به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، پس از انتشار یادداشت علمی حجت الاسلام دکتر ترخان قائم مقام رئیس قرارگاه جهادی اندیشه با عنوان «علم دینی یا علم سکولار؟ کدام یک قدرتِ ماندگار میسازد؟» که به تبیین رابطه علم، دین و قدرت پرداخت، مقام معظم رهبری در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ تحمیلی اخیر، بیاناتی فرمودند که نقاط اشتراک قابل تأملی با این یادداشت داشت.
ایشان بر دو عنصر «دین» و «دانش» به عنوان پایههای اساسی جمهوری اسلامی تأکید کردند و قدرت مقاومت و پیشرفت ایران را مرهون تلفیق این دو دانستند.
حال با توجه به این همپوشانی مفهومی، گروه مطالعات پیشرفت و تمدن پژوهشگاه به گفتگویی با حجت الاسلام قاسم ترخان عضو هیأت علمی گروه کلام اسلامی و الهیات جدید پژوهشگاه پرداخت تا تحلیل ایشان را از بیانات اخیر رهبر انقلاب در پرتو نظریه «علم دینی و قدرت پایدار» جویا شود:
۱. عنصر «دین و دانش» در بیانات رهبری
در یادداشت شما، علم دینی به عنوان تلفیقی از کشف واقعیت (معرفتی) و تولید قدرت (ابزاری) معرفی شد. مقام معظم رهبری نیز در بیانات اخیر، «دین و دانش» را دو رکن اصلی قدرت جمهوری اسلامی دانستند.
چگونه میتوان این دوگانه را در چارچوب نظریه «علم دینی» شما تحلیل کرد؟
آیا میتوان گفت تأکید ایشان بر گسترش دانشهای متنوع (انسانی، فنی، دینی) مصداقی از همان «علم دینیِ جامعنگر» در یادداشت شماست؟
ناظر به سوال شما باید گفت که بدون شک هرگونه دانشی— چه در حوزهٔ علوم فنی و مهندسی، چه در علوم طبیعی یا انسانی — به نوعی قدرت تولید میکند. اگر شما دانش فنی داشته باشید، این دانش به شما قدرت عمل، قدرت تأثیرگذاری و قدرت تغییر واقعیت را میدهد. بنابراین، دانش، صرفنظر از جهتگیری جهانبینیاش یا عناصر و مؤلفه اسلامیت بخش آن، یک عامل تولید قدرت است.
اما نکتهای که منظور بنده از ابتدا بوده این است که دانش، چه دینی باشد و چه سکولار، همگی میتوانند قدرت ایجاد کنند. با این تفاوت که دانشی که ریشه در دین دارد، قدرت بیشتری تولید میکند. اما اینجا پرسشی مطرح میشود: معنای «دینی بودن» یک دانش چیست؟ در این باره، اختلاف دیدگاه وجود دارد.
برخی اندیشمندان، از جمله حضرت علامه جوادی آملی، معتقدند که هر دانشی که واقعاً دانش باشد، دینی است. چرا؟ چون دین، در نگاه ایشان، جامعترین واقعیتشناسی است و هرگونه دانش حقیقی در نهایت به حقیقت منتهی میشود و حقیقت، در نهایت، با دین همسوست. با این حال این نگاه، دانش را در «مقام اثبات» به دینی و غیردینی تقسیم میکند.
در عمل، ما با دانشهایی روبرو هستیم که بر پایهٔ مبانی سکولار شکل گرفتهاند. این دانشها از جهانبینی سکولار نشأت گرفتهاند — جهانبینیای که فرضیهٔ الهی را از فرآیند شناخت حذف میکند و تنها به عقل، تجربه و روش علمی تکیه میکند. بنابراین، در مقام اثبات ما میتوانیم دانش سکولار داشته باشیم.
تلقی من این است که دینی بودن دانش وابسته به عناصر و مؤلفههای تشکیل دهنده دانش است. دینی تنها به این دلیل که از منابع دینی تغذیه میکند دینی نیست، بلکه دینی است چون دین به آن جهت میدهد. دین، دانش را سوق میدهد، اهدافش را مشخص میکند، بر روشهایش تأثیر میگذارد و محتوایش را شکل میدهد. از این زاویه، میتوان دانشی را دینی تلقی کرد که تحت تأثیر ارزشها، اهداف و منابع دینی شکل گرفته باشد.
دین میتواند در ابعاد مختلف و در مولفههای گوناگون تولید دانش نقش داشته باشد. در واقع، دین تنها جهتدهنده نیست، بلکه تولیدکنندهٔ نظریه نیز هست. نظریههای علم دینی ممکن است با نظریههای تولیدشده در چارچوب سکولاریسم متفاوت باشند.
مثلاً در علوم انسانی، تبیین پدیدههای رفتاری انسان در چارچوب سکولار، عمدتاً بر اساس عوامل اجتماعی، روانی و اقتصادی انجام میشود. اما در چارچوب دینی، این تبیین میتواند شامل عوامل معنوی، الهی، و ارتباط انسان با خدا، وحی، و ایمان نیز باشد. بنابراین، تبیین واقعیت در علم دینی، جامعتر و عمیقتر است. علم دینی نه تنها میخواهد بگوید «چه چیزی رخ داده»، بلکه میخواهد بفهمد «چرا رخ داده» و «چه معنایی دارد». این دو بعد — تبیین (علّی) و تفسیر (معنایی) — در علم دینی کنار هم قرار میگیرند..
وقتی شما در کنار عقل، از منبع وحی نیز استفاده کنید، طبیعتاً توانایی ارائهٔ تبیینی جامعتر و دقیقتر را خواهید داشت. شما نه تنها با علل مادی روبهرو هستید، بلکه با علل معنوی و فرامادی نیز آشنا میشوید. عللی که علم سکولار به دلیل محدودیت روشی اش به آنها دسترسی ندارد.
مثلاً در حوادث تاریخی، مانند حملهٔ به ایران در سال ۱۳۶۴ که با طوفان شن در منطقهٔ طبس مواجه شد، علم متعارف تنها به عوامل آبوهوایی و تصادفی توجه کرده بود. اما در نگاه دینی، این اتفاق میتواند نشانهای از «امداد غیبی» باشد — یعنی دخالت الهی در جریان وقایع، بر اساس سنتهای الهی.
سنتهای الهی یعنی قوانینی که خداوند در نظام جهانی قرار داده است؛ قوانینی که در آن، ایمان، استقامت، و پایبندی به دین، نتایج مادی و معنوی خاصی به دنبال دارند. مثلاً در جنگ بدر، قرآن میفرماید:
«یُمْدِدْکُمْ بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُنْزَلِینَ»
(آل عمران، آیه ۱۲۴)
و سپس میگوید:
«بَلَىٰ إِن تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا وَیَأْتُواکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَٰذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مُسَوِّمِینَ»
(آل عمران، آیه ۱۲۵)
این یک قانون الهی است: اگر شما صابر و متقی باشید، خداوند شما را با نیروهای غیبی یاری میکند. این قانون، در واقع، یک متغیر کلیدی در تحلیل حوادث تاریخی است که در چارچوب سکولار کاملاً نادیده گرفته میشود.
بنابراین، علم دینی نه تنها تبیین متفاوتی ارائه میدهد، بلکه قدرت پیشبینی و قدرت تأثیرگذاری بالاتری دارد. زیرا شما را با این حوزههای پنهان و فرامادی آشنا میکند. شما میدانید که پیروزی فقط به توان نظامی یا امکانات مادی نیست، بلکه به ایمان، توکل و وعدههای الهی نیز بستگی دارد.
این خودش یک قدرت روانی و معنوی است. وقتی شما میدانید که «اگر پای کار باشید، خدا شما را یاری خواهد کرد»، این یقین، ترس را از وجودتان بیرون میکند و جای آن را به اطمینان و شجاعت میدهد. این اطمینان، خودش یک عامل قدرتمند است. قدرت روحیه، اراده و انسجام اجتماعی را افزایش میدهد.
پس دین، به شما قدرت میدهد. قدرتی که نه تنها از کشف قوانین طبیعی ناشی میشود، بلکه از آگاهی به قوانین الهی و واقعیتهای غیبی نیز سرچشمه میگیرد. علم نیز قدرت میدهد، اما علم دینی، که ترکیبی از عقل و وحی است، قدرتی جامعتر و پایدارتر ایجاد میکند.
در نهایت، دانش دینی، انسان را نه فقط به آگاهی، بلکه به کمال میرساند. زیرا او را با تمام ابعاد واقعیت — مادی، معنوی، فردی، اجتماعی و الهی — آشنا میکند. و این آشنایی کامل، همان قدرت واقعی است.
جمعبندی:
- دانش سکولار قدرت تولید میکند و دانش دینی قدرت بیشتری تولید میکند.
- دانش دینی نه تنها جهت میدهد، بلکه نظریههای جدیدی تولید میکند.
- با ترکیب عقل و وحی، تبیین و تفسیر جامعتری از واقعیت ارائه میشود.
- سنتهای الهی، متغیرهایی هستند که علم سکولار نادیده میگیرد، اما در علم دینی نقش محوری دارند.
- این دانش، علاوه بر قدرت مادی، قدرت معنوی و روانی را نیز افزایش میدهد.
- بنابراین، دین، دانش را کامل میکند و انسان را به کمال و قدرت واقعی میرساند.
ببینید، طبیعتاً پیروزیها و شکستهایی که در مسیر جبههٔ مقاومت یا در تاریخ ما رخ میدهد، تنها ناشی از عوامل بیرونی نیستند. رفتارهای ما در آنها تأثیر مستقیم دارند. تاریخ اسلام پر از نمونههایی است که شکست یا پیروزی، ریشه در اقدامات و تصمیمات خودِ باورمندان داشته است.
نمونهٔ روشن این مسئله، جنگ احد است. مسلمانان در آن جنگ نه تنها پیروز نشدند، بلکه ضربهٔ سنگینی خوردند. اما دلیل این شکست، تنها برتری نظامی دشمن نبود. قرآن صریحاً بیان میکند که این شکست ناشی از تخلف برخی از مسلمانان از دستورات امامشان بود. آنها از تپهٔ ایمنی که پیامبر (ص) به آنها فرمان داده بود، جدا شدند تا به غنیمت برسند. این لحظهٔ کوچک، موجی از بینظمی را بهوجود آورد و کل جریان جنگ را معکوس کرد.
پس بله، رفتار ما مهم است. گاهی تصمیمات غلط، سهلانگاری، غرور، یا کمبود ایمان و تدبیر، میتواند منجر به شکست شود. این واقعیت را باید پذیرفت. اما نکتهٔ مهم اینجاست که این پیروزیها و شکستها، تنها در چارچوب علل انسانی نیستند؛ آنها در قالب یک سنت الهی کلی اتفاق میافتند.
و آن سنت، سنت مُداوله است.
خداوند در قرآن میفرماید:
«وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُداولُها بَیْنَ النَّاسِ»
(آل عمران، آیه ۱۴۰)
این یعنی چه؟ یعنی روزی قدرت در دست شماست و شما پیروز میشوید، روزی در دست دیگران است و آنها پیروز میشوند. این جابجایی قدرت، تصادفی نیست؛ بلکه برنامهریزی الهی است. خداوند عالم را بر اساس قوانینی اداره میکند که در میان آنها، سنت مداوله یکی از مهمترین آنها است.
اما هدف این سنت چیست؟ آیا فقط ایجاد تعادل بین دو جناح است؟ نه. هدف عمیقتری دارد: تصفیه و پالایش.
ما دو سنت الهی داریم که در این فرآیند نقش دارند:
۱. سنت تمییز
۲. سنت تمحیص
قرآن در ادامه همان آیه میفرماید «وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا… وَلِیُمْحِصَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ»
و در جای دیگر:
«لِیَمیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»
(آل عمران، آیه ۱۷۹)
این دو سنت، دو بعد از پالایش را نشان میدهند:
- سنت تمییز: جدایی کفر از ایمان. یعنی افراد و گروهها از هم جدا میشوند. کسانی که در باطن باطل هستند، در موقعیتهای بحرانی ماهیت خود را آشکار میکنند.
- سنت تمحیص: پالایش درونی مؤمنان. یعنی خود باورمندان نیز تحت آزمایش قرار میگیرند تا ناخالصیها از آنها جدا شود و ایمانشان تصفیه و تقویت شود.
این دو فرآیند، مانند یک غربال عمل میکنند: یکی غربال افقی (جدایی جبههها)، و دیگری غربال عمودی (ارتقاء و تصفیهٔ درونی).
در واقع، خداوند نه تنها میخواهد که جبههٔ حق و باطل از هم تشخیص داده شوند، بلکه میخواهد در هر جبهه، افراد نیز غربال شوند. پس شکست گاهی نه نشانهٔ ضعف الهی است، بلکه نشانهٔ حضور برنامهٔ الهی است.
مثلاً در حوادث اخیر، مانند فتنهٔ سال ۸۸ — با شعارهایی چون «زن، زندگی، آزادی» — بسیاری تنها به خسارات مادی و انسانی توجه کردند. اما اگر با نگاه کلیتر به تاریخ نگاه کنیم، میبینیم که مهمترین اثر این حوادث، غربالگری بود.
قبل از آن، ممکن بود فردی ریا کند و بگوید: «من از نظام حمایت میکنم»، اما در لحظهٔ بحران، ماهیت واقعیاش آشکار شد. برخی اعلام موضع کردند و گفتند: «من با این نظام نیستم.» این، غربالگری است. این، تمییز است.
و از سوی دیگر، کسانی که باقی ماندند، ایمانشان آزموده شد. برخی تزلزل کردند، برخی استوار شدند. این، تمحیص است.
پس خداوند نه تنها اجازه نمیدهد که حق و باطل همیشه مخلوط بمانند، بلکه برنامهریزی میکند تا این جدایی و پالایش اتفاق بیفتد. گاهی از طریق پیروزی، و گاهی از طریق شکست، او میخواهد که:
- جبههٔ حق شفاف شود،
- جبههٔ باطل مشخص شود،
- و درون جبههٔ حق نیز، افراد واقعی از ناخالصیها جدا شوند.
و این فرآیند، تنها برای لحظهٔ حال نیست. این یک فرآیند تاریخی بلندمدت است که به سمت یک هدف نهایی حرکت میکند.
هدف نهایی چیست؟
اینکه زمینهٔ ظهور حضرت مهدی (عج) فراهم شود.
قرآن و روایات بارها اشاره کردهاند که قبل از ظهور، جهان شاهد آزمایشهای سختی خواهد بود. فتنهها، فریبها، تقسیمبندیها، و شکستهای ظاهری، همه بخشی از این برنامهٔ کلان الهی است. خدا میخواهد که قبل از آمدن منجی، جهان پالایش شود — هم از نظر ساختار جوامع، و هم از نظر کیفیت انسانها.
پس وقتی ما شکست میخوریم، نباید ناامید شویم. وقتی ضربه میبینیم، نباید فکر کنیم که دیگر راهی نیست. باید بپرسیم:
«این شکست، چه غربالی انجام داده است؟»
«چه کسانی از جریان خارج شدند؟»
«چه کسانی تصفیه شدند و به کمال نزدیکتر شدند؟»
زیرا خداوند نه تنها میداند چه میکند، بلکه هر شکست و هر پیروزی را در خدمت هدفی بزرگتر قرار داده است.
جمعبندی:
- پیروزی و شکست، در چارچوب سنتهای الهی رخ میدهند.
- سنت مداوله نشان میدهد که قدرت بین انسانها جابجا میشود، نه به صورت تصادفی، بلکه برای هدفی الهی.
- سنت تمییز و تمحیص، دو فرآیند غربالگری هستند: یکی جبههها را از هم جدا میکند، دیگری افراد را پالایش میکند.
- شکستها گاهی ابزاری برای شفافسازی جبههها و تقویت ایمان واقعیها هستند.
- تمام این فرآیندها، به سمت تهیهٔ زمینهٔ ظهور حرکت میکنند.
- بنابراین، باید با نگاهی کلی و تاریخی به حوادث نگاه کرد، نه فقط با نگاهی از دید خسارت و پیروزی ظاهری.
۲. قدرت پایدار در مواجهه با بحرانها
شما در یادداشت خود به تفاوت قدرت مادی و قدرت دینی اشاره کردید و گفتید قدرت دینی به دلیل دربرگیری عوامل معنوی، پایدارتر است. رهبر انقلاب نیز به استحکام بینظیر نظام در بحرانهای اخیر اشاره کردند.
آیا مقاومت ایران در جنگ تحمیلی اخیر را میتوان نمونهای عینی از «قدرت ماندگارِ ناشی از تلفیق دین و علم» دانست؟
نقش «سرمایههای معنوی» مانند ایمان و انسجام اجتماعی (که در یادداشت شما به آن پرداخته شد) در این مقاومت چگونه بود؟
سوال شما دربارهٔ قدرت پایدار در مواجهه با بحرانها بود — و اینکه چرا این قدرت، از طریق علم دینی به دست میآید. پاسخ من این است: بله، علم دینی نه تنها قدرت تولید میکند، بلکه قدرتی پایدار ایجاد میکند که در برابر بحرانها مقاوم است. اما چرا؟
دلیل آن، همان چیزی است که قبلاً گفتیم: علم دینی، گسترهٔ دید شما را گسترش میدهد.
علم دینی تنها به عوامل مادی و ظاهری محدود نمیشود. این علم، شما را با همهٔ ابعاد واقعیت آشنا میکند — از علل فیزیکی و اجتماعی گرفته تا علل معنوی و غیبی. وقتی شما فقط از منظر علم سکولار به پدیدهها نگاه کنید، تنها عوامل قابل مشاهده و اندازهگیری را میبینید. اما وقتی علم شما ریشه در دین داشته باشد، نگاهتان جامعتر میشود. شما نه تنها میبینید «چه چیزی اتفاق افتاده»، بلکه میفهمید «چرا اتفاق افتاده» و «در چه چارچوبی الهی رخ داده است».
در اینجا، سنتهای الهی وارد میشوند.
همان سنتی که قبلاً توضیح دادم: سنت مداوله — جابجایی روزها بین مردم.
«وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُداولُها بَیْنَ النَّاسِ»
(آل عمران، آیه ۱۴۰)
وقتی شما این سنت را درک کنید، نگاهتان به پیروزی و شکست کاملاً تغییر میکند. دیگر شکست را یک نابودی نمیبینید، بلکه آن را بخشی از یک برنامهٔ الهی کلان میدانید. شکست، لزوماً پایان راه نیست؛ ممکن است یک غربالگری باشد، یا یک پالایش برای رسیدن به مرحلهای بالاتر.
پس چرا علم دینی، قدرت پایدار ایجاد میکند؟
چون علم دینی:
۱. امید را حفظ میکند
وقتی میدانید که جهان بدون برنامه نیست، که خداوند «اللَّهُ خَیْرُ الْمَکَارِینَ» است، یعنی بهترین تدبیرکننده، دیگر ناامید نمیشوید. حتی اگر تمام امکانات در برابر شما بسته شود، میدانید که پشت پرده، یک قدرت بالاتر دارد که جریان واقعیت را هدایت میکند.
ناامیدی، یکی از بزرگترین دشمنان مقاومت است. وقتی یک ملت ناامید شود، فلج میشود. اما وقتی با علم دینی به بحران نگاه کنید، میفهمید که این بحران، ممکن است آغاز یک پیروزی بزرگتر باشد.
۲. ترس را از بین میبرد
ترس، دیگر عامل مهمی برای شکست است. اما وقتی بدانید که تنها نیستید، که «اللَّهُ مَعَنَا» است، ترس شما کاهش مییابد. علم دینی به شما یقین میدهد که خداوند، نه تنها شما را میبیند، بلکه شما را حمایت میکند — به شرطی که پای کار باشید.
۳. نگاه شما را تغییر میدهد
بدون علم دینی، شما بحرانها را ممکن است به عنوان تصادف یا شکست نهایی تفسیر کنید. اما با علم دینی، همان بحران را به عنوان آزمایش، پالایش یا زمانبندی الهی میبینید.
مثلاً اگر از سوریه خارج شویم، یا در یک منطقه موقعیت نظامی از دست برود، بسیاری میگویند: «تمام شد! دنیا به پایان رسید!»
اما شما با علم دینی میگویید: «این بخشی از سنت مداوله است. شاید الان روز دشمن است، اما روز ما نیز خواهد آمد.»
و مهمتر از آن: میدانید که در کنار ریزشها، رویشها هم هست. هر فروپاشی، فضایی برای شکوفایی جدید ایجاد میکند.
نمونهٔ عینی: حضرت موسی (ع)
در قرآن، وقتی بنیاسرائیل در کرانهٔ دریا گرفتار شدند، از پشت فرعون و از جلو دریا محصور بودند. مردم گفتند:
«إِنَّا لَمُدرَکُونَ»
(ما گرفتار شدهایم)
اما حضرت موسی (ع) چه گفت؟
«کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»
(هرگز! به راستی که پروردگارم با من است، که مرا هدایت خواهد کرد)
او ناامید نشد. نترسید. چرا؟ چون علم دینی داشت. میدانست که خداوند، نه تنها قادر است دریا را بشکافد، بلکه برنامهای الهی پشت این محنت دارد.
و آن لحظه، سنت الهی فعال شد:
دریا شکافت، مردم عبور کردند، و فرعون غرق شد.
این فقط یک معجزه نبود — این عملکرد یک قانون الهی بود: قانون یاری خدا به کسانی که ایمان دارند و پای کار هستند.
پس چرا علم دینی قدرت پایدار ایجاد میکند؟
چون دین، مفاهیم جدیدی را به حوزهٔ علم وارد کرده است:
- سنتهای الهی (مثل مداوله، تمییز، تمحیص)
- حضور غیبی خدا و فرشتگان
- تأثیر ایمان و عمل در جریان واقعیت
- هدفمندی تاریخ و حرکت به سوی ظهور
این مفاهیم، علم شما را دیگر فقط یک ابزار تحلیل نمیکنند، بلکه یک ابزار قدرتزایی میکنند. علم دینی، شما را به یک تحلیلگر کلان تبدیل میکند — کسی که نه تنها میبیند، بلکه میفهمد.
و این فهم، همان قدرت پایدار است.
جمعبندی:
- علم دینی، گسترهٔ دید شما را گسترش میدهد و همهٔ عوامل — مادی و معنوی — را در نظر میگیرد.
- با معرفی سنتهای الهی، نگاه شما به بحرانها عوض میشود: از ترس و ناامیدی به امید و اطمینان.
- این علم، شما را در برابر بحرانها مقاوم میکند، چون میدانید که خداوند جهان را مدیریت میکند.
- قدرت تولیدشده از علم دینی، پایدار است، چون ریشه در یقین و تفکر کلان دارد، نه فقط در امکانات مادی.
- بنابراین، هرچه بحرانها سنگینتر باشند، نیاز به علم دینی بیشتر میشود.
در پایان:
علم دینی فقط به ما نمیگوید چه کار کنیم، بلکه به ما میگوید چرا این کارها را انجام دهیم، و چه امیدی در پایان راه داریم.
و این، همان قدرت پایدار است که در تاریکترین لحظات، نور امید را در دل ما روشن میکند.
۳. علم دینی به مثابه ابزار تمدنسازی
شما در یادداشت خود بر نقش علم دینی در ساخت تمدن اسلامی تأکید کردید. رهبر انقلاب نیز به پیشرفتهای علمی ایران در علوم مختلف (از جمله هستهای) اشاره کردند که با مخالفت استکبار مواجه شده است.
آیا میتوان مخالفت غرب با پیشرفتهای علمی ایران را ناشی از ترس از الگوی تمدنیِ علم دینی دانست؟
چگونه علم دینی میتواند همزمان پیشرفت مادی (فناوری هستهای) و معنویت (اخلاق اسلامی) را تأمین کند؟
عنوان: علم دینی، نرمافزار لازم برای تمدنسازی اسلامی
گفتید: «علم دینی به مثابه یک ابزار تمدنسازی» — و این نکتهٔ بسیار مهمی است.
بیایید ابتدا یک مدل ساده از تمدن در نظر بگیریم:
هر تمدنی مانند یک سیستم کامل است که از دو بخش اصلی تشکیل شده:
۱. نرمافزار (Software)
۲. سختافزار (Hardware)
- نرمافزار تمدن، شامل جهانبینی، ارزشها، اخلاق، قوانین، فرهنگ و سبک زندگی است.
- سختافزار تمدن، شامل فناوری، صنعت، زیرساختها، علوم فنی و ابزارهای مادی است.
بدون هر یک از این دو، تمدنی شکل نمیگیرد. شما نمیتوانید فقط با فناوری تمدن بسازید، همانطور که نمیتوانید فقط با ایده و ارزش، یک جامعهٔ پایدار ایجاد کنید. تمدن، حاصل تعامل عمقی بین نرمافزار و سختافزار است.
اما کلید اصلی اینجا این است: نرمافزار، جهتدهندهٔ سختافزار است.
یعنی این جهانبینی و ارزشها هستند که تعیین میکنند فناوری چگونه ساخته شود، چگونه استفاده شود، و برای چه هدفی به کار گرفته شود.
پس علم، چه جایگاهی در تمدن دارد؟
علم، هستهٔ تولید نرمافزار و سختافزار تمدن است.
- علوم انسانی (فلسفه، اخلاق، اقتصاد، سیاست، روانشناسی و …)، نرمافزار تمدن را میسازند. آنها سبک زندگی، نظام اجتماعی و جهانبینی ما را شکل میدهند.
- علوم فنی و طبیعی، سختافزار تمدن را تولید میکنند: از مسکن و حملونقل تا انرژی، پزشکی و فضانوردی.
پس هر تمدنی، زاییدهٔ یک نظام علمی است. تمدن نه از فضای خالی به وجود میآید، نه فقط از طریق نیروی نظامی یا ثروت اقتصادی. تمدن، پیامدی از یک بُنیان علمی استوار است.
حالا سوال اصلی: ما چه تمدنی میخواهیم؟
اگر ما به دنبال تمدن اسلامی هستیم — تمدنی که نه تنها از نظر فناوری پیشرفته باشد، بلکه دارای هویت اسلامی، اخلاقی، معنوی و انسانی باشد — پس باید بپرسیم:
آیا میتوان تمدن اسلامی را با نرمافزار غیراسلامی ساخت؟
پاسخ روشن است: نه.
چون اگر علمی که تمدن را میسازد، سکولار باشد — یعنی بر پایهٔ جهانبینیای باشد که خدا را از مرکز حذف کرده، وحی را نادیده گرفته، و انسان را اندازهٔ همهٔ حقیقت بداند — آنگاه تمدنی که تولید میشود، تمدن سکولار خواهد بود.
و این تمدن، چه قدر هم که پیشرفته باشد، تمدن غرب معاصر است: تمدنی با فناوری بالا، اما با بحرانهای اخلاقی، معنوی و انسانی عمیق.
اما ما این تمدن را نمیخواهیم. ما به دنبال تمدنی هستیم که:
- انسان را به کمال برساند، نه به مصرفگری،
- ارزش را بر قدرت مقدم بداند،
- عدالت را هدف اصلی قرار دهد،
- و به یک جامعهٔ ایمانی، عادلانه و معنوی منتهی شود.
پس چاره چیست؟
چاره این است که علم اسلامی بسازیم.
ما برای ساخت تمدن اسلامی، به علم اسلامی نیاز داریم — علمی که:
- از منابع دینی (قرآن و سنت) تغذیه میشود،
- تحت تأثیر ارزشهای اسلامی قرار دارد،
- و به جای حذف معنویت، آن را در مرکز شناخت قرار میدهد.
علم اسلامی، فقط علوم دینی (مثل تفسیر، حدیث، فقه) نیست، بلکه رویکردی اسلامی به همهٔ علوم است — از فیزیک تا اقتصاد، از روانشناسی تا سیاست.
وقتی این علم شکل بگیرد، آنگاه:
- علوم انسانی اسلامی، سبک زندگی اسلامی را میسازند،
- علوم فنی اسلامی، فناوری را در خدمت انسان و ارزشهای الهی قرار میدهند،
- و در نهایت، نرمافزار تمدن اسلامی کامل میشود.
و وقتی این نرمافزار با سختافزار پیشرفته ترکیب شود، تمدن اسلامی به وجود میآید.
مثالی روشن: تمدن بدون نرمافزار اسلامی، تمدن اسلامی نیست
فرض کنید ما فناوری پیشرفته داشته باشیم، فضاپیما بسازیم، شهرهای هوشمند بنا کنیم، اما جامعهٔ ما پر از ظلم، بیعدالتی، فساد اخلاقی و بیگانگی معنوی باشد. آیا این، تمدن اسلامی است؟
قطعاً نه.
عکس آن هم صادق است: فرض کنید ما ارزشهای اسلامی را داشته باشیم، اما در تولید علم و فناوری عقب باشیم، منابع را نتوانیم مدیریت کنیم، و در برابر تهدیدها ضعیف باشیم. آیا این، تمدن اسلامی پایدار است؟
نه — چون تمدن، نیازمند هم قدرت مادی و هم قدرت معنوی است.
پس باید هر دو را داشته باشیم، اما علم اسلامی، نخستین گام است.
نتیجهگیری:
- هر تمدنی، محصول یک نظام علمی است.
- علم سکولار، تمدن سکولار میسازد.
- تمدن اسلامی، تنها با علم اسلامی ممکن است.
- علم اسلامی، نه یک جایگزین علوم مدرن، بلکه یک چارچوب جهانبینی اسلامی برای تولید، تفسیر و کاربرد علم است.
- بدون این علم، نه میتوانیم تمدن اسلامی بسازیم، و نه میتوانیم در عصر حاضر پایدار باشیم.
در پایان:
اگر میخواهیم تمدنی اسلامی داشته باشیم، باید اول علم اسلامی بسازیم.
چون تمدن، نه از سلاح، نه از پول، بلکه از ذهنیت، دانش و جهانبینی ساخته میشود.
و این، وظیفهٔ ماست.
۵. آینده قدرت جمهوری اسلامی
شما در یادداشت خود فرمودید علم دینی قدرتی جامعتر و پایدارتر تولید میکند. رهبر انقلاب نیز گفتند: «ملّت ایران دین و دانش خود را رها نخواهد کرد و به اوج ترقی خواهد رسید.»
آیا این وعده رهبری را میتوان در چارچوب نظریه قدرت ماندگار علم دینی تحلیل کرد؟
با توجه به افزایش دهبرابری دانشجویان پس از انقلاب، چگونه میتوان این نیروی علمی را در مسیر تمدنسازی اسلامی هدایت کرد؟
عنوان: آینده قدرت جمهوری اسلامی؛ حرکت تاریخ به سوی استخلاف صالحان
سوال شما این بود: «آینده قدرت جمهوری اسلامی چیست؟»
پاسخ من این است:
آینده با جمهوری اسلامی است — نه به خاطر قدرت نظامی، نه به دلیل منابع طبیعی، بلکه به خاطر جایگاه آن در چارچوب علم دینی و سنتهای الهی.
وقتی شما قدرت را نه از منظر سکولار، بلکه از دیدگاه علم دینی تحلیل میکنید، و تاریخ را نه به عنوان یک سلسله اتفاقات تصادفی، بلکه در چارچوب سنتهای الهی میبینید، آنگاه آینده نه تنها قابل پیشبینی، بلکه قطعی میشود.
قرآن میگوید:
«وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
(و عاقبت، از آن متقیان است.)
(سوره اعراف، آیه ۱۲۸)
این یک قانون الهی مطلق و البته رقابتپذیر است. آینده از آن کسانی است که تقوا دارند — کسانی که با خدا واقعاً حساب میکنند، کسانی که در عمل، ایمان و اخلاقشان را جدی میگیرند.
اما «متقی» کیست؟
متقی، فقط کسی نیست که نماز میخواند یا روزه میگیرد. متقی، کسی است که جهان را با نگاه ایمانی میبیند، که میداند پشت پردهٔ وقایع، خداوند جریان تاریخ را هدایت میکند.
در مقابل، کسانی که از «علم غیردینی» یا «جهانبینی سکولار» پیروی میکنند، در واقع ناواقف یا انکارکنندهٔ این سنتهای الهی هستند. بنابراین، هرچه قدر هم که امروز به نظر قدرتمند بیایند، عاقبت، از آن متقیان است.
آینده از آن کیست؟ از آن صالحان
میتوانید از من بپرسید: چرا باید باور کنیم که آینده از آن صالحان است؟
جواب: چون این، سنت الهی است. سنتی به نام استخلاف صالحان.
قرآن میفرماید:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ»
(الله به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده داده که آنان را در زمین خَلیفه خواهد کرد.)
(سوره نور، آیه ۵۵)
این یک وعدهٔ الهی قطعی است. خداوند نه گفته «شاید»، نه «ممکن است»، بلکه گفته: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ» — یعنی حتماً خواهد شد.
پس مسیر تاریخ، صرفنظر از افت و خیزهای ظاهری، به سمتی حرکت دارد که در آن، صالحان بر زمین حاکم میشوند.
شما ممکن است بگویید: «اما ما میخواهیم یا نمیخواهیم؟»
پاسخ: این مسیر، خارج از اختیار ما نیست، اما زمان آن در دست ما است. شما میتوانید این وعده را تسریع کنید، یا به تأخیر بیندازید.
دو نوع سنت الهی: مطلق و مشروط
در قرآن، دو نوع سنت الهی وجود دارد:
۱. سنتهای مطلق (غیرمشروط):
مثل سنت آزمایش و هدایت الهی که بسته به اراده ما نیست. برخی از سنن مطلق قابلیت رقابت را دارا هستند مانند استخلاف صالحان یا ظهور حضرت مهدی (عج) — وعدههایی که حتماً اتفاق خواهند افتاد، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم اما ما میتوانیم در کمیت و کیفیت تحقق آن تأثیرگذار باشیم.
۲. سنتهای مشروط:
مثل نصر الهی، برکت از آسمان، یا توفیق در جنگها — که مشروط به ایمان، تقوا و عمل صالح است.
قرآن میگوید:
«لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ»
(اگر ساکنان شهرها ایمان میآوردند و تقوا میداشتند، بركتهای آسمان و زمین را بر آنها میگشود.)
(اعراف، آیه ۹۶)
پس ما میتوانیم با تقویت تقوا، ایمان و علم دینی، سنتهای مشروط را فعال کنیم و بدین ترتیب، زمینهساز سرعت بخشیدن به سنتهای مطلق رقابتپذیر باشیم.
مثال تجربی: حرکت تاریخ مانند حرکت کهکشانها
بیایید از یک مثال کیهانی استفاده کنیم.
ما در کهکشان راه شیری زندگی میکنیم. زمین دور خود میچرخد (حرکت وضعی)، دور خورشید میگردد (حرکت انتقالی)، و خود خورشید و کل کهکشان نیز به سمت نقطهای در فضا در حرکت است.
آن حرکت بزرگ، حرکت کلی کهکشانها، یک جهت دارد.
هر چقدر هم که زمین در مدارش بالا و پایین برود، یا در برابر توفانهای کیهانی مقاومت کند، در نهایت، همه در مسیر آن حرکت کلان هستند.
تاریخ بشر هم همینگونه است.
- حرکتهای کوچک: افت و خیزهای سیاسی، شکست و پیروزی، تحریم، بحران، جنگ و صلح — اینها مثل حرکت وضعی و انتقال زمین هستند.
- اما حرکت کلان تاریخ: به سمت استخلاف صالحان است.
این، همان حرکت کهکشانی تاریخ است — حرکتی که در نهایت به حکومت عدالت الهی منتهی میشود.
جمهوری اسلامی، یکی از این نقاط در این حرکت تاریخی است.
ممکن است گاهی با بحران مواجه شود، ممکن است شکست بخورد، ممکن است تحت فشار باشد — اما حرکت کلی تاریخ به سمت آیندهای روشن است.
پس آینده جمهوری اسلامی چیست؟
آینده جمهوری اسلامی این است که:
- اگر به علم دینی تکیه کند، این حرکت را تسریع میکند،
- اگر از آن دور شود، فقط یک نقطهٔ افت و خیز در تاریخ خواهد بود،
- اما در هر صورت، این نظام، بخشی از مسیر الهی است که به سوی حکومت عدالت و ظهور منجی حرکت میکند.
ما نمیگوییم جمهوری اسلامی نهایت مقصود است، بلکه میگوییم: این نظام، یکی از مراحل مهم در مسیر استخلاف صالحان است.
و این مسیر، چه ما بخواهیم، چه نخواهیم، به سمت آن حکومت الهی حرکت خواهد کرد.
اما انسان چه نقشی دارد؟
انسان نمیتواند جهت تاریخ را تغییر دهد — چون جهت، توسط خدا تعیین شده است.
اما انسان میتواند سرعت آن را تغییر دهد.
ما میتوانیم با:
- تقویت علم دینی،
- تربیت متقیان و صالحان،
- حمایت از نظام و رهبری،
- مقاومت در برابر باطل،
- و تلاش برای عدالت و برکت،
زمان ظهور حکومت الهی را تسریع کنیم.
و بالعکس، اگر از تقوا دور شویم، از علم دینی غافل شویم، و به سمت علم سکولار و جهانبینی غیردینی برویم، این حرکت به تأخیر میافتد.
نتیجهگیری نهایی: آینده، از آن علم دینی است
شما ممکن است بپرسید: «آیا با علم غیردینی هم به تمدن اسلامی میرسیم؟»
پاسخ: نه.
چون تمدن، زاییدهٔ علم است.
- علم سکولار، تمدن سکولار میسازد.
- علم دینی، تمدن اسلامی میسازد.
اما حتی اگر بشریت فعلاً در مسیر علم سکولار حرکت کند، در نهایت به این نتیجه میرسد که:
«این علم نمیتواند تمام واقعیت را تبیین کند.»
وقتی بشر به مرزهای علم سکولار برسد — وقتی بفهمد که عوامل غیبی، معنوی، و الهی در جریان تاریخ تأثیرگذارند — آنگاه به سوی دین و علم دینی باز میگردد.
پس در نهایت، همهٔ مسیرها به سمت علم دینی ختم میشود.
در پایان:
آینده جمهوری اسلامی روشن است،
چون بر پایهٔ علم دینی و سنتهای الهی استوار است.
ما ممکن است در کوتاهمدت شکست بخوریم،
اما در بلندمدت، عاقبت از آن متقیان است.
و ما، با تقویت علم دینی، نه فقط شاهد آینده خواهیم بود،
بلکه پیشدرآمدکنندهٔ آن آینده خواهیم بود.
«وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
۴. جهتگیری اخلاقی علم در بیانات رهبری
یکی از محورهای یادداشت شما، جهتدهی دین به علم برای جلوگیری از سوءاستفادههای ابزاری بود. رهبر انقلاب نیز به مخالفت استکبار با «دین و دانش» ایران اشاره کردند.
آیا مخالفت غرب با دانش ایران صرفاً به دلیل پیشرفتهای فنی است، یا به دلیل ترس از جهتگیری اخلاقیِ این دانش در خدمت عدالت جهانی است؟
چگونه میتوان از علم سکولارِ قدرتمحور (مثل سلاحهای کشتار جمعی) به سمت علم دینیِ انسانمحور گذار کرد؟
عنوان: چرا غرب با دانش ایران مخالفت میکند؟ نه فقط به خاطر فناوری، بلکه به خاطر تمدنسازی اسلامی
سوالی که مطرح شده:
آیا مخالفت غرب با دانش ایران فقط به خاطر پیشرفتهای فنی ایران است؟ یا این مخالفت ریشه در ترس از جهتگیری اخلاقی و دینی این دانش دارد؟
پاسخ روشن است:
این مخالفت صرفاً به خاطر فناوری نیست.
ترس غرب، فوقالعاده عمیقتر است.
ترس آنها از این است که ایران، با ترکیب دین و دانش، در حال ساخت یک تمدن نوین اسلامی است — تمدنی که میتواند رقیب واقعی و پایدار تمدن غرب باشد.
تمدن اسلامی، تنها رقیب جدی تمدن غرب
غرب، طی قرون اخیر، تمدنی را بر پایهٔ سکولاریسم، فردگرایی، مصرفگرایی و سلطهطلبی بنا کرده است. این تمدن، با تمام پیشرفتهای فناوریاش، دچار بحرانهای عمیق اخلاقی، معنوی و انسانی است. اما هنوز در صحنهٔ قدرت جهانی حضور دارد.
حالا، ایران — با جمهوری اسلامی، با هویت دینی، با جهانبینی اسلامی و با تولید علم دینی — در حال نشان دادن این است که یک تمدن جایگزین ممکن است.
و این تمدن جایگزین، تنها بر پایهٔ فناوری نیست، بلکه بر پایهٔ ترکیب دین و دانش شکل میگیرد.
این ترکیب، خطری بیسابقه برای تمدن غرب محسوب میشود، چون:
- از نظر معنوی، انسان را به کمال میرساند، نه به مصرفگری،
- از نظر اخلاقی، قدرت را در خدمت عدالت قرار میدهد، نه سلطه،
- و از نظر تمدنسازی، یک الگوی جدید برای بشریت ارائه میدهد.
پس غرب نه فقط از فناوری ایران میترسد، بلکه از جهتگیری تمدنی آن میهراسد.
مخالفت غرب، یک مبارزه بر سر تمدنسازی است
ما باید بفهمیم که این مخالفت، یک رقابت تمدنی است، نه فقط یک رقابت سیاسی یا اقتصادی.
- اگر ایران فقط فناوری تولید میکرد و در خدمت سلطه قرار میگرفت، غرب نه تنها مخالفت نمیکرد، بلکه از آن حمایت میکرد.
- اما وقتی این فناوری در خدمت عدالت، مقاومت و ارزشهای اسلامی قرار میگیرد، تبدیل به تهدیدی بزرگ میشود.
چون این نشان میدهد که:
میتوان بدون وابستگی به غرب، بدون تقلید از سکولاریسم، و بدون فدا کردن ارزشها، به پیشرفت فناوری رسید.
و این، الگویی خطرناک برای جهان است — الگویی که میتواند دیگر ملتها را به سمت استقلال فکری و تمدنی بکشاند.
علت اصلی مخالفت: ترس از پایهگذاری تمدن نوین اسلامی
تمدن اسلامی، بر دو پایه استوار است:
۱. علم (هم فنی، هم انسانی)
۲. دین (جهانبینی، اخلاق، ارزش و وحی)
این دو، وقتی کنار هم قرار میگیرند، یک نیروی تمدنساز ایجاد میکنند که غرب نمیتواند با آن رقابت کند.
پس غرب میداند که اگر این تمدن شکل بگیرد، ممکن است جایگزین تمدن سکولار شود.
و این، دلیل اصلی مخالفت است.
پس مخالفت غرب:
- نه فقط با علم فنی ایران است،
- نه فقط با دین ایران است،
- بلکه با ترکیب این دو است.
چون این ترکیب، تمدن نوین اسلامی را میسازد — تمدنی که میتواند غرب را از صحنهٔ تاریخ کنار بزند.
ابعاد مختلف مخالفت غرب
این مخالفت، در سطوح مختلفی دیده میشود:
۱. مخالفت با علم فنی
چون علم فنی، سختافزار تمدن است. بدون آن، هیچ تمدنی پایدار نیست.
غرب میداند که اگر ایران در فناوری پیشرفت کند، توانایی خود را برای مقاومت و استقلال افزایش میدهد.
۲. مخالفت با علوم انسانی و جهتگیری دینی علم
چون اینها، نرمافزار تمدن را میسازند.
- علوم انسانی اسلامی، سبک زندگی، نظام سیاسی و اخلاقی را شکل میدهند.
- جهتگیری دینی، علم را از سلطهگری و بهرهبرداری بیرویه دور میکند و آن را در خدمت بشردوستی، عدالت و رفاه عام قرار میدهد.
و این، دقیقاً خلاف منافع تمدن غرب است که بر بهرهبرداری از طبیعت و انسان بنا شده است.
۳. مخالفت با توانمندی ناشی از علم دینی
علم دینی، فقط به شما فناوری نمیدهد، بلکه به شما قدرت معنوی، امید و اطمینان میدهد.
وقتی میدانید که علم شما در خدمت خدا و انسان است، دیگر از دشمن نمیترسید.
این توانمندی درونی، خودش یک قدرت است — قدرتی که غرب نمیتواند با تحریم یا تهدید از بین ببرد.
پس مخالفت غرب چرا است؟
چون:
- میداند که علم + دین = تمدن اسلامی
- میداند که تمدن اسلامی = رقیب واقعی
- و میداند که اگر این تمدن شکل بگیرد، ممکن است جایگزین تمدن سکولار شود.
پس استراتژی غرب این است:
- دین را از مردم ایران دور کند (از طریق فرهنگ، رسانه و تحریکات داخلی)،
- و علم را ضعیف کند (از طریق تحریم فناوری، محدودیت دسترسی به دانش، و فشار اقتصادی).
هدف نهایی: نابودی پایههای تمدن اسلامی.
چون اگر تمدنی نباشد، رقیبی هم نخواهد بود.
در پایان: ما چه باید بکنیم؟
باید بدانیم که:
- مخالفت غرب، طبیعی است، چون ما در حال ساخت یک تمدن رقیب هستیم.
- این مخالفت، نشانهٔ موفقیت است، نه شکست.
- و اینکه تنها راه مقاومت، تقویت بیشتر ترکیب دین و دانش است.
ما نباید از علم دینی دست برداریم، نه از دین، نه از علم.
بلکه باید بیش از پیش:
- علم دینی تولید کنیم،
- نسلها را با جهانبینی اسلامی تربیت کنیم،
- و به سمت ساخت تمدن نوین اسلامی حرکت کنیم.
چون در نهایت،
آینده از آن تمدنی است که بر پایهٔ حقیقت، ایمان و عدالت بنا شود.
و این، همان تمدن اسلامی است.
جمعبندی:
- مخالفت غرب با ایران، صرفاً فناوری نیست، بلکه تمدنی است.
- ترس غرب از این است که ایران با ترکیب دین و دانش، تمدنی جایگزین بسازد.
- علم دینی، نه ابزار سلطه، بلکه ابزار خدمت به بشریت است.
- پس مأموریت ما، تقویت این ترکیب و حرکت به سوی تمدن اسلامی است.
- و در این مسیر، مخالفت دشمن، نشانهٔ درست بودن راه است.
حرف آخر من این است:
این جنگ ۱۲ روزهای که اخیراً رخ داد، نباید تنها به عنوان یک درگیری نظامی کوتاهمدت و محدود تفسیر شود.
نباید این واقعه را تقلیل داد به یک سری عملیات تاکتیکی، یا فقط به “زد و خوردی” در مرزها.
این، چیزی فراتر از یک درگیری نظامی بود.
این، یک جنگ تمدنی بود.
در همان لحظات اولیه، مقامات اسرائیلی صراحتاً گفتند:
«ما به نقطهای رسیدهایم که دیگر بازگشتی نیست.»
«یا این که ما بمانیم، یا ایران.»
این جمله، یک اعتراف صریح است:
این جنگ، فقط بین دو کشور نبود.
این جنگ، بین دو تمدن، دو جهانبینی و دو نگاه به انسان، قدرت و معنا بود.
این یک تقابل تمدنی است
از یک سو، تمدنی سکولار که:
- بر پایهٔ سلطهگری، توسعهطلبی نظامی و بهرهبرداری از منابع و انسانها بنا شده است،
- قدرت را هدف نهایی میداند،
- و به دنبال این است که تمام جهان را تحت سیطرهٔ خود قرار دهد.
از سوی دیگر، تمدنی دینی که:
- بر پایهٔ عدالت، دفاع از مظلوم و توکل به خدا استوار است،
- قدرت را وسیلهای برای نجات بشریت و رسیدن به کمال انسانی میداند،
- و حاضر است با تمام سختیها و هزینهها، در برابر ظلم ایستادگی کند.
این دو تمدن، دو نگاه کاملاً متضاد به جهان دارند.
یکی میگوید: «قدرت، حق است.»
دیگری میگوید: «حق، حق است — و قدرت باید در خدمت آن باشد.»
پس جنگ ۱۲ روزه، یک نقطه عطف تاریخی بود
این جنگ فقط دربارهٔ موشک یا پهپاد نبود.
این جنگ دربارهٔ آینده بشریت بود.
دربارهٔ این بود که آیا جهان به سمت سلطهگری و منطق قدرت حرکت کند، یا به سمت عدالت و منطق حق؟
و در این میان، علم دینی نقشی محوری داشت.
چون علم دینی تنها به ما نمیگوید چگونه موشک بسازیم، بلکه به ما میگوید چرا باید موشک بسازیم.
این علم، به ما یاد میدهد که قدرت، وقتی معنا پیدا میکند که در خدمت دفاع از مظلوم و مقاومت در برابر ظلم باشد.
و این، دقیقاً همان چیزی است که تمدن سکولار نمیفهمد و نمیپذیرد.
پس ما چه نگاهی باید داشته باشیم؟
ما نباید این جنگ را با نگاهی دمدستی، سیاسی محدود یا روزانهنگر ببینیم.
ما باید با نگاهی تمدنی به این واقعه نگاه کنیم.
- از سوی آنها، یک نگاه تمدنی وجود داشت:
«ما باید این رقیب تمدنی را از بین ببریم.» - از سوی ما هم باید یک نگاه تمدنی داشته باشیم:
«ما در حال دفاع از یک تمدن جایگزین هستیم — تمدنی مبتنی بر ایمان، عدالت و مقاومت.»
اگر ما این نگاه تمدنی را از دست بدهیم، حتی اگر در میدان نظامی پیروز شویم، در میدان تاریخ شکست خواهیم خورد.
اما اگر این نگاه را حفظ کنیم، هر شکستی، یک گام به جلو است.
چون ما نه برای حفظ قدرت، بلکه برای تحقق یک تمدن الهی مبارزه میکنیم.
در پایان
این جنگ ۱۲ روزه، یک نقطه بیبازگشت نه تنها برای منطقه، بلکه برای تاریخ بشریت بود.
ما شاهد بودیم که یک تمدن، با تمام امکانات نظامی و رسانهای جهانی، نتوانست یک جامعهٔ متقی و مقاوم را شکست دهد.
این، نه فقط پیروزی نظامی بود،
این، پیروزی یک جهانبینی بود.
پیروزی ایمان بر کفر،
پیروزی تقوا بر سلطه،
پیروزی علم دینی بر علم سکولارِ وابسته.
پس نباید این واقعه را تقلیل داد.
باید آن را درک کرد، تحلیل کرد، و از آن الگو گرفت.
و مأموریت ما از این لحظه به بعد، این است:
تقویت تمدن اسلامی با ترکیب دین و دانش — تا روزی که این تمدن، نه فقط در مقابل ظلم دفاع کند،
بلکه برای همهٔ بشریت، راه نجات و راه کمال باشد.
و یقیناً، «العاقبة للمتقین».
این سؤالات به دنبال تحلیل بیانات اخیر رهبر انقلاب در پرتو نظریه «علم دینی و قدرت ماندگار» است تا نشان دهد چگونه تلفیق دین و دانش نه تنها در عرصه نظریهپردازی، بلکه در عمل نیز جمهوری اسلامی را به قدرتی مقاوم و پیشرو تبدیل کرده است.











