در افغانستان» نام داشت که آمریکا برای اجرای آن حدود ۲۰۰ میلیون دلار هزینه کرد و استدلال شان از اجرای طرح مذکور این بود که اگر بتوانیم زن ها را تغییر دهیم، میتوانیم حداقل تا پنج نسل از افغان ها را تغییر دهیم! وقتی که باورها را عوض کردند سبک زندگی نیز تغییر میکند و ارزش ها و فرهنگ بیگانه جایگزین آن خواهد شد در این صورت هیچ مشکلی در جامعه اسلامی ایجاد نمیشود.
من باز هم از این مثال که مقام معظم رهبری(مدظله العالی) به آن اشاره داشتند، استفاده می کنم، یعنی نیاز فرعی که جایگزین نیازهای اصلی می شود. دشمن کاری می کند که جامعه به این نتیجه برسد که نیاز فرعی نیاز اصلی شما است. فردی میگفت: غرب کاری کرد که زنان با سهیم شدن در کارهای اجتماعی به شکل فعلی، جای مردان را بگیرند و توجه نکردند که حالا که جای زنان در خانه خالی است مردها نمی توانند جای خالی آنان را در تربیت فرزندان پُر کنند!
مراد من از طرح این مسئله بیان این مطلب بود که آنها در تبلیغات و برنامه ریزی هایشان تلاش میکنند از شیوه های مختلفی استفاده و فرهنگ و ارزش های خودشان را در جامعه ایجاد کنند و با تغییر باورها و اعتقادات دینی، جامعه را با مشکلات عدیده فرهنگی مواجه کنند.
از نظر شما بیکاری و دغدغه هایی که در سایه آن بروز و ظهور می کند، چه قدر می تواند در پذیرش بی چون و چرای فرهنگ های وارداتی موثر باشد؟
بیکاری از عوامل مهم و موثر در این باره است. در روایت داریم: «اگر مشغول نباشید، نفس تان شما را به خویش مشغول می کند»، بسیاری از ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی که در جامعه وجود دارد به مسئله بیکاری باز میگردد. باید نقش حکومت ها را در اشتغال زایی در نظر بگیریم. بیکاری در این جریان نقش دارد که افراد چه فرهنگی را بپذیرند، ولی قطعاً دلیل اول و حتی دوم نیست.
پذیرش فرهنگ های بیگانه در مجموع باید در قالب یک بسته ویژه بررسی شود، چه بسا پذیرش فرهنگ بیگانه و ارزش های غیربومی در میان کسانی که بیکار هستند بسیار بیشتر از کسانی باشد که از رفاه مناسبی برخوردارند. برای مثال جشن هالووین یا برگزاری جشن کریسمس برای چه کسانی تاثیرگذار است؟ قطعا قشر مرفه جامعه. من منکر اهمیت بحث فقر و بیکاری نیستم ولی همه عوامل در پذیرش فرهنگ بیگانه به مساله بیکاری باز نمیگردد.