امام خمینی و قیام فطرت‌مدار

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت‌الاسام والمسلمین سیدکاظم سیدباقری مدیر گروه سیاست پژوهشکده نظام‌های اسلامی پژوهشگاه در جدیدترین یادداشت خود به مناسبت فرارسیدن سالروز رحلت جانگداز معمار کبیر انقلاب اسلامی به ریشه‌های عمیق فکری ایشان پرداخته است که در ادامه متن کامل این یادداشت از منظر شما خواهد گذشت.

مقدمه:

دیدگاهی که در آموزه‌های اسلامی و قرآن مجید، دربارۀ انسان ارائه شده است، با هدف آفرینش او هماهنگی کامل دارد و سیاست مداران جامعۀ اسلامی، باید با مدیریت امور، شهروندان را در مسیر تکامل و سعادت راهبری کنند. از منظر اخلاق اسلامی و اندیشۀ سیاسی اسلام، جهان و جامعۀ انسانی در حال تکامل و به سوی کمال مطلق در حرکت است. انسان ، اشرف مخلوقات است ، لذا هستی در خدمت او و برای رسیدن او به کمال است، به تعبیر امام خمینی(ره) « اساس عالم، بر تربیت انسان است، انسان عصارۀ همۀ موجودات است… انبیاء آمدند برای آن که این عصارۀ بالقوه را بالفعل کنند  و انسان، یک موجودی الهی شود که این موجود الهی، تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالی است». و از آن جا که انسان، موجودی بالطبع اجتماعی است، فراشدن از بالقوه و رسیدن به شأن بالفعل، به طور عمده در جامعۀ مطلوب سیاسی، تجلی می‌یابد.

چند اصل موضوع در مسائل مربوط به نفس در اخلاق و نظام‌های تربیتی وجود دارد، یکی از آنها آن است که نفس، دارای کمال است، دوم آن که تکامل نفس در پی اعمال اخلاقی و اختیاری حاصل می‌شود و سوم آن که جهت گیری آن اعمال، باید به سوی هدف و غایت تکامل نفس باشد. مطابق نظریۀ اسلامی- قرآنی که نظریۀ فطرت است، انسانیت، طرح، الگو و برنامه‏اى دارد که انسان اولًا به حسب فطرت خودش به آن سو حرکت مى‏کند، با یک نیروى درونىِ دینامیکى به آن سو تلاش مى‏کند. پیامبران آمده‏اند و اسلام آمده است براى این که مراقب باشد که از مسیر خارج نشود. در واقع تمام این دستورها مراقبت و کمک کردن به این است که این موجود همان مسیر فطرى و طبیعى خودش را طى کند. حساسیت این مراقبت با ورود انسان به حکومت و جامعۀ سیاسی دوچندان می‌شود که عرصۀ لغزش‌ها و پیچیدگی‌های بسیار است.

امام خمینی بر این نکته اشاره می‌کند که جستجوگری برای رسیدن به حقیقت زیبایی و نور کامل در فطرت انسان نهاده شده است و هماره و پایان ناپذیر در تکاپو برای رسیدن به آن است: «هیچ یک از اینها آنچه را که‏‎ ‎‏دلباختۀ اویند و دنبال آن می‌روند و نقد عمر در راه آن صرف می‌کنند،‏‎ ‎‏محبوب آنها نیست؛ زیرا که هر یک از این امور، محدود و ناقص است‏‎ ‎‏و محبوب فطرت، مطلق و تامّ است و از این جهت است که آتش عشق‏‎ ‎‏آنها با رسیدن به آنچه به آن متعلّقند، فرو ننشیند. چنانچه اگر سلطنت‏،‎ ‎‏یک مملکت را به یکی دهند که عشق به سلطنت داشت و گمان می‌کرد‏‎ ‎‏به رسیدن به آن، مطلوب حاصل است و آرزویی دیگر در کار نیست،‏‎ ‎‏چون به آن محبوبِ خیالیِ مجازی رسید، سلطنت مملکت دیگر،‏‎ ‎‏طلب کند و چنگال عشقش به مطلوب دیگری بند شود. و اگر آن‏‎ ‎‏مملکت را بگیرد، به ممالک دیگر طمع کند. و اگر تمام بسیط ارض در‏‎ ‎‏تحت سلطنت و قدرت او آید، و احتمال دهد که در کُرَوات دیگر،‏‎ ‎‏ممالکی هست از این جا وسیعتر و بالاتر، آرزوی وصول به آن کند. و‏‎ ‎‏اگر جمیع عالم مُلک را در تحت سیطرۀ خود درآورد، و از عالم‏‎ ‎‏ملکوت خبری بشنود ـ ولو مؤمن به آن نباشد ـ ، آرزو کند که کاش این‏‎ ‎‏خبرها که می‌دهند و این سلطنتها و قدرتها که می‌گویند راست بود و‏‎ ‎‏من به آنها می‌رسیدم!‏ ‏‏پس معلوم شد که عشق، متعلّق به سلطنت محدوده نیست؛ بلکه‏‎ ‎‏عشقِ سلطنت مطلقه در نهاد انسان است و از محدودیت، متنفر و‏‎ ‎‏گریزان است و خود نمی‌داند.‏ ‏واضح است که سلطنت مطلقه از سنخ سلطنت‌های دنیاوی‏‎ ‎‏مجازی، بلکه اُخرویِ محدود نیست؛ بلکه سلطنت الهیّه، سلطنت‏‎ ‎‏مطلقه؛ و انسان، طالب سلطنت الهیّه و علم و قدرت الهی است و‏‎ ‎‏پدیدآرندۀ خود را خریدار است و دل هر ذرّه را که بشکافند، آفتاب‏‎ ‎‏جمال حقیقت را در میانش بینند.‏

این نگره، مبنای حرکت و قیام امام خمینی بود، ایشان باور داشت که خداباوری بـه انسان مـى آمـوزد کـه تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم بود و از هیچ انسانى نباید اطاعت کند مگر این که اطاعت او اطاعت خدا باشد. بر این اساس، هیچ انسانى هم، حق ندارد انسان هاى دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و مـا از ایـن اصـل اعـتـقـادى، اصـل آزادى بشر را مى آموزیم که هیچ فردى حق ندارد، انسانى و یا جـامـعه و ملتى را از آزادى محروم کند، براى او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شـنـاخـت خـود کـه بـسـیـار نـاقـص اسـت و یـا بـنـا بـه خـواسـتـه‌ها و امیال خود، تنظیم نماید، وی در ادامه بیان می‌کند که انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادى او و تسلیم در برابر سایر انسان هاست. بـنـابـرایـن انـسـان بـایـد علیه این بندها و زنجیرهاى اسارت و در برابر دیگرانى که به اسـارت دعـوت مـى کـنـنـد قـیـام کـند و خود و جامعه خود را آزاد سازد تا همگى تسلیم و بنده خدا بـاشـنـد و از ایـن جـهت است که مقررات اجتماعى ما علیه قدرت هاى استبدادى و استعمارى آغاز مى شـود و امام تلاش می­کند تا با همین مبنای اثرگذار، جامعه‌­ای توحیدی و فطرت­مدار تاسیس کند و جامعه را به سوی عدالت، راهبری کند.