به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی پدیدارشناسی هرمونتیکی اثر هنری بزرگ تلاش های هایدگر برای عبور از زیباییشناسی، به همت گروه ادبیات اندیشه و گروه معرفتشناسی و علومشناختی پژوهشگاه یکشنبه ۳۰ آذرماه ۱۴۰۴ برگزار شد.
در ابتدای این جلسه دکتر حامد طونی گفت: در میان آثار پرشمار هایدگر درباره هنر، رساله «سرآغاز کار هنری» از برجستگی ویژهای برخوردار است، تا آنجا که میتوان آن را مهمترین رساله هایدگر در این باب دانست. این رساله از نظر هایدگر عهدهدار حل معمای ماهیت هنر نیست، بلكه درصدد دیدن این معماست. این جملهای است که در برداشت نخست شاید معنایی توأم با فروتنی داشته باشد، اما انتخاب این تعبیر (دیدن معمای هنر) انتخابی دقیق در نسبت با چارچوب تفكر هایدگر است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: هایدگر معتقد است فهم متافیزیكی از هنر و نظریههای زیباییشناسانه، سایهای سنگین بر نسبت ما با هنر و آثار هنری انداخته است. این موضوع هم به ساحت فهم و درك آثار هنری (در مقام مخاطب) و هم به ساحت ابداع آثار هنری (درمقام هنرمند) تسری یافته است. راهی که هایدگر برای عبور از زیباییشناسی و حتی فراتر از آن برای عبور از سوبژکتیویسم ارائه میکند، پدیدارشناسی هرمنوتیكی آثار هنری بزرگ است. این راه از نظر او یگانه راه نزدیکشدن به ذات هنر است. او در این مسیر پدیدارشناختی به یک دور میرسد؛ دوری که یک سوی آن حقیقت هنر است و سوی دیگر آن اثر هنری. ما در اینجا درصدد بررسی این موضوع هستیم که هایدگر چگونه با تحلیل پدیدارشناختی – هرمنوتیكی برخی آثار هنری بزرگ نشان میدهد که میتوان پلی پدیدارشناسانه به ماهیت هنر زد و در مسیر کشف حقیقت هنر قدم برداشت. وی در همین راستا در تلاش است برخی مقومات ذاتی هنر را تشخیص دهد. رخداد حقیقت در اثر هنری و برافراشتن عالم در پرتو اثر هنری از جمله این مقومات ذاتی است.
این پژوهشگر افزود: هایدگر ضمن برقراری نسبت میان هنر با حقیقت و عالم گشایشیافته در اثر هنری، نقش و رسالت بزرگی برای اثر هنری قائل میشود. برای او هنر نه امری فرعی و کماهمیت که پاسخ به یک نیاز مطلق است. آدمی تنها از سر احتیاج به آرامش یا هر امر عارضی دیگر نیست که به سراغ هنر میرود، بلكه به این سبب به سراغ هنر میرود که هنر راهی برای پیوند دیگرباره او با هستی و حقیقت فراهم میکند. هنر حائز پیوندی وجودی با آدمی و برآمده از نیازی ذاتی است که آدمی در انسانبودن خود به آن دارد. این نگرش ضمن تحلیل آثار هنری بزرگ و دورانساز گذشته، ضرورت نوعی بازاندیشی اساسی در باب ماهیت هنر را چه به هنرمندان، چه به متفكرین حوزه هنر و منتقدین آثار هنری یادآوری میکند. آثار هنری در گونههای امروزینشان جز در معدود موارد، نمیتوانند آن راه ضروری و اصیل، برای رخداد حقیقت و انكشاف هستی را پیش روی ما گذاشته و نقش اساسی خود را در شكلدهی مناسبات زیستی و تحقق تاریخی ما ایفا کنند. مسئله اصلی هایدگر تقابل با ریشههای بنیادی و فلسفی است، نه شاخ و برگ نظریات فلسفه هنر. با این وجود میتوان اندیشه او را پشتوانهای اساسی برای طرح نظریههایی بدیل در فلسفه هنر دانست. هایدگر با طرح مقومات ذاتی هنر از جمله انكشاف هستی، رخداد حقیقت، برافراشتن عالم و… امكانهایی متمایز با زیباییشناسی مدرن فراپیش میگذارد؛ امكانهایی که ظرفیت گشایش مسیر تازهای در زیباییشناسی دارند.
دکتر مهدی صدفی(عضو هیئت علمی گروه غرب شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) در این نشست گفت: هایدگر اول و دوم باید در کنار هم دیده شوند؛ یعنی تا ما از مقدمات نظری هایدگر مطلع نشویم و مباحث مربوط به اگزیستانس او را نخوانیم، به مباحث زیباییشناختی او نمیتوانیم وارد شویم. باید با مفهوم اضطراب وجودی، همان گونه که هایدگر فهم میکند آشنا باشیم. باید چهارچوب کلمات را در آثار هایدگر متوجه شویم و نوع مواجه ما باید درونی باشد و نه بیرونی؛ یعنی نباید مواجهه منطقی بیرونی با هایدگر داشت، بلکه باید از درون و با نظامواره فکری خود او آثارش را خواند.
حجت الاسلام مهدی جهان در این نشست گفت: در فلسفه متافیزیکی یعنی در فلسفهای که بعد از اسطورهها شکل گرفت، اندیشهای مطرح شد که آیا هنر با هنرمند در ارتباط هست یا نه؟ شاید تعارض هنر با هنرمند بود که منشا پیدایش تاریخ اندیشههای هنری در غرب شده است. وقتی انسان به این نتیجه میرسد که هنر و هنرمند دوگانه نیستند و از این پارادوکس عبور میکند، بسیاری از بحرانهای فکری و معنایی حل خواهند شد. البته اثر هنری ، ماهیت، خصوصیت و خروجی خاص خودش را دارد. این اندیشه در نظر هایدگر متأثر از منطق هگلی است. هدف هایدگر از رساله «سرآغاز» فراهمآوردن زمینهای برای بازاندیشی پیرامون ذات هنر است. بر پایه نگرش پدیدارشناختی هایدگر راهی که او برای پرسش از هر امری پیش پا میگذارد، فراهمسازی در این زمینه است که موضوعات را آنگونه که هستند ببیند.
دکتر محمدمهدی حکمت مهر در این نشست گفت: نحوه مواجهه مخاطب با اثر هنری و برآیند این مواجهه از جمله مباحث فلســفه هنر است. باید با تأکید بر مبانی صدرایی به یکی از مباحث مهم فلسفه هنر یعنی مواجهه مخاطب با اثر هنری پرداخت. نحوه این مواجهه و سپس فرایند ادراك اثر بهوسیله مخاطب مهم است. در انتها نیز تأثیر اثر در مخاطب و همچنین نقش اثر در سعادت و شقاوت مخاطب باید بیان شود. سابقه پدیدارشناسی که به پیش از هوسرل بازمیگردد، بیشتر با نام هوسرل پیوند دارد. پدیدارشناسی یعنی بازگشت به چیزها؛ یعنی مخالفت با تجریدها و ساختارهای ذهنی. باتوجه به اینکه تقریباً همه علوم غربی اسیر نگرش تاریخیگری شدهاند، فیلسوفانی همچون هایدگر بر گریز از این نگرش، به شعر توجه وافری داشـتهاند. شعر قادر است تا آن بر معانیای متمرکز شود که از علم دوری میگزینند و علم به آنها وقعی نمینهد. از این رو شعر بهمنزله «هنر زیستن» هسـتی انسان را معنادار میسازد.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: محققان غربی نیز تأکید دارند که ساختار شخصیتی فرد در ادراك زیبایی و اثر هنری تأثیرگذار است، مثلاً انسان درونگرا بیشتر پیچیدگیها را دریافت میکند و از اینرو سریعتر اشباع میشود. چنین فردی سبکی از معماری را ترجیح میدهد که دارای توازن و نظم باشد. آدمی در هنگام مواجهه با اثر هنری علیالظاهر و در نگاه عرفی با وجود مادی اثر مواجهه مستقیم دارد. اما براساس نگاه حکمی این وجود مادی اثر هنری نیست که به طورمستقیم مورد ادراك واقع میشود. بلکه حقیقت این اثر هنری مادی است که مورد ادراك واقع میشود و آن حقیقتی غیرمادی است.
محمدحسن شاهنگی در انتهای این نشست گفت: ذیل مباحث زیباییشناسی در هنر غرب، مدخلی به نام هنر ارزشی و غیر ارزشی وجود ندارد. برخی از هنرمندان و اندیشورزان ساحت هنر در شرق و در کشور ما از این مدخل مهم بهسادگی عبور میکنند و با شاخصهای فرمالیستی به آثار هنری مینگرند و آنها را مورد قضاوت قرار میدهند. نیت هنرمند، دغدغه فکری او از خلق اثر، شیوه ادراک اثر، سوژه اثر، ابزار و سبک آفرینش یک اثر هنری و… از این موضوع تأثیر میپذیرد و بر این اساس مثلاً دیگر نمیتوان ادعا کنیم که با خلق یک مجسمه عریان و یا رقص میتوانیم کشف معنا کنیم و به حقایق عالم دست یابیم. اگر فرم در خدمت معنا قرار نگیرد، پوچ میشود و اثر هنری صرفاً در قامت یک ظرف بیمحتوا باقی میماند و چه بسا اصطکاک جدی با معانی پیدا کند.











