نقش پذیرش کاپیتولاسیون در زمان پهلوی در تحولات انقلاب اسلامی

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای رسالت گروه مطالعات پیشرفت و تمدن پژوهشگاه مبنی بر واکاوی زمینه‌های تاریخی شکل‌گیری تمدن نوین اسلامی و شناسایی عوامل پیش‌برنده و بازدارنده در مسیر پیشرفت و استقلال جامعه ایران، این گروه گفت‌وگویی علمی با دکتر محسن ردادی، مدیر گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه انجام داده است. متن کامل این گفت‌وگو در ادامه تقدیم می‌شود.

بررسی ریشه‌های تاریخیِ مواجهۀ جامعۀ ایران با پدیدۀ مدرن استعمار و اشکال نوین سلطه، از جمله موضوعات محوری است که می‌تواند چراغ راهی برای تدوین الگوی پیشرفت مقاومتی باشد.

در این میان، مسئلۀ «کاپیتولاسیون» به عنوان نمادی از نقض حاکمیت ملی و استقلال قضایی، تنها یک واقعه‌ی تاریخی صرف نیست؛ بلکه تجلی رویارویی دو گفتمان «تبعیت و وابستگی» و «استقلال و خودباوری» است. تحلیل این رویداد و نقش آن در بیداری عمومی و شکل‌گیری انقلاب اسلامی، به درک دقیق‌تری از الزامات تمدنسازی در عرصۀ سیاست و حقوق بین‌الملل کمک می‌کند.

امید است این گفت‌وگو، علاوه بر روشن‌کردن ابعاد کمترشناخته‌شدۀ تاریخ معاصر ایران، زمینۀ بازخوانی درس‌هایی برای تداوم مسیر استقلال و پیشرفت در شرایط کنونی را نیز فراهم آورد.

با تشکر از شما برای شرکت در این گفتگو. هدف ما واکاوی یکی از وقایع مهم و کمتر بحث شده در تاریخ معاصر ایران، یعنی «تصویب کاپیتولاسیون در دوره پهلوی دوم» و نقش آن در شکل‌گیری انقلاب اسلامی است.

بخش اول: ماهیت و ذات کاپیتولاسیون

 برای شروع، لطفاً توضیح دهید که کاپیتولاسیون (قضاوت کنسولی) به طور کلی چه ماهیت و خصلتی دارد؟ آیا صرفاً یک توافق حقوقی بین دو کشور است یا ابعاد عمیق‌تری دارد؟ از دیدگاه حقوق بین‌الملل و روابط بین دولتها، اعطای مصونیت قضایی به اتباع یک کشور در کشور دیگر، چه پیامی درباره حاکمیت ملی و استقلال قضایی کشور میزبان ارسال می‌کند؟

 بسم الله الرحمن الرحیم. در پاسخ به سؤال اول، لازم است ابتدا مفهوم «کاپیتولاسیون» را به‌درستی مطرح و شفاف‌سازی کنیم، زیرا این اصطلاح اغلب با مفاهیمی همچون «مصونیت دیپلماتیک» اشتباه گرفته می‌شود. کاپیتولاسیون در واقع عبارت است از اعطای حقِ محاکمه و مجازاتِ اتباع یک کشور خارجی به دست دادگاه‌های آن کشور مبدأ، نه کشور مقصد. به عبارت دیگر، هرگاه شهروند یک کشور خارجی در خاک کشور دیگری مرتکب جرمی شود، دادگاه‌های کشور میزبان اجازهٔ رسیدگی به آن جرم را ندارند. این امر به‌هیچ‌وجه با مفهوم استقلال قضایی و حاکمیت ملی سازگار نیست.

هیچ کشور آزاد و مستقلی چنین امتیازی را به کشور دیگری نمی‌دهد، زیرا قوهٔ قضاییه برای اجرای عدالت، باید کاملاً مستقل باشد. اگر کشوری بپذیرد که اتباع یک کشور خاص در خاکش مصون از تعقیب قضایی باشند، در واقع بخشی از حاکمیت خود را از دست داده است. این یعنی در آن قسمت از سرزمین، قانون کشور میزبان نمی‌تواند اجرا شود و حاکمیت ملی به‌چالش کشیده می‌شود.

در مقایسه با «کنوانسیون وین دربارهٔ روابط دیپلماتیک» (۱۹۶۱) که مصونیتی متقابل و محدود به دیپلمات‌های رسمی می‌دهد، کاپیتولاسیون شامل همهٔ اتباع یک کشور می‌شود. کنوانسیون وین برای همه کشورها یکسان و استثنایی است، در حالی که کاپیتولاسیون یک نقض فاحش حاکمیت ملی است.

بخش دوم: ویژگی های طرفین قرارداد

 به نظر شما کشور یا قدرتی که کاپیتولاسیون را به کشور دیگری تحمیل می‌کند، معمولاً چه ویژگی‌ها و انگیزه‌هایی دارد؟ در مقابل، حاکمیت یا دولتی که چنین قانونی را می‌پذیرد، از نظر ساختار قدرت داخلی و جهت‌گیری‌های کلان خود، معمولاً دارای چه مشخصاتی است؟

 کشور قدرتمندی مانند آمریکا که کاپیتولاسیون را تحمیل می‌کند، انگیزه‌هایی مانند برتری‌طلبی، تضمن منافع اقتصادی-نظامی، و ایجاد حوزه‌ی نفوذ دارد. آن‌ها می‌خواهند اتباع خود — به‌ویژه نظامیان و مشاوران — را از هرگونه پیگرد قانونی در کشور میزبان مصون نگه دارند، همان‌گونه که در پرونده‌های متعددی در ژاپن، کره، ویتنام و… شاهد بوده‌ایم.

در مقابل، دولتی که چنین قانونی را می‌پذیرد، مانند حکومت پهلوی، دارای ویژگی‌هایی چون وابستگی شدید به قدرت خارجی، ضعف در عرصه بین‌المللی، و عدم اتکا به مردم و مشروعیت داخلی است. چنین حکومتی برای حفظ قدرت خود، حاضر است حاکمیت ملی را قربانی کند.

بخش سوم: کاپیتولاسیون در ایران دوره پهلوی و واکنش نخبگان

 با این مقدمه، به مورد خاص ایران در سال ۱۳۴۳ می‌پردازیم. تصویب لایحه کاپیتولاسیون که مصونیت قضایی به مستشاران نظامی آمریکا در ایران اعطا کرد، در آن بستر تاریخی خاص، چه نماد و نشانه‌ای از رابطه ایران و آمریکا و همچنین ماهیت حکومت پهلوی بود؟

 این قانون به روشنی نشان می‌داد که رابطه ایران و آمریکا یک رابطه «ارباب-تابعه» است. دولت پهلوی با روشی پنهانی و فریبکارانه این لایحه را در ساعات پایانی شب و پس از بررسی ۱۱۲ قانون دیگر، بدون بحث جدی به تصویب رساند. این عمل، ماهیت وابسته و غیرمستقل حکومت پهلوی را آشکار کرد.

 یکی از نکات کلیدی، واکنش نخبگان و جریان‌های فکری مختلف به این موضوع است. آیا جریان‌های موسوم به «ملی‌گرا» یا اشخاصی که بر هویت ایرانی و استقلال کشور تأکید داشتند، عکس‌العملی مشخص و نیرومندی در برابر این لایحه نشان دادند؟ چرا به نظر می‌رسد صدای اعتراض جدی از سوی برخی از این جریان‌ها به گوش نمی‌رسد؟

 شگفت‌آور اینجاست که هیچ واکنش جدی‌ای از سوی جبههٔ ملی و ملی‌گرایان صورت نگرفت. دلیل این سکوت، ریشه در خوی محافظه‌کارانه و ترس از مواجهه با آمریکا داشت. آن‌ها تنها زمانی اعتراض می‌کردند که منافع شخصی یا جانشان در خطر نبود. این سکوت، یک رسوایی و لکهٔ ننگ در تاریخ این جریانات است – درست مشابه سکوتی که در قضیهٔ جدایی بحرین از ایران داشتند. اگر جوانان امروز با این رویدادها آشنا شوند، متوجه خیانت‌های گستردهٔ این جریانات نسبت به کشور خواهند شد.

بخش چهارم: اعتراض روحانیت و نقش امام خمینی(ره)

 در مقابل، واکنش نهاد روحانیت و به ویژه امام خمینی(ره) به این لایحه چگونه بود؟ ویژگی‌های اصلی بیانیه و سخنرانی تاریخی ایشان در محکومیت کاپیتولاسیون چه بود؟

 تنها نیرویی که با جسارت کامل وارد میدان شد و به‌صورت آشکار علیه کاپیتولاسیون اعتراض کرد، روحانیت — و به‌ویژه حضرت امام خمینی (ره) — بود. ایشان این خیانت ملی را به روشنی افشا کردند. ویژگی سخنرانی ایشان، صراحت، شجاعت، و تمرکز بر نقض حاکمیت و تحقیر ملت ایران بود.

 آیا این تصور که «فقط روحانیت» به کاپیتولاسیون اعتراض کرد، درست است؟ یا این اعتراض، بازتاب دهنده یک احساس عمومی و مردمی بود که روحانیت به عنوان صدای بلند آن عمل کرد؟

 روحانیت به عنوان صدای بلند یک احساس عمومی عمل کرد. اگرچه در فضای خفقان آن زمان، اعتراض گسترده‌ی مردمی امکان بروز فوری نیافت، اما مصونیت آمریکایی‌ها و تحقیر آشکار ایرانیان، کینه‌ای عمیق در دل مردم ایجاد کرد که سال‌ها بعد در انقلاب آشکار شد.

 تحلیل شما چیست که این اعتراض خاص امام خمینی(ره) و تبعید ایشان در پی آن، چه تأثیری در روند مبارزات و افزایش محبوبیت ایشان تا زمان پیروزی انقلاب داشت؟

 امام خمینی (ره) برای این اعتراض، هزینهٔ سنگینی پرداخت کردند: ۱۵ سال تبعید. این تبعید، هم شجاعت و ایستادگی ایشان را نشان داد و هم ضعف و وابستگی رژیم را. این رویداد به‌طور مستقیم بر روند مبارزات اثر گذاشت و جایگاه امام را به عنوان رهبری بی‌باک و ضداستعماری در دل مردم تثبیت کرد. این عمل ثابت کرد که در لحظات بحران، تنها روحانیت و جریان اسلام سیاسی برای دفاع از ایران فداکاری می‌کنند.

بخش پنجم: جمع‌بندی و پیامدها

 به طور کلی، آیا می‌توان پذیرش کاپیتولاسیون را یک نقطه عطف و «شتاب‌دهنده» در روند اعتراضات و سرانجام وقوع انقلاب اسلامی دانست؟ چرا؟

 در لحظهٔ تصویب، به دلیل فضای بسته و سرکوب، این قانون نتوانست یک شتاب‌دهندهٔ مستقیم و فوری باشد. اما تأثیر غیرمستقیم و روانی آن بسیار عمیق بود. کینه‌ای که از این تحقیر ملی و خاطرهٔ کودتای ۲۸ مرداد در دل مردم نشست، به‌تدریج انباشته شد و در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ به عنوان یکی از عوامل اصلی شکل‌گیری شعارهای ضدآمریکایی در انقلاب اسلامی سر برآورد. بنابراین، آن را می‌توان یک عامل زمینه‌ساز و تشدیدکننده دانست.

 و سؤال پایانی: درس اصلی تاریخی که از ماجرای کاپیتولاسیون برای حفاظت از استقلال و حاکمیت ملی ایران امروز می‌توان گرفت، چیست؟

 درس اصلی این است که استقلال واقعی در گرو استقلال قضایی و نفی هرگونه سلطه‌پذیری است. این واقعه تاریخی ثابت کرد که جریاناتی که ادعای ملی‌گرایی دارند، در عمل ممکن است در لحظات حساس سکوت کنند یا همراهی نمایند. در مقابل، تنها جریانی که با فداکاری و پرداخت هزینه – از جمله تبعید، زندان و شهادت – در برابر این خیانت ملی ایستاد، روحانیت و جریان اسلام سیاسی به رهبری امام خمینی (ره) بود. این درس به ما می‌آموزد که حفاظت از حاکمیت ملی، نیازمند رهبری استقلال‌طلب و مردمی است که حاضر باشد در برابر زورگویی قدرت‌های خارجی بایستد و از کرامت ملت دفاع کند.

مصاحبه حاضر با موضوع کاپیتولاسیون، تنها بازخوانی یک واقعه تاریخی نیست، بلکه خوانش هویتی ملتی است که در مقاطع حساس، ظرفیت خیزش و خودآگاهی تمدنی را در خود احیا کرده است. کاپیتولاسیون، نماد بارزی از نقض حاکمیت و تحقیر اراده ملی بود؛ اما در برابر آن، نهالی از مقاومت رویید که به درخت تناور انقلاب اسلامی تبدیل شد.

امروز نیز اگرچه اشکال سلطه تغییر یافته، اما ماهیت آن تغییری نکرده است. فشار برای پذیرش تعهدات تحمیلی بین‌المللی، تحدید حاکمیت ملی تحت عنوان استانداردهای جهانی و القای ناتوانی به ملت‌ها در اداره مستقل امور خود، جلوه‌های مدرن همان رویکرد استعماری است.

سخن پایانی این که:

تاریخ، تنها وقایع گذشته را روایت نمی‌کند، بلکه جعبۀ ابزار تجربه برای ساختن آینده است. کاپیتولاسیون به ما آموخت که در برابر دیکته قدرت‌های بزرگ، باید «نه» گفتن را بلد بود و برای این «نه» گفتن، هزینه پرداخت. این، همان درس ماندگار امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی است؛ درسی که امروز در گام دوم انقلاب، باید آن را با هوشمندی و عزمی راسخ، به نسل جوان و آینده‌ساز کشور منتقل کرد.

باشد که با پاسداری از این میراث تاریخی، ایران را در مسیر پیشرفت و تعالی، مصون و سربلند نگاه داریم.