قیام امام حسین(ع) و انقلاب اسلامی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت‌الاسلام سید سجاد ایزدهی مدیر گروه سیاست پژوهشگاه به گفت‌و‌گویی با رسا با محوریت فرهنگ عاشورا و ارتباط آن با انقلاب اسلامی پرداخته‌اند که متن کامل این گفت وگو در زیر تقدیم خوانندگان محترم می‌شود.

* ارتباط قیام امام حسین(ع) با انقلاب اسلامی در چیست؟

انقلاب اسلامی به مثابه یک جریان ثابت در طول تاریخ وجود داشت و امروزه در قالب جمهوری اسلامی و در کشور ایران محقق شد و اگر بخواهیم برای انقلاب اسلامی مؤلفه اساسی ذکر کنیم، یکی بحث قیام حسینی و دیگری هم بحث مهدویت، انتظار و جامعه آرمانی است.

قیام علیه طاغوت در همه ادوار فقه شیعه وجود دارد، یعنی هیچ گاه فقه شیعه طاغوت را به رسمیت نشناخت و مشروعیت آن را باور نکرد ولو این که در طول تاریخ بر اساس مصالحی تعاملاتی با برخی حاکمان کرده باشد اما هیچگاه آن ها را مشروع تلقی نکرد و همواره بحث فقه ما حرکت برای جامعه مطلوب، از بین رفتن حاکم طاغوت و تعیین حاکم مشروع بوده است.

امام حسین(ع) هم ولو این که در یک زمانی بخاطر پایبندی به صلح امام حسن(ع) با معاویه تعامل کردند و علیه او قیام نکردند، اما منطق نامشروع همچنان برقرار است و بخاطر مصلحت زمان پایبندی به صلح امام حسن(ع) طبیعتاً با او تعامل کردند، اما وقتی آن مصلحت از بین می رود، اصل بر عدم اطاعت از حاکم طاغوت است، لذا امام حسین(ع) نیز کاملاً به خوبی این کار را انجام دادند.

پایه انقلاب اسلامی هم مبارزه با طاغوت است؛ یعنی طاغوت زمان که نامشروع است، باید جای خود را به حاکمی که مستند و منتخب به آموزه های دینی است تحویل دهد، بر همین اساس قیام مردم ایران علیه حاکم جائر زمانه مستند به همان الگویی است که از امام حسین(ع) گرفته شد و بارها و بارها امام راحل بر این قضیه تأکید کردند که الگوی ما “عاشورا” است و این موضوع در تحقق انقلاب هم محدود نمی شود، یعنی این گونه نیست که ما به واسطه عاشورا انقلاب کنیم و سپس کار عاشورا در انقلاب اسلامی تمام شده باشد، عاشورا یک حادثه نیست که ما بگوییم یک مؤلفه های محدودی داشت که تمام شد، بلکه یک جریان غالب در تاریخ است که جامعه و حاکمان الهی در قبال جامعه و حاکمان الحادی قرار می گیرد و رویکرد سعادت، کمال و در برابر رویکرد به مادیات قرار خواهد گرفت، در چنین جریانی مردم در قبال استبداد اموی و غیر اموی می ایستند و همه افراد از غلام سیاه تا حر و حضرت عباس(ع) در آن حضور دارند و این یعنی جامعه باید به گونه ای باشد که در آن ظلم و استبداد نیست و حق انتخاب در آن وجود دارد؛ برای همین تا روز آخر هم حضرت امام حسین(ع) افراد را مختار می گذارد که اگر خواستند برگردند و اگر نخواستند به شهادت برسند، حق با آن ها باشد.

قیام امام حسین(ع) مبتنی بر آن است که جامعه بر اساس حاکمیت مطلوب و مشروع ترسیم شود و لذا یزید در آن جامعه موضوعیت ندارد؛ از این جهت است که امام حسین(ع) نمی فرمایند “یزید با من بد است”، بلکه می فرمایند “مثلی لایبایع مثله” “مثل من با مثل یزید بیعت نخواهد کرد”.

در مرحله حاکمیت اگر این انقلاب مستقر شد باز هم در مؤلفه هایش از عاشورا بهره می برد؛ هم در ساختار حاکمیت که مردم سالاری دینی است، یعنی حضرت(ع) بنا را بر کودتا ندارند، بلکه بنا این است که وقتی مردم از ایشان درخواست می کنند تا حاکمیت مطلوب را برپا کنند، حضرت(ع) به سمت کوفه می روند؛ این یعنی اقبال مردمی سبب برپایی حاکمیت می شود.

در قبال این منطق نورانی، منطق یزید است که حاکمیت به زور را پیشه خود کرده و بیعت به زور می گیرد و مردم را به زور وادار به اطاعت می کند؛ اما در نگاه امام حسین(ع) این شایستگان هستند که باید حکومت کنند و کسی می تواند حاکم باشد که همه مردم مسلمان اقرار به شایستگی او دارند.

با توجه به این که یزید فردی شارب الخمر بود و آشکارا فساد انجام می داد، طبیعتاً شایسته حاکمیت نبود و این گونه هم نیست که حاکمیت موروثی باشد، بلکه حاکمیت تنها برای افراد شایسته است.

منطق حاکمیت در نظام اسلامی، منطق قبیلگی و حزبی نیست؛ منطق یزید آن است که می گوید “لعبت هاشم بالملک فلا / خبر جاء ولا وحیٌ نزل”؛ این منطقی است که بنی هاشم را در مقابل خود می داند و ما باید حکومت بر منطقه حجاز و عرب را داشته باشیم و تعبیر او این است که مسأله بحث حاکمیت بود و از قبیله ما به قبیله آن ها سرایت پیدا می کرد؛ اصلاً بحث خدا و پیامبر و بحث نبوت مطرح نیست، لذا در بحث حاکمیت الهی و مطلوب بحث حزب گرایی مطرح نیست که از این قبلیه به آن قبیله برسد.

این که امروز جامعه ما اسیر حزب گرایی و قبیله گرایی و منافع حزبی است و به منفعت اسلام و منفعت جامعه اسلامی توجهی ندارد رویکردی است که از زمان امام حسین(ع) تا الان وجود دارد؛ بحث وفاداری مردم به انقلاب نیز هم عرض وفاداری یاران امام حسین(ع) به ایشان است که ما نمونه های بسیار زیادی از آن را در جنگ تحمیلی دیدیم که مردم با محبتی که نسبت به امام راحل و این مرزوبوم داشتند رفتند و جان خود را فدا کردند.

در میان یاران باوفای امام حسین(ع) شهادت به مثابه یک فخر و امتیاز شناخته می شد و امروزه هم این منطق وجود دارد؛ در زمان امام حسین(ع) هم افرادی بودند که پیام ایشان را درک نکرده و با ایشان همراهی نکردند، امروز هم همینگونه است، اما مهم این است که پیام امام حسین(ع)، انقلاب و اسلام به گونه مطلوب به همه ابلاغ شود.

اگر در زمان امام حسین(ع) قدرت ها اجازه ندادند پیام ایشان در جامعه تسری پیدا کند و امام حسین(ع) نیز بخاطر این که پیام خود را برساند از مدینه هجرت می کند و به مکه می رود و در زمان حج که همه مردم هستند، حضرت رفتند و در در برابر نظام رسانه ای بنی امیه که به گونه ای القا می کرد که امام حسین(ع) را جزء خوارج می دانستند، سر بلند کرده و بیش از آن که بخواهند در عرصه جنگ نظامی فعالیت کنند، به مردم آگاهی بخشیدند.

اساساً پیام امام(ع) همراهی مردم و آگاهی بخشی به آن ها است، لذا تا می توانستند سخنرانی و روشنگری کرده و حجت را برای مردم تمام کردند؛ این روشنگری به گونه ای بود که بعد از قیام امام حسین(ع) همه جزیره العرب برافروخته شد و حتی مردم شام هم منقلب شدند.

ما در قیام امام حسین(ع) دو منطق کلان و خرد می بینیم؛ منطق کلان، منطق مبارزه حق با باطل و توسعه دین باوری در جهان در قبال منطق دنیاطلبی، لذت طلبی و اشرافیت است؛ یزید گمان می کرد در منطق خرد یعنی جنگ نظامی می تواند منطق امام حسین(ع) را شکست دهد، برای همین یک لشکر بزرگ به کربلا فرستاد، اما غافل از این که در منطق کلان حرکت، نبرد اساس نیست، زیرا نبرد اصلی آن است که مردم آگاه شده و بر اساس آن حاکمیت مطلوب را بخواهند.

قبل از امام حسین(ع) و بعد از امام حسین(ع) جریان حضرت اعم از جریان فکری و روشنگری در بین عوام و خواص موجب شد که نظام بنی امیه و منطق آن منقرض شود؛ برای همین بعد از این قضیه هیچ یک از خلفا از ائمه(ع) طلب بیعت نمی کنند و البته بعدها تا ۸۰۰، ۹۰۰ یا هزار سال گویا هر قیامی که در جهان اسلام اتفاق افتاد به خون خواهی امام حسین(ع) بود و این نشان از آن دارد که مردم قیام حضرت را پذیرفته بودند و حقانیت ایشان را می دانستند.

در بعد کلان این امام حسین(ع) بود که برنده جنگ شدند، چون جنگ فقط جنگ نظامی نبود؛ کوته فکرانی هستند که جنگ را فقط در جنگ نظامی و مواجهه یک قومی اندک به اتفاق همسر، فرزندان، کودکان و یک قومی سرتاپا پر از تجهیزات نظامی می بینند.

نکته بسیار مهمی که ما از فضای عاشورا و کربلا در می یابیم این است که یک وقتی ممکن است گفته شود که مقوله ولایت فقیه یعنی چه؟ زمانی که امام معصوم(ع) باشد که خود امام(ع) و وقتی ایشان حاضر نباشد دیگر ولایت فقیه نداریم؛ ما می دانیم که امام حسین(ع) شخصی را به صورت خاص معین می کنند که برود در کوفه و در آن جا عهده دار امور شود و از مردم بپرسد که نیازهایشان و سطح آمادگیشان در چه حد است؛ مشاهده می کنیم که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه رفت مردم را رهبری می کردند و این گونه نیست که تک تک از امام اذن بگیرد، لذا مردم کوفه چون به مسلم خیانت کردند به امام حسین(ع) خیانت کردند.

امروزه نهاد ولایت فقیه نهادی از جانب امام معصوم(ع) است، حال این مقوله در زمان امام حسین(ع) به اسم بود و در زمان غیبت به اسم نیست، بلکه به اوصاف و ویژگی ها است؛ طبیعتاً امروز نباید گفته شود چون امام(ع) وجود ندارد پس نماینده ایشان هم نباید اطاعت شود، بلکه نماینده امام وقتی حضور داشته باشد باید از او تمکین کرد و دور او را خالی نگذاشت.

بنی امیه به این باور رسید که اگر نماینده امام را در کوفه از بین ببرد، قیام امام حسین(ع) را نیز از بین خواهد برد، زیرا اگر مردم کوفه را از دور نماینده امام حسین(ع) پراکنده کند، موجب می شود قیام از بین برود و همین کار را هم کرد؛ امروزه هم چه بسا این فضا وجود دارد و این نکته قابل تأمل است که در سال ۶۱ هجری، مردم کوفه که آمدند با نماینده امام حسین(ع) همراه شدند، سپاهی از شام نیامد مردم را متفرق کند، بلکه آن چیزی که مردم را از دور مسلم بن عقیل پراکنده کرد، فضای رسانه ای دشمن بود که دشمن خیالی را به کوفه فرستاد و مردم را پراکنده کرد؛ در حقیقت تهدید به این که اگر سپاه دشمن بیاید مشکلاتی را برای جامعه به وجود می آورد و فرزندانشان به قتل می رسند، سبب شد تا مردم دور مسلم بن عقیل را خالی کنند و البته تطمیع و تحریف نیز نقش اساسی در فریب خوردن مردم آن زمان داشت.

امروز فارغ از جنگ نظامی که هشت سال گذشته بر ما تحمیل شد و فارغ از بحث های اقتصادی که بر ما روا داشته شد، آنچه که عمدتاً امروز وجود دارد فضای رسانه ای و فضای تحریف، تخویف، ارعاب و لشکر خیالی گسیل داشتن و به جنگ تهدید کردن است، در حالی که هیچکدام از این ها اتفاق نخواهد افتاد؛ اما دشمن می داند که ترساندن از جنگ بیشتر تأثیر می گذارد تا خود جنگ؛ ترساندن نسبت به تبعات احتمالی محاصره اقتصادی نسبت به خود محاصره اقتصادی تأثیر بیشتری خواهد گذاشت، لذا امروزه ما آن الگویی که امام حسین(ع) برایمان طراحی کردند را جلوی چشم خود داریم و برای همین است که رهبر معظم انقلاب می فرماید که دشمن یک ستاد اقتصادی در آمریکا برای مبارزه علیه ایران ایجاد کرده و مهم تر از آن بعد رسانه ای و هنجاری مبارزه است که دشمن بر آن سرمایه گذاری کرده است.

ما در کشور مشکل کمبود جدی نداریم، اما القای مشکل کمبود این گونه می شود که چه بسا مردم از ترس قحطی احتکارهای خانگی انجام دهند؛ الگوی زمان امام حسین(ع) جلوی چشم ما هست و نقشه راه برای ما وجود دارد و لذا مردم باید حواسشان جمع باشد، زیرا این درست نیست که ما تنها پای منبر امام حسین(ع) بنشینیم و گریه کنیم اما در زمان عمل به گونه ای دیگر رفتار شود، البته ناگفته نماند که این موضوع مطلوب است، اما آن چیزی که ارزش دارد این است که ما از قیام امام حسین(ع) الگو برداری کنیم و فریب دشمن را نخوریم.

ما در چهلمین سالگرد انقلاب و در مرحله بلوغ انقلاب هستیم و مردم هم باید به این باور برسند و اعتماد کنند و علیرغم همه ضعف هایی که وجود دارد اجازه ندهند اصل انقلاب تحت الشعاع قرار گیرد، زیرا اگر این اتفاق بیفتد، حکایت ما نیز حکایت کوفه و کربلا خواهد بود.

این گونه نیست که اگر ما از ترس دور نظام را خالی کنیم – که البته مردم اینطور نیستند و این گونه رفتار نمی کنند- بعد از آن حکایت عاشورا اتفاق خواهد افتاد؛ همان حکایتی که در مصر و سوریه اتفاق افتاد که مردم را نسبت به حاکمان و استبداد ترساندند و نسبت به حاکمیت مطلوب شوراندند، مردم آمدند و گویا بخاطر فضای مطلوب حرکت کردند، اما حکایتی برای آن ها اتفاق افتاد که سوریه تکه تکه و خراب شده نتیجه کارشان شد.

بعد رسانه ای کربلا بسیار مهم است و امروزه شاید بشود بیشتر در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی تأکید کرد که مردم باید حواسشان را بیشتر جمع کنند و پیام عاشورا را دریابند و بدانند که پیام عاشورا مختص زمان از بین بردن شاه نیست، بلکه در استمرار انقلاب نیز کاربرد دارد، زیرا منطق امام حسین(ع) منطق مصباح الهدی و چراغ هدایت است.

چرا می گوییم چراغ هدایت؟ هدایت وقتی مطرح می شود که شبهه باشد و وقتی مطرح می شود که هوا تاریک باشد؛ وقتی هوا تاریک و ظلمانی باشد، آن چیزی که به ما بصیرت می دهد، همان چراغ روشنایی بخش است؛ اگر ما با چراغ هدایت امام حسین(ع) حرکت کنیم و الگوهای قیام امام حسین(ع) را الگو قرار دهیم می توانیم به هدایت برسیم؛ ما به واسطه امام حسین(ع) و الگوهای عملی آن قیام است که به ساحل نجات می رسیم، زیرا امام حسین(ع) کشتی نجات است و ما در طوفان های متلاطم می توانیم به این کشتی پناه برده و به سرمنزل مقصود برسیم.

قیام امام حسین(ع) چراغ روشنی برای انقلاب اسلامی از حیث مردم، ساختار سیاسی، اهداف و غایات نظام سیاسی، رهبری سیاسی، مردم سالاری دینی و بسیاری از جزئیات قوانین انقلاب اسلامی است که می تواند ما را به نقطه مطلوب برساند، مضافاً بر این که شخصیت امام حسین(ع) شخصیت درون اسلامی نیست، بلکه یک شخصیت بین المللی است، یعنی امروز اگر آن نقطه اشاره امام حسین(ع) را گاندی هم دریافت کند و آن نهضت رهایی بخش از سلطه طاغوت و استعمار انگلیس را به واسطه قیام امام حسین(ع) بداند، قیام کرده و استقلال هند را تأمین می کند.

بسیاری از کشورهای آزادی خواه جهان فارغ از این که مسلمان باشند یا نباشند، به این شخصیت و آرمان احترام می گذارند، ما در انقلاب اسلامی نه فقط برای مباحث درون دینی خودمان، بلکه برای آن نگاه آرمان گرایانه، آزادی خواهانه، ظلم ستیزانه، عدالت خواهانه، انسان محورانه و عترت محور به این شخصیت احترام می گذاریم؛ این ها جذابیت بسیار جدی در جهان دارد و ما می توانیم از این ظرفیت استفاده کرده و منطق عاشورا را فارغ از بحث شیعه گری و اسلامیت بلکه از نظر انسانیت تبیین کرده و آن را به مثابه نقشه راه هدایت جهان تلقی کنیم، یعنی امام حسین(ع) در سه سطح نقشه راه ما شیعیان است برای سعادت، پیروزی و رسیدن به مطلوب، نقشه راه مسلمانان است و البته نقشه انسان ها؛ چون این نهضت، نهضتی فراگیر و فطری است و مؤلفه های بسیار جدی برای ارائه دارد و ما از این مؤلفه در شیعه برخوردار هستیم، بسیاری از نحله ها و مذاهب و ادیان و گروه ها این الگو را ندارند و حال این که ما داریم باید بهتر و بیشتر کار کنیم و ظرفیت های آن را بیشتر بدست بیاوریم و بتوانیم آن نهضت فراگیر جهانی مبتنی بر امام حسین(ع) را ایجاد کنیم.

اگر مشکل جهان اسلام، بحث استبداد، حق وتو و نظام سرمایه داری و نظام قبیلگی و نظام مادیت است، این منطق می تواند نظام جهانی را هم بر اساس الگوهایی که دارد تغییر دهد؛ الگویی نیست که نظام بدیل و آرمانی در آن پسرفت داشته باشد، بلکه نظامی رو به جلو است که هم دنیا و هم آخرت را تأمین می کند؛ نوع منطق فطری و انسانی و جذاب امام حسین(ع) می تواند برای همه گروه ها حرف داشته باشد و یک پیام جدی جهانی داشته باشد که البته دارد.

امروزه ما از ظرفیت بسیار اندکی از الگوی قیام امام حسین(ع) بهره گرفته ایم و می توان این منطق را توسعه داد و به منطق جهانی برای دعوت به اسلام اصیل مردم را کشاند و دعوت کرد.

* به طور مشخص عنوان های اصلی این ارتباط را بفرمایید.

دو نکته اساسی در قیام امام حسین(ع) وجود دارد؛ یک نگرش و قرائت از امام حسین(ع)، نگرشی است که مربوط به زمان خودشان است و قابلیت الگوبرداری و توسعه ندارد؛ این رویکرد، رویکرد الگو برداری ندارد و رویکردی است که بعضاً در جهان اسلام وجود دارد که جبری مسلکی است که می گویند “خدا خواسته است که امام حسین(ع) به شهادت برسد و خدا خواسته است کسی باشد که امام حسین(ع) را به شهادت برساند”؛ این ها قابلیت الگوبرداری ندارد و این ها ساخته و پرداخته کسانی است که می خواهند امام حسین(ع) را به مثابه یک جریان جاری تلقی نکنند و حال این که امام حسین(ع) فارغ از اقتضائات عرفانی و دینداری، یک بعد جدی دارند که ایشان این عمل را به مثابه یک الگو انجام دادند که اگر ما هم امروز در آن شرایط باشیم باید همانند ایشان رفتار کنیم.

به عبارت دیگر باید تصور کنیم که اگر امام حسین(ع) امروز بودند چه رفتاری انجام می دادند؛ اگر امام حسین(ع) امروز بودند آیا باز هم می فرمودند که یک شخصیت بزرگواری در هزار و ۴۰۰ سال قبل اتفاقی برایش افتاده و ما فقط برای او گریه کنیم و اشک بریزیم و فقط سینه بزنیم یا دستورات دیگری هم داشتند؟ این موارد بخشی از کار محسوب می شود و مهم این است که آن منطق امام حسین(ع) حاکم شود.

گریه و اشک و عزا برای این است که غایت امام حسین(ع) در جامعه محقق شود؛ غایت امام حسین(ع) چه بود؟ هدف حضرت از بین رفتن نظام طبقاتی، اشرافی گری و آزادی مردم بر اساس ارزش ها و عدم استبداد حاکمان ظالم و جائر بود؛ در جهان اسلام حاکمان بسیار زیادی وجود دارند که این حاکمان عملاً به دنبال حکومت موروثی و حاکمیت طبقاتی و استبدادی و از بین بردن آزادی های مشروع هستند و با نظام های نامشروع مثل اسرائیل و نظام سلطه در ارتباط هستند.

آیا می شود نسبت به این ها سکوت کرد؟ و صرفاً به این اکتفا کنیم که ما مجلس عزا به پا کرده ایم؟ البته این موارد بسیار ثواب اخروی دارد اما به این محدود نمی شود، زیرا اگر امام حسین(ع) امروز بودند در برابر ظلم استکبار جهانی سکوت نمی کردند.

آیا اگر شمر بن ذی الجوشن اسم شخص خاصی بود، آیا این شخص خاص ملاک است یا رفتار این شخص ملاک است؟ آیا ملاک های رفتاری دو لشکر عدل و ظلم ملاک است؟ یک لشکر برای اطاعت از خدا و دیگری برای اطاعت از طاغوت گام بر می دارد، یک لشکر اخلاق گرا و یک لشکر رذیلت های اخلاقی را در پیش گرفته است؛ اینجا نماز اول وقت عاشورا است و آن طرف طبل و سنج است و آوازه خوانی و صدای حق را خاموش کردن است.

مهم این است که منطق امام حسین(ع) حاکم شود و منطق ایشان هم منطق عدالت، آزادی، رفع استبداد، رفع نظام طبقاتی و رفع نظام سرمایه داری است؛ امام حسین(ع) طرفدار مظلوم است و کسانی که در مقابل ایشان هستند، طرفدار زورگویی و ظلم هستند؛ امروزه آیا غیر از این است که در جهان اسلام تنها کشوری که علم قیام علیه طواغیت بر اساس الگوی امام حسین(ع) را بلند کرده، نظام جمهوری اسلامی ایران است؟ نظامی که بر اساس ارزش ها و قوانین ارزشی اداره می شود و نظامی برای مبارزه با ظلم جهانی است.

ما چون تابع امام حسین(ع) هستیم نمی گوییم فقط باید حزب الله لبنان را حمایت کنیم، بلکه می گوییم ما باید همه مسلمانان که علیه نظام سلطه قیام می کنند را باید مورد حمایت قرار دهیم؛ فرقی در این قضیه میان شیعه و سنی وجود ندارد چون امام حسین(ع) تنها برای شیعه نیست، بلکه برای سنی ها و همه آزادگان عالم هم امام هستند.

بنابراین آن چیزی که چراغ راه و نقشه راه در انقلاب اسلامی به شمار می آید، چه در زمان امام خمینی(ره) و چه در زمان رهبر معظم انقلاب، منطق امام حسین(ع) است که بر اساس آن باید جذب حداکثری و دفع حداقلی داشته باشیم و حتی از سپاه دشمن هم بتوانیم جذب کنیم و دشمن را هم بتوانیم به آن منطق فطرت ارجاع دهیم، زیرا منطق امام حسین(ع) منطق فطرت و کلام بود و منطق جنگ و منطق سلاح نبود، بلکه ایشان تنها در دشت کربلا از خودشان دفاع کردند، ما نیز در دفاع مقدس از خودمان دفاع کردیم.

منطق امام حسین(ع) احیای سیره پیامبر اکرم(ص) بود و لذا می فرمایند می خواهم سیره جدم رسول اکرم(ص) را احیا کنم و در این چندین سال پس از پیامبر اکرم(ص) که چیزی حدود ۵۰ سال است، جز زمان اندکی که حضرت امیر(ع) متصدی امر حاکمیت بودند و دیگران حاکمیت را برنتافتند، ارزش های نبوی رو به فراموشی رفته بود و سیره پیامبر(ص) و ارزش های نبوی باید احیا می شد.

ارزش های زمان پیامبر چه بود؟ این بود که قبایل موضوعیت ندارند و آن چیزی که اهمیت دارد، اسلام است، این که ارزش های انسانی به جای ارزش های جاهلی جایگزین شود و به جای این که رییس قبیله حاکم شود، بهترین افراد زمام امور را در دست بگیرند و با مردم بر اساس عدل و آزادی رفتتار کنند؛ این منطق نورانی توسط معاویه از بین رفته بود و برای همین احساس می شد نیاز است تا اسلام اصیل دوباره احیا شود و مردم را به خود جذب کند و امام حسین(ع) این کار را انجام دادند، جمهوری اسلامی نیز بر اساس همان آرمان ها کاری این چنینی انجام داد و با هدف گذاری خودش می گوید من انقلابی درون مرزی نیستم و انقلابی نیستم که مخصوص ایرانیان باشم، بلکه انقلاب اسلامی هستم برای همه مردمانی که سراغ فطرت خود می آیند.

این منطق امام حسین(ع) است و منطقی است که امام حسین(ع) را الگو فرض می کند، یعنی منطقی است که می گوید امروزه هم می توان از امام حسین(ع) برای نظام اداره، زندگی، خانواده، زندگی سیاسی، اجتماعی، بین مردم، با مخالف برخورد کردن، با موافق برخورد کردن، نظر دیگران را گرفتن، آگاهی بخشیدن و مردم را به فطرت ارجاع دادن بهره گرفت؛ این الگوی عملی امام حسین(ع) در امروز است و ما باید به این الگوی عملی مراجعه کنیم، زیرا هدف و غرض نهایی احیای ارزش های حسینی در جامعه کنونی است، نه فقط اقامه عزا، زیرا اقامه عزا مقدمه ای است برای رسیدن به ارزش های حسینی و این که منطق عاشورا را در جامعه حاکم کنیم، نه این که ما اقامه عزا کنیم و از منطق اصیل قابل الگوبرداری امام حسین(ع) غافل باشیم که در این صورت ما به پوسته ای از فرهنگ عاشورا تمسک کرده ایم و از ماهیت و ذاتش و فلسفه قیام حسینی غفلت ورزیده ایم.

شکی نیست که فلسفه قیام حسینی بسیار با اهمیت تر از عزاداری است و هدف از عزای امام حسین(ع) نیز همین فلسفه قیام است و البته باید گفت که امروزه منطق نظام جمهوری اسلامی نیز همین است و دشمنان در پی آن هستند که این مهم را تحریف کنند و هزینه ای گزاف کرده اند تا فلسفه قیام حسینی از ذات خود تهی و منحرف شود، چون اگر امام حسین(ع) بود علیه جائران و ظالمان و طاغوت های زمان قیام می کردند و آن ها نمی خواهند این اتفاق بیافتد.

در زمان های بعد دشمنان گفتند که “حکایت کربلا جبر بود و امام حسین(ع) مجبور به این کار بود و خدا ایشان را مجبور کرد و یزید مجبور بود، خدا مجبورش کرد، پس قیامی نباید به انگیزه خون خواهی صورت پذیرد و یک ماجرایی بود و تمام شد”؛ امروزه ما می گوییم ماجرا هنوز تمام نشده است، زیرا منطق امام حسین(ع) وجود دارد و همچنان به مثابه چشمه جوشان معرفتی برای ما است و الگوی جامع و جدی برای ما خواهد بود.

* غالب روشنفکران غرب زده به ویژه مارکسیست‌ها معتقدند که نهضت کربلا و قیام عاشورا نقشی جز تخدیر در جوامع اسلامی ندارد، نظر حضرتعالی در این زمینه چیست؟

ما فارغ از این که شیعه هستیم و فارغ از این که ارادت قلبی به حضرت سیدالشهدا(ع) داریم، اما فرض کنیم که به مثابه یک انسان می خواهیم وارد این قضیه شویم؛ آیا غیر از این است که قیام امام حسین(ع) موجب پیروزی ملت هندوستان در برابر انگلیس شد؟ آیا غیر از این است که توانست انقلاب اسلامی را در قبال نظامی که ژاندارم منطقه بود و همه قدرت ها از او حمایت می کردند، به پیروزی برساند؟ آیا غیر از این است که این نظام توانست طی ۸۰۰ تا هزار سال همه انقلاب های موجود در جهان اسلام را هدایت و راهبری کند؟

وقتی صحبت از تخدیر و خمودی جامعه می کنیم، این چیزی است که مردم را به جای این که بلند کند، می نشاند، در حالی که منطق امام حسین(ع)، قیام علیه حاکمان طاغوتی است، لذا هیچگاه شیعه به تبعیت از امام حسین(ع) نسبت به حاکمان جائر تمکین نکرد و همیشه حاکمان جائر شیعه را به مثابه کسانی که جایگزین حاکمیت بودند یاد می کردند، برای همین چه اهل بیت(ع)، چه فقها و چه اندیشمندان در آن زمان تقیه می کردند؛ اگر قرار بود که منطق امام حسین(ع) منطق تخدیر و گوشه نشینی و صوفی منشانه و به خود مشغول بودن باشد که این اتفاقات نمی افتاد؛ بله ممکن است قرائتی صوفی منشانه و غیر قابل الگو برداری از امام حسین(ع) وجود داشته باشد که آن قرائت موجب می شود مردم به جای قیام، سکوت پیشه کنند و تسلیم شوند.

برای همین است که در زمان قبل از انقلاب بسیاری از چیزها به بهانه آزادی مجاز اما بحث عزاداری ممنوع بود، زیرا حکام جور احساس می کنند که این مقوله برایشان خطرساز است و ذاتشان را به خطر می اندازد، کما این که این گونه هم شد، اما اگر اینگونه نشود و قرائتی الگوپذیر و قرائتی زنده و جاری از امام حسین(ع) وجود داشته باشد کما این که در طول تاریخ وجود داشت، نه تنها مردم را به خمودگی نمی کشاند، بلکه روح آن ها را زنده می کند.

امروز مگر غیر از این است که جامعه ما در ایام محرم و عاشورا جامعه احیا می شود، نه فقط بخاطر عزاداری و روضه، بلکه مردم نسبت به همدیگر مهربان و کریم می شوند و به یکدیگر انفاق می کنند و جاهای مختلفی که قرار است ساخته بشود را با همکاری می سازند و این روحیه در مردم ایجاد می شود که بگویند بخاطر امام حسین(ع) به همدیگر کمک کنیم، نه فقط یک عزایی برقرار کنیم و سپس به خانه هایمان برویم.

در این دوره و زمانه متأسفانه خیلی ها در حال تحریف ماجرای عاشورا هستند، یکی از تلاش ها این است که القا کنند هزینه های عاشورا برای مواردی است که وجهی ندارد یعنی صرفاً برای یک شام و یا برای مراسم روضه است و تمام می شود و می گویند بهتر است ما این پول را هزینه کنیم برای بی بضاعت ها و یا جهیزیه و یا مسجد اما این یک تحریف بسیار آشکار است؛ آیا کسانی که این حرف را می زنند، می گویند به فلان کشور خارجی هم نروید و هزینه اش را تقدیم به بی بضاعت ها کنید؟ آیا از آن سفر خارجی و حجم بسیار زیاد آرایش هایی که اتفاق می افتد و یا حجم بسیار زیاد تشریفاتی که وجود دارد هم می گذرد و در اختیار بی بضاعت ها قرار می دهد؟ کاملاً روشن است که عده ای با این بهانه به میدان آمده و می گویند این هزینه برای عزاداری بی فایده است و حال این که این هزینه ها موجب می شود روح قیام امام حسین(ع) میان مردم برقرار شده و مردم نسبت به همدیگر مهربان شوند؛ همین مردمی که پای سفره امام حسین(ع) می نشینند، کرامت و الگوی امام حسین(ع) را در می یابند و این ها بعد به دیگران کمک می کنند.

اگر ماهیت قیام امام حسین(ع) کمرنگ شود، آرام آرام مردم محبت کردن را هم فراموش می کنند، لذا اصل کمک به محرومان هم از بین می رود، چون منطق کمک به محرومان منطق امام حسین(ع) است؛ بر این اساس اگر منطق امام حسین(ع) جوشان و روشن و جاری باشد برکات بسیاری خواهد داشت؛ اما اگر این مجلس افول کند، آرام آرام همدلی ها و همکاری ها هم از بین خواهد رفت.

این خلط و تحریف است که بیاییم به جای هزینه برای مراسم امام حسین(ع)، برای موارد عادی هزینه کنیم، این کار خلاف واقع است و نقض غرض خواهد بود و مردم به غیر از این مسیری که آن ها می گویند خواهند رفت و دیگر محبت و صداقت و لطف و کرامت هم از بین می رود.

* مهدویت و وجوه مشترک آن با قیام حسینی و انقلاب اسلامی را تبیین فرمایید.

انقلاب دو پایه دارد، یکی پایه قیام علیه طاغوت و دیگری ایجاد نظام اجتماعی مطلوب به حاکمیت مطلوب ترین فرد؛ از قضا اگر قرار باشد یک مؤلفه در جامعه اسلامی، ما را به آن جامعه آرمانی و ان آرمان شهر هدایت کند، جامعه امام حسینی است؛ برای نمونه بحث اربعین را مثال می زنم، در جامعه آرمانی معمولاً جامعه ای است که اغنیا هزینه ضعفا را تأمین می کنند، در جامعه آرمانی همه مردم یک جایگاه خواهند داشت و طبقاتی شدن از بین می رود، در جامعه آرمانی هدف و یک غایت مشخص وجود دارد، در جامعه آرمانی بحث سعادت و معنویت وجود دارد، در جامعه آرمانی شکاف بین غنی و فقیر از بین می رود و جیب مردم یکی می شود؛ من می خواهم فضای اربعین را یک نماد بدانم، نمادی که واقعی است، یعنی اگر نماد اسلام، کعبه است، شاید بشود نماد جامعه شیعی را اربعین دانست.

ما در اربعین همه به یک سمت می رویم که جامعه مطلوب امام حسین(ع) و همه آرمان هایشان مانند ظلم ستیزی است؛ کسانی که در این مسیر حرکت می کنند دیگر شکاف طبقاتی میانشان وجود ندارد و هر کسی با یک نوع لباس در یک مسیر در حال حرکت است و سختی مسیر را به جان می پذیرند و نه فقط سختی مسیر را می پذیرند، بلکه با جان و دل از آن استقبال می کنند.

در این مسیر هزینه را مردم دارا تأمین می کنند، یعنی مردم دارا با اشتیاق از کسانی که با شوق در مسیر اربعین در حرکت هستند، پذیرایی می کنند؛ در این مسیر وزیر وکیل معنایی ندارد، بلکه همه در یک مسیرند، جاده متمایز ندارد و عدالت مطلق حاکم است؛ دارایان نه فقط به مردم محل سکونت می دهند، بلکه اسباب آرامش آن ها را نیز فراهم می کنند؛ لذا این جامعه ای که به واسطه قیام امام حسین(ع) ترسیم شده و ما حرکت به آن جامعه آرمانی می کنیم یک نماد است، همچنان که اگر ما حول کعبه می گردیم یعنی این که قصد داریم حول توحید بگردیم.

این جا حرکت برای رسیدن به جامعه آرمانی است و تلاش برای رسیدن به او است، وگرنه انسان ها می توانند با ماشین هم این مسیر را بروند؛ مسیر نجف تا کربلا نهایتاً با ماشین یک ساعت راه است، اما می بینیم که مردم سه تا چهار روز می روند تا تداعی کنند مسیری را که باید با سختی بروند، نه فقط مسلمان های یک کشور و شیعیان یک کشور، بلکه شیعیان همه عالم، همه با یکدیگر فارغ از زبان و قوم و قبیله این راه را می روند که نشانی از مهدویت است، ما در مهدویت سراغ یک کشور خاص نمی رویم، زبان و گویش و مرز خاص نمی رویم، بلکه همه مردم با یک آرمان در یک مسیر حرکت می کنند و طبیعتاً این منطق در امام حسین(ع) و اربعین وجود دارد، الان عاشورا به مثابه یک شعار همگانی در همه جای جهان وجود دارد و در هیچکدام از مجالس امام حسین(ع) نمی پرسیم که فلان شخص فلان ویژگی را دارد یا ندارد؟ بلکه همه قومیت ها و هر رنگ و نژادی کنار هم قرار می گیرند و حول امام حسین(ع) می نشینند و اقامه عزا می کنند و این همان جامعه آرمانی است.

لذا آن اندیشمند غربی می گوید “من اگر در این قیام چیزی دیدم، دو چیز بود؛ یکی پرچم حسینی و دیگری پرچم مهدوی؛ با پرچم حسینی قیام کردند و با پرچم مهدوی آن آرمان شهر را پیگیری می کنند”؛ انتظار، یعنی انتظار جامعه مطلوب، یعنی حرکت به سمت جامعه مطلوب که آن جامعه مطلوب همان جامعه مهدوی است، طبیعتاً مردم حول امام حسین(ع) به سمت ارزش های حسینی حرکت می کنند و آن جامعه مطلوب مهدوی و حسینی را در جامعه می خواهند محقق کنند ان شاء الله.

* چرا جامعه علیرغم تأکیداتی که در زمینه ظهور وجود دارد، نسبت به این مفهوم غافل است؟

من یک مثال می زنم و با این مثال بحث غفلت از مؤلفه های اصیل همانند ظهور را اشاره می کنم؛ معمولاً وقتی می خواهیم میوه ای را تناول کنیم، این میوه یک پوسته و یک هسته دارد و معمولاً پوسته را برمی دارند تا از هسته استفاده کنند و غرض از تناول این میوه آن مغز و هسته است؛ آیا می شود گفت که ما تنها به پوسته اکتفا می کنیم؟ ما امروزه مهدویت، عاشورا و ولایت داریم، اما آیا به آن فلسفه و هسته اش رسیده ایم؟ یا ما معمولاً به آن پوسته اکتفا می کنیم؟

این که بعضاً گفته می شود که ما پوسته را بی خیال شویم و به سراغ هسته برویم، این نکته، نکته مهمی است که کسانی که این منطق را بر زبان جاری می کنند، می گویند این مجالس عزاداری، پوسته عزاداری است و ما باید به سراغ خود امام حسین(ع) برویم و یا می گویند بحث نیمه شعبان و اقامه دهه مهدویت، پوسته است و ما باید برویم سراغ ذات امام زمان(عج) برویم؛ یا از سوی این افراد گفته می شود که نماز هم پوسته است و ما می خواهیم نماز بخوانیم به یاد خدا باشیم، پس ما به یاد خدا هستیم و نیازی نیست نماز بخوانیم؛ مسأله مهم این است که می دانیم اگر پوسته را از میوه برداریم، هسته از بین می رود، بر این اساس شارع و اهل بیت(ع) و آن کسانی که سنت را نهادینه کرده اند مسأله شان این است که می گویند همواره باید یک پوسته وجود داشته باشد، تا ما از طریق آن به هسته برسیم، اما اگر به این پوسته دقت نکنیم و به ظواهر سنت ها اعتنا نداشته باشیم نخواهیم توانست به هسته دست پیدا کنیم، زیرا هسته هم از بین می رود.

امروزه برخی به پوسته ای از سنت های الهی اکتفا کرده اند و تنها به پوسته عاشورا و مهدویت و حتی ظواهر دینی اعتنا می کنند، اما این که هدف از نماز این است که به معراج برسیم را توجهی ندارند؛ فلسفه حکومت اسلامی اقامه نماز است، نه نماز خواندن، بنابراین فلسفه حکومت اسلامی اقامه عزا و منطق عاشورا است، برای همین باید مردم را بیش از این که به پوسته ارجاع داد که البته باید باشد، آن نکته هسته را هم باید مورد توجه آن ها قرار داد؛ منطق این که چرا منتظریم؟ آیا انتظار به معنای یکجانشینی و تخدیر است؟ یا انتظار به این معنا است که ما خانه را محیا کنیم تا مقدمات ظهور فراهم شود؟ نه این که جامعه را ظلمانی کنیم تا امام زمان(عج) بیایند.

یک شخص و یک فرد که نمی تواند همه جامعه را درست کند، بلکه جامعه خودش باید اصلاح شود و امام معصوم(ع) باید یار داشته باشد؛ امام حسین(ع) وقتی ۷۲ تن یار دارند، طبیعتاً در کربلا به شهادت می رسند، اما اگر ایشان به تعداد لشکر دشمن، سپاه داشتند که به مسلخ نمی رفتند؛ بر این اساس این نوع نگاه حداکثری و فلسفه محوری و هسته محوری اقتضا می کند که ما بتوانیم غایت آن را تأمین کنیم.

ما امروزه شاید به یک پوسته ای داریم اکتفا می کنیم که بدیهی است این پوسته ما را به سرمنزل مقصود نمی رساند و لو این که در نوع خودش هم خوب است و پوسته، هسته را در نوع خودش به هر صورت نگه می دارد و لو این که ما نتوانیم از هسته استفاده کنیم، اما این پوسته سبب می شود که آن هسته یعنی پیام عاشورا و منطق امام حسین(ع) باقی بماند و نسل های بعد از آن استفاده کنند و پوسته را هم نگه داشته باشند که اگر این پوسته ها و ظواهر نباشد، بدیهی است که اصل محتوا هم معلوم نیست به دست نسل های بعدی برسد و این پیام عاشورا نیز به مسلخ خواهد رفت، کما این که خود امام حسین(ع) به مسلخ رفتند.