به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مجادله بین متفکران و معتزله و نومعتزله شناسان بر سر حدود جریان نو اعتزال این پرسش را در ذهن ما بی پاسخ گذاشته است که جریان نواعتزال چه جریانی است و حدود و ثغور آن کدام است؛ از همین رو صحبت های حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد عرب صالحی رییس پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه با خبرگزاری رسا خدمتتان ارائه می گردد:
دکتر عرب صالحی معتقد است، برای جلوگیری از رشد افکار اعتزال نو مهمترین راهکار، اسلامیسازی علوم انسانی است؛ یعنی متون ما باید برخاسته از اسلام باشد نه جهان غرب؛ متونی که برای جوانان تهیه کردهایم که علوم انسانی، روانشناسی، جامعهشناسی، اخلاق و مانند اینها را به جوانان مان ارائه دهیم باید برخاسته از علوم اسلامی باشد و اساتیدی که تربیت میکنیم باید اساتیدی باشد که تربیت و مبانی فکریشان از اسلام برخاسته باشد؛ ما راه درازی در پیش داریم که اگر دیر بجنبیم همه چیز را از ما میگیرند.
متن کامل این گفت و گو در زیر تقدیم شما خوانندگان محترم می شود.
برای بررسی جریانات روشنفکری به چه ابزاری نیازمندیم؟
اجازه بدهید صحبتم را با یک مقدمه و مقدمه را با خاطره ای از استاد شهید مطهری آغاز کنم.
این خاطره از مرحوم شهید مطهری و جناب آقای دکتر شریعتی است.
ایشان در بحبوحه انقلاب در حسینیه ارشاد تهران سخنرانی داشتند؛ این خاطره را رانندهای که مسئول بود آقایان را به منزل برساند تعریف میکند که من شهید مطهری و دکتر شریعتی و پدر دکتر شریعتی مرحوم محمد تقی شریعتی را سوار کردم که به منزلشان برسانم؛ بعد از مراسم حسینیه ارشاد بود؛ آقای مطهری را در منزل پیاده کردیم و راه افتادیم، جناب آقای دکتر شریعتی از پدرشان یک سئوال کردند که این روحانی و این آقای مطهری چکار کرده است که اینقدر حرفش به دل مینشیند و با جان آدم حرف میزند و اینقدر جذبه دارد؟
میگوید که پدر آقای دکتر شریعتی گفت که آقای مطهری یک فرق اساسی با من و دو فرق با شما دارد؛ آقای مطهری هم اسلام را خوب شناخته است و اسلام به عمق جانش نفوذ کرده است و هم دنیای غرب را خوب میشناسد، لذا در مسائلی که مطرح میکند خوب غرب را میشناسد و میداند که آنها سنگرشان کجاست، از کجا حمله میکنند و دقیقاً همان جا را میزند؛ ایشان هم غرب را خوب شناخته است هم اسلام را؛ من که پدر شما را هستم اسلام را تقریباً خوب شناختهام اما خبر از دنیای غرب ندارم.
و به پسرش میگوید که تو علی نه اسلام را آنطور که باید شناختهای و نه غرب را خوب شناختهای؛ لذا خودمان هم ملاحظه میکنیم که آقای دکتر شریعتی حرف حسابی خیلی دارد ولی گاهی وقتها لغزیده است یعنی ایشان درباره اسلام نمیتواند نظر نهایی بدهد و نه درباره غرب، ایشان هر دو جا اشتباه دارد؛ البته حرف درست هم زیاد دارد.
این را مقدمه حرفم قرار دادم که ما باید این جریانات فکری داخلی و جهان اسلام و جهان غرب را خوب بشناسیم، و مبانی فکریشان را خوب بدانیم، منابع فکریشان را هم خوب بدانیم؛ مثلاً مبانی یک دو سه چهار، مبانی این جریان فکری این است؛ حالا این مبانی از کجا آمده است؟ آیا برخاسته از متون، و آموزههای دینی است؛ برخاسته از قرآن و سنت است یا برخاسته از فکر غربی یا دنیای غرب است؟ این مدل از کجا آمده است؟ خود معرفی و شناخت یک جریان بسیار میتواند کمک کند که انسان بسیاری از شبهات را خود به خود پاسخ دهد و بعد آدم میتواند بهتر برای شبهات بعدی جواب متقن دهد.
شنیده ایم پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پروژه ای در این زمینه زیر نظر جنابعالی به انجام رسانده است؟
بله، پروژهای را در پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه با عنوان جریان شناسی و نقد اعتزال نو ما از هفت یا هشت سال پیش شروع کردیم این جریان یکی از جریانهای فعال در جهان اسلام است.
حالا این جریان قبل از ما به جریان نومعتزله یا اعتزال نو یا معتزله جدید، نامگذاری شده است و حتی به زبان انگلیسی تحت عنوان نئومعتزلیسم درباره این جریان کتاب نوشتهاند؛ جناب گورتیهر آلمانی در کتابش از این جریان اسم برده است؛ خود این آقایان هم خودشان گفتهاند که ما متعقل به اعتزال جدید هستیم؛ افرادشان گفتهاند که در مقدمه کتاب جریان شناسی اعتزال نو اینها را مستند ذکر کردهام.
در تقابل تمدنی دنیای غرب با اسلام چند جریان در عالم اسلام شکل گرفته است؟
جریان های فکری فعال در دنیای معاصر در جهان اسلام را بطور کلی به چهار جریان می توان تقسیم کرد:
۱. یکی از آن جریانها جریان سلفیه است؛ که اصل مایههایش قبل از این تقابل بود، بعد از این مواجهه تمدنی به صورت یک جریان فعال بروز کرد، از محمد بن عبدالوهاب به این طرف قبلاً البته قرن هفتم ابن تیمیه کتابهایی در این زمینه نوشته بود، اما در آن زمان یعنی بعد از آن مواجهه تمدنی این جریان فعال شد؛ این یک جریان بود که خودش گروههای مختلفی داشت.جریان سلفیه فقط مربوط به جهان اهل سنت است.
۲. جریان دیگر فعال در جهان اسلام جریان سنتگرا هستند؛ اینها کلیت حرفشان این است که ما را چه به جهان جدید، ما را چه به آوردههای جهان جدید و علوم جدید؟ ما همان نماز و روزه خود را بگیریم و متدین هم هستند؛ دنیا را آب ببرد ما را خواب ببرد، کاری به این چیزها نداریم؛ شما نمازت را بخوان و روزهات را بگیر؛ اینها متدین هستند، معتقد به دین فردی هستند و به دین فردی عمل هم میکنند؛ اینها در جهان تشیع و در جهان اهل سنت هستند و فعال هم هستند؛ یعنی الان این جریان سنتگرا بعضا در حوزههای علمیه ما هم فعال است و حتی در بین مردم هم فراوان پیرو دارد و فعالیت زیادی دارد، اما امام راحل با انقلاب آمد و در پاسخ به این جریان فرمود که اسلام دینی اجتماعی است نه دینی فردی.
۳. جریان سوم روشنفکران مسلمان است . روشنفکر مسلمان جریانی را اطلاق میکنیم که اساس آن بر مدرنیسم و مدرنیته است؛ در تقابل مدرنیته و اسلام هر جا آموزههای اسلام با آموزههای مدرنیسم با هم تلاقی داشت اینها به نفع مدرنیسم آن آموزه اسلام را تعلیق میکنند و میگویند که برای امروز نیست؛ لذا ما میگوییم که اینها ابتدا روشنفکر و بعد مسلمان هستند.
۴. جریان چهارم که نسبتاً در جهان اسلام خوب فعال است جریان مسلمانان روشنفکر هستند که اساس برایشان اسلام است، از هیچ کدام از آموزههای دین حاضر به عقبنشینی نیستند، هیچ کدام از آموزههای دین را تعلیق نمیکنند، نمیگویند که مربوط به دوران گذشته است، اما در عین حال روشنفکر هستند، یعنی اسلام را به زبان روز تحویل جوانان و نسل امروز جامعه میدهند.
جریان اعتزال نو چه ویژگی هایی دارد؟
جریان نو اعتزال که بررسی میکنیم خودش جریانی متقدم و متأخر دارد؛ جریان متقدمش همان مسلمانان روشنفکر امثال سیدجمال و تا حدودی مانند سید جمال و تا حدودی عبده و جریان متأخر آن روشنفکران مسلمان نامگذاری میشود.
این روشنفکران مسلمان، این جریان نواعتزال ما در همین جریان روشنفکر مسلمان شکل گرفته است؛ این جریان روشنفکر مسلمان است، جریان چهارم هم مانند مسلمان روشنفکر هم در جهان تشیع و هم در جهان اهل سنت داریم.
چرا نواعتزال
با این دو مقدمه سراغ جریان اعتزال برویم؛ جریان نواعتزال همانطور که از اسمش پیداست میخواهند بگویند که مانند معتزله هستیم؛ چطور در زمان اوج رواج افکار اشعریگری در جهان اهل سنت یک جریانی در تقابل با این جریان تقریباً ضد عقل مانند معتزله شکل گرفت که قائل شدند که باید از عقل هم استفاده کرد و عقلگرا؛ باید گفت این جریان نو اعتزال هم نظرشان این است که الان هم درد جهان اسلام این است که ما فقط به نصوص بسنده کرده و سراغ عقل نرفتیم؛ باید عقلگرا باشیم؛ ما هم مانند معتزله قدیم یک جریان جدید عقلگرا به نام نومعتزله هستیم؛ دارو و درمان دردهای جهان اسلام عقلگرایی است؛ خودشان را هم میخواهند به جریان اعتزال قدیم بچسبانند که جریان عقلگرایی است.
تا اینجا چیز بدی نیست و عقل گرایی مورد تأیید مخصوصاً مذهب تشیع و اسلام واقعی است، آن مقدار که در اسلام برای عقل و عقلگرایی تأکید شده است در هیچ دینی تأکید نشده است؛ در مذهب تشیع هم که از اول بر عقلگرایی تاکید شده است، لذا معتزله شیعه نداشتیم و در جهان اهل سنت داشتهایم، شیعه از اساس عقل گرا بوده است.
مسلک اشعری عقل را به تعطیلی کشانده بود/ سلفی ها اشعریون زمان هستند
جریان معتزله قدیم در قبال اشعریها و اشاعره یک جریان به حقی بود، چون واقعاً مسلک اشعری واقعاً عقل را به تعطیلی کشانده بود.
چنانکه امروز هم جریان سلفیه تقریباً عقلگرایی را کنار گذاشته است و در قبال این جریان سلفی نواعتزال یک جریان مبارکی میتواند باشد؛ یعنی در جهان اهل سنت این بحث اعتزالی، عقلگرایی جریان خوبی است منتها ما هدفی که از این پروژه و همایش و جریانشناسی این چهار پنج جلد داشتیم، هدف این بود که آیا این آقایان نومعتزله همان معتزله قدیم هستند یا نه؟ آن که ما میخواستیم اثبات کنیم این بود که این جریان از معتزله عقل گرا متمایز و متفاوت است نمیخواستیم اسم بگذاریم بر اینها. اسم را قبل از ما گذاشته بودند، و قبلا هم جریان نومعتزله شکل گرفته است، چه ما بخواهیم یا نخواهیم؛ اتفاقاً ما میخواهیم مشت این افراد را باز کنیم که این آقایان نومعتزله و اعتزال نو غیر از جریان معتزله قدیم هستند، عقلی که اینها میگویند غیر از عقل جریان معتزله قدیم است؛ مبانی فکری اینها کلاً با مبانی فکری اعتزال قدیم متفاوت است؛ مسائلی که اینها با آن درگیر هستند با مسائل اعتزال قدیم متفاوت است، البته اشتراکات زیادی هم اینها با هم دارند.
منتهی چون افتراقاتشان در مبانی و نکات مهم است آن اشتراکات هم زیر سؤال میرود و در حقیقت تحت الشعاع قرار گرفته است.
تفاوت اساسی و بنیادی اعتزال قدیم با نومعتزله کجاست؟
اساس حرف اینها عقلگرایی است، ما در این پروژه مخصوصاً جلد اول به صورت روشمند و علمی ثابت کردهایم که این عقلی که آقایان میگویند با عقل شیعی و عقل اعتزال قدیم متفاوت است.
مبانی اعتزال نو برگرفته از مبانی غربی است
تقریباً میشود گفت که قریب به اتفاق افرادی که به این جریان نواعتزال تعلق دارند در دانشگاه غربی درس خواندهاند یا اصلاً در دنیای غرب در دانشگاههای غربی درس خواندهاند یا اینکه در دانشگاههای غربی که در کشورهای اسلامی است؛ مثلاً در دانشگاه آمریکایی بیروت، دانشگاه آمریکایی مصر یا جاهای دیگر؛ پس مبانی فکری اینها در دانشگاههای غربی است. غربی ها با برنامه ریزی دقیق خود از دانشگاهها شروع کردند و برای آینده خود در داخل کشورهای اسلامی کادرسازی کردند و همین دانشجویان غرب زده بعدا بر مقدرات مسلمانها حاکم و پست های کلیدی را در اختیار گرفته اند.
عقل معتزله، عقل خودبنیاد غربی است
نمیخواهم بگویم که هر که در دانشگاه غربی درس خوانده است اعتزالی است، این آقایان اعتزالی همه در آنجا درس خواندهاند؛ عقلی که این آقایان میگویند عقل خود بنیاد غربی است؛ با عقلی که اسلام و تشیع میگویند با عقل معتزله قدیم تفاوت اساسی دارد.
عقلی که معتزلیان از آن سخن می گویند چه ویژگی هایی دارد؟
عقل خود بنیاد، خودش را بنیاد همه چیز حتی بنیاد وحی میداند؛ میگوید وحی در صورتی اعتبار دارد که من بفهمم؛ آیهای از قرآن هست اگر عقل من فهمید معتبر است و الا باید آن آیه قرآن کنار گذاشته شود در حالی که ما این را نمیگوییم؛ میگوییم که هر جا واقعاً تعارض واقعی بین عقل و روایتی شد باید از ظاهر روایت دست برداریم، این را امام میگوید.
ولی ما نمیگوییم که جایی که عقل نفهمید باید آیه و روایت را کنار بگذاریم، عقل شیعی میگوید که در بسیاری از حوزهها هست که عقل من اصلاً کاربرد ندارم؛ عقل نمیتواند حکم کند که روز قیامت چه خبر است و خداوند چطور با بندگانش برخورد میکند؛ عقل نمیتواند بگوید که سرانجام انسان بعد از این دنیا چه میشود؛ چه جهانهایی بعد از این دنیا وجود دارد چون نرفته است.
اینجاست که نقل و یک چیز ماوراء عقل باید باشد که به ما اطلاعات و اخبار دهد که آن دنیا چه خبر است؛ و بسیاری از معارف است که عقل در آنجا اصلاً توان دسترسی ندارد؛ اینها را وحی باید در اختیار ما بگذارد؛ در حالی که عقل خود بنیاد میگوید که نه؛ اگر من موردی را فهمیدم تمام، اگر نفهمیدم باید کنار گذاشته شود، اعتباری ندارد؛ این آقایان هم همینطور هستند.
پس عقل خود بنیاد که منبع فکری و جزو مهمترین منابع اعتزال نو هست در این حد را نه ادیان، نه شیعه و نه قرآن قبول ندارند؛ این چیز را نداریم؛ خیلی چیزها هست که عقل نمیفهمد ولی نمیتوان به آن اعتقاد نداشت؛ عقل میگوید که پیامبر باید اصول دین را اثبات کند؛ وقتی اثبات کرد خود عقل میگوید که هر چه پیامبر گفت درست است، ولو اینکه من آنچه پیامبر میگوید نفهمم؛ اگر پیامبر نبود من آن را درک نمیکردم.
مهم ترین اختلاف فکری نو معتزلیان با اعتزال قدیم چیست؟
مهمترین اختلاف فکری اینها با اعتزال قدیم این است که این عقلی که اینها میگویند غربی و خود بنیاد است، در حالی که عقلی که معتزله میگویند گرچه برخی افراط کردهاند و بعضی از معتزله قدیم اشتباه رفتهاند ولی معتزله قدیم هرگز در مواجهه با عقل و قرآن عقل را مقدم نمیکنند.
معتزله اساس اسلام را قبول دارند، قرآن را قبول دارند، قرآن را تاریخی نمیدانند، قرآن را مربوط به عصر پیامبر نمیدانند در حالی که این آقایان اعتزال جدید در مواجهه با آموزههای مدرنیسم هر جا تعارض واقع شد گفتند که این دستور اسلام برای قدیم و تاریخی است؛ این را در معتزله قدیم نداریم و در عقل شیعه هم چنین چیزی اصلاً نداریم.
به نظر حضرتعالی مهم ترین چالش نومعتزلیان چیست؟
این است که چون اینها منبع فکریشان عقل خود بنیاد و عقل بریده از وحی است، اینها نتیجه عقل خود بنیاد شده است که قرآن را یک کتاب بشری و تاریخمند میدانند؛ بسیاری از آیات قرآن را چون نمیتوانند بفهمند میگویند که تاریخی است؛ بسیاری از آیات قرآن را چون با آموزههای مدرنیسم در توافق نمیبینند میگویند که قرآن تاریخی است؛ قرآن کتابی مربوط به همان زمان نزولش هست و حتی شخص پیامبر را شخصی تاریخی میدانند؛ میگویند که پیامبر ساخته زمان خودش بود و برای زمان خودش هم حرفهایش حجیت دارد؛ برای زمانهای بعد به درد نمیخورد؛ فوقش بعضی میگویند که اسلام ذاتیاتی دارد که مربوط به همه زمانها است و بقیه عرضیات هستند، عرضیات آن چیزی است که مربوط به زمان پیامبر اکرم(ص) بوده است.
حالا ذاتیات اسلام چیست؟ شما مقاله برخی از این آقایان درباره ذاتی و عرضی بخوانید، نوشتهاند و آخر آن میگویند که سلوک توحیدی ذاتی دین میشود، اما چطور توحید داشته باشیم هر زمان تغییر میکند.
یا اخلاق ذاتی دین میشود و بقیه عرضی و قابل تغییر میشوند؛ یا اینکه فرض کنید که میگویند که معنویت ذاتی دین است ولی اینکه چطور معنویت پیدا کنیم هر زمان با زمان دیگر متفاوت است، اینها را دین نمیتواند تعیین کند، اگر دین هم ورود کرده است اینها تاریخی و برای زمان خودش میشود.
حتی برخی از آقایان نمازهای پنجگانه را گفتهاند که یک چیز تاریخی است که جزو ضروریات مذاهب اسلامی است، میگویند که نمازهای پنجگانه چون آنجایی که پیامبر گفت که پنج وقت نماز بخوانید، حجاز بود، در حجاز پنج وقت داشتیم، اگر پیامبر قطب شمال یا قطب جنوب میرفت آنجا پنج وقت نداریم پس اینها به تبع شرایط جغرافیایی بوده است که نازل شده است؛ این کلماتی است که این آقایان دارند.
پس یکی بحث عقلگرایی شد که عقل خود بنیاد غربی است، در ادامه این عقل خود بنیاد قرآن کتاب تاریخی و آموزههای اسلام تاریخی میشود و سنت یک منبع تاریخی میشود و الگوهای ثابت دینی ما مانند ائمه و پیامبر انسانهای تاریخی میشوند.
لذا در حرفهایشان صریح بعضی دارند و میگویند که مطابق آموزههایی که مدرنیسم به ما میدهد گذشت آن زمانی که بگوییم فلان چیز درست است چون علیبن ابیطالب گفته است؛ یعنی قول علیبن ابیطالب کبرای قیاسات واقع نمیشود؛ باید بگوییم که فلان چیز درست است چون من فهمیدم که درست است.
خاستگاه این جریان را بطور خلاصه بفرمایید.
حالا باز به این برگردیم که چطور شد که اینها در این جریان افتادند؛ باز این را باید بسیار عقبتر برگردیم که پس از انقلاب صنعتی در اروپا و رنسانس که تجدید حیات علم در اروپا و غرب شکل گرفت، به دلیل پیشزمینههایی که داشت و ظلمهایی که کلیسا به مردم کرده بود و به خاطر خرافاتی که در انجیل و کلیسا بین مردم رخ داده بود؛ به خاطر مشکلاتی که در کتاب انجیل تحریف شده وجود داشت؛ بعد از اینکه علوم روز جدید روی کار آمد کلاً انجیل از یک منبع معرفتی ساقط شد و دین مسیح یک دین فردی برای هر فرد شد که میخواهی داشته باش و میخواهی نداشته باش، الزامی هم بر دینداری وجود ندارد؛ سکولاریزه یعنی بیتفاوتی نسبت به دین.
الان هم در جهان غرب انجیل از اساس یک منبع معرفتی نیست، یعنی هیچ جایی نمیگویند که اخلاق باید این باشد چون انجیل گفته است؛ یعنی گزارههای انجیل یک گزارههای کبرای قیاس واقع نمیشوند و منبع معرفتی نیست، وحی یک منبع معرفتی نیست، عقل جای وحی آمد نشست و انسان به جای خدا نشست که اومانیسم شد.
بعد این آقایان نومعتزله میگویند که مشکل ما هم همین است که بر همین قرآن و سنت بسنده کردهایم و عقل خود را به کار نیانداختهایم و لذا ما پیشرفت نمیکنیم، عقل را که به کار بیاندازیم لازمه اش دست کشیدن از بسیاری از آموزه های دینی است و آن وقت است که درهای باغ سبز پیشرفت بروی ما هم باز خواهد شد.
خود آقایان گفتهاند که پروژه ما این است که قدم به قدم آنچه که از مارتین لوتر در رنسانس شروع شد و به مدرنیسم رسید، قدم به قدم در جهان اسلام باید پیاده شود، یعنی ما سکولاریسم را در جهان اسلام باید پیاده کنیم و جا بیاندازیم به نحوی که دین یک امر عرفی و فردی شود و هر کس خواست داشته باشد و نخواست نداشته باشد؛ اگر ما میخواهیم پیشرفت کنیم چاره این است که قدم به قدم و نقطه به نقطه آنچه که در جهان غرب اتفاق افتاد در جهان اسلام هم اتفاق بیافتد و اصلاً در حال ساختن پروژههایی هستند برای اجرای آن؛ در حقیقت اسلام کنار برود و ما هم مدرن و وارد دنیای مدرنیسم بشویم.
نسبت به اسلام احساس خطری داشتند که این کار را کردند؟
بعضیهایشان که میشود گفت که بله؛ واقعاً معتقد بودند که چاره پیشرفت کشورهای اسلامی این است؛ چون نه اسلام و نه غرب را درست نشناخته بودند؛ بعضیهایشان هم ممکن است که اصلاً دست پرورده یک جایی باشند که این برنامه را اجرا میکنند؛ حالا ما وارد انگیزهخانی در این بحث نشویم؛ اعتقادات را میگوییم که این است.
اینها معتقد هستند که قدم به قدم آنچه که در دنیای غرب اجرا شد باید در دنیای اسلام اجرا شود تا ما پیشرفت کنیم؛ حالا خود مدرنیسم وقتی میگویند از modo، یونانی، یعنی امروزی و حالایی باید ، امروزی باشد، هر روز باید به همان روز باشد؛ اگر امروز بخواهی مانند دیروز باشی هیستوریک و تاریخی میشوی، همان مرتجعی که میگویند.
به دنبال این بحث که در جهان غرب اتفاق افتاد همان را در جهان اسلام هم میخواهند پیاده کنند؛ یک پلورالیزم دینی؛ ادیان که چیزی فردی است و هر کس دین خود را خواست انتخاب کند، تاریخی هم هستند، شما به هر کدام خواستی منتقل شو؛ چو ادیان تاریخی هستند و حسب شرایط زمان و مکان خود نازل شده است؛ الان دیگر نه زمان دین اسلام و نه زمان دین مسیح و نه زمان دین یهود است؛ پلورالیسم دینی است؛ قبل از آن یک پلورالیسم معرفتی است؛ یعنی شما هر طور که به کتاب و سنن مراجعه کردی و هر چه فهمیدی برای خودت به درد میخورد ولی فهم دیگری هیچ حجیتی برای شما ندارد؛ نه تقلیدی اینجا به درد میخورد نه فهم پیامبر برای ما حجت است و نه فهم امام معصوم؛ چون اینها که معصوم و عصمت را قبول ندارند.
بعد از آن هم پلورالیزم اخلاقی و پلورالیزم رفتاری است؛ که یک کثرت گرایی رفتاری است که هر کس هر طور در جامعه رفتار کرد کسی حق ندارد متعرض او شود، یا به آن پلورالیزم فرهنگی میگویند که مانند این که در یک خانواده یک با حجاب و بد حجاب و با دین و بیدین همه یک جا جمع میشود، اولاً نمیشود گفت که کدوم حق و بر دیگری برتر هستند، این که میگویم صریح در آموزههای اینها است.
مثلاً در پلورالیزم معرفتی گادامر در کتاب حقیقت و روش، آنجایی که میگوید فهم حیث امتزاج افقها است، در آنجا صریح میگوید که سخن از فهم برتر نارواست باید بگوییم متفاوت میفهمیم؛ این همان قرائتهای مختلف از دین است؛ یعنی هر که هر قرائتی از دین کرد برای خودش درست است؛ نمیتوانیم بگوییم که آن بهتر از دیگری فهمید؛ آقایان نواعتزال اصلاً تقلید را قبول ندارند؛ میگویند که فتوای هیچ مجتهدی برای دیگری حجت نیست، چون او یک آدمی با پیشفرضهای خاص خودش است، مربوط به دنیای خودش هست، من چرا باید از او تبعیت کنم؟ خود شما به کتاب و سنت مراجعه کن و هر چه فهمیدی همان بس است؛ اینها را مطرح میکنند.
در هر صورت اینها معتقد هستند که همان پروسه و روندی که در دنیای غرب بود باید در عالم اسلام اتفاق بیافتد و در حال اجرای آن هستند.
بالای ۵۰ درصد کرسی های تدریس اسلامی در دست نو معتزلیان است
نکتهای که میخواهم بگویم این است که مع الاسف کرسیهای تدریس اسلام به جوانان در دنیا و حتی جهان اسلام بالای پنجاه درصدش دست اینها است؛ یعنی در جهان از حوزه علمیه قم نمیآیند که مدرس ببرند و بگویند که شما در آن دانشگاه بیایید، در غرب هم همینطور است؛ نمیگویند که شما اسلام را تدریس کن، اینها نوعاً از اینها هستند.
مثال اینکه، الان اولین دانشنامهای که درباره قرآن در جهان تدوین شد، دانشنامه قرآن دانشگاه لیدن هلند است؛ ببینید که ما چقدر عقب هستیم که خودمان دانشنامه قرآن ننوشتهایم و دانشگاه لیدن هلند برای ما دانشنامه قرآن نوشته است؛ از نود و هشت درصد افرادی که نوشتند مسلمان نبودند؛ دو نفر هم که دعوت کردند و کاش اینها هم نبودند، همین آقایان نواعتزالی ابوزید و فرد دیگری بودند؛ یعنی اینها رفتهاند و برای ما دانشنامه نوشتهاند دو تا از آنها مسلمان و آن هم مسلمان نواعتزالی بودهاند.
یعنی کرسیهایی که حتی در خود ایران ما کرسیهای تدریس خیلی دست این آقایان نواعتزال است که معتقد به مبانی مدرنیسم هستند، عقلشان عقل خود بنیاد است و قرآن و دین را یک امر تاریخی میدانند که به مرور زمان منفسخ میشود و چیزهای جدید باید جای آن را بگیرد.
ما کاری میکنیم که این جوانان رشد میکنند به دانشگاه میروند وقتی ترمهای بالا میرسند حرف اینها را میپسندند.
طلبهها و دانشجویان فرقی ندارند باید این جریان را بشناسند و الا جوان ما دیپلم گرفته است و به دانشگاه میرود، با این اساتید روبرو میشود، بعد از دانشگاه که ارشد گرفت و بیرون آمد انسانی سکولار است؛ همه هم اینطور نیستند استاد خوب هم فراوان داریم، ولی بعضاً جذب اینها میشوند و روند ما در دانشگاه اینطور است.
خیلی از دانشجویان که از دانشگاه بیرون آمدند در پروژهای که اخیراً اینها چند مدتی است به کار گرفتهاند در مرحله دبیرستان هم در حال نفوذ هستند و بعد از آن حتی میخواهند در مرحله دبستان هم نفوذ کنند؛ از جمله همین سند ۲۰۳۰ که میخواستند اجرا کنند نفوذ همین افکار بود که از کودکستانها شروع کنند؛ در کودکستانها شروع کرده بودند، بعد دبستان بیایند که چرا با آن جوان در دانشگاه در بیافتیم که شاید قبول نکند؛ از بچگی باید روی اینها کار کنیم و اصلاً مبانی مدرنیسم را از آنجا تدریس کنیم و بالا بیاییم که اساس دین و مذهب ما از کوچکی زیر سؤال برود.
اسلامی سازی علوم انسانی بهترین راهکار جلوگیری از رشد افکار اعتزال نو
مهمترین راهکار اسلامیسازی علوم انسانی است؛ یعنی متون ما باید برخاسته از اسلام باشد نه جهان غرب؛ متونی که برای جوانان تهیه کردهایم که علوم انسانی، روانشناسی، جامعهشناسی، اخلاق و مانند اینها را به جوانانمان ارائه دهیم باید برخاسته از علوم اسلامی باشد و اساتیدی که تربیت میکنیم باید اساتیدی باشد که تربیت و مبانی فکریشان از اسلام برخاسته باشد؛ ما راه درازی در پیش داریم که اگر دیر بجنبیم همه چیز را از ما میگیرند.
آینده جریان عقل گرایی خودبنیاد به کجا خواهد انجامید.
همین الان به بن بست های فراوان گرفتار شده اند اینها در مرحله اجرا وقتی آمدند با این عقل خود بنیادشان دچار مشکل شدند؛ هم در جهان غرب و هم این آقایان نواعتزال یعنی عقل خود بنیاد بریده از وحی آرام آرام دیدند که خود این عقل هم خیلی اشتباه دارد؛ وحی را که کلاً از اعتبار ساقط کردند؛ عقل هم دیدند که اشتباه کرده است؛ هر کاری هم که کردند که اشتباهات عقل را جبران کنند دیدند که نمیشود، عقل بالاخره اشتباهات فراوان دارد، لذا یک نسبیگرایی هم به عنوان همان پلورالیسم که گفتیم حاکم شد،نتیجه این شد که امروز سرنوشت عقل خود بنیاد غربی به عقل ابزاری رسیده است که برخاسته از پراگماتیسم و مکتب عملگرایی است؛ یعنی امروز عقل خود بنیاد به آن رسیده است که شما سعی کنید در مرحله اجرا کار مردم را راه بیاندازید؛ چکار دارید که چه چیزی حق یا ناحق است؟ چکار دارید که چه چیزی سعادت بشر را تأمین میکند؟ اصلاً سعادت یعنی چه؟
مثال برای عقل ابزاری این است که عملگرایی میگویند؛ کار مردم را راه بیانداز؛ مثلاً فرض کنید که الان ساختن بمب اتم زمینه پیشگیری از جنگ دارد، میگویند که بساز تا جنگ نشود؛ کار راه بیانداز جنگ نشود؛ خب بعدها اگر کسی حاکم شد و این بمب را به کار انداخت چه؟ میگوید که آن زمان هم مردم آن زمان خودشان عقل دارند و دور هم مینشینند و به فراخور زمان خودشان تصمیم میگیرند.
مثالی دیگر این است که کشور شما سه یا چهار میلیون جوان بیکار دارد؛ عقل ابزاری میگوید که اگر شما صنعت سکس را در کشور راه بیاندازید کل این سه میلیون شاغل میشوند و به نان و نوایی می رسند، مدرنیسم میگوید که این کار را بکن، و این کار را در دنیا میکنند، برای اینکه اشتغال ایجاد کنند مثلاً صنعت سکس را راه میاندازند و رواج میدهند که چقدر هم اشتغال ایجاد خواهد شد؛ متأسفانه در برخی کشورهای اسلامی هم این جا افتاده است و این کار را میکنند، مبانی فکری آن حتی در کشور ایران ما هم بعض هست؛ میگویند که مردم از گرسنگی میمیرند اشتغال را راه بیانداز.
اینجاست که ما در مقابل این عقل ابزاری در اسلام عقل معاش داریم؛ اسلام هم میگوید که کار مردم را باید راه بیاندازی، ولی کار کدام مردم را؟ مردمی که بعدها یک آخرتی هم دارند، کاری را طوری راه بیانداز که سعادت بشر هم تأمین شود، کار را طوری راه بیانداز که آخرت بشر هم خراب نشود، در اینکه دنیای بشر را باید تأمین کنید؛ عقل بریده از وحی آن را میگوید و عقل متکی به وحی این را میگوید؛ میگوید که آنچه در چارچوب اسلام و اسلام میتواند راه بیاندازد، اگر ما نتوانستیم گیر ما هست که نتوانستیم کار مردم را راه بیاندازیم، چون هنوز اقتصادمان اسلامی نشده است؛ چون هنوز سیاستمان به آن صورت اسلامی نشده است ولو در قانونگذاری اسلامی شده است.
اصلاً انقلاب شد که نشان دهد اسلام و حکومت اسلامی کارآمد است، اگر نتوانستیم گیر اسلام نیست بلکه گیر ما هست که مجری اسلام هستیم و میخواهیم قوانین را از اسلام برداشت کنیم.